خوش آمديد,
مهمان
|
|
الگوي فرهنگي روشن ميسازد كه چه فعاليت فرهنگي نسبت به چه موضوعي براي چه منظوري صورت پذيرد. قبل از اعلام هر گونه قضاوتي نسبت به عينيت و قبل از پيشنهاد هر گونه تخصيصي در مورد عينيت - به وسيله برنامه - ميبايست عوامل فرهنگساز در عينيت جامعه شناخته شده و نسبتي بين آنها برقرار شده باشد؛ مثل اينكه تأثير عبادات و توسلات در جامعه چيست؟ جلوههاي متنوع هنري چه نقشي در شكلگيري فرهنگ جامعه دارند؛ مواردي همچون فيلم، تئاتر، شعر، موسيقي، نقاشي، خط و...؛ اطلاعات عمومي و تخصصي كه از راههاي مختلف به شكل مستقيم در اختيار مردم قرار ميگيرد چه تأثيري در فرهنگ كشور دارند؛ و حتي تنظيمات اجتماعي، قوانين عمومي و كالاهاي مصرفي چه ارتباطي با تغييرات فرهنگي جامعه دارند. سوالاتي از اين قبيل، روشنگر عوامل فرهنگساز جامعه ميباشد كه بايد جايگاه تأثير هر يك در جامعه مشخص گردد.
اما شناسايي عوامل فرهنگساز و طبقهبندي و نظام دادن به آنها چگونه ممكن است؟ از كجا تشخيص دهيم كه درس زيستشناسي كه در دانشگاه يا قبل از آن تدريس ميشود از عوامل فرهنگساز است يا خير؟ واردات كالاهاي تجملاتي و پر زرق و برق از عوامل فرهنگسازند يا خير؟ و دهها و صدها سوال از اين قبيل؛ و مهمتر آنكه از كجا تشخيص دهيم براي هر يك از عواملي كه بدان دست مييابيم چه حسابي بايد باز نمود و چه ارتباطي بين او با ديگر برقرار كرد. آنچه ملاك انتخاب عوامل معيني بعنوان عوامل فرهنگساز جامعه ميباشد، تأثيري است كه هر عامل در جامعه بر جاي ميگذارد. چنانچه براي تشخيص اقتصادي بودن يك عامل اجتماعي تأثير آن بر رشد توليد ناخالص ملي كشور - يا به عبارت منطقيتر، تأثير آن در قدرت عملكرد عيني جامعه - محاسبه ميگردد، در فرهنگ نيز بايد مجموعه آثار يا اوصافي كه نمودار وضعيت فرهنگي جامعه هستند، برگزيده شوند. مثلاً عواملي كه مبدأ پذيرش اخلاق، افكار يا رفتار خاصي در جامعه هستند، عامل فرهنگي قلمداد شود. آنچه باعث شكلگيري تقوا، ايثار، صبر، شجاعت، سخاوت و... يا باعث رسوخ توحيد، امامت، ولايت، باور نسبت به آخرت و... ميشود يا آنچه باعث انضباط اجتماعي، امر به معروف و نهي از منكر، عدم اسراف و قناعت و... ميشود به واسطه تأثير اخلاقي، فكري و رفتاري آن عامل فرهنگي محسوب شود. بنابراين، اوصافي كه يك عامل خارجي بر جاي ميگذارد ملاك فرهنگي بودن يا نبودن آن است. با روشن شدن معنا و رابطه موضوعات فرهنگساز و اوصاف فرهنگي اين نتيجه نيز به دست ميآيد كه طبقهبندي موضوعات فرهنگساز به تبع طبقهبندي اوصاف فرهنگي انجام ميشود. با توضيحات فوق، نماي روشنتري از مدل اسلامي ساماندهي فرهنگي به دست آمد. بر اين اساس چنين نتيجه ميشود كه الگوي فرهنگي خود مركب از دو الگو است: الگوي وصفي و الگوي موضوعي؛ در الگوي وصفي، اوصاف فرهنگي شناسايي شده و طبقهبندي كمي و كيفي ميشوند و در الگوي موضوعي، عوامل يا موضوعات خارجي كه مبدأ ايجاد اوصاف فرهنگي هستند، شناسايي و دستهبندي ميگردد. |
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
كاربر(ان) زير تشكر كردند: فوزیه خالدی
|