دوشنبه, 14 خرداد 1403

 



موضوع: خلاصه ای از زندگی هاینریش هیملر "فرمانده کل SS

خلاصه ای از زندگی هاینریش هیملر "فرمانده کل SS 10 سال 4 ماه ago #57347

  • مهدي بزاز
  • مهدي بزاز's Avatar
  • آفلاين
  • دانشجو
  • ارسال ها: 59
  • Thank you received: 9
خلاصه ای از زندگی هاینریش هیملر "فرمانده کل SS ، گشتاپو و ..."


************************************************** *******
در دستگاه ناسیونال سوسیالیسم، هیچ شخصیتی مرموزتر و متناقضتر از هاینریش هیملر وجود نداشت. بسیاری از افراد محو و مفتون افسونها و ادب او شده بودند و همچنین حجب و حیایش در گردهماییها و منطقی بودن وی، همه را تحت تاثیر قرار داده بود.
سیاستمداران در توصیف از ویژگیهای اخلاقی وی، او را مردی با داوریهای هوشمندانه می دانستند و جنبش پایداری او را تنها نازی بلند پایه ای می دانست که در محو فرمانروایی هیتلر می توانست از وجود او استفاده کند.
به نظر ژنرال هوسباخ، هیملر روح اهریمنی پیشوا بود! مردی خونسرد و حسابگر.
چیزهایی که به نظر کارل بورکهاردت، کمیسر عالی سابق مجمع ملل در دانزیک، او را به اهریمنترین آدمها بدل کرده بود«قدرت تمرکز وی بر چیزهای کوچک بود».
به نظر دختر کوچکش، گوردون هیملر، او پدری مهربان و دوست داشتنی بود. همین اواخر گفته بود:«چیزهایی که درباره پای من می گویند، هر چیزی که درباره اش نوشته یا در آینده خواهند نوشت- او پدر من بود، بهترین پدری که می توانستم داشته باشم و من او را دوست داشتم و هنوز هم دوست دارم».
بسیاری از زیر دستان هیملر را مردی خونگرم، رئیسی متفکر و با نظریات و معتقدات دموکرات مآبانه می دانستند. با منشیان به ورق بازی می نشست و با دستیاران و آجودانها فوتبال بازی می کرد. یک بار، دوازده کلفت جوان را به شامی که به مناسبت سالگرد تولدش داده بود دعوت کرد و به افسران ناراضی و ناراحتش دستور داد آنها را به عنوان همدم پشت میز برگزینند و خود دست در دست رئیس آنها به راه افتاد.
تنها جوانیش نبود که کلید روز این شخصیت مرموز او بود، او از یک خانواده متوسط ثروتمند باواریایی به پا خواسته و در آن پرورش یافته و به بار آمده بودو اسم او را از اسم یکی از شاگردان بسیار مشهور پدرش گرفته بودند، یعنی شاهزاده هاینریش فون ویلتزباخ.
این هیملر جوان، مثل نیمی از جوانان باواریایی هم طبقه خود نه زیاد ضد یهودی بود و نه کمتر از آنها و در دفتر خاطرات خود درباره یهودیان خود را از شمار متعصبینی نشان می دهد که می کوشند بیشتر مهربان و متعادل باشند تا نژاد پرست.
درباره امور جنسی معتقدات خشنی داشت که در روزگار وی غیر عادی نمی نمود.
خلاصه اینکه، او محصول آشکار فرهنگ و شیوه آموزشی باواریا بود- یک جوان بوروکرات، دقیق و منظم و پایبند به اصول به شمار می آمد.
هیملر تا سال 1922، در بیست و دو سالگی، یک جوان ملی گرای نمونه بود که تمایلات ضد یهودی و افکار خیال پردازانه زندگی نظامی داشت. در آن سال در آخرین برگ دفتر خاطراتش شعری سرود که نشانگر معتقداتی بود که حاضر بود سر در راه آنها بگذارد:
«گرچه ممکن است جسم تو را سوراخ کنند
مبارزه کن، پایدار باش، بایست
بعید نیست خود نابود شوی
آما پرچم را همچنان بالا نگه دار»
هیچ تعجبی ندارد که جوانی با چنین تمایلاتی جذب صفوف ناسیونال سوسیالیزم و رهبر افسونگر آن بشود؛ جوانی که بوروکرات تربیت شده است و ذاتا وفادار است یک نازی کاملا آرمانی از آب در می آید. هنگامی که از نردبان ترقی حزب بالا می رفت دستخوش نبردی شده بود که در درونش راه افتاده بود. او اهل باواریا بود، با وجود این شهر یاران پروس مثل فردریک بزرگ را بسیار می ستود و شیفته سرسختی و انضباط پروسی بود.
هیملر سبزه رو، با قد و قواره متوسط، و تقریبا شرقی چهره، با تعصبی ویژه معتقد بود که آلمانی ایده آل از نژاد نوردیک یا شمال اروپاست.
وی قد و قواره های بلند و سترگ را بسیار می ستود، ولی خود همیشه از درد معده رنج می برد.
هیملر با آن قدرت شخصی فوق العاده ای، که البته پس از هیتلر، در دستگاه دولتی رایش آلمان به هم زده بود، هنوز هم مردی فروتن و وظیفه شناس باقی مانده بود. گرچه کاتولیک زاده بود، اکنون بی پروا به کلیسا حمله می کرد ولی با وجود این، به روایت یکی از دوستان و همنشینان صمیمی وی، سپاه اس اس خودش را واقعا بر پایه اصول یسوعی بالا آورده بود و با تقلید ساعیانه از « فریضه ها یا آیینهای خدماتی و تمرینات روحی( ایگناتیوس لویولا*)» آن را اداره می کرد.
*= Ignatius Loyola از قدیسین مذهب یسوعی – 1491-1556 و موسس انجمن مسیح
مرد که دیدارش و نامش لرزه مرگ بر جان ملیونها آدم می انداخت، به یکی از خاصان خود گفته بود که در برابر پیشوا خود را شاگرد مدرسه ای می داند که تکلیف شبانه اش را انجام نداده است!
هیملر، عین پیشوایش به مادیات علاقه ای نداشت و درست بر خلاف گورینگ و دیگران از موقعیت و منصب خود سوء استفاده نکرد. زندگی متوسط وساده ای داشت، در خوردن غذا میانه روی پیشه کرده بود، اندک می نوشید و روزانه فقط دو سیگار برگ می کشید. در مقام یک فرد مسئول برای خانوادهاش وضعی مهیا دیده بود که پول زیادی برای استفاده شخصی اش باقی نمی ماند.
با وجودی که قدرت او از هیتلر سر چشمه گرفته بود، اما پیشوا می کوشید شخصا کاری به او نداشته باشد.
هیملر دقت و وسواس زیادی در برابر خون و ضرب و شتمها داشت، دیده بودند که در محل برگذاری اعدامها سرش را به زیر می انداخت، وی همچنین به پزشک شخصی خود نیز گفته بود:
"من اغلب آهویی را کشته ام، اما هر بار که به چشمان مرده اش نگاه کردام وجدانم معذب شده است."
وی همچنین مادر یک سرهنگ نیروی هوایی را که حاضر نشده بود از معتقدات خود،(گواه یهود)*، بگذرد، از اردوگاه کار اجباری در راونزبروک آزاد کرده بود. وی این کار را با وجودی که فیلد مارشال میلش، تهدید کرده بود هیچوقت با او صحبت نکند انجام داده بود.
*=Jehova Witness، یکی از مذاهب مسیحیت که توسط چارلز راسل در اواخر قرن 19 به وجود آمد و پیروان آن با جنگ و با اداره کردن دین توسط دولت مخالف هستند. اخیرا به آنها راسلیست هم می گویند.
اگر کسی سیاستمدارانه به او نزدیک می شد، او به دشواری می توانست در برابر یک تقاضای عفو منطقی پایداری کند. او یک بار یک فراری را آزاد کرد، و بار دیگر یکی از کارمندان را که درباره نحوه رفتار سربازان اس اس با لهستانیها انتقاد ریشه داری نوشته بود بخشید.
یک بار خواهر زاده اش را که افسر اس اس بود به جرم، همجنس بازی دستگیر کردند و نزد او آوردند و او بی درنگ حکم محکومیت او را امضا کرد و دستور داد او را به یک بازداشتگاه فرستادند. این محکوم جوان ضمن سپری کردن دوران محکومیت در بازداشتگاه نیز مرتکب همجنس بازی شد و دایی وی دستور داد او را تیر باران کنند.
رودلف وهرز، که یکی از قضات اس اس بود، درخواست کرد در حکم وی تخفیف داده شود ولی هیملر نپذیرفت.
«من نمی خواهم کسی بگوید که من سستی و اغماض کرده ام برای اینکه خواهر زاده ام بوده است.»
در مراکز کشتار بعضی از نگهبانان از شکنجه کردن زندانیان لذت می بردند، اما اینان از ترس کیفر دیدن از ما فوق خود با آدمهای سادیست بدل می شدند. سال پیش از این هیملر به کارکنان خود دستور داده بود که کسی حق ندارد خود سرانه یهودیان را آزار دهد. وی به یکی از « شتورم بانفوهرر » ( یا فرماندهان پیراهن قهوه ای ) خود دستور داده بود : « فرمانده ی اس اس باید منضبط باشد اما سنگدل نباشد. اگر در کارتان به موردی برخوردید و دیدید که فرمانده ای از محدوده ی وظیفه اش فراتر می رود یا جوری نشان می دهد که کف نفس را دارد از دست می دهد، بی درنگ مداخله کنید.»
اخیرا درباره ی تیرباران خودسرانه و بدون مجوز قانون ی یهودیان فرمان مشابهی به دایره ی حقوق ی اس اس صادر کرده بود :
«اگر انگیزه ی ( این کار ) خودخواهانه،سادیستس یا جنسی باشد، کیفر قضایی آن با توجه به نوع جرم همان است که درباره ی قتل و آدم کشی اجرا می شود.» و به همین دلیل بود که به مورگن اختیار داد که سرپرست اردوگاه اسیران بوخنوالد را به محاکمه بکشاند.
هیملر تربیت افرادش را که آدمهای منضبط و آبدیده باشند ولی سنگدل نباشند کار خیلی دشواری می دانست و می کوشید که سپاه اس اس را به سپاه سلحشورانی بدل کند که شعارشان این باشد : «وفاداری، شرف و حیثیت من است .» بنابر این نه تنها معتقدات برتری نژادی بلکه فضیلت اطاعت و وفاداری، حمیت قسمتی، وظیفه، راستی و درستی، کوشش، صداقت و بزرگواری و روح صلحشوری را به آنان می آموخت.
وی همچنین به افرادش توصیه می کرد که خوش رفتار و اصیل باشند : « خواه ضیافت شام برگزار می کنید یا یک سان و رژه تدارک می بینید، هر جا که میهمانان هستند، من مصرانه از شما می خواهم که به تمام جزییات رسیدگی کنید، زیرا من می خواهم که افراد اس اس در همه جا نمونه ی والایی باشند و در برابر تمام افراد آلمانی ادب و نزاکت و ملاحظات را رعایت کنند . . .»
"من هیچ دوست ندارم حتی یک نفر را ببینم که بر پیراهن سفیدش لک چرک داشته باشد . . . به علاوه باید مثل آقازاده ها بنوشید، و الا به شما هفتیر داده خواهد شد تا به زندگی خود پایان بدهید....."
فیلد مارشال کارل فون دونیتز پس از وصول تلگرافی از مارتین بورمان مبنی بر جانشینی او به جای پیشوا پس از مرگ هیتلر می گوید:
«پیام مذبور که مرا جانشین پیشوای آلمان می نمود در ساعت 6 بعد از ظهر روز 30 آوریل 1945 به من رسید....
بعد از اینکه از حیرت بیرون آمدم با این عقیده که در صورت از بین رفتن حکومت مرکزی فقط هرج و مرج حکم فرما خواهد شد تصمیم گرفتم به هر نحو ممکن از این مقوله جلوگیری کنم اما مشکل فقط آلمان نبود، بلکه اگر مردم در کشور های فنلاند، نروژ و دانمارک که هنوز تحت اشغال آلمان بود قیام می کردند و آن وقت سربازان آلمانی نسبت به جلوگیری از شورش خشونت نشان می دادند نیز شرایط را دشوارتر می نمود.
ولی قبل از اینکه من شروع به کار کنم باید می دانستم تکلیفم با هیملر چیست؟
اگر هیملر در صدد مقاومت بر می آمد کار بسیار دشوار می شد، او جانشین پیشوا و رئیس کل نیروی نظامی آلمان بود ( پیشوا در آخرین روزها ریاست ستاد ارتش را نیز به هیملر واگذار کرد و بدین صورت او به عنوان فرمانده کل ارتش شناخته می شد) ، این جدای کنترل کامل او به عنوان فرمانده کل سازمان اس اس(Libe Standarte،Einsatz Gruppen،Waffen SS)، اس آ( گروه حمله) و دستگاه اطلاعات و ضد اطلاعات ارتش (Gestapo، آبوهر،SD و ...) و کل نیروی پلیس آلمان بود و بدتر از همه اینکه او مظهر یک نیروی سیاسی قدرتمند(حزب نازی) نیز بود که تحولات عظیمی را طی سالهای گذشته در آلمان و اروپا به وجود آورده بود و همچنین در سرتاسر آلمان و کشور های اشغالی نیروی نظامی داشت اما من جز ملوانانم( فیلد مارشال دونیتز فرمانده کل نیروی دریایی آلمان بود) کسی را نداشتم که جمع آوری آنها هم به این سرعت ناممکن به نظر می رسید.
از آجودانم خواستم که از هیملر بخواهد که فوری نزد من بیاید. اما هیملر مخالفت کرد! تا اینکه خودم تلفونی از او خواستم که برای یک مسئله ضروری نزد من بیاید.
هیملر دقیقا در نیمه شب سی ام آوریل وارد (پلوئن) و دفتر کار من شد و من او را روی یک صندلی راحتی نشاندم و خود پشت میز تحریرم نشستم، روی میز تحریرم هفت تیری بود که ضامن آن را باز کرده بودم که برای شلیک آماده باشد و با چند پرونده سلاح مذبور را پوشانده بودم!
در همه عمرم نخستین بار بود که هنگام ملاقات یک نفر من هفت تیر در دسترس داشتم!
وقتی تلگراف بورمان را به دستش دادم، هنگامی که او تلگراف را می خواند بدقت به او می نگریستم، من متوجه شدم که وی بدوا از خواندن آن خبر به حدی حیرت کرد که رنگش پرید ولی هنگامی که به او گفتم که نمی توانم از همکاری او در دولت جدید استفاده کنم او حدود ساعت یک پس از نیمه شب با موافقت ریاست من و بدون هیچ کلام اضافه ای آنجا را ترک کرد.....»
از این پس از هیملر اطلاعات دقیق و قابل استنادی در دست نیست اما سرانجام وی در تاریخ 23 می 1945 با کپسول سیانوری که در دهان خود جاسازی کرده بود به زندگی خود پایان داد.
او در طی مدت ریاست خود بر اس اس این سازمان نو بنیاد کوچک را به یک ارتش بسیار قدرتمند در طی زمانی کمتر از 6 سال بدل کرد!
اما کار حیرت آورتر وی تبدیل دستگاه اطلاعاتی آلمان در زمانی کمتر از 3 سال!! به قدرتمندترین دستگاه اطلاعات و ضد اطلاعات اروپا بود.
او همچنین ریاست کلی اجرای پروژه های موشکی آلمان و همچنین تاسیسات هسته ای آن کشور و تولید اکثر تکنولوژی هایی بود که سالها پس از آن کشف شد!
عجیب آنکه این مرد قدرتمند که حتی سالها پس از مرگش،نامش لرزه مرگ بر پیکره ملیونها انسان می انداخت و در طی حکومت هیتلر بنا به ادعا ی جمع کثیری از نازیها به مراتب قدرتی بیشتر از پیشوا نیز داشت و تنها نازیی به شمار می رفت که می توانست در هر زمان هیتلر را سرنگون کند، هرگز سودای قدرت و ثروت در سر نداشت و هرگز جرات نمی کرد به صحنه اعدامها در طول سالهای مسئولیتش نگاه کند و بنا به ادعا ی تعداد زیادی از شهود عینی همیشه سر به زیر می افکند و دگرگون می شد....




سرفرماندهی گشتاپو واقع در خیابان فریتز-آلبرشت شهر برلین

گِشتاپو (Geheime Staatspolizei = Secret State Police) (به آلمانی: Gestapo) نام اختصاری نیروی پلیس مخفی آلمان نازی بود، در طی حکومت آلمان نازی، گشتاپو مرکز اطلاعات نظامی آلمان بوده و در کنار اِس اِس به سرکوب مخالفین می‌پرداخت. این سازمان در سال ۱۹۳۳ به دستور هیتلر و از میان درس‌خواندگان و نیروهای امنیتی جمهوری وایمار تشکیل شد. [۱]
تاریخچه
این سازمان در آغاز زیر نظر وزارت کشور فعالیت می‌کرد. در سال ۱۹۳۶ در پی لایحه‌ای که در مجلس آن زمان آلمان تصویب شد، گشتاپو از رعایت تمامی قوانین موجود معاف می‌شد. هر کسی که کارت گشتاپو را به همراه داشت می‌توانست در هر کاری دخالت کند و هیچ دادگاهی شکایت علیه افراد این سازمان را نمی‌پذیرفت.[۱]
گسترش
در اوایل کار این سازمان از حدود ۵۰ نفر تشکیل شده بود، این رقم تا پایان حکومت هیتلر به ۳۰،۰۰۰ نفر رسید که از جاسوس‌ها و افراد اداری تشکیل شده بودند. با وجود تعداد کم افراد این گروه، ترسی که از آن‌ها در جامعه حکم‌فرما بود بسیار زیاد بود. دلیل آن هم چیزی جز همکاری مردم در لو دادن یک دیگر به این سازمان نبود. [۱]
دادگاه نورمبرگ
این دادگاه در ۲۰ نوامبر ۱۹۴۵ پس از خاتمه جنگ جهانی دوم به منظور محاکمه ۲۱ تن از رهبران آلمان نازی که باعث کشته شدن بیش از ۵۰ میلیون نفر و متلاشی شدن زندگی میلیون‌ها انسان بودند، تشکیل شد.
امروز
با پايان جنگ دوم جهانی و فروپاشی نازيسم، هيملر رئيس گشتاپو خودکشی کرد و سازمان گشتاپو از هم پاشيد. البته افرادی از اين نهاد بودند، كه توانستند پس از جنگ تا مدتی در پليس آلمان نفوذ كنند، ولی با آمدن حکومت بر مبنای قانون، پليس آلمان نيز از يك دستيار و دست‌آموز سياسی به نهادی اجرايی و امنيتی به سود مردم، تبديل شد. پایگاه اصلی گشتاپو به موزهٔ «منطقه تدارك ترور» تبدیل شده، که همه ساله توسط پژوهشگران و علاقه‌مندان مورد بازدید قرار می‌گیرد
قسمتها :
بخش آ (A) (دشمنان
کمونیست‌ها (A1)
ضدخرابکاری (A2)
واپسگرایان و لیبرال‌ها (آزادگرایان) (A3)
ترور اشخاص (A4)
بخش ب (B) (فرقه‌ها و شاخه‌های مذهبی
کاتولیک‌ها (B1)
پروتستان‌ها (B2)
فراماسون‌ها (B3)
یهودی‌ها (B4)
بخش ث (C) (مدیریت و امور حزبی
اداره مرکزی مدیریت گشتاپو، مسئول تشکیل و مدیریت پرونده‌های کارتی برای همه کارکنان.
بخش دِ (D) (سرزمین‌های اشغالی
مخالفان حکومت (D1)
کلیساها و فرقه‌ها (D2)
اسناد و امور حزبی (D3)
سرزمین‌های غربی (D4)
ضدجاسوسی (D5)
بیگانگان (D6)
بخش اِ (E) (ضد جاسوسی
در رایش (E1)
سیاست گذاری (E2)
در غرب (E3)
در اسکاندیناوی (E4)
در شرق (E5)
در جنوب (E6)
بخش اِف (F) (پلیس مرزی
به منظور نظارت دقیق مهاجرت به درون و بیرون رایش، مرزبانان آلمان تحت مدیریت مستقیم گشتاپو قرار داشتند. پس از آغاز جنگ جهانی دوم، بیشتر اختیارات شعبه پلیس مرزی به ارتش آلمان واگذار شد و ارتش برای جلوگیری از یورش متفقین به گشتزنی مرزهای آلمان و سرزمین‌های تسخیرشده نیز می‌پرداخت.
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
مدیران انجمن: سیاوش دانیالی