خوش آمديد,
مهمان
|
|
صدای فلوت دلم انگار این شبها
به آسمان رسیده و نور شمعی که در اتاقم سو سو می کند باعث بدخوابی جیرجیرک ها شده خسته شدم پنجره ها را برای دیدنت به انتظار نشسته ام ای خدا نقش ها را تو می کشی نقش من را از نو بکش شاید بهتر شود از این همه صداقت در زندگی ام چه نصیب من شده نیست شدن حق منه یا تلخ شدن مثل قهوه اسپرسو که حتی شکر هم نمی تواند آن را شیرین کند |
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
|