خوش آمديد,
مهمان
|
|
بغض
شبیه یه بغض کهنه میون قلب شکسته پر حرفو پر شعرم دل تو قفس نشسته شهر سردو خسته من رتگ دریای غروبم تا دلت بخواد میتونم همه اشکارو بروبم ولی این برگای پاییز پررقصن مثل روحم چه کنم شکسته قلبم ولی باز عاشق کوهم یه کسی نشسته اینجا دل او مثل یه دریاست توی این همه سیاهی راضی سفید فرداست دل من گرفته از شهر یه کم از دریا و موجاش بده تا سبک شه این دل دوست بشه با بغض غمهاش سید مرتضی سید نوری |
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
|