خوش آمديد,
مهمان
|
|
دايره زنگي» يك كمدي اجتماعي است كه مضامين مورد علاقه پريسا بختآور (كارگردان) و اصغر فرهادي (فيلمنامهنويس) را در خود دارد.
اصغر فرهادي با فيلمنامههاي اجتماعياش بارها علاقه خود را به چنين بسترهايي نشان داده است. پريسا بختآور هم با مجموعههايي تلويزيوني چون «من يك مستأجرم» نشان ميدهد كه به چنين مضاميني گرايش دارد. فيلم «دايره زنگي» روايت تقابل سنت و مدرنيته در قالب برخوردهاي افراد آپارتماننشين است. در اين ميان ماهواره به عنوان عنصري مدرن اين تقابل بين ساكنين آپارتمان را شكل ميبخشد. عدهاي با توجه به تفكر سنتي، با ورود مظاهر مدرنيته به زندگيشان مخالف هستند، و عدهاي ديگر به نحوي افسارگسيخته خود را به جلوههاي مدرنيته سپردهاند. اين افراط و تفريطها كه در زندگي ما ايرانيها فراوان به چشم ميخورد در فيلم «دايره زنگي» خوب به تصوير درآمده است. فيلم نشان ميدهد كه در اين آميزش سنت و مدرنيته در جامعه، گرفتار ملغمهاي دشوار و فرساينده شدهايم؛ به طوري كه جامعهاي داريم كه نه سنتي است و نه مدرن، ولي در عين حال از هر دو هم چيزهايي دارد. پدر مذهبي خانواده از طرفي مخالف نصب ماهواره است و از سويي ديگر اجازه فيلمسازي به پسرش ميدهد. اين نشان ميدهد كه حتي سنتيترين آدمها هم نميتوانند از جلوههاي مدرنيسم بگريزند و به هر حال بايد خود را با عصر رسانهها و ارتباطات هماهنگ كنند. البته فيلمساز حق را به هيچ كدام از گروه نميدهد، نه در مذمت ماهواره شعار ميدهد و نه دفاعي از استفاده افسارگسيخته از آن ميكند. بلكه اين پديده تكنولوژيك و اجتماعي را تحليل ميكند و نكات مثبت و منفياش را در قالب لحظاتي كمدي جان ميبخشد. از طرفي فيلمساز نشان ميدهد كه زمانه افكار سنتي كه ديش را بدتر از كلمه هموزن آن ميداند، گذشته است. از سويي ديگر، اينكه برنامههاي ماهواره بخواهد مهمترين اوقات يك خانواده را پر كند و برنامههايش به عنوان تنها الگوي هميشه در دسترس خانوادهها مطرح شود، به صلاح نيست. برخي از لحظات كميك فيلم موفق هستند، مثل دعواي دستهجمعي در پشتبام يا جريان پيژامهاي كه در ماشين «بهاره رهنما» پيدا ميشود. برخي از صحنههاي فيلم هم موفق نيست، مثل جايي كه بهاره رهنما با صداي مردانه به خانه دختر زنگ ميزند كه نه تنها كميك نيست، بلكه صحنهاي اغراقآميز و غيرواقعي به نظر ميرسد. فيلمساز از پرشماري كاراكترهاي فيلم به خوبي در خلق كمدي كمك ميگيرد و لحظاتي مؤثر از كمدي اسلپ استيك (بزن و بكوب) را خلق ميكند. اين نوع كمدي را در دعواهاي دستهجمعي ساكنين آپارتمان بارها ديدهايم. در صحنههاي مختلف فيلم ميبينيم كه فرزندان خانوادهها بين جلوههاي مدرن زندگي و تفكرات سنتي والدينشان سردرگم هستند. اين مسئله گاه موجب ايجاد تضاد شديدي بين نسل جديد و نسل گذشته ميشود و در اين ميان جوانان به گمگشتگاني ميمانند كه مسير درست زندگي را نمييابند. چرا كه خود والدين هم گاهي اوقات اين مسير را به درستي نميشناسند و نميتوانند به آنها توصيهاي درست و بهروز كنند. فيلم همانقدر كه تعصب را غير دموكراتيك و غيرمنطقي نشان ميدهد، آزادي بيحد و حصر را هم بحرانزا و منحرف كننده ميداند. كاراكتر «شيرين» (باران كوثري) هم نمادي از جوانان گمگشته امروزي است كه به بزهكاري روي آوردهاند. فيلمساز و فيلنامهنويس تا انتهاي فيلم ماهيت كاراكتر شيرين را بر تماشاگر آشكار نميكند و وقتي در پايان ميفهميم شيرين بزهكار است دچار نوعي غافلگيري جذاب ميشويم. چرا كه شيرين كه در سراسر فيلم نقش دختري عاشق را بازي كرده به پسر و حتي به تماشاگر هم رودست ميزند و در انتها تماشاگر را غافلگير ميكند. نماي انتهايي فيلم كه اتوبوسي را نشان ميدهد كه شيرين داخل آن است و پليس دستور توقف آن را ميدهد، ما را به اين فكر مياندازد كه نسل جوان و گمگشته ما بالاخره چگونه راه نجات را پيدا ميكند. آيا تنها عوامل بازدارندهاي چون پليس و اجراي قانون اكتفا ميكند يا اينكه جوانان ما بايد از داخل خانواده و جامعهشان احيا شوند. بيشتر فيلم در فضاي داخلي آپارتمانها ميگذرد، ولي كارگرداني پريسا بختآور و استفاده از نماهاي متنوع و حركتهاي دوربين باعث ميشود كه فيلم خسته كننده نباشد و جذابيت خود را از دست ندهد. مهران مديري بار ديگر توانايي خود را در اجراي كاراكترهاي كمدي به رخ ميكشد. كافي است نقش او را در اين فيلم با نقش او در سريال «مرد هزارچهره» مقايسه كنيم. ميبينيم كه دو نقش ويژگيهاي كاملاً متضادي دارند و مديري در هر دو نقش موفق است. اين نشان از تواناييهاي گسترده و برجسته اين بازيگر دارد. محمدرضا شريفينيا و امين حيايي هم مثل هميشه در نقشهاي كميك خود موفق هستند و بهاره رهنما هم نشان ميدهد كه علاوه بر نقشهاي جدي در نقشهاي كميك هم تواناييهاي بسياري دارد. كافي است به بازي خوب او در اين فيلم و نيز سريال «مرد هزار چهره» دوباره دقت كنيم. اميد روحاني هم در نقش مرد مذهبي بازي متوسطي ارائه ميكند كه به پاي بازي خوبش در «كارگران مشغول كارند» نميرسد. گوهر خيرانديش هم نقش تكراري همسر مرد مذهبي را بازي ميكند كه تكرار اين نقش نميتواند براي او امتيازي قابل اعتنا به شمار آيد. در مجموع «دايره زنگي» به عنوان فيلم اول خانم پريسا بختآور نمره قبولي ميگيرد؛ هر چند با كمديهاي آپارتماني برجستهاي چون «اجارهنشينها» (داريوش مهرجويي) آشكارا فاصله زيادي با كيفيت مطلوب دارد، ولي ميتوان به آينده فيلسازي خانم بختآور اميدوار بود.دايره زنگي» يك كمدي اجتماعي است كه مضامين مورد علاقه پريسا بختآور (كارگردان) و اصغر فرهادي (فيلمنامهنويس) را در خود دارد. اصغر فرهادي با فيلمنامههاي اجتماعياش بارها علاقه خود را به چنين بسترهايي نشان داده است. پريسا بختآور هم با مجموعههايي تلويزيوني چون «من يك مستأجرم» نشان ميدهد كه به چنين مضاميني گرايش دارد. فيلم «دايره زنگي» روايت تقابل سنت و مدرنيته در قالب برخوردهاي افراد آپارتماننشين است. در اين ميان ماهواره به عنوان عنصري مدرن اين تقابل بين ساكنين آپارتمان را شكل ميبخشد. عدهاي با توجه به تفكر سنتي، با ورود مظاهر مدرنيته به زندگيشان مخالف هستند، و عدهاي ديگر به نحوي افسارگسيخته خود را به جلوههاي مدرنيته سپردهاند. اين افراط و تفريطها كه در زندگي ما ايرانيها فراوان به چشم ميخورد در فيلم «دايره زنگي» خوب به تصوير درآمده است. فيلم نشان ميدهد كه در اين آميزش سنت و مدرنيته در جامعه، گرفتار ملغمهاي دشوار و فرساينده شدهايم؛ به طوري كه جامعهاي داريم كه نه سنتي است و نه مدرن، ولي در عين حال از هر دو هم چيزهايي دارد. پدر مذهبي خانواده از طرفي مخالف نصب ماهواره است و از سويي ديگر اجازه فيلمسازي به پسرش ميدهد. اين نشان ميدهد كه حتي سنتيترين آدمها هم نميتوانند از جلوههاي مدرنيسم بگريزند و به هر حال بايد خود را با عصر رسانهها و ارتباطات هماهنگ كنند. البته فيلمساز حق را به هيچ كدام از گروه نميدهد، نه در مذمت ماهواره شعار ميدهد و نه دفاعي از استفاده افسارگسيخته از آن ميكند. بلكه اين پديده تكنولوژيك و اجتماعي را تحليل ميكند و نكات مثبت و منفياش را در قالب لحظاتي كمدي جان ميبخشد. از طرفي فيلمساز نشان ميدهد كه زمانه افكار سنتي كه ديش را بدتر از كلمه هموزن آن ميداند، گذشته است. از سويي ديگر، اينكه برنامههاي ماهواره بخواهد مهمترين اوقات يك خانواده را پر كند و برنامههايش به عنوان تنها الگوي هميشه در دسترس خانوادهها مطرح شود، به صلاح نيست. برخي از لحظات كميك فيلم موفق هستند، مثل دعواي دستهجمعي در پشتبام يا جريان پيژامهاي كه در ماشين «بهاره رهنما» پيدا ميشود. برخي از صحنههاي فيلم هم موفق نيست، مثل جايي كه بهاره رهنما با صداي مردانه به خانه دختر زنگ ميزند كه نه تنها كميك نيست، بلكه صحنهاي اغراقآميز و غيرواقعي به نظر ميرسد. فيلمساز از پرشماري كاراكترهاي فيلم به خوبي در خلق كمدي كمك ميگيرد و لحظاتي مؤثر از كمدي اسلپ استيك (بزن و بكوب) را خلق ميكند. اين نوع كمدي را در دعواهاي دستهجمعي ساكنين آپارتمان بارها ديدهايم. در صحنههاي مختلف فيلم ميبينيم كه فرزندان خانوادهها بين جلوههاي مدرن زندگي و تفكرات سنتي والدينشان سردرگم هستند. اين مسئله گاه موجب ايجاد تضاد شديدي بين نسل جديد و نسل گذشته ميشود و در اين ميان جوانان به گمگشتگاني ميمانند كه مسير درست زندگي را نمييابند. چرا كه خود والدين هم گاهي اوقات اين مسير را به درستي نميشناسند و نميتوانند به آنها توصيهاي درست و بهروز كنند. فيلم همانقدر كه تعصب را غير دموكراتيك و غيرمنطقي نشان ميدهد، آزادي بيحد و حصر را هم بحرانزا و منحرف كننده ميداند. «شيرين» (باران كوثري) هم نمادي از جوانان گمگشته امروزي است كه به بزهكاري روي آوردهاند. فيلمساز و فيلنامهنويس تا انتهاي فيلم ماهيت كاراكتر شيرين را بر تماشاگر آشكار نميكند و وقتي در پايان ميفهميم شيرين بزهكار است دچار نوعي غافلگيري جذاب ميشويم. چرا كه شيرين كه در سراسر فيلم نقش دختري عاشق را بازي كرده به پسر و حتي به تماشاگر هم رودست ميزند و در انتها تماشاگر را غافلگير ميكند. نماي انتهايي فيلم كه اتوبوسي را نشان ميدهد كه شيرين داخل آن است و پليس دستور توقف آن را ميدهد، ما را به اين فكر مياندازد كه نسل جوان و گمگشته ما بالاخره چگونه راه نجات را پيدا ميكند. آيا تنها عوامل بازدارندهاي چون پليس و اجراي قانون اكتفا ميكند يا اينكه جوانان ما بايد از داخل خانواده و جامعهشان احيا شوند. بيشتر فيلم در فضاي داخلي آپارتمانها ميگذرد، ولي كارگرداني پريسا بختآور و استفاده از نماهاي متنوع و حركتهاي دوربين باعث ميشود كه فيلم خسته كننده نباشد و جذابيت خود را از دست ندهد. مهران مديري بار ديگر توانايي خود را در اجراي كاراكترهاي كمدي به رخ ميكشد. كافي است نقش او را در اين فيلم با نقش او در سريال «مرد هزارچهره» مقايسه كنيم. ميبينيم كه دو نقش ويژگيهاي كاملاً متضادي دارند و مديري در هر دو نقش موفق است. اين نشان از تواناييهاي گسترده و برجسته اين بازيگر دارد. محمدرضا شريفينيا و امين حيايي هم مثل هميشه در نقشهاي كميك خود موفق هستند و بهاره رهنما هم نشان ميدهد كه علاوه بر نقشهاي جدي در نقشهاي كميك هم تواناييهاي بسياري دارد. كافي است به بازي خوب او در اين فيلم و نيز سريال «مرد هزار چهره» دوباره دقت كنيم. اميد روحاني هم در نقش مرد مذهبي بازي متوسطي ارائه ميكند كه به پاي بازي خوبش در «كارگران مشغول كارند» نميرسد. گوهر خيرانديش هم نقش تكراري همسر مرد مذهبي را بازي ميكند كه تكرار اين نقش نميتواند براي او امتيازي قابل اعتنا به شمار آيد. باتوجه به نظریه مارشال مک لوهان که در آن تاریخ تحول تاریخی ، کهکشان ، دهکده جهانی و رسانه های سرد و گرم با توجه به پیشرفت و تحول وسایل ارتباط جمعمی و دردسترس بودن وسایل و عدم آگاهی افرادی که با توجه به طبقه اجتماعی پایین وبا استفاده از ثروت در طبقه مرفه جامعه قرارگرفتند ولی فرهنگ استفاده از این وسایل را ندارند . باتوجه به نظریه کاشت که تلوزیون مهمترین عامل در اطلاع رسانی و نشان دادن باورها و ارزشهای جامعه و افرادی که به صورت مداوم از این وسیله ارتباطی استفاده می کنند در قبال افرادی که کمتر توجه دارند این افراد از خشونت و عصبانیت بیشتری نسبت به کسانی که کمتر نگاه می کنند دارند . |
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
|