پنج شنبه, 03 خرداد 1403

 



موضوع: تحقیق در مورد نظریه های فرهنگی

تحقیق در مورد نظریه های فرهنگی 10 سال 5 ماه ago #45099

تعريف كلمه فرهنگ : بطور اساسي مفهوم فرهنگ از ريشه يوناني ( Cultura ) بمعني كشت و زرع در خاك گرفته شده است كه طبعأ مراد از اين كلمه در اينجا پرورش دماغي و ذهن است .
فرهنگ مقدمتأ شيوه زندگي مردم است در حاليكه جامعه يك مجموعه سامان يافته از افراد است كه از شيوه زندگي خاصي تبعيت ميكند .جامعه از آحاد مردم تشكيل شده و شيوه رفتار آنها همان فرهنگ آنهاست
فرهنگ يكي ازمفاهيم جامعه شناسي و مردم شناسي است كه در باب تعريف آن بين انديشمندان و صاحب نظران اجتماعي اجماعي حاكم نبوده و تعاريف متعدد و متنوعي از آن ارائه گرديده است .
استفاده دائمي واژه فرهنگ در زندگي روز مره و متون تخصصي برگستردگي معناي آن افزوده و به اين ترتيب مفهوم فرهنگ در نزد مردم جامعه شناسان و صاحب نظران علوم اجتماعي تفاوتهاي عميقي يافته است‘ اهميت بُعد فرهنگي توسعه از اواسط دهه 1970 آشكار و مورد شناسي و تاكيد قرار گرفت .
مفهوم فرهنگ : فرهنگ در لغت بمعني عقل و بزرگي بكار رفته است و در اصطلاح اين واژه به معناي متعددي اتلاق شده است .
فرهنگ كليت در هم بافتي است كه دانش ‘ دين ‘ قانون ‘ اخلاقيات ‘ آداب و رسوم و هرگونه توانايي و عاداتي كه آدمي بعنوان عضوي از جامعه بدست مي آورد را شامل ميگردد . ( تيلور 1871 )
بنا به تعريف ديگر : فرهنگ الگوهاي رفتاريست كه از راه تقليد يا آموزش كسب ميشود .( هارت 1925)
به بيان ديگر فرهنگ روش زندگي مردم يك جامعه است كه در بر گيرنده الگوهاي رايج تفكر و رفتار شامل : ارزشها ‘ اعتقادات ‘ قواعد ‘ رفتار نظام سياسي ‘ فعاليت اقتصادي و مانند آن است كه از نسلي به نسل ديگراز طريق آموختن انتقال مي يابد . ( كپو 1950 )
بنابر اين فرهنگ طرحي است كه جامعه براي زيستن دارد ‘ يعني مجوعه صفات رفتاري و اكتسابي اعضاي يك جامعه است كه از خود نشان ميدهد . مردم براساس فرهنگي كه در آن رشد كرده اند و تربيت يافته اند مي انديشند و عمل ميكنند . ارزش ها و باور هايي كه فرد از خانواده‘ محيط و گروه اجتماعي اخذ ميكند حس اطمينان دراو بوجود مي آيد كه او را قادر ميسازد تا در آن جامعه زندگي و فعاليت كند به بيان ديگر پايه رفتارهاي انساني بشمار ميرود .
فرهنگ مجموعه منتظم وكليتي سازمان يافته است .
فرهنگ مجموعه اي از هماهنگي ها ‘ دانش ها ‘ باورها ‘ هنرها ‘ اخلاقيات ‘ قوانين ‘ عادات ‘ آداب و رسوم و بسياري چيزهاي ديگراست كه انسان بعنوان عضوي از جامعه كسب ميكند . به بيان ديگر فرهنگ حاصل جمع عناصر منتقل كننده از يكديگر نيست بلكه هرعنصر فرهنگي با توجه به ارتباط آن با ساير اجزا ء معنا پيدا ميكند .
فرهنگ افراد يك جامعه را قادر به پيش بيني رفتار يكديگر ميكند ‘ اين ويژگي بدين معني است كه هر فرد ميتواند بر حسب رفتار و گفتار خود واكنشهاي ديگران را پيش بيني كند .
فرهنگ پديده ايست كه انسان فرا ميگيرد و انتقال آن از نسلي به نسل ديگر به روش اكتساب صورت ميگيرد .
فرهنگ وسيله ايست كه رفتار و كردار افراد يك جامعه را هماهنگ ميكند و باعث كنترل و ايجاد نظم در جامعه ميشود .
كنترل اجتماعي مجموعه اي از موانع است كه به منظور جلو گيري افراد از كج رويهاي اجتماعي بوجود مي آيد و اعضاي جامعه را به هم نوايي وا ميدارد .
فرهنگ پديده اي پويا. انتقال پذير و پايدار است و فرآيندي است كه از طريق آموزش از نسلي به نسل ديگر انتقال مي يابد ‘ تداوم پيدا كرده ‘ دگرگون و متحول ميشود .
پويايي و ايستايي در فر هنگ و جامعه : فرهنگ و جامعه از عناصر و عوامل مختلفي تشكيل يافته و تاثير مي پذيرد . پويايي و ايستايي اين دو مفهوم به ماهيت متغيرهاي آنها بستگي دارد .توجه به مؤلفه هاي فرهنگي در جامعه در كنار فوايد نظري واجد كاربردهاي عملي نيز هست چرا كه فرهنگ روي رفتار آدميان اثر ميگذارد ‘ اصول اخلاقي و بايد ها و نبايد ها را ترسيم ميكند ‘ نقشها و ارتباطات را تنظيم مينمايد و در يك جمله هرآنچه كه با كنش و انديشه جمعي و فردي ‘ عرف وعادات ‘ خلق وخوي . انگيزه ها . الگوها و شيوه هاي زندگي خصوصي و عمومي مربوط است روشن ميكند . اينكه مردم به كار و توليد ‘ طبيعت و زمان ‘ اوقات فراغت ‘ خانواده ‘ ازدواج ‘ طلاق ‘ ثروت ‘ علم ‘ توسعه ‘ دين ‘ سياست و جزء اينها چگونه مي انديشند بي شك بازتاب فرهنگ آن ملت است . در واقع اين محيط فرهنگي ملّتها ست كه هويت و اصالت آنها را در عرصه داخلي و بين المللي مشخص ميكند . بر اساس اين ديدگاه تعالي و انحطاط ملّتها در گرو پويايي و تحرك و يا ايستايي و ركود فرهنگها است .
فرهنگ و تمدن : در بررسي هرموضوع علمي ‘ تحقيقي و پژوهشي ‘ تبيين مبادي تصوري آن به شيوه مطلوب و صحيح بسياري از مشكلات را حل و در روشن شدن گواهان كمك شاياني به پژوهشگر در بيان موضوع مورد نظر مي نمايد . بنابر اين پرداختن به تصورات ‘ جهت نيل به تصديقات ‘ امري ضروري بنظر مي رسد .
تعريف واژه ها : براي شناخت فرهنگ و تمدن اسلامي آشنايي با برخي مفاهيم مهم ضروري است . ازجمله اين مفاهيم واژه هاي تاريخ ‘ فرهنگ ‘ تمدن و تجدد مي باشند . شناخت اين مفاهيم ما را براي ورود به بحث اصلي ياري ميكند لذا به اختصار معنا و مفاهيم هريك را مورد بررسي قرار مي د هيم .
تاريخ : براي واژه تاريخ تعاريف گوناگوني ارائه شده است ‘ عده اي معتقدند تاريخ علمي است كه در آن ازحوادث زمان گذشته بشر بحث ميشود . تاريخ در لغت بمعني وقت شناسي و در عرف و اصطلاح تعيين وقت را ميرساند
لذا تعاريفي كه ازتاريخ وجود دارد عبارتند از :
تاريخ شناسايي وقت است با استناد به آغاز حدوث امري شايع و رايج ‘ همچون ظهور ملّتي يا وقوع حادثه اي حولناك چون طوفان يا زلزله اي بزرگ . تاريخ گذشته ايست كه زمان حال را بوجود آورده است ‘ تاريخ حركتي است كه بسوي آينده در جريان است . تاريخ عمر نوع انسان است .
فرهنگ : اين واژه در زبان انگليسي (Culture ) و در زبان عربي ( ثقافه ) ناميده ميشود در صده هاي گذشته فرهنگ بمعناي آموزش و پرورش و آموختن علم و ادب بوده است . ولي در دوره هاي اخير به مجوعه آداب و رسوم ‘ باورهاي ديني ‘ علم و هنر و اخلاقيات اتلاق ميشود. فرهنگ هديه كلي پيچيده اي از آداب ‘ رسوم ‘ انديشه ‘ هنر و شيوه زندگي كه در طي تجربه تاريخي اقوام شكل ميگيرد و قابل انتقال به نسلهاي بعديست ميباشد .
تمدن : تمدن در زبان انگليسي ( Civiliztion ) و در زبان عربي ( حصاره ) خوانده ميشود و در لغت بمعني شهر نشيني و از ريشه مد نّيت گرفته شده است و بمعناي ديگر متخلق شدن به شهر نشيني و يا خوي و خصلت شرنشيني بخود گرفتن را ميدهد و بدان معناست كه بشر در سايه آن به تشكيل جوامعي پرداخته و شهر نشين شده است .
باستان شناسان تمدن را بوجود آثار باستاني و هنري ربط ميدهند ‘ مورخين ميراث گذشته يك جامعه را كه به نسل آينده منتقل ميشود تمدن بحساب مي آورند ‘ سياسيون آنرا به برقراري روابط خارجي و حسن جريان امور داخلي كشور تعبير ميكنند و جامعه شناسان تمدن را حالتي مترقّي ميدانند كه ملّتها در پرتو آن تحت تاثير دانشهاي جدي قرار ميگيرند و در نهايت به ترقي و علوم و فنون دست مي يابند .
ويلدورانت در تعريف تمدن ميگويد : تمدن را ميتوان بشكل كلّي آن عبارت از نظم اجتماعي دانست كه در نتيجه وجود آن خلاقيت فرهنگي امكان پذير ميشود و جريان پيدا ميكند .
از نظر ساموئل هانتينگتون تمدن بالاترين گروه بندي فرهنگ وگسترده ترين سطح هويت فرهنگي بشمار مي آيد .
تجدد : تجدد در لغت بمعني نو شدن و نو گرديدن ميباشد و منظور از آن نو شدن شيوه زندگي و كاربرد پديده ها و نو گرايي ميباشد ‘ با توجه به اين معنا تجدد خواه در مقابل كهنه پرست به كسي كه رسوم كهنه را زير پا گذارد گفته ميشود ‘ يعني كسي كه خواهان ايجاد تغييرات اساسي در ساختار اجتماعي و نو كردن شيوه زندگيست .
عناصر تشكيل دهنده فرهنگ و تمدن : از جمله عواملي كه در اين زمينه نقش اساسي دارند عبارتند از : 1 - آنچه در مرحله اول موجب آماده شدن زمينه رشد و شكوفايي فرهنگ ميشود وجود امنيت ‘ آرامش وكاهش اضطراب هاست .
2 - دومين عنصر تشكيل دهنده فرهنگ و تمدن ‘ تعاون و همكاري گروهي با هدف مشخص است ‘ اين در واقع نوعي همبستگي ميباشد كه ابن خلدون از آن به عصبيت ياد ميكند .
3 - عامل بعدي در شكل گيري اين روند رو به رشد اخلاق است كه موجب جلو گيري از سقوط مي شود .
4 - عامل دين در ايجاد فرهنگ و تمدن نقش بسيار مهمي دارد .
5 - حفظ وحدت و يكپارچگي و عدم انفكاك كه سبب اعتلاي بيشتر ميگردد .
6 - دو عامل رفاه نسبي و فشار اقتصادي و اجتماعي نيز در اين روند جايگاه بر جسته اي دارند .
غرابت ونزدیکی معنای فرهنگ تمدن اسلامی:
به طور کلی تمدن با واژه فرهنگ نزدیکی دارد وگاهی این دو به جای هم به کار می روند یا هر کدام طوری استحمال(استفاده)می شوند که معنای دیگری درآن مشاهده می شود ،هنگامی که این دودر مقابل هم قرار می گیرندباید فرق این دو را شناخت. تمدن بیشتر به ظواهرزندگی اجتماعی توجه دارد،اما آن جا که پای معنا به میان می آیدبا فرهنگ ارتباط پیدا می کند چون در زندگی اجتماعی این دو با هم هستند . جدا کردن حیثیت مادی از معنوی آن مشکل است پس وقتی گفته می شود تمدن اسلامی یعنی آن ویژگی های زندگی اجتماعی که متاثر از اسلام است. البته وقتی گفته می شود تمدن اسلامی، گاهی منظور تمدن مسلمان هاست و نسبت دادن به اسلام فقط از آن روی است که کسانی که این کارها را انجام می دهند مسلمان هستند .
تعریف تمدن اسلامی ومحدوده تاریخی و جغرافیایی آن :
تمدن اسلامی یا آن چه به اشتباه تمدن غرب می نامند نامی است که به تمدن شرق همزمان با قرون وسطی اطلاق می شود.تمدن اسلامی تمدن یک ملت یا نژاد خاص نیست بلکه مقصود تمدن ملتهای اسلامی است که عرب ها،ایرانیان،ترک ها ودیگران را شامل می شودکه به وسیله دین رسمی یعنی اسلام وزبان علمی وادبی یعنی عربی با یکدیگر متحد شدند.این تمدن با هنر ایرانی ورومی وسایر جوامع ترکیب گردید و تمدنی به نام تمدن اسلامی به وجود آورد.این تمدن به درجه ایی از عظمت،کمال و پهناوری رسید که گاهی از همه جنبه های آن و احاطه بر همه بخش های آن کاری بس دشوار است. با پیدایش اسلام وانتشار سریع وگسترده آن در میان اقوام وملل و جلب وجذب فرهنگ های گوناگون بشری بنای مستحکم وعظیمی از فرهنگ وتمدن انسان پایه گذاری شد که در ایجاد آن ملل ونژادهای مختلفی سهیم بودند.این ملل با ارزش ها وملاک های نوین اسلامی موفق به ایجاد تمدنی شدند که بدان تمدن اسلامی گویند.
تمدن اسلامی را از لحاظ تاریخی می توان به دو دوره تقسیم نمود:
دوره اول: از آغاز دعوت اسلامی وپیدایش اسلام در قرن هفتم میلادی آغاز شد تا سقوط بغداد به دست هلاکو ادامه یافت.
دوره دوم:با پذیرش اسلام توسط مغولان وایجاد حکومتهایی مانند صفوی و عثمانی تا اواسط قرن هجدهم میلادی به طول انجامید.هر یک از این دوره ها دارای ویژگی های خاصی هستندکه آن ها را از هم متمایز می نماید.
مطالعه در اطلس تاریخ اسلام وچگونگی انتشار اسلام در جهان نشان می دهد که اسلام در طول چند قرن بر بیشتر سرزمین های آباد آن روزگار مسلط شد و قسمت اعظم آسیا ،آفریقا وقسمتی از اروپا را تحت سلطه واقتدار خود در آورد.این مناطق با فرهنگ ودین مشترکی به هم وصل شده بودندو ساکنان آن خود را عضو تمدن واحد و وسیعی می دانستند که مرکز روحانی ومذهبی آن مکه و مرکز فرهنگی وسیاسی آن در دوره اول بغداد بود. این تمدن بیشتر از همه تمدن ها به علم ودانش اهمیت داده و کهن ترین دانشگاههای دنیا را پدید آورده است و با تلفیق علوم گوناگون و افزودن بر آن ها میراث عظیم و تکامل یافته ایی را تحویل بشریت داد. با این اوصاف می توان گفت منظور از تمدن اسلامی مجموعه افکار ،عقاید،علوم وصنایعی است که با الهام از آموزه های دینی پدید آمده اند .
نظریه های فرهنگی در فمنیسم:
برخی از سه نوع اصلی فمنیسم سخن گفته اند . لیبرال، رادیکال ، مارکسیست«سوسیالیست»
موج دوم فمنیسم به طور کلی در نقد چگونگی بازنمایی زنان در فرهنگ عمومی ورسانه جمعی به شیوه های جنسی ناعادلانه و استثماری پدید آمد.هر یک از انواع فمنیسم به شیوه خاصی به مسئله انقیاد زنان می نگرد و علت های مختلفی برای آن در نظر می گیرد.
فمنیسم لیبرال:
فمنیسم لیبرال مشکل اصلی را در رفع وضع استخدامی ونابرابری اقتصادی زنان و فرصت های نابرابر از لحاظ جنسی می جوید و راه حل را ایجاد برابری در حد امکان می داند.به نظر لیبرال ها تسلط مردان بر زنان در قانون نهادینه شده و موجب اخراج زنان از حوزه های مهمی از حیات اجتماعی گشته است.بنابراین فمنیسم لیبرال از آرمان برابری میان زن ومرد دفاع می کند به ویژه فمنیسم آمریکایی و انگلیسی گرایش لیبرلی دارد.

اما به نظر فمنیسم های رادیکال انقیاد زنان ،نتیجه نظام پدر سالاری است.رادیکال ها برعکس لیبرال ها که بر برابری تاکید دارند تفاوت اساسی در علائق زنان ومردان را مورد تاکید قرار می دهند و راه حل را در جداسازی علائق زنان از علائق مردان می دانند.
فمنیسم های مارکسیست «سوسیالیست»
سرچشمه اصلی ستمدیدگی و نابرابری زنان را در نظام سرمایه داری جستجو می کند. از این دیدگاه سلطه مردان بر زنان یکی از مظاهر نظام سرمایه داری است به بیان دیگر سلطه مردان بر زنان جزئی از نظام سرمایه داری است و از این رو تغییر روابط سلطه آمیز جنسیتی تنها با پیروی یا پیروزی سوسیالیست ها ممکن خواهد بود.
فمنیسم باور داشتن به حقوق زنان وبرابری سیاسی اجتماعی واقتصادی زن ومرد است.فمنیسم مباحثه ای است که از جنبش ها ،نظریه ها و فلسفه های گوناگون تشکیل شده است که در ارتباط با تبعیض جنسیتی هستند و از برابری برای زنان دفاع کرده و برای حقوق زنان و مسائل زنان مبارزه می کند.
واژه فمنیسم را نخستین بار شار فوریه ، سوسیالیست قرن نوزدهم برای دفاع از جنبش حقوق زنان به کار برد. فمنیسم مجموعه ی گسترده ایی از نظرات اجتماعی جنبش های سیاسی و بینش های فلسفی است که عمدتا" به وسیله زنان برانگیخته شده اند یا از آنان الهام گرفته اند.مخصوصا" در زمینه شرایط اجتماعی وسیاسی و اقتصادی آن ها.
به عنوان یک جنبش اجتماعی فمنیسم بیشترین تمرکز خود را معطوف به تهدید نابرابری های جنسیتی و پیشبرد حقوق ،علائق و مسائل زنان کرده است.فمنیسم عمدتا" از ابتدای قرن 19 پدید آمد زمانی که مردم به طور وسیع این امر را پذیرفتند که زنان در جوامع مردمحور سرکوب می شوند.
نظریه رفتار سازمان یافته:
مهمترین نشانه فرهنگ آن گونه که به صورت علمی تداوم دارد پدیده گروههای پایدار انسانی است. گروههای انسانی ازطریق پیمان هاآداب ورسوم وبهره مندی به عبارت دیگرآن چیزی که ژان ژاک روسو قرارداد اجتماعی می نامد انجام می یابد.
کار مشترک در غالب های مادی معینی تحقق می یابد:
یک بخش انحصاری،یک بخش ابزار و وسایل ویک میراث غیر قابل تفکیک.اعضای گروه در کار جمعی خود ضوابط فنی را که از پیامدهای موقعیت شغلی آن ها نشاَت می گیرد ،برای نمونه تشریفات، نشانه های خارجی احترام بر اساس سنت موجود را می پذیرند.اعضای گروه از رسوم مذهبی ، اخلاقی و حقوقی که الگوی رفتاری آنهاست پیروی می کنند.از لحاظ جامعه شناسی همیشه می توان اثرات این گروه سازمان یافته را تعریف و تعیین کرد.
سازمان دهی یک نظام کاری مستلزم پذیرفتن پاره ایی از ارزش ها و قوانین است.سازماندهی همیشه به معنی سازماندهی افرادی است که هدف های مشخصی دارند.این هدف های مشترک را اعضای سازمان پذیرفته اند و در اجتماع نیز اعتبار دارد، حتی یک دسته بزهکار نیز منشور ومقررات خاص خود را دارد که هدف های پیش نهادی در آن مشخص می شود و این در حالی است که جامعه با تنظیم مقررات حقوقی چنین دسته ایی را به عنوان سازمان جنایتکار می شناسد که برای پیشگیری از ضرر رساندن باید تحت پیگرد باشند.لذا منشور یعنی هدف های مورد پذیرش گروه را باید از کارکرد یعنی تاثیر کلی فعالیت های آن را تفکیک کرد. منشور عبارتست از تفکر ونگرش اعضاء نسبت به نهاد خود و تعریفی که اجتماع از آن به دست می دهد.
کارکرد عبارتست از نقشی که نهاد در مبحث فرهنگ ایفا می کند.
در مطالعه جامعه ها خواه بدوی یا متمدن باشند به این نکته پی برده می شود که فعالیت مفید همیشه به رفتار سازمان یافته می انجامد.پس رفتار سازمان یافته می تواند مورد تحلیل مشخصی قرار گیرد.الگوی نهادها یا اجزاء مشخص رفتار سازمان یافته که از راس تا ذیل از مقیاس فرهنگی مایع می گیرند،شباهت های بنیادی دارند.
طبیعت انسان چگونه است :
نظریه فرهنگ باید مبتنی بر این واقعیت باشد که انسان یک نوع حیوان است . انسان به عنوان یک ارگانیسم «موجود» باید در شرایطی زندگی کند که نه فقط ادامه زندگی اورا تضمین کند بلکه سوخت وساز عادی و سالم او را امکان پذیر سازد. هرگاه گروه به طور طبیعی ومداوم از طریق تولید مثل و زاد وولد بازسازی نشود هیچ فرهنگی نیز نمی تواند پایدار بماند.زیرا گروه و فرهنگ هر دو خاموش و نابود می شوند.بنابراین همه گروه های انسانی و همه افراد وهمه اعضای آن برای ادامه حیات به وجود شرایط حداقلی نیاز دارند.
« منظور از طبیعت بشری این است که هر فرد باید غذا بخورد،نفس بکشد،تولید مثل کند و ضایعات و مواد اضافی بدن خود را دفع نماید. انسان در هرجای دنیا که ساکن باشد و درحوزه هر تمدنی که قرار گیرد باید این امور را انجام دهد »
آنچه را که به عنوان طبیعت بشری مطرح می کنیم به معنای جبرگرایی زیستی بوده و هر تمدن و فردی برای تحقق کارکردهای جسمانی یعنی نفس کشیدن ،خواب،استراحت ،تغذیه،دفع،تولیدمثل ناگزیر است فعالیت های دیگر را فدای این کارکردها کند.مفهوم نیازهای ابتدایی به معنای مجموعه شرایط زیستی و موقعیت انسانی است که تحقق آن برای بقای فرد و گروه ضرورت نام دارد.
درنتیجه برای ادامه زندگی فرد و گروه برای رعایت بهداشت و تحرک لازم است تا فعالیت های فرهنگی و نرخ افزایش رضایت بخش جمعیت امکان پذیر گردد.
مفهوم نیاز به معنای اولین گام به سوی شعور رفتاری سازمان یافته است ، حتی ساده ترین نیاز و کارکرد فیزئولوژیک که چندان تحت تاثیر محیط بیرونی نباشد نیز نمی تواند از حوزه فرهنگ بگریزد، با وصف این زیست شناسی ،فیزیک محیط و کالبد انسان تعیین کننده کار پاره ایی از فعالیت های انسانند و در همه تمدن های بشری به ناچار حضور دارند
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
كاربر(ان) زير تشكر كردند: سعیده حاج علی
مدیران انجمن: سعیده حاج علی