پنج شنبه, 27 ارديبهشت 1403

 



موضوع: سه نظریه در مورد فرهنگ عمومی

سه نظریه در مورد فرهنگ عمومی 10 سال 9 ماه ago #23181

سه نظریه در مورد فرهنگ عمومی :)

فرهنگ عمومی به مجموعه ای از شیوه های زندگی، آئین، سنت، عادات، عقاید، ارزش ها و رفتارهایی اطلاق می شود که یک جامعه یا یک واحد از اجتماع بزرگ بشری به آن پای بند است. مفهوم فرهنگ عمومی یا فرهنگ عام همیشه در تاریخ تمدن بشری از دوران باستان گرفته تا قرون وسطی و عصر جدید وجود داشته است.



نهادهای فرهنگ عمومی در جوامع اسلامی شامل خانواده، قوم، طایفه و حوزه های اقتصادی و فرهنگی مانند بازار، اماکن عمومی، صنایع و هنرهای دستی همراه با زندگی شهری و کشاورزی بوده ولی بالاتر از همه آئین و فرایض دینی و مذهبی از جمله مساجد و مراکز علمی و اطلاعاتی و ارتباطی مرکزیت و ثقل آن را تشکیل می دادند. با انقلاب صنعتی و گسترش نظام سرمایه داری در اروپا و سایر مناطق غرب مانند آمریکا، معنا و ماهیت فرهنگ عمومی در سرزمین های اسلامی دگرگونی های بنیادین به خود دید. گسترش اندیشه ها و الگوهای سیاسی و فرهنگی نیز که همزمان با استعداد و سلطه گرائی دول اروپائی و آمریکائی شروع گردید افق فرهنگ عمومی را در کشورهای اسلامی تحت تأثیر قرار داد. نهادینه شدن اقتصاد ملی و تأسیس سازمان های دولتی و شکل گیری جدید تعلیم و تربیت در سطوح مختلف، فرهنگ عمومی را به مرزهای جدیدی سوق داد. زیرساخت های جدید ارتباطی همراه با رشد صنایع فرهنگی و رسانه ها فرهنگ عامه را مورد توجه جامعه شناسان و کارشناسان علوم انسانی و اجتماعی قرار داد.



با تشکیل سازمان های جدید اجتماعی مسئله هویت و هویت شناسی در موضوع فرهنگ عمومی جایگاه ویژه ای به خود گرفت. در فرهنگ عمومی هویت یک طرف سکه و ارزش های عامه طرف دیگر آن است. در ادبیات جامعه شناسی و ارتباطات غرب سه نوع نظریه درباره فرهنگ عمومی به وجود آمده است که هریک از آنها کم و بیش حاکم بر فرهنگ های عمومی امروز بسیاری از کشورهای اروپایی و آمریکایی است.





یکی از سه مکتب فکری که در جهان غرب بیشتر مورد بحث قرار گرفته و در بین نخبگان و دولتمردان غرب زده ممالک اسلامی نیز معمول است فرهنگ عمومی «جامعه توده وار» یا انبوه است. جامعه توده وار، وسایل ارتباطی توده وار یا جمعی، و فرهنگ توده وار یا عامه اجزای این نظریه است. جامعه توده وار به نوعی از جامعه اشاره می کند که در آن روابط میان افراد به علت صنعتی و مدرن شدن شکل توده ای به خود گرفته و ازدیاد جمعیت به ویژه در شهرهای بزرگ عامل اصلی آن است. طبق نظریات طرفداران این مکتب، خاستگاه فرهنگ توده وار یا فرهنگ عامه، یکی از نتایج این فرآیند است. فرهنگ در این نظریه سه گانه یعنی جامعه توده وار، ارتباطات و رسانه های توده وار، و فرهنگ توده وار بسیار غیراسلامی و حتی ضد اسلامی است، زیرا فرهنگ جامعه به مقولات مشخصی چون «فرهنگ عالی و فرهنگ عامه»، «روشنفکرانه و کوته فکرانه»، «پیشرو و عامیانه» تقسیم می شود.

اصطلاح فرهنگ توده وار غالباً برای ایجاد تمایز میان هنر معتبر پایدار و فرهنگ کالایی برخاسته از توده ها نظیر موسیقی پاپ و نمایش های طولانی تلویزیون، تیراژ روزنامه ها و کمیت آنها، بازاریابی، روش های آماری، آگهی های شهری و تابلوئی در بزرگراه ها و کنار پارک ها و استادیوم های ورزشی، سنجش افکار عمومی، احزاب به اصطلاح محبوب روز، جناح های مورد جذب و ادغام توده ها مورد استفاده قرار می گیرد.



دومین مجموعه گزاره ها یا نظرها در موضوع فرهنگ عمومی در جامعه به جبر فن آوری اطلاعات مربوط می شود. این دیدگاه مدت هاست که یکی از رایج ترین دیدگاه هائی است که در زمینه ماهیت دگرگونی های فرهنگی و اجتماعی به بحث می پردازد و مانند مکتب فرهنگ توده وار نفوذ بسیاری در میان سیاست گذاران به جای گذاشته است. طبق این مکتب تمدن مدرن، تاریخ اختراعات مدرن است. ماشین بخار، تلویزیون، اتومبیل، کامپیوتر و ماهواره این وضع تازه را برای انسان نوین فراهم آورده اند. توسعه ای که زمینه را برای فن آوری نوین و در نتیجه برای دگرگونی اجتماعی و فرهنگی مناسب کرده است، مقوله ای خودزاست. مکتب معتقد به جبر فن آوری در نیم قرن پیش در بحث های مربوط به فرهنگ و ارشاد جامعه و وسائل ارتباط جمعی خود را در تعبیر معروف «دهکده جهانی» نشان داد. این مکتب ابتدا در آمریکای شمالی (کانادا و ایالات متحده) و سپس در اروپای غربی و بعدها به تقلید روز در میان دولتمردان و دست اندرکاران دنیای شرق از جمله ممالک اسلامی مطرح شد.





نظریه اقتصاد سیاسی، سومین مکتب مطرح در قبال فرهنگ عمومی است. مارکسیست ها، نومارکسیست ها، چپ جدید و کسانی که نسبت به جامعه دیدگاه سوسیالیستی دارند، حامیان این نظریه را تشکیل می دهند. نویسندگان این قلمرو نیز مانند پژوهشگران نظریه فرهنگ توده وار و پیروان مکتب جبر فن آوری و فرهنگ، افراد و گروه های گوناگونی هستند و آثار آنها در موارد بسیار زیادی سرمشق کار سیاستگذاران، «روشنفکران» و دست اندرکاران غرب و شرق و همچنین برخی در ممالک اسلامی بوده است. نظریه اقتصاد سیاسی دایره بسته شده در مکتب توده وار را مورد سؤال قرار می دهد و این پنداشت را مطرح می سازد که رسانه های ارتباط جمعی و وضع فعلی زندگی مدرن آنقدرها هم باعث فرهنگ توده وار و ابزار شکل دادن به آن نیستند، بلکه آنها مجاری انتقال محتوای فرهنگی هستند، محتوایی که مستقل از آن رسانه ها شکل توده را به خود گرفته اند.

تصویری که نظریه پردازان فرهنگ و جامعه توده وار ارائه می کنند، اغلب از نگرش مسیحیت پروتستانی به جامعه و حداقل از دکترین اقتصادی «اقتصاد آزاد» گرفته شده است. اما نظریه پردازان اقتصاد سیاسی اکثر دیدگاه های خود را از دیدگاه مارکسیستی «تولید» گرفته اند. نظریه اقتصاد سیاسی برعکس نظریه فرهنگ توده وار، از پائین و نه از بالا به این فرآیند می نگرد تا توده ها بتوانند در ماشین سیاسی و اقتصادی و در تولید و توزیع پیام های فرهنگی مشارکت جویند. اکثر هواداران این مکتب فکری براین باورند که انسان اساساً خوب است و این نیروهای اجتماعی است که او را به فساد می کشاند.



اگر اوضاع مطلوب اجتماعی و به ویژه نهادهای سالم اقتصادی و سیاسی سکولار (دنیوی و غیردینی) به وجود آید، معیارهای دل چسب فرهنگی را شکوفا خواهند کرد. از مارکس گرفته تا لنین از «مکتب انتقادی فرانکفورت» گرفته تا «مکتب اقتصادی لندن»، با همه تفاوت هایی که ملاحظه می شود، در کل معتقد به این نظریه اقتصاد سیاسی هستند.



نظریات این سه مکتب در اینجا خلاصه شد چون این نظریات بیش از حد در بین دولتمردان، «روشنفکران»، دانشگاهیان، دانشجویان، و رسانه های امروزی در ایران تبلیغ شده بدون اینکه دیدگاه ها و جهان بینی های مادی و عواقب سیاستگذاری های آنها برای عامه مردم توجیه گردد. نظریه های دیگر نیز موسوم به فرانوگرائی فرهنگی و فراساختارگرائی غرب نیز که همچون یک همتای برجسته در قلمروهای فلسفه تاریخ و نقد ادبی سه دهه اخیر ادبیات و رسانه ها و گفتمان های دولتی ما حضور داشته، نسبت به مکتب فکری معتقد به توده وار و جبر فن آوری و اقتصاد سیاسی چندان تفاوتی ندارند. این نظریه های دیگر یا فرعی در حقیقت پاسخ به بحران های مکتب های اصلی است و مقاومت در برابر وضع موجود که ضمن انتقاد به تجلیل از وضع خود می پردازد.

امروز اگر ما بخواهیم مشکلاتی که حوزه فرهنگ عمومی و انقلاب اسلامی ایران را احاطه کرده است تبیین کنیم، باید چارچوب و نظریه ای را گسترش دهیم که ورای سلطه روشنگری فلسفی و اقتصادی و انتقاد مکتب های موجود غرب حرکت کند و از طریق انشقاق در قطب های متنوع وحدت را به وجود آورد. و این نظریه درباره فرهنگ همان نظریه و مکتب «رهائی بخش وحدت گرا» است که سال هاست در نوشته های خود ارائه داده ام. دراین مکتب، فرهنگ در محتوا و نوع نه فرهنگ ذره ای و توده ای است و نه فرهنگ طبقاتی و ابزاری، بلکه ارزش های متعالی است که این نوع فرهنگ را هدایت کرده است.
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
كاربر(ان) زير تشكر كردند: سیاوش دانیالی
مدیران انجمن: سیاوش دانیالی