خوش آمديد,
مهمان
|
|
تصميمگيري فرهنگي بر برنامهريزي فرهنگي و برنامهريزي فرهنگي بر مدل فرهنگي - با تعريفي كه از آن ارايه شد - توقف يافت. سوال مهم بعدي اين است كه آيا مدل فرهنگي، اسلامي و غيراسلامي دارد؟ آيا نميتوان در توسعه فرهنگي از كشورهاي توسعه يافته الگو گرفت؟ اعم از اينكه يك كشور الگوي تمام عيار قرار گيرد- كه طرفداري براي اين نظريه سراغ نميرود - يا در هر جنبه از كشور الگوگيري شود، مثلاً در صنعت سينما از آمريكا، در تكنولوژي آموزشي از فرانسه، در شيوة تحقيق از آلمان، در فنآوري از ژاپن و... پاسخ مثبت يا منفي به اين سوال نيز دو مسير كاملاً متفاوت فراروي پژوهشگران و كارگزاران نظام قرار ميدهد.
براي رسيدن به پاسخ مناسب از دو جنبه نظري و عيني مسأله را بررسي مينماييم. از جنبه نظري، به تفاوت مباني و اهداف مدل فرهنگي اشاره نموده و از جنبه عيني، عملكرد دو دهه گذشته نظام اسلامي را اجمالاً ارزيابي مينماييم تا مشاهده شود آثار كمبود مدل اسلامي ساماندهي فرهنگي، در آن مشهود است يا خير؟ - مدل فرهنگي لزوماً مبتني بر مباني و متناسب با اهدافي تنظيم گشته است. مبنا يعني پايگاه صحت تناسبات مجموعه و ريشهاي كه مفسر تغييرات مجموعه است و هدف يعني نقطهاي كه پس از تغييرات مجموعه بايد بدان رسيد. در مقوله فرهنگ آنچه مبناي تنظيمات فرهنگي است تعريف فرهنگ، تعيين جايگاه آن در جامعه و كار و ساز پيدايش و گسترش آن بر مبناي جامعهشناسي اسلامي ميباشد. تفسير تكامل جامعه نيز بر مجموعه تكامل تاريخ صورت ميگيرد و تحليل تاريخ و جامعه بر روي هم براساس فلسفه انجام ميپذيرد. علاوه بر چرايي و چيستي خلقت، كه قدرت تحليل چگونگي حركت را به معناي عام خود دارد - كه از آن به «فلسفة چگونگي» تعبير مينماييم - حال اگر مبتني بر معارف اسلامي، فلسفة تاريخ و مبدأ ايجاد و گسترش جامعه تفاوت نمود- كه در اين مقاله گنجايش شرح آن نيست - مبناي فرهنگ در جامعه اسلامي تفاوت نموده است. در جانب هدف نيز تفاوتهاي روشنتري به چشم ميخورد. در فرهنگ اسلامي اهداف بلند و متعالي دنبال ميگردد كه به برخي موارد آن اشاره مينماييم؛ تقويت بينش توحيدي و استوار كردن تمامي شوون و عرصههاي حيات فردي و اجتماعي بر آن؛ اصالت يافتن ارزشهاي معنوي و فضايل اخلاقي همچون تقوا، علم، جهاد و...؛ انطباق كليه فعاليتها با موازين الهي و اسلامي و پاكسازي جامعه از مظاهر آشكار معارض با احكام ارزشهاي ديني (همچون روابط ناسالم زن و مرد، پوشش و آرايش نامناسب و...)؛ حصول استقلال كامل فرهنگي؛ تقويت روحيه زهد، سادهزيستي و قناعت؛ ضد ارزش شدن لهو و لعب، تجملگرايي و مصرفگرايي؛ صدور فرهنگي انقلاب و اسلام ناب؛ تقويت مشاركت مردمي و امثال آن. موارد ياد شده يا در فرهنگ منحط مادي به عنوان هدف مطرح نيست و يا تنها شعار آن داده ميشود. البته وجود دارد مواردي كه در فرهنگ غني اسلامي به عنوان ارزش مطرح است و خود بدان عمل نميكنيم و در جوامع غربي به دلايلي تحقق يافته است. جمع دو مطلب فوق با دو تذكر زير مبني بر اينكه اولاً اهداف بايد به صورت نظام يافته تعريف گردند، ثانياً مدل فرهنگي، ابزاري است براي «ارزيابي، تصميمگيري و بهينه تصميم»؛ اين نتيجه مهم را بهدست ميدهد كه مدل ارزيابي و تعالي فرهنگي در جامعه اسلامي و غيراسلامي، عليرغم مشابهتهاي ظاهري و موردي كاملاً متفاوت است. هم مؤلفهها و معيارهاي فرهنگشناسي مختلف است و هم نسبت بين مؤلفههاي فرهنگي . از دلايل تفاوت مدل فرهنگي، تفاوت در معيار انتخاب فعاليتهاي فرهنگي است. در نظامات غيرالهي مصالح فردي و جمعي با يكديگر در تعارضند، رعايت مصالح فردي نافي مصالح جمع بوده و آنچه قوة حاكمه تحت لواي مصالح عامه مطرح ميكند نافي حقوق و آزاديهاي فردي است. لكن در نظام اسلامي اصولاً بين اين دو تنافي وجود دارد. مصلحت فرد در تبعيت از جمع دور است و مصالح عامه براساس تأمين سعادت و آسايش افراد تعيين ميگردد. گذشته از تحليل نظري فوق، عملكرد گذشته فرهنگي نظام نيز گواه كمبود مدل اسلامي ساماندهي و تعالي فرهنگي است. با مرور بر اهداف كيفي، سياستها و اهداف كمي در برنامه اول و دوم توسعه چنين بهدست ميآيد كه تعهد و دلسوزي مسوولين برنامهريز در ترسيم اهداف و خطمشيهاي فرهنگي مشهود است. اما چه عاملي باعث گرديده است تا پس از بيست سال هنوز در ساماندهي فرهنگي كمبود جدي احساس كنيم و دغدغة ضعف و پراكنده كاري در فعاليتهاي فرهنگي فراگير شود و انقلاب فرهنگي را در فرهنگ عمومي و تخصصي تحقق نيافته، بلكه فراموش شده مشاهده نماييم. اين سؤال مهم و اساسي بايد پاسخ روشن يابد كه چرا با وجود مومن بودن تصميمگيران و مجريان كشور و وضع اهداف كيفي و كمي ارزشمند در برنامههاي توسعه، آرمانهاي مورد نظر تحقق نيافته است؟ پاسخ اين است كه تنظيمات و تصميمات اتخاذ شده از جامعيت و واقعبيني لازم برخوردار نبوده است. براي تنظيم برنامة فرهنگي با چنين خصوصيت ميبايست فرهنگ جامعه به عنوان يك ارگانيزم زنده، پويا و در حال حركت در نظر گرفته شود؛ ارگانيزمي كه داراي مجموعه عوامل دروني و بيروني است، يعني نه تنها مستقل از ساير موضوعات خارجي نيست، بلكه عوامل دروني آن نيز با يكديگر بيارتباط نميباشند و در صورت ارتباط هم از سهم تأثير مساوي برخوردار نبوده و هركدام به ميزاني در شكلگيري منتجه ايفاي نقش مينمايند و اين دقيقاً توجهي است كه در گذشته تنظيمات فرهنگي كشور دنبال نشده است. عوامل بيروني مؤثر بر فرهنگ جامعه به اندازه كافي به محاسبه نيامده است، اعم از عوامل بيروني درون جامعه، مثل تأثير اقتصاد و سياست بر فرهنگ يا تأثير فرهنگ بيگانه بر فرهنگ خودي. لذا تصميمات اتخاذ شده هيچگاه مبتني بر دشمنشناسي آگاهانه و از سر اشراف بر راههاي نفوذ فرهنگي دشمن و نقاط ضعف فرهنگي دشمن نبوده است. در محاسبه عوامل دروني فرهنگساز يك سري اهداف و خطمشيهاي مطلوب و ارزشمند در كنار هم قرار داده شدهاند، منتهي بدون برقراري اولويت بندي كمي و كيفي در بين آنها و دقيقاً به همين دليل ارتباط محسوس بين اهداف كيفي و سياستها با اهداف كمي و تخصيصهاي مالي به چشم نميخورد و در انتهاي برنامه نيز معلوم نميشود كه چه تخصيص مالي باعث تحقق يا مانع تحقق چه هدف كيفي شد و يا كداميك از هدفگذاريهاي كيفي غلط بود. ضعف در محاسبه عوامل دروني و بيروني مؤثر بر فرهنگ جامعه دليلي جز فقدان مدل جامع و اسلامي فرهنگ ندارد و تا اين مسأله حل نشود اهداف و سياستگذاريهاي خوب بر روي كاغذ باقي خواهد ماند. 5- مراحل دستيابي و بهكارگيري مدل اسلامي برنامهريزي فرهنگي پس از روشنشدن ضرورت مدل اسلامي برنامهريزي فرهنگي، سخن اين است كه چگونه ميتوان به چنين امري دست يافت و مراحل بعدي تا تحقق توسعه فرهنگي چيست؟ اين مراحل بر روي هم روند - پژوهشي و اجرايي - دستيابي به ساماندهي و تعالي فرهنگي را نيز مشخص ميسازد. طبيعتاً بايد پژوهش را از بررسي مباني آغاز نمود تا براساس آن الگوي فرهنگي و براساس الگوي فرهنگي برنامهريزي و به وسيله برنامهريزي، تغيير ساختارهاي فرهنگي و از طريق بهبود ساختارهاي فرهنگي به تحول كمي و كيفي در محصولات فرهنگي (به معناي عام آن) نايل گرديم. |
بر آنچه گذشت ...
آنچه شکست ... آنچه گریخت ... آنچه نشد ... حسرت نخور!! زندگی اگر آسان بود با گریه آغاز نمیشد ...
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
كاربر(ان) زير تشكر كردند: فوزیه خالدی
|