خوش آمديد,
مهمان
|
|
وقتی میگوییم فرهنگ، ادبیات، هنر و فلسفه بصورت توده درآمده، یعنی به پایینترین سطح ذوق و قریحه تنزل کرده است. نویسندگانی که جامعه را با این صفات توصیف میکنند، مفهوم جامعه تودهوار را در وجه منفی آن بکار برده و معمولاٌ بیماریهای اجتماعی را به سرمایهداری یا توسعه صنعتی نسبت میدهند. برخی از این مضامین در آثار صاحبنظران اجتماعی قرن 19 مثل دوتو کویل و توئیس وجود دارد ولی به صورت مشخص نظریه جامعه تودهوار بین 1960- 1920 بوجود آمد و در جهات مختلف رشد و نمو یافت. از نظر مکتب فرانکفورت، ویژگی فرهنگ توده، استانداردسازی، کلیشهسازی، محافظهکاری و مصرفگرایی است. فرهنگ تودهای از ابزارهای عمده سلطه ایدئولوژی سرمایهداری است که به هنجارسازی و یکسانسازی ذوق و ذهنیت تودهها میانجامد.تودهسازی جوامع، جزء برنامههای کلان امپریالیزم غرب بوده که تلاش میکند جوامع را در مقابل سلطهگریهای اقتصادی - سیاسی خود، بیتفاوت و بیخاصیت کند؛ طوری که در مقابل همه برنامههای ضد فرهنگی آنها، هیچ گونه واکنشی از خود نشان ندهند. اعضای مکتب فرانکفورت، بخصوص بعد از فرارشان از آلمان هیتلری به ایالات متحده آمریکا، بیش از جنبههای فرهنگی، جنبههای سیاسی جامعه تودهوار را مورد تحلیل قرار دادهاند. استدلال آنها این بود که نظام سرمایهداری با به وجود آمدن جامعه تودهوار، شرایط إغوا و آلت دست کردن تودهها بوسیله برگزیدگان حاکم را فراهم آورده است. این تحلیل، پاسخ نسبتاٌ سوسیالیستیتری را به مسائل اجتماعی و بینالمللی دوره میان دو جنگ، نشان میداد. از دیدگاه دوتوکویل و هانا آرنت جامعه تودهوار وقتی ظاهر میشود که نخبگان وظایف خود را انجام نمیدهند و لایههایی از درون تودهها به شیوههای مختلف آزادی را از آنها میگیرند و آنها را از سنتها و هنجارهایی که موجب همبستگی جامعه است دور میکنند.«ت.اس.الیوت» و «ف. ر. لویس»، توجه خود را به نکوهش فقدان علوّ و فضیلت در ادبیات و فرهنگ بطور کلی، و ناپدید شدن مردمان مهذب و بافرهنگ متمرکز کردند. انتقادات اینان اساساٌ واکنشی محافظهکارانه در برابر جامعه سرمایهداری بود؛ که بوسیله تنی چند از جامعهشناسان خصوصاٌ مانهایم اخذ شد و در آثارشان منعکس گشت . البته بعضی نویسندگان آمریکایی به مفهوم جامعه تودهوار نگاه مثبتتری دارند. بعنوان مثال شیلر میگوید، تودهها رفته رفته بطرف سیاست کشیده میشوند و منحصر بودن سیاست به برگزیدگان را دشوارتر میکنند.
به طور کلی ویژگی های جامعه توده را به شرح زیر ارائه می کنند: 1. بیشتر افراد شبیه یکدیگرند، نامتفاوت ماندهاند، برابرند و فردیتی از خود نشان نمیدهند؛ 2. کار یکنواخت و بیگانه کننده است؛ 3. مذهب نفوذ خود را از دست داده است و هیچگونه ارزشهای اخلاقی که عمیقاٌ مورد اعتقاد باشد و دارای اهمیت شمرده شود وجود ندارد. گرچه تودهها مستعدند که بوسیله تعصبات ایدئولوژیکی وسوسه شوند ولی رابطه بین افراد سست و درجه دوم است؛ 4. در این جامعه به پیوندهای خویشاوندی اهمیتی داده نمیشود؛ 5. واکنش نشان نمیدهند؛ تودهها از نظر سیاسی مستعدآلت دست شدن بوسیله دیکتاتورها و دیوانسالاریها و به عبارتی، انسانهای منفعلی هستند. 6. فرسایش فرهنگی 7. تبدیل شدن شهروند به مشتری 8. ازدست رفت همبستگی اجتماعی و برقراری نوعی انومی به قول دورکهایم 9. دیکتاتوری ماشین 10. گرایش به نهیلیسم و رواج پوچ گرایی و روی آوردن به عرفان های دروغین. |
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
كاربر(ان) زير تشكر كردند: سیاوش دانیالی
|