پنج شنبه, 17 خرداد 1403

 



موضوع: ماهیت شناسی علوم انسانی

ماهیت شناسی علوم انسانی 10 سال 6 ماه ago #42060

تعریف علوم انسانی
از دیدگاه آیت الله مصباح، واژه «علوم انسانی» یک مفهوم انتزاعی است که بر مجموعه ای از علوم که گاه تفاوت بسیار زیادی بین آنها وجود دارد اطلاق می شود و در عین حال همه آنها را یکسان می پندارد و حکم واحدی برای همه جاری می کنند. به طور مثال آمار و حسابداری نیز جز علوم انسانی است در حالی که این دو رشته با روانشناسی و جامعه شناسی متمایزند. از این رو باید مقصود از علوم انسانی را روشن کرد اگر چند دسته دانش نیز در آن وجود دارد باید آنها را به طور جداگانه طبقه بندی نمود تا از درهم آمیختگی و خلط بیجای آنها جلوگیری شود.

ایشان خود در تعریف علوم انسانی به عنوان مجموعه رشته های خاصی از علوم دانشگاهی می گویند: «آن علومی که با مسائل فکری ارتباط دارد، با شناخت حقیقت انسان سروکار دارد و محورش وجود انسان و کمال نهایی او و راه رسیدن به آن تشکیل می دهد».
بنابراین از منظر آیت الله مصباح، آنچه در بُن و ریشته تمامی علومی انسانی مشترک است و ستون فقرات آن را تشکیل می دهد، انسان و ابعاد وجودی اوست. و هر کدام از شاخه های آن به نحوی درباره یکی از ابعاد یا عوارض انسان بحث و گفتگو می کند.
اهمیت و جایگاه علوم انسانی
بر اساس این نگرش به علوم انسانی، ایشان در باب برتری علوم انساین بر سایر علوم معتقدند: در بین علوم بشری آنهایی که به نحوی بر باورهای و ارزش های انسان تأثیر دارند، نسبت به سایر علوم انسانی برتری خاصی دارند؛ زیرا در واقع انسانیت انسان به آنها مربوط است. درحالی که سایر علوم، نتیجه ای که برای بشر به بار می آروند، بیشتر مربوط به ابعاد مادی زندگی است. به طور مثال شیمی، فیزیک، کیهان شناسی، گیاه شناسی یا رشته های مختلف علوم پزشکی. این ها معمولاً مربوط به جهات مادی انسان است و این جهات بین انسان و سایر حیوانات مشترک است. اما آن جیی که یک علم ارتباط با باورها و ارزش های انسانی پیدا می کند، فراتر از افق حیوانیت می رود؛ لذاست که انسان را اشرف از سایر موجودات کرده و برای ما اهمیت دارد که چه بارورها و ارزش هایی را داشته باشیم که موجب سعادت و کمال ما باشد. پس اهمیت این علوم از آن جهت است که در رشد جوهر انسانیت مؤثر است و اگر انحراف و ضعفی در این علوم پدید بیاید، نتیجه اش در انسانیت انسان ظاهر می شود.

ایشان همچنین معتقدند علوم انسانی است که می تواند به سایر حرکت های انسان در عرصه های مختلف زندگی مثل سعنت و فناوری جهت دهد؛ از این رو از اهمیت بیشتری نسبت به سایر علوم برخوردار است.
دلایل غربت علوم انسانی در جامعه
اما از منظر ایشان، چون اولا: نوآوری در علوم انسانی کُند و تدریجی است؛ ثانیاً: نتایج آن غیر ملموس است؛ ثالثاً: روش تحقیق در آن تجربی صرف نیست و بالاخره رابعاً: ما انسان ها در دامن طبیعت و محسوسات هستیم و قصد فراتر از ماده را نداریم و پرواز دادن ذهن به ماورای آن، نیروی فوق العاده ای را می طلبد که در همه افراد وجود ندارد؛ علوم انسانی از غربت خاصی در جوامع برخوردار است.
انواع رشته های علوم انسانی
از منظر آیت الله مصباح، علوم انسانی عرض عریضی دارد و شامل مباحث گسترده ای می شود؛ از این رو ایشان مباحث علوم انسانی را به سه دست مسائل کاربردی عام البلوی، مسائل کاربردی مختص خواص مثل اقتصاد و مسائل بنیادی تقسیم می کند.

1-4-1. یک بخش از مباحث و مسائل علوم انسانی، شامل برخی مسائل کاربردی است که در زندگی روزمره ی انسان و عموم مردم نقش دارد؛ مسائلی که به روان شناسی، علوم تربیتی، مسایل خانوادگی و ... مربوط است و تقریباً عام البلوی است و هیچ کس از آن مستثنی نیست.

2-4-1. بخش دیگر، علومی است که سطح خاص تری دارد و بیشتر با نخبگان و کسانی که در نهادهای مختلف دولتی و شبه دولتی در تصمیم گیری ها و تصمیم سازی ها فعالیت می کنند، ارتباط پیدا دارد. این افراد از یک سلسله گزاره های علوم انسانی استفاده می کنند که اگر انحرافی در آنها پیدا شود، ابتدا زیانش متوجه گروه خاصی می شود؛ ولی نهایتاً با واسطه به سایر مردم هم سرایت می کند؛ مثل مسائل اقتصادی، حقوقی، سیاسی و ... . نتایج این بخش با واسطه نخبگان، تصمیم سازان به مردم هم می رسد.

3-4-1. سلسله دیگری از مسایل علوم انسانی هم هست که از این مسائل، کلی تر و بنیادی تر است؛ جنبه کاربردی آنها ضعیف است و از مسائل بنیادی است و نتایج مسائل کاربردی منطقاً متوقف بر مسائل بنیادی است.

از نگاه آیت الله مصباح یزدی، مسائل بنیادی طبق فرهنگ و ادبیات روز، فلسفه های علوم هستند و اصول موضوعه و قواعد کلی را برای علوم بیان می کنند تا مسائل علوم بر اساس این قواعد حل شود. اصلاحی که بتوان تقریباً با این گونه مسائل تطبیق داد اصطلاح فلسفه های علوم یا فلسفه های مصاعف است. مسائل بنیادی چون با عمل خیلی فاصله دارد، کمتر کسی حوصله می کند تا درباره آنها فکر و بحث کند. برخی افراد هم گمان می کنند که این ها بحث هایی زائدی است. ما مسائل بنیادی را نباید دست کم بگیریم.
ویژگی های علوم انسانی غربی
به نظر آیت الله مصباح بعد از دوران رنسانس در اروپا تحولاتی جهانی در عرصه آموزش اتفاق افتاد که سبب شد بسیاری از ارزش های علمی روز، جایگاه خود را از دست داده و ارزش های دیگری جایگزین آنها شود. این موضوع سبب ایجاد تقابل و تعارض میان علوم قدیم (علوم دینی) و جدید (علوم تجربی) شد و تا مدت ها باعث بروز بحران فکری و مروج گرایش شک گرایی در قرون وسطی بود. از این علوم انسانی در غرب مسیر مستقلی را نسبت به علوم دینی پیموده است. ایشان حداقل سه ویژگی را برای علوم انسانی در غرب می شمارد که با مسیر علوم اسلامی متمایز است:
مبتنی بر جهان بینی مادی
از منظر وی، گزاره هایی که به نام علوم انسانی شناخته می شود و در اطرافش کتاب نوشته شده، خاستگاهش مغرب زمین است و سرمداران و صاحبان نظریه های معروف آن، عمدتاً اهل مغرب زمین هستند. از این رو خواه ناخواه تحت تأثیر فرهنگ و ادبیات غرب است و اصطلاحش با همان اصطلاحاتی که موافق فرهنگ غربی است شکل گرفته و هم بینش ها و جهان بینی های سازگار با فرهنگ غرب پایه ریزی شده است. بنابراین پیش فرض های علوم انسانی از مبانی فلسفی و ایدئوژیک گرفته شده و این مبانی با مبانی اسلامی سازگار نیست.
مبتنی بر روش های کمی
آیت الله مصباح بر این عقیده است که این دست از علوم که در محافل غربی و دانشگاهی پذیرفته می شود یا باید مستقیماً از تجربه استفاده بشود- همان گرایش های پوزیتویستی افراطی- یا یک مقداریمعدل تر برای تحلیل های عقلانی هم کم و بیش ارزش قائل شده اند، اما بیش از این تجاوز نمی کند! گاهی تجربه های عینی بلاواسطه است؛ مثل تحقیقاتی که در داروسازی انجام می گرد و گاهی خودِ تجربه عینی، مسئله علوم اجتماعی را حل نمی کند، بلکه از آنها یک تفسیرهایی می شود، که بر روش تجربی مبتنی است. به همین جهت در علوم انسانی غربی مباحث بازگشت می کند به یک سلسله تجربیات عینی که مطالب از آنها انتزاع می شوند. کسانی که در این زمینه ها بحث کرده اند، گاه گرایش های پوزیتویستی اعم از حاد یا معتدل داشته اند و گاهی گرایش های فلسفی خاص خود داشته اند. پس در متدلوژی و روش شناسی خود، برای وحی دین هیچ اعتباری را نمی پذیرند.
گستگی رشته های علوم انسانی
از دیگر اشکالات علوم انسانی این است که این گونه علوم انسانی چه در دانشگاه های ما و چه در سایر دانشگاه های جهان به صورت اندام های مُثله شده در آمده است؛ یعنی کهسی که در اقتصاد درس می خواند از آن جهتی که دانشجوی اقتصاد است و بعد فارغ التحصیل می شود و بعد استاد می شود هیچ نیاز به اخلاق در خودش احساس نمی کند و هیچ حس نمی کند که ای معلومات او سلولی از سلول های یک پیکر است که رابطه ارگانیک با سایر سلول ها دارد! در هیچ جای دنیا این مشکل به صورت کامل حل نشده که رشته های علوم انسانی به صورت اندام هایی که از یک پیکر عرضه و تدریس شود و حداقل به صورت در قالب یک درس، روابط این ها مشخص می شود. بلکه همچون جزایری غیر مرتبط تحت یک عنوان انتزاعی قرار گرفته اند.
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
كاربر(ان) زير تشكر كردند: محمدرضا معیری
مدیران انجمن: سعیده حاج علی