جمعه, 04 خرداد 1403

 



موضوع: آشنایی بافرهنگ ملل

آشنایی بافرهنگ ملل 10 سال 8 ماه ago #34343

آشنایی بافرهنگ ملل

مقدمه
واژه فرهنگ از جمله واژگانی است که نقطه آغازین مشخصی ندارد. به عنوان مثال کسی نمی تواند نقطه آغاز تبدیل غارنشینی به شهرنشینی انسانها را مشخص کند. اما آنچه مسلم است این است که بشر به نقطه مشترکی می رسد و شهرنشینی آغاز می شود. در زمانهای دور انسانها حداکثر با مفهموم شهر سر و کار داشتند اما امروزه مفهوم Global و دنیا مطرح است.
• شروع شهرنشینی انسانها آغاز مرحله تمدن (Civiltation) است.
بخشی از تمدن به مناطقی که انسانها در آن ساکن بودند اطلاق می شده است. مانند تمدن بابلی ها- تمدن آزتک ها- تمدن بین النهرین
عمده تمدن ها در هلال خصیب بوده است که از ساحل شرقی مدیترانه تا شمال غرب خلیج فارس ادامه داشته است.
بعد از مرحله شهرنشینی بشر بافت اجتماعی را تشکیل داد، بافت اجتماعی دارای یکسری قواعد است که از آن بعنوان فرهنگ یاد می شود.
برای تشکیل بافت اجتماعی 2 نوع دیدگاه وجود دارد:
1- انسان بطور کلی فردگراست اما به دلیل نیاز زیستی خود و زندگی در اتماع یکسری قواعد اجتماعی را می پذیرد.
2- انسان مدنی الطبع است و بدواً حضور او در اجتماع لازم است. برای بودن در اجتماع باید یکسری هنجارها، ارزشها، عقاید را رعایت کند که اینها تعبیر به فرهنگ می شود.
واژه فرهنگ از فر (بمعنای بالا) + هنگ (سنگ به معنای کشیدن) تشکیل شده است.
آنچه که قبل از بیان عقاید، ارزشها و ... تعریف می شده است به فن تعبیر شده است.
در اوایل نیمه قرن 17 از فرهنگ معنای آموزش نیز تعبیر شده است.
در اوایل قرن 19 نویسنده انگلیسی به نام تیلور واژه Culture را وارد واژگان کرد.
امروزه culture = فرهنگ رایج است.
حدود 100 سال بعد شخصی 160 تعریف از فرهنگ را گردآوری کرد که آنها را در 6 مدل کلی می توان گنجاند:





مدل های متفاوت تعریف فرهنگ:
1- تعاریف توصیفی: فرهنگ مجموعه ای از ارزشها، عقاید، هنجارها و باید و نبایدهایی است که بشر در طول تاریخ کسب کرده و بین جوامع منتقل شده است. در تعاریف توصیفی سازه های تشکیل دهنده عنصر فرهنگ مورد نظر است.
2- تعاریف تاریخی: به آن دسته از تعاریفی که نسل به نسل بطور اکتسابی و از طریق آموزش رسیده است اطلاق می شود.
3- تعاریف ساخت گرایانه: به بخشهای ساخت گرایانه فرهنگ اکتفا و اثرات فرهنگ را در یک بخش بررسی می کند. به طور مثال مجموعه تجربیات بشر که در طول تاریخ انسان توانسته با کسب آن به تعالی بشر کمک کند.
4- تعاریف روانشناسانه: به آن دسته از تعاریف فرهنگ که به بخش یادگیری و اکتسابی بودن آن اشاره دارد گفته می شود. به طور مثال مجموعه ای از آداب که یک نسل با بدست آوردن آن پیشرفت در زمینه ای داشته است.
5- تعاریف هنجاری: تعاریفی که به شیوه های زندگی رایج یک قوم می پردازد که نسل به نسل رشد کرده و انتقال داده شده است.
6- تعاریف تکوینی: فرهنگ را در یکسری از نمادها خاص می کند. مثل مجموعه آئین ها، هنرهای خلق شده در یک قوم و ...

مولفه های فرهنگ: ( عقاید، ارزش ها، هنجارها، نمادها)
1- عقاید: نگرشی که افراد به وجود دارند. (نوع جهان بینی و نگرش به خداوند)
2- ارزشها: عقاید شکل دهنده ارزشهاست، آن چیزی که مطلوب یک جامعه است. مثل شجاعت- غیرت- صداقت
3- هنجارها: بایدها و نبایدهای رفتاری که یک جامعه از شهروندانش انتظار دارد. مانند تقلب نکردن در آزمون
4- نمادها: نمودهای عینی هنجارها را نماد گویند. به طور مثال ما عفت یک زن را می پسندیم، و حجاب را لازم می دانیم پس چادر یک نماد از حجاب است.

تمدن یعنی نظم پذیری به عبارتی زندگی توأم با نظم.
پیش از این یادآور شدیم که یک نوع از نامگذاری تمدن ها به مناطق آنها بود مثل تمدن بابلی ها.
مدل دیگر نامگذاری تمدن به نوع ایدئولوژی آن است مثل تمدن اسلامی.



تمدن اسلامی:
تمدنی است ایدئولوژیک براساس نگرش توحیدی که مجموعه ای از ساخته های معنوی و مادی جامعه اسلامی را برای سوق انسان به سوی کمال مادی و معنوی در بر می گیرد. تمدنی دینی است که همه مؤلفه های آن بر محور اسلام است، همه ویژگیهای تمدن الهی در چارچوب آموزه های قرآن و متکی بر سنت پیامبر اکرم است.
نمی توانیم بگوئیم هر اتفاقی که در تمدن اسلام می افتد اسلامی است، اما جهت گیری ها منطبق بر اسلام و سنت پیامبر است.
• ادیان به دو دسته کلی تقسیم می شوند:
1- توحیدی یا ابراهیمی: دین اسلام، مسیحیت، یهود
2- غیر توحیدی: بودیسم، شنتوئیسم، کنفوسیوس (براساس این ادیان تمدنی تشکیل نشده است)


مرحله اول: با آغاز حکومت پیامبر یعنی روز بعثت پیامبر ( به تاریخ 1/1/1 سال اول هجری قمری)
مرحله دوم: حکومت راشدین از 11 سال تا سال 41 هجری که 4 خلیفه حکومت کردند. (ابوبکر، عمر، عثمان)
مرحله سوم: حکومت امویان از سال 41 تا سال 132 هجری که دوران حکومت خاندان معاویه بود.
مرحله چهارم: حکومت عباسیان از سال 132 تا 656 هجری که در نهایت حمله مغول ها آنها را نابود کرد.
از آغاز مرحله اول یعنی حکومت پیامبر تا پایان خلافت عباسیان را مراحل تمدن اسلامی گویند
محدوده جغرافیایی تمدن اسلامی:
ظهور اسلام از شبه جزیره عربستان بود و در اواخر عمر پیامبر کل عربستان مسلمان شده بودند. زمان ابوبکر و عمر شروع لشکر کشی هاست، سال 17 هجری قمری فلسطین و سوریه را فتح می کنند، سال 18 مصر فتح می شود، سال 21هجری قمری در جنگ نهاوند امپراتوری بزرگ ساسانی در هم می پاشد، در طول حکومت امویه تصرفات ادامه می یابد و به تونس و لیبی می رسد و سپس اندلس و سیسیل و در نهایت کل آفریقای شمالی و قسطنطنیه هم فتح می شود. این تصرفات تا ایران و پاکستان و نزدیکی هند نیز پیش می رود.
دامنه دین اسلام با هجرت و در نتیجه آن تجارت گسترش یافت. در طی این رفت و آمدها، خرید و فروشها و تبادل ها، ازدواج کردند و دین گسترده شد.
به عبارتی این گسترش بدین گونه بود:
• • از شمال به تمام شامات تا مرزهای روم
• • از جنوب به تمام یمن و خلیج فارس، خلیج عدن و اقیانوس هند
• • از شرق و شمال شرقی تمام ایران و مضافات آن و ماوراءالنهر تا ترکمنستان
• • از غرب و شمال غربی شمال آفریقا تا اندلس و سیسیل

محدوده جغرافیایی تمدن اسلامی:
در طول تاریخی که در شرق تمدن اسلامی برقرار بوده است در غرب قرون وسطی بوده و در زمانی که در قرون وسطی(دوره سیاه) فرهنگ و تمدن آنچنانی در غرب وجود نداشته، در کشورهای اسلامی کسانی مانند ابوعلی سینا وجود داشته و اوج تمدن و مدنیت و شهرنشینی در تمدن اسلامی برقرار بوده است.

تمدن اسلامی از دو جهت به شکوفایی رسید:
• • تعالیم وحی که از جانب خدا بر پیامبر وارد می شد و احکام اسلامی مثل تأکید به علم و اخلاق، عقل گرایی، مساوات.
• • همجواری با تمدن های بزرگی مثل ایران و یونان و حتی روم.

مستشرقین غربی در مورد تمدن اسلامی به سه دسته تقسیم می شوند:
دسته اول که با دیده انکار به تمدن اسلام نگریسته اند و معتقند اصلا تمدن اسلامی وجود نداشته است.
دسته دوم به وجود و شکوفائی تمدن اسلامی قائل هستند اما معتقند دیگر کارایی ندارد.
دسته سوم هم به وجود و شکوفائی آن قائل هستند هم معتقند اکنون نیز این تمدن قابلیت پیاده سازی و شکوفایی دوباره را دارد.
و ما قائل به دیدگاه سوم هستیم.

ارکان تمدن اسلامی:
قوانین دینی، نگرش توحیدی، خردورزی و تأکید اسلام بر تفکر، کسب علم و دانش، رعایت حقوق مظلومان، هجرت ( همانگونه که خود پیامبر هجرت کردند و به برخی از مسلمانان نیز دستور هجرت به حبشه را دادند و این هجرت ها باعث شد دامنه جهان اسلام گسترش پیدا کند)، تسامح و تساهل(سهل گرفتن و سازش کردن) که اشاره دارد به شرکت اندیشمندان اسلامی در مجالس گفتگو.)

تأثیرات متقابل تمدن اسلامی و تمدن های دیگر:
تمدن ایرانی: از میراث بری تمدن اسلامی بر تمدن های دیگر مسجد- مدرسه- بیمارستان- قصر و تجارتخانه را می توان نام برد. اثر ایران بر اسلام مراکز علمی هستند که به سرزمین های اسلامی آورده شدند، از اثر اسلام به ایران می توان به از بین رفتن انحصار علم اشاره کرد که باعث تبلور ابوعلی سینا و ذکریا در ایران شد درحالیکه قبل از اسلام جندی شاپور را داشتیم و نیز تنها کشوری که زبان آن حفظ شد ایران است وگرنه بقیه کشورها زبان عبری و عربی را دارا می شدند. علوم اداری و شیوه مملکت داری از ایران به عرب منتقل شد، علوم شرعی توسط دانشمندان اسلامی وارد شد، همه مؤلفین صحاح سته (6 کتاب اهل سنت) ایرانی هستند.
تمدن یونانی: دومین تمدنی که در تمدن اسلامی نقش داشته تمدن یونانی بوده است. آنچه که در مورد فلسفه گفته می شود این است که سرآغازش از یونان بوده است. ارسطو که معلم اول است پدر منطق می باشد. (مکتب مشاء در اصل، مکتبی از فلسفه است که از آموزه‌های ارسطو الهام می‌گیرد. در عین حال فلسفه مشایی، یکی از سه شاخه اصلی فلسفه اسلامی است که از فلسفه یونان و به ویژه ارسطو و تفاسیر نوافلاطونی آن سرچشمه گرفته‌است.)
با از بین رفتن ارسطو حوزه علمیه اش عملاً از بین می رود و تمام دانشمندان بعد از او به مصر هجرت می کنند و کتبشان به عربی ترجمه می شوند و در اختیار دانشمندان اسلامی قرار می گیرند. معلم دوم فارابی است. چون اسکندریه از بین می رود دوباره تمام دانش از کشور اسلام ترجمه می شود و دوباره به یونان فرستاده می شود. فلسفه سقراط و ارسطو و فارابی منتقل می شود اما با فلسفه ایران باستان درهم می آمیزد و فلسفه اشراق را بوجود می آورد.
تمدن مصری: تمدن بعدی مصر است و تمدن سریانی که در سوریه فعلی می باشد. تمدن بعدی تمدن هندی بوده است (اعدادی که به شکل 9-1 و 0 می بینیم ارقام هندی هستند که ابتدا به جهان اسلام و سپس به اروپا منتقل می شوند).
تمدن یمنی: تمدن بعدی تمدن یمنی است که آنها سد سازی می کردند که بر اثر یک اتفاق یک ویرانی رخ می دهد که باعث هجرتشان به شبه جزیره عربستان می شود و با آمدنشان فرهنگ و تمدنشان را به اسلام می آورند.
مهمترین ویژگی تمدن اسلام، رشد علم و دانش بوده است. شروع علاقه مندی به علم و دانش در تمدن اسلامی تأکیدی است که پیامبر به علم و دانش داشتند و نیاز جامعه به طب، علاقه مندی به علم نجوم، سیاست خلفا و رفت و آمدشان به شهرهای مختلف و ... از عوامل دیگر این پیشرفت است.
تمدن سریانی: مرکز خلافت امویه در شام بود که تمدن سریانی داشتند که تمدن شکوفایی بود، اولین علاقه به علم و دانش در همان شام بود که اولین موج ترجمه از آنجا شکل گرفت، سپس منجمان را آوردند خالد بن یزید بن معاویه علاقه به شیمی و علم کیمیا داشت که علم شیمی را فرا گرفت و به ترجمه متون از زبان یونانی مبادرت ورزید.
دوره ترجمه - در دوران خلافت عباسیان است که با علاقه شان به نجوم و پزشکی شروع شد اما اوج آن در دوران خلافت هارون الرشید است که دستور به جمع آوری همه کتب در کتابخانه خود می شود و دوره بعدی دوره خلافت مأمون پسر هارون الرشید است که گویند تاریخ به دانشمندی مأمون ندیده است. مأمون چند اقدام به نفع علم کرد: 1. مجالس بحث و گفتگو را راه می انداخت که دو گروه فکری معتزله(مسائل کاملاً عقلانی) و اشاعره (مسائل به وحی) در آن شرکت داشتند، 2. او همچنین بیت الحکمه را ایجاد کرد که کتابها را از زبانهای غیر مسلمان به آنجا می آوردند.
دوران حکومت مأمون، دوران طلایی گسترش علم بوده است.
تأثیر تمدن اسلام بر غرب:
• مصر: مرکز تولید علم در جهان شد.
• اندلس(در اسپانیا): بازار مبادلات علم جهان اسلام و اروپا اندلس بود پدر عرفان اسلامی ابن عربی بود، به واسطه اینکه او در اندلس سکونت داشته بسیاری از مظاهر علمی از اسلام به غرب آمد.( ابن رشد فلسفه مشاء را به جهان غرب منتقل کرد.)
• سیسیل: اینها نیز 5 قرن مسلمان بودند، نوع پوشش پادشاهان و بانوان و ... در این ایام شبیه مسلمانان شده بود.
• جنگهای صلیبی: که 2 قرن بطول انجامید که در طول این دو قرن مظاهر جنگی مادی مثل جنگ افزار و ... از مسلمانان به غربی ها رسید و ثانیاً تبادل فرهنگی بین ایرانیان و غربی ها انجام گرفت.

عوامل انحطاط تمدن اسلامی
دلایل داخلی:
الف) عامل اول و عامل اصلی در بین مردم تمدن اسلامی بوده اما حکومت ها سکولار بودند و حکومتی بر مردم حاکم نبود. سکولارها قائلند که دین از حکومت، علم و اخلاق باید جدا باشد. هیچ گاه حکومت اسلامی که قانون و رویه ایجاد کند نداشتیم.
ب) نظام استبدادی خلافتی – وجود حکومت های استبدادی خلافتی
ج) وجود حکومت های موازی در جهان اسلام مانند عباسیان و همزمان فاطمیان در مصر
د) انحطاط اخلاقی عباسیان باعث مخالفت و اعتراض مردم به حکومت به ظاهر اسلامی و با رویه های غیر دینی می شد.
دلایل خارجی:
ه) اشراف رومیان بر مناطقی از بلاد اسلام مثل سیسیل
و) جنگ های صلیبی قرن 5 و 6
ز) حمله مغول

سوال: تمدن هایی که بر شکل گیری تمدن اسلامی اثر داشتند و یکی را به دلخواه توضیح دهید؟
سوال: دلایل توجه مسلمین به ترجمه چه بود؟
پاسخ:
1. توصیه های دین شامل تاکید قرآن به کسب علم، احادیث پیامبر
2. درک ضعف علمی در جریان رفت و آمد با کشورهای غیراسلامی مثلاً در آلمان امروز سکه های اسلامی یافت شده که نشان از ارتباط تجاری مسلمانان با آنها دارد.
عوامل درونی:
1. نیاز جامعه به پزشکی
2. سیاست آزادی مذهبی (مانند مجالس وعظ مامون)
3. تنجیم (اقبال به نجوم)
4. نیاز حکومت اسلامی به ثبت مواردی چون علوم دیوانی، ثبت مالیات و ...
5. یک فضای نسبی ایجاد شد که دانشمندان مسلمان فراغ بال یافتند و مسایل مالی آنها تامین می شد.
عوامل بیرونی:
1. فتوحات اسلامی و رویارویی با تمدن های بزرگی مثل ایران، مصر، سریانی، هندی و یمنی.
2. نزدیکی پایتخت عباسیان با ایران(اهواز دانشگاه جندی شاپور)
3. حضور ادیبان، نخبگان و دانشمندان و وزیران ایرانی در دربار عباسیان مثل برمکیان، نوبختیان.
4. مهاجرت اهل ضمه (غیرمسلمانان) به بلاد اسلامی.


جلسه سوم کلاس بیشتر به مرور مطالب جلسه دوم برای درک بهتر دانشجویان گذشت و وقت کلاس مجال مطالب جدید را نداد. از این رو علتهای زوال تمدن اسلامی را بر شمردیم:
عوامل انحطاط تمدن اسلامی:
الف) عوامل درونی:
1- چون تمدن اسلامی فقط در بین مردم بوده و متأسفانه حکومت اسلامی حاکم نبوده است. حکومت ها سکولار بودند، سکولارها قائلند که دین از حکومت، دین از علم، اخلاق از حکومت باید جدا شود. ما هیچ گاه حکومت اسلامی که قانون و رویه ایجاد کند نداشتیم و یکی از عوامل اصلی انحطاط تمدن اسلامی همین بوده است.
2- وجود نظام استبدادی خلافتی
3- وجود حکومت های موازی در جهان اسلامی(مصر را فاطمیان و اندلس را امویان در اختیار گرفتند)
4- انحطاط اخلاقی (دربار فاسد عباسی ها باعث میشد حکومت به ظاهر اسلامی باشد اما در واقع خلاف آن بود و این عامل اعتراضات مردمی را در پی داشت)
ب) عوامل بیرونی:
5- تصرف بخشهایی از بلاد اسلامی (اشراف رومیان بر مناطق اسلامی مثل سیسیل)
6- جنگهای صلیبی قرن های 5 و 6
7- حمله مغول ها
انحطاط مسلمانان عوامل خارجی و داخلی همان قدر که عوامل خارجی تقریباً در همه موارد به مداخله اروپاییان و بیشتر یهودیان مربوط می گشت، به همان اندازه عوامل داخلی تقریباً در همه موارد، به ورشکستگی معنوی، اخلاقی و روحی خود مسلمانان ارتباط می یافت. بی کفایتی امرای مسلمان و جهل عظیم توده ها به دسایس دشمنان و ملل امپریالیست کمک می کرد.




جهانی شدن
بحث درخصوص مقاله «واکاوی در مفهوم جهانی شدن و جهانی سازی» است.
قبل از پرداختن، شاید بی مناسبت نباشد تا مروری بر تعریف "جهانی شدن" به نقل از کتاب " نگاهی موشکافانه بر پدیده جهانی شدن" تالیف "شولت" داشته باشیم. در این نوشتار مؤلف ضمن جمع بندی 5 برداشت و تلقی موجود از جهانی شدن، با رد چهار تعریف نخست، تعریف پنجم به واقعیت نزدیک تر می باشد.
• جهانی شدن به معنای بین المللی شدن " internationalization"
در این تعریف، جهانی شدن مشخص کننده توسعه مبادلات بین المللی و وابستگی متقابل است. تا قبل از قرن 16 میلادی مفهومی به نام "دولت ملت " وجود نداشت. در قرن 16 میلادی نام " دولت ملت" شکل گرفت. امروزه تعاملات بین کشورها به شدت افزایش یافته است. این تعریف، تعریفی است مبتنی بر دولت ها. ایراد این تعریف این است که:
درحوزه فرهنگ، بازیگران، رسانه هایی هستند که عمدتا دولتی نیستند.
در حوزه اقتصاد، بازیگران، ملت ها هستند نه دولت ها. مثل MNE (شرکتهای چند ملیتی).
در حوزه سیاسی، بازیگران، پیمان ها هستند و نقش دولت ها کمرنگ است.مثل پیمان آتلانتیک، پیمان ناتو.
و به دلیل اینکه نقش دولت ها کمرنگ است نمی تواند فرآیند جهانی شدن را توصیف کند.
• جهانی شدن به معنای آزادسازی (Liberalization)
به برداشته شدن محدودیت هایی اطلاق می شود که دولت ها در فعالیت های میان کشورها برقرار می کنند و هدف آن به وجود آوردن اقتصاد جهانی آزاد و بدون مرز است. (مترادف با فرآیند یکپارچگی اقتصادی بین الملل). امروزه ماهیت بازار، ماهیت جهانی است . کمپانی ها دیگر نمی توانند به مرزهای داخلی خود اکتفا کنند. اکنون منابع تولید هم جهانی است.
• جهانی شدن به معنای جهان گستری ( universalization)
در این تعریف، مراد از جهانی شدن، عمومی کردن و ادغام فرهنگ های روی زمین در یک پارادایم کلی انسان گرا است یا به عبارت دیگر، فرآیند انتشار تجربیات و هدف های گوناگون برای مردم چهارگوشه جهان می باشد، مانند شیوع خوراک سریع (Fast food)، رستوران های چینی و ... پدیده های جهانی دیگر نظم نمی پذیرند.
• جهانی شدن به معنای غربی شدن (Westernization) یا نوگرایی (Modernization) آن هم به شکل آمریکایی آن
در این دیدگاه جهانی شدن، نوعی پویایی است که از طریق آن ساختارهای اجتماعی نوگرائی (سرمایه داری، عقل گرایی، صنعت گرایی، صنعت گرایی، دیوان سالاری و ...) در سراسر گیتی گسترش می یابد و به طور طبیعی فرهنگ های پیشین و خودمختاری محلی را نابود خواهد کرد. در این تعریف، گاهی جهانی شدن را مترادف امپریالیسم به سبک مک دونالد، هالیوود و CNN توصیف کرده اند. غربی ها به دنبال این هستند که از طریق رسانه، فرهنگ خود را جهانی کنند.
• جهانی شدن به معنای قلمرو زدایی (Deterritorialization) یا گسترش فوق قلمرگرایی
طبق این تفسیر جهانی شدن شامل تجدید شکل بندی جغرافیایی است؛ به طوری که فضای اجتماعی دیگر به طور کامل بر حسب سرزمین ها، فاصله های ارضی و مرزهای سرزمینی، شناسایی نمی گردد.
مشابه تعریف فوق را "آنتونی گیدنز" در کتاب " پیامدهای مدرنیت، ترجمه محسن ثلاثی" پس از تعریف زمان و مکان، تحت عنوان از جاکندگی زمان و مکان یا فشردگی زمان و مکان از جهانی شدن یاد می کند.
فلذا در این رهگذر، آنچه بیشترین قرابت را با فرآیند چند لایه جهانی شدن در حوزه های اقتصادی(ظهور بازارهای پیوسته سرمایه، گسترش تجارت جهانی، زنجیره تامین جهانی، بازاریابی شبکه ای و ...) سیاسی (ایجاد پیمانها و سازمان های منطقه ای، سازمان ملل متحد، سازمان های غیردولتی بین المللی ....) و حوزه های فرهنگی ( گسترش توریسم، رسانه های جمعی، شبکه های ماهواره ای، اینترنت و ...) دارد، تعریف پنجم می باشد.
نزد بسیاری از صاحبنظران داخلی نیز، جهانی شدن را مترادف جهانی شدن آمریکایی یا غربی سازی تعبیر و به عنوان یک پروژه از پیش طراحی شده عامدانه تلقی می نمایند و برای جلوگیری از استعمار نوین (بر اساس این برداشت) اتخاذ راهکار تقابلی و یاحداقل تدافعی را پیشنهاد می نمایند.
این در حالی است که حتی به لحاظ واژه شناسی نیز، پسوند ization برای ساخت فرآیندهایی که یک تغییر و دگرگونی اساسی در آن در حال انجام است، صرف نظر از استتار مفهوم فاعلیت بر اساس طرح و برنامه خاص استعمال می شود ( نظریه های گوناگون در خصوص جهانی شدن حسین سلیمی). هم چنین برخی از صاحبنظران داخلی جهانی شدن را مترادف با هژمون دانسته و با ارائه شواهد تاریخی، شروع و یا حتی تشدید آن را به سال های پس از فروپاشی سیستم شورای سابق می دانند و از آن به بخشی از پروژه نظم نوین جهانی ایالات متحده تعبیر می نمایند. این در حالی است که به لحاظ واژه شناسی، اگرچه واژه جهانی(Global) بیش از 400 سال قدمت دارد؛ اما اصطلاحاتی نظیر Globalization , Globalized , Globalizing از حدود سال 1960 رواج عام یافته است و فرهنگ لغت وبستر، نخستین فرهنگ معتبری بود که در سال 1961 تعاریفی برای این اصطلاحات ارائه نمود. لازم به توضیح است نکات مشروحه فوق به معنای نادیده گرفتن غرب در استعمار نوین و تداوم هژمون نیست؛ بلکه به زعم نگارنده تلاش کنونی غرب در امپریالیسم رسانه ای در حکم پذیرش موج غیر قابل اجتناب جهانی شدن است به عبارت دیگر اتخاذ شیوه های نوین در جهت تاثیرگذاری حداکثری و پوشش جامه فعال در قبال یک حرکت و فرآیند جمعی و غیر قابل اجتناب است. هر چند بسیاری از مخالفین کنونی جهانی از جمله نئومارکسیست ها ومکتب فرانکفورت قائل به تغییر کانون نظام سلطه از استثمار اقتصادی به تسلط در قلمروی فرهنگی هستند و جهانی شدن را یک پروژه می دانند، نگارنده جهانی شدن را فرآیندی دانسته که نظام سلطه نیز مجبور به اتخاذ رویکرد عدم هضم در آن گردیده است. (نگاه مفعولی در مقابل فاعلی)
مروری بر کتاب نظریه های گوناگون درخصوص جهانی شدن، تألیف حسین سلیمی خالی از لطف نیست:
بحث درخصوص مقاله جهانی شدن در کلام خدا و معصومین: قبل از پرداختن به موضوع بحث، ذکر دو نکته به نقل از کتاب شولت می تواند مدخلی مناسب باشد.
علل جهانی شدن: مارکسیست ها، سرمایه داری را موتور جهانی شدن دانسته و برخی پیشرفت های تکنولوژیک رابه عنوان علل جهانی شدن یاد می کنند. قبل از پرداختن به علل، توضیح اندکی درخصوص مسأله ساختار- عامل در تحولات تاریخی اجتماعی خواهیم پرداخت.
به طور کلی سه دیدگاه در خصوص تبیین تحولات اجتماعی متصور است:
• • اول آنکه در پرتو اهداف و تصمیمات عاملان روابط اجتماعی به جلو سوق می باید.(دیدگاه فردگرایی) فلذا جهانی شدن حاصل انباشت عمل اشخاص ( سازمانهای درونی، موسسات رسمی، گروه های کوچک و افراد ) است که از طریق اعمال اراده آزاد آنان ناشی می شود.

• • دیدگاه دیگر (ساختارگرا) بر آن است تا تاریخ اجتماعی را سازمان دهنده رابط اجتماعی معرفی نمایند. از دیدگاه ساختاری، جهانی شدن از نیروهای ساختاری ناشی شده که خواست و تصمیمات عاملان در آن ها هیچ نوع تاثیری ندارد.

• در روش شناختی ساختار بندی، روند تاریخ اجتماعی را از ترکیب انتخابهای عاملان و سرشت های ساختاری ناشی می داند.هیچ کدام را قبل از دیگری نمی داند( مرغ به عنوان عامل، تخم مرغ ساختار). بنابراین جهانی شدن در زمانی پدید آمدند که شرایط ساختاری (عقل گرایی و سرمایداری به عنوان ساختارهای شناخت و تولید) برای آن آماده بود و عاملان دست به ابتکارهایی زدند که امکانات رویداد آن را عملاً فراهم آورده است. ( گسترش استانداردها، رویه های حقوقی، چارچوبهای نظارتی و نوآوری های تکنولوژیک)
فلذا به طور خلاصه عوامل ساختاری و اداری را می توان در 4 عامل زیر خلاصه نمود:
1. 1. گسترش عقل گرائی به عنوان چارچوب دانش غالب (اشاره به عقل گرایی برآمده از عصر خرد است) برداشته های انسان گرا، سکولار ناشی از عقل ابزاری.
2. 2. برخی چرخشهای سرمایه داری ( بازارهای جهانی، منبع یابی جهانی، حسابداری جهانی و ...) .
3. 3. نوآوری های تکنولوژیک ( حمل و نقل هوائی، ارتباطات الکترونیکی، صنعتی شدن و...)
4. 4. قوانین و مقررات( استانداردهای مختلف فنی و اجرائی، آزاد سازی جابجایی سرمایه، تضمین حقوق مالکیت، قانون مندی فعالیت های جهانی و ...)

تاریخچه جهانی شدن: تعیین دقیق آغاز جهانی شدن امری دشوار است؛ هرچند اندیشه های مربوط به زمین، به عنوان مکانی واحد در مذاهب دنیا ( از قرن پنجم و ششم قبل از میلاد در بودا و زرتشت، یهود با اجتماع فراجهانی در اعتقاداتش، آرمان جهان گرایی مسیحیت و دنیای واحد تحت لوای اسلام دیده شده است.لیکن تا قبل از قرن نوزدهم، تکنولوژی لازم برای ایجاد فضای اجتماعی فرامرزی وجود نداشته است.
فلذا سه دوره می توان برای جهانی شدن تصور نمود:
1. هوشیاری جهانی که تقریباً از حدود 500 سال پیش بشر، در ادبیات و ... به فوق قلمروگرایی نظر داشت. در نگاه فلسفی شروع انسان گرایی و همچنین عقل گرایی روشنگری، بیانگر نوعی هشیاری جهانی است.
2. مرحله آغاز جهانی شدن( 1850تا 1950): امکانات تبدیل شدن جهانگرایی از یک تصور به روابط اجتماعی مستقل تر از اواسط قرن نوزدهم به تدریج فراهم گردید.( تکنولوژی ارتباطات جهانی، بازارهای جهانی، سرمایه گذاری جهانی و... در این سال ها ایجاد شد.)
3. جهانی شدن کامل: دهه 1960 تا به امروز. با تعریف جهانی شدن به معنای فوق قلمرگرایی، طی نیم قرن گذشته، جهانی شدن آهنگ بیشتری یافت.
با توجه به نکات گفته شده، هر چند دین مبین اسلام، نگاهی جهانی داشته و از ابتدای دعوت پیامبر اعظم (ص) نیز با اصل دعوت گسترش یافته است؛ ولیکن جستجوی جهانی شدن در کلام خدا و معصومین شاید مناسب باشد به عنوان رویکرد اسلامی در مقوله جهانی شدن تغییر یابد. در پارادایم اسلامی می توان جهانی شدن را به گونه زیر توضیح و تبیین نمود. (نکات زیر برداشته های حقیر و مستقل از نوشته های رایج است)
انسان به واسطه مدنی الطبع بودن 1 به سمت تشکیل جوامع بشری حرکت کرده و با تکامل از خانواده، جامعه روستایی، شهری به سمت جامعه جهانی حرکت می نماید. در نگاه توحیدی فطرت یکسان در میان تمام بشر به عنوان الهی، خلقت از ناحیه خالق یکتا و همچنین ارائه برنامه یکسان برای سعادت از ناحیه حق تعالی و همچنین غایت حکومت جهانی فراگیر در سراسر جهان، بشر را به سمت یکپارچه شدن و جهان گرایی سوق داده است. فلذا با محض در آیات و روایات می توان با ارائه شواهدی به تفکیک نگاه در مقصد، میانه و مبدأ حرکت بشر در جهان خاکی را در پارادایم اسلامی به جهانی شدن تبیین و تفسیر نمود. در سطور آتی برخی از این آیات و روایات نورانی را مرور خواهیم کرد:
الف) نگاه در مبدأ:
1. فطرت: فطره الله التی فطر الناس علیها لا تبدیل مخلق الله.(روم-30)
2. خلقت یکسان: یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکروانثی و جعلناکم شعوباً و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عندالله اتقیکم ان الله علیمٌ خبیر(حجرات-13)
ب) نگاه در میانه:
* قل یا ایها الناس انی رسول الله الیکم جمیعاً.(اعراف-158)
* و ما هو الا ذکر للعالمین(نزول قرآن برای همه انسانها/قم 52)
* خداوند قرآن کریم را تبیاناً لکل شیئً توصیف نمده است.(نحل-89)
* تأکید بر برابری همه انسانها و نفی تبعیض و برتری های نژادی و مادی
* قل یا اهل الکتاب تعالو الی کلمه سواء بنبی و نبیکم الا نعبد الا الله (آل عمران- 19)
* رسالت جهانی پیامبر اکرم (ص): و ما ارسلناک الا رحمه للعالمین(انبیاء-107)
* تبارک الذی نزل الفرقان علی عبده لیکون للعالمین نذیرا(فرقان-1)
* و ما ارسلناک الا کافه للناس بشیراً و نذیرا و لکن اکثر الناس لایعلمون (سبا-28)
ج) نگاه در مقصد:
* وعدالله الذین امنو منکم و عملو الصالحات لیستخلفنهم فی الارض(نور-55)
* و لقد کتبنا فی الزبود من بعد الذکر، ان الارض یرثها عبادی الصالحون( انبیاء-105)
* و نرید ان غن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم الائمه و نجعلهم الوارثین(قصص-105)
همچنین در روایات متعددی نیز به حکومت جهانی حضرت حجت(عج) اشاره گردیده است.
از نظرمکتب فرانکفورت، پیدایش و رواج یافتن رسانه های جمعی و صنعت فرهنگی و رخنه آنها در زندگی بشر در طول صده گذشته، نشانگر چرخش سازمان یافته از سرمایه داری لیبرالی خود تنظیم، به سرمایه داری سازمان یافته و سراپا برنامه ریزی شده می باشد. هابرماس سخنگو و تنها وارث زنده مکتب، کتابی تحت عنوان جهانی شدن و آینده دموکراسی(ترجمه کمال پولادی) تدوین نموده است.

برای تبیین علل تشکیل جوامع نظریات مختلفی ارائه گردیده است از جمله:
1. نیازهای زیستی انسان و جبر به دریافت و تامین مایحتاج زندگی در خلال تعاملات اجتماعی، وی را به سمت اجتماعی شدن سوق داده است. (نظریه زیستی)
2. انسان ذاتاً طالب زندگی فردی است و بر پایه اصل لذت و منفعت گرایی، برای حل نیازهای شخصی و بهره گیری از منافع جمعی به تشکیل جامعه های انسانی رو آوردن است. (نظریه قرارداد اجتماعی)
3. به واسطه مدنی الطبع بودن، روییده شدن کمال انسانی در پرتو مناسبات اجتماعی است و انسان بر این اساس به تشکیل جوامع رو آورده است. برخی از متفکرین اسلامی از جمله شهید مطهری بر این نظرند.


استراتژی:
استراتژی عبارتست از یک چارچوب فکری که در یک چشم انداز معین در چارچوب یک طرح و الگو و با صف آرایی مشخص اهداف، سیاستها و زنجیره عملیاتی را در قالب یک کل بهم پیوسته و در جهت رسیدن به یک موقعیت ویژه ترکیب و راهبری می نماید.

مفهوم استراتژی:
1- مقصد (هدف 20 ساله در چشم انداز)
2- مسیر(برنامه های 5 ساله توسعه. اینکه از چه مسیری به سوی هدف پیش میرویم)
3- وضعیت موجود(باید درک صحیحی از وضعیت موجود داشته باشیم)
4- وضعیت مناسب
5- وضعیت مطلوب
6- سیاست ها (یک سیاست رهنمودی کلی و گسترده است که دو مرحله تدوین و اجرای استراتژی را به یکدیگر پیوند می دهد. سیاست ها همان استراتژی هایی هستند که در زمان معین اجرا می شوند)
7- تاکتیک ها (در سطح پایینتر از سیاستها قرار دارند که در مرحله خاص در استراتژیها بکار می روند و روشهای بکارگیری ابزارها می باشند.)

شاخص هایی که در چشم انداز فرهنگی ایران آمده است:
1- جایگاه نخست در عرصه فرهنگ در سطح منطقه
2- تعامل فرهنگی سازنده در سطح جهانی
3- الهام بخش امت اسلامی
4- جایگاه نخست در عرصه تعلیم و تربیت
5- جایگاه نخست در عرصه علم و فناوری
6- نظام فراگیر و منسجم فرهنگی
7- هدایتگر تمام نظام ها و شئون فرهنگ
8- هویت اسلامی، ایرانی، انقلابی
9- پیشتاز در اخلاق و رفتار حسنه اقتصادی،سیاسی،اجتماعی،فرهنگی
10-جایگاه نخست در عرصه ارتباطات و رسانه
11-جایگاه نخست در عرصه هنر

شاخص های ارزیابی وضعیت موجود فرهنگی کشور
1- تهاجم فرهنگی و جنگ نرم
2- تعاملات بین المللی فرهنگ و الهام بخشی
3- نظام مدیریت سازمانهای کلان فرهنگی
4- تعلیم و تربیت
5- هویت
6- فرهنگ عمومی
7- مشارکت فرهنگی-اجتماعی
8- دین و دینداری
9- نهاد خانواده
10- زنان
11- جوانان
12- کودکان و نوجوانان
13- هنر
14- ورزش
15- رسانه
16- اوغات فراغت و سرگرمی

سیاست گذاری بخش فرهنگ:
سیاست مجموعه ای از اعمال دولتی و مقاصدی که آن عمل را ایجاد می کند و دربرگیرنده تصمیمات سیاسی است که دولت در جهت به اجرا گذاشتن برنامه هایی از قبیل سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و ... ایجاد می کند.
سیاست گذاری عمومی علم و روش مطالعه سیاست عمومی است که به مطالعه سیاستها و عملکردهای مشخص دولت در زمینه های گوناگونی چون سیاست، بهداشت، کشاورزی، دفاع ملی، امنیت ملی و ... می پردازد.

ویژگیهای سیاست گذاری عمومی:
چند رشته ایست (در قبل از دوران رنسانس دیدگاه کل نگری وجود داشته مثلاً ابوعلی سینا در همه علوم علامه بود اما در قرن 20 نگاه ها تخصصی و جزئی نگر شد)
• به دنبال حل مسئله است
• هنجاری می باشد (باید با ارزشها تطابق داشته باشد)

مراحل سیاست گذاری عمومی:
1. تعریف مشکل
2. شناسایی اهداف
3. سیاستهایی که ممکن است برای دستیابی به هدف به ما کمک کند را جمع آوری می کنیم به روش طوفان فکری
4. سیاست خاصی را در این مرحله اتخاذ می کنیم
5. سیاست انتخابی را اجرا می کنیم
6. مرحله آخر ارزیابی و نظارت (feed back).

رهبر معظم انقلاب جناب آقای آیت اله خامنه ای در سخنرانی که حدود 15 سال قبل داشتند فرمودند که ما برای سیر خود مراحی را پیش رو داشته ایم:ا-انقلاب اسلامی2-جمهوری اسلامی 3- دولت اسلامی 4-جامعه یا کشور اسلامی5- تمدن اسلامی. اگر قرار باشد تمدن اسلامی اتفاق بیفتد 2 نمود دارد اول جنبه ابزاری آن اعم از اختراعات و فناوری و سیاست و دوم جنبه حقیقی آنست که همان سبک زندگی و روابط انسانی را در بر می گیرد. به فرموده ایشان در سخنرانی اخیرشان در بجنورد، سبک زندگی اسلامی 3 منشاء دارد: خردمندی- اخلاق- حقوق
و پیرو سخن خود ایشان 20 مسئله کلان فرهنگی جامعه ما را برشمردند:
1. چرا فرهنگ کار جمعی در ایران ضعیف است؟
2. چرا در روابط اجتماعی حقوق متقابل را رعایت نمی کنیم؟
3. چرا در برخی از مناطق طلاق زیاد شده است؟
4. چرا در فرهنگ رانندگی انضباط لازم رعایت نمی شود؟
5. الزامات آپارتمان نشینی چیست؟ آیا رعایت می شود؟
6. الگوی تفریح سالم کجاست؟
7. آیا در معاشرت های روزانه همیشه به همدیگر راست می گوئیم؟
8. دروغ چقدر در جامعه ما رواج دارد؟
9. علت برخی پرخاشگری ها و نابردباری ها در روابط اجتماعی چیست؟
10. طراجی لباسها و معماری شهرها چقدر منطقی و عقلانی است؟
11. آیا حقوق افراد در رسانه ها و اینترنت رعایت می شود؟
12. علت بروز بیماری خطرناک قانون گریزی در بین افراد و سازمانها چیست؟
13. چقدر وجدان کاری و انضباط اجتماعی داریم؟
14. توجه به کیفیت در تولیدات داخلی چقدر است؟
15. چه کنیم ریشه ربا قطع شود؟
16. چرا مصرف گرایی برای برخی ها افتخار شده است؟
17. چه کنیم تا زنان هم کرامت و عزت خانوادگی شان حفظ شود و هم بتوانند وظایف اجتماعی خود را انجام دهد؟
18. چرا برخی حرفها و ایده های خوب در حد حرف و رؤیا باقی می ماند؟
19. ساعات کار مفید در دستگاه ها چرا کم است؟
20. آیا حقوق متقابل زن و شوهر و فرزندان در خانواده ها به طور کامل رعایت می شود؟

سیاست گذاری عمومی:
خطی مشی که دولت اتخاذ میکند. سیاستهای عمومی دولت در عرصه های گوناگون از جمله فرهنگ...می باشد.
سیاست گذاری فرهنگی:
سیاست گذاری فرهنگی به معنای پروژه ای مبتنی بر نگاه فلسفی، نه پروسه ای (فرآیندی) برخاسته از ذوق و سلیقه فردی، امر تازه ای است و ریشه در سال 1959 و تشکیل اولین وزارت خانه فرهنگ در فرانسه دارد. سیاست گذاری فرهنگی از سیاست های دولت در عرصه فرهنگ متفاوت می باشد. سیاست فرهنگی ریشه در رویکردی روشنفکرانه دارد و از فلسفه ای روشن بر می خیزد. به عبارتی دیگر هنر صرفا ناشی از ذوق و سلیقه نبود، بلکه ابزاری بود برای پیاده کردن اهداف خاصی مانند دموکراسی فرهنگی، مردمی شدن فرهنگ و هنر، ایجاد همبستگی اجتماعی، رویارویی با اشرافی گری در عرصه فرهنگ و هنری، ارتباط امور فرهنگی و عمومی.
تحقیق هافستد: ما برای مقایسه کشورها براساس فرهنگ میتوانیم از 5 معیار استفاده کنیم وی در سال 1968 تا 1973 این سنجش فرهنگی کشورها را انجام داد در آن سالها (آی بی ام) 53 نمایندگی داشته این تحقیق را انجام داد.
5 معیار:
1- فردگرایی درمقابل جمع گرایی: فردگرایی مثل آمریکا و جمع گرایی مثل چین
2- فاصله از قدرت: میزان حرف زوری که یک جمع میپذیرند مثل آمریکا
3- ریسک پذیری
4- مرز طبعی دربرابر زن گرایی(کیفیت زندگی در مقابل کمیت، کشورهایی که کیفیت زندگی برایشان مهم است این کشورها روحیات زنانه دارند و دارای کیفیت هستند و کشورهایی مردطبع کمیت برایشان مهم است.
5- نگرش بلندمدت در مقابل کوتاه مدت مثل ایران
ایرادهای وارده: این تحقیقات در طول چندسال بطول انجامید و شاید اوضاع و احوالات تغییر یافته باشند و همچنین این جامعه ای که وی تحقیق را انجام داده کل جامعه را در نظر نگرفته و فقط جامعه نمونه (آی بی ام) را مدنظر قرار داده که کارکنان آن عملاً تحصیلکرده بودند.

تمدن غربی:
شروع تفکر منطقی و فلسفی را به یونان باستان نسبت میدهند البته فلسفه در تمدنهای قبلی مثل هند، مصر و ایران جریان داشته اما شروع آن بیشتر به قرن 5 و 6 قبل از میلاد بازمی گردد(همزمان با دوران هخامنشی).
کتابهایی درمورد تاریخ تمدن و فلسفه نگاشته شده مانند: کتابی از ویلدرانت- تاریخ تمدن هنری لوکاس(ترجمه آقای آذرنگ)- سیر حکمت در اروپا(نوشته شده توسط محمدعلی فروغی)
فلسفه بحث چیستی شناسی است که درمورد وجود صحبت میکند. قبل از فلاسفه وجود را به مخلوقات انتصاب میدادند مثل خورشید، ماه و ... درصورتی که اینها خود مخلوق هستند. سپس کاری انتزاعی کرده و به این نتیجه شدند که یک وجود کلی هست و به رب النوع رسیدند. اما فلاسفه (سقراط – افلاطون – ارسطو) قائل به واحد و وجود رب برای موجودات بودند.
مختصری درمورد فلاسفه:
سقراط: بعضی معتقدند او پیامبر بوده . سقراط معتقد بود اختلافی که افراد دارند از تعاریف متفاوتشان از جهان و پدیده های آن است.
افلاطون: خارج از آتن در باغی که نامش آکاذمیا بوده و سردر آن نوشته بود هرکه هندسه نمیداند وارد نشود به تعلیم و تربیت افراد میپرداخته و کل مفاهیمی را که شیوه منطقی و علمی داشته است(آکادمیک) آموزش میداد.
افلاطون واژه مدینه فاضله را مطرح کرد که در آن باید بهترین انسانها حکومت کنند.(آرمان شهر)
ارسطو: معلم اول نامیده میشود و منطقی که امروزه داریم یعنی شیوه استدلال ما منطق ارسطویی است.
هر انسانی میمیرد/ سقراط انسان است/ نتیجتاً سقراط می میرد
یک باب از منطق جدل است که ارسطو آن را مدون می کند.
پس از دوران شکوفایی در آتن ادامه دهندگان راه آنان در غرب به میان می آیند. اما پس از مسیح (شکست روم غربی) حکومت دست کلیسا میفتد، با قدرت گرفتن کلیسا و پاپ دانش جز در مدارس کلیسا ممنوع میشود، در حوزه شریعت عقل تعطیل است و پیرو شریعت. بنابراین کانال علمی غرب تنها کلیسا میشود. از طرفی عالمان کلیسا دچار فساد اخلاقی میشوند به دلیل اینکه ازدواج برای آنها ممنوع شده بود، از طرف دیگر کلیسائیان که جزء فئودالها بودند بسیار ثروتمند شده و دچار فساد اخلاقی نیز می گردند.
ماحصل تمامی این اتفاقات در غرب در فلورانس با شروع قرن 13 رنسانس اتفاق می افتد. یکسری اندیشه های جدید رشد می کند.

تحولات در دوره رنسانس:
1)شکل گیری طبقه ای جدید در غرب در حوزه اقتصادی(middle class) :مثلاً با دریانوردی طبقه بازرگان شکل میگیرد(طبقه سرمایه دار یا بورژوا) تا قرن 18 که انقلاب صنعتی در انگلیس رخ میدهد چون سرمایه دار بازرگان به سرمایه دار صنعتی تبدیل میشود.این طبقه ویژگیهای خاص خود را داشت اینان جای فئودال ها را می گیرند یعنی تغییر در طبقات.
2) شکل گیری اندیشه ماکیاولی و شروع جدایی دین از سیاست در حوزه سیاسی: از نظر او هدف وسیله را توجیه میکند یعنی مشروعیت وسیله اهمیتی ندارد.
3) جدایی دین از علم در حوزه علمی: یعنی شروع پوزتیویسم ها. به این معنا که اصالت تجربه است و چون گزاره های دینی قابل شهود نیستند پس علمی نیستند در نتیجه وجود ندارند. آنچه که قابلیت ابطال داشته باشد علم است پس گزاره های دینی چون قابلیت ابطال ندارند علم نیستند. هرچه تجربه پذیر باشد علم است.
البته این نوع تجربه پذیری منجر به پیشرفت های عظیمی در صنعت شد و مظاهر تمدن را همین ها به راه انداختند اما باید دانست که دین تأکید کننده علم است اگر با تلفیق این دو پیش میرفتند به جایگاهی بالاتر می رسیدند.
در این دوره اینان به مسیحیت بازگشت داشتند و هرچه مربوط به دین بود را حذف کردند حتی خداوند را چون از قرون وسطی یعنی عصر تاریکی خود متنفر بودند و افراط و تفریط را پیشه خود کردند.
4)شروع نهضت اصلاح گری دینی(سردمدار آن مارتین لوتر): او معتقد بود دین مسیح تحریف شده و باید به گوهر مسیحیت بازگشت (آئین پروتستان). وی برخی از آئین ها را حذف و برخی را حفظ کرد.
این اصلاح گری ها تا قرن 17 ادامه یافت و سپس عصر خرد شکل گرفت(شروع تفکر منطقی دکارت) در این برهه عقل ابزاری را ارج می نهادند و نوع بشر محترم می گردد.
در حوزه اقتصاد آدام اسمیت، در اجتماع ژان ژاک روسو با کتاب قراردادهای اجتماعی، در حوزه سیاست مونتسکیو نویسنده کتاب روح القوانین - نامه های ایرانی ادامه راه می دهند.
این تفکر، تفکری مادی گراست که خدا را حذف میکردند و قائل به تفکیک اخلاق از سیاستند.
یک پارادایم(مجموعه فکری انسجام گرا) جای خود را به پپارادایم دیگر میدهد، پارادایم قبلی جامعه محور بود اما بعد از عصر خرد فردمحور میشود. اصالت بر انسان است. علوم انسانی امروزه دستاورد این پارادایم است.
پارادایم غربی تصویر ناقصی از انسان را ارائه میدهد در حالیکه ما باید پارادایم کمال جوی انسانی را معرفی کنیم. مدرنیته حذف خداست، در حوزه شخصی افراد خدا هست اما در حوزه جوامع نیست. مسیحیت افراطی دیروز به تفریط امروز کشیده شد. از قرن 18 به بعد دوران مدرنیته و چند سال اخیر دوران پست مدرنیسم می باشند. برخی از مظاهر تمدن غربی مانند تضعیف روابط خانواده و ... ایراداتی است که برآن وارد میاید.
پيوست:
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
مدیران انجمن: سیاوش دانیالی