پنج شنبه, 03 خرداد 1403

 



موضوع: طلاق

طلاق 9 سال 11 ماه ago #82927

طلاق از نظر لغوی به معنی رها شدن می‌باشد و در اصطلاح عبارت از پایان دادن زناشویی به وسیله زن و شوهر طلاق را اغلب راه‌حل رایج و قانونی عدم سازش زن و شوهر ، فروریختن ساختار زندگی خانوادگی ، قطع پیوند زناشویی و اختلال ارتباط والدین با فرزندان تعریف کرده‌اند . در حقیقت همانگونه که پیوند بین افراد طبق آیین و قراردادهای رسمی و اجتماعی برقرار می‌شود . چنانچه طرفین نتوانند به دلایل گوناگون شخصیتی ، محیطی و اجتماعی و … بایکدیگر زندگی کنند به ناچار طبق مقررات و ضوابطی از هم جدا می‌شوند . از این نظر خانواده همچون عمارتی است که زن و شوهر ستون‌های آن را تشکیل می‌دهند و فروریختن هرستون استحکام و استواری عمارت را دچار تزلزل و گسستگی می‌کند . طلاق با این دید ، یکی از غامض‌ترین پدیده‌های اجتماعی ، ارکان خانواده را در هم ریخته و بیشتر اثرات مخرب خود را بر روی فرزندان برجای می‌گذارد . طلاق گسستن و فروپاشیدن و نابودی کانون گرم و آرام‌بخش زندگی است که اثرات جبران ناپذیری بر اعضاء خانواده می‌گذارد .
در تحقیقی که توسط جی‌هبر ( ۱۹۹۰) صورت گرفت مشخص گردید ازدواج‌هایی که به طلاق منجر شده‌اند ، کاهش شدیدی در اعتماد به نفس اعضاء خانواده به وجود می‌آورد . چنین کمبودی می‌تواند ماهیتی اجتماعی ، روانی یا جسمی باشد . کاهش اعتماد به نفس در نتیجه طلاق منشأ مهم اختلالات اعضاء خانواده در حین و بعد از طلاق می‌باشد

مقاله ای کامل در مورد طلاق
در این تحقیق ھمچنین مشخص شد نه تنھا طلاق سطح اعتماد اعضاء خانواده را کاھش می دھدبلکه باعث می گردد یکی از ازدواج ھا یا ھر دو به طور قابل ملاحظه ای احساس پوچی کنند . این تحقیق مدلی رانشان می دھد که در آن افراد از ھم جدا شده به علت کاھش اعتماد محتاج ھمیاری و کمک ھستند . گذشته ازاین طلاق پدیده ای است که بر تمامی جوانب جمعیت یک جامعه اثر می گذارد ، زیرا از طرفی بر کمیت جمعیت اثرمی نھد ، یعنی واحد مشروع و اساسی تولید مثل یعنی خانواده را از ھم می پاشد ، از طرف دیگر بر کیفیتجمعیت نیز اثر می گذارد ، زیرا موجب می شود فرزندانی محروم از نعمت ھای خانواده تحویل جامعه گردند که احتمالاً فاقد سلامت کافی روانی در احراز مقام شھروندی یک جامعه اند . بنابراین آسیب اجتماعی ناشی از این اقدام نه تنھا متوجه اعضاء خانواده ، بلکه متوجه کل جامعه و نسل آینده می باشد.
تاریخچه اجمالی در زمینه طلاق
تاریخچه طلاق به تاریخچه ازدواج برمی گردد . به ھمان علت که بشر بنا به درخواست طبیعی خود پیوند ازدواج می بندد تا در کانون گرم خانواده و درکنار ھمسر خود به سکون و آرامش برسد ، به ھمانگونه نیز ممکن است به دلایلی از ادامه زندگی خودداری کرده ، طلاق را بپذیرد. ولتر می گوید : «طلاق و ازدواج در یک زمان در عالم پدید آمدند»
قدر مسلم این است که طلاق در بسیاری از ادیان الهی وغیر الهی پیش از اسلام وجود داشته است. بنابراین لازم است تاریخچه کوتاھی از مسأله طلاق در گذشته را در اینجا مطرح نماییم.
عصر جاھلیت
در عصر جاھلیت طلاق به دست زن بود و اینگونه که اگر زن درھای خانه را که به طرف راست بود به طرف چپ قرارمی داد ، مرد با دیدن چنین وضعیتی متوجه می شد که ھمسرش او را طلاق داده و دیگر نزد او نمی آمد . ھنگامی که زنی با مردی ازدواج می کرد و شب را نزد او می گذارند حق انتخاب با او بود ، اگر می خواست نزد شوھر می ماند و اگر نمی خواست می رفت و علامت رضایت او از مرد این بود که وقتی صبح می شد ، خوراک خوبی برای او تهیه می نمود . در منابع دیگر بر خلاف این مسأله آمده است که طلاق در جاھلیت بسیار ساده و با الفاظ توھین آمیز صورت می گرفت.
ایران باستان
طلاق در ایران باستان جایز بود و به دست مرد انجام می گرفت و زنان در جامعه بسیار مورد ستم قرار می گرفتند حتی شوھر می توانست ھمسرش را برای ھمیشه حبس کند یا به قتل برساند.
« طلاق مسیحیت «حلال نفرت انگیز
در مذھب مسیحیت بر خلاف اسلام و یهود طلاق حرام است و ازدواج مجدد برابر با زنا می باشد . حضرت عیسی (ع) می فرماید : ھمانا که موسی به دلیل قساوت قلب قومش ، اجازه داد تا زنھایشان را طلاق دھند ، زن و شوھربه منزله ی جسم واحد ھستند و از یکدیگر دور نیستند پس در صورتی که خداوند آنھا را با یکدیگر جمع کرده وانسانی نباید میان آن دو تفرقه بیاندازد.
طلاق در اسلام
ازآنجا که ھدف دین مبین اسلام ایجاد پیوند میان افراد انسانی و تشکیل کانون ھای خانوادگی است طلاق را که مخالف فطرت و طبیعت انسان و برخلاف قانون پیوند زن و مرد است را مورد نکوھش قرار داده و شایسته سرزنش نمی شماردو آن را امری مغبوض خداوند معرفی کرده است . جلال الدین مولوی در این باره می گوید:
«تاتوانی پامنه اندر فراق ابغض الاشیاء عندی الطلاق»
از طرفی باید گفت که اسلام مایل نمی باشد آرامش و آزادی انسان ھا از بین رفته و در سختی و عذاب به سربرند و ھیچ وجوانی ھم بر این مسأله رضایت نمی دھد . از این رو برخلاف مسیحیت که طلاق را ممنوع و تنھا مقررات و شرایطی برای محدود ساختن آن وضع نموده تا میزان آن را به حداقل ممکن کاھش دھد ، طلاق در اسلام ناشی از حاجت است نه اینکه به عنوان ھدف باشد زیرا ھمانگونه که گفته شد امر طلاق ھمواره مورد بغض و کینه ی الهی می باشد.
امیرمؤمنان علی (ع) می فرماید : ازدواج کنید ولی طلاق ندھید زیرا عرش االهی از طلاق به لرزه در می آید .
فلسفه طلاق در اسلام
از نظر اسلام طلاق آخرین راه مداوای ناسازگاری زن و شوھری می باشد . اسلام معتقد است اگر راھی برای جدایی زن و شوھر (زوجین) نباشد زندگی ایشان دشوار و عذاب آور خواھد بود و ممکن است نتایج ویران کننده ای مثل انتقال ، خودکشی ، فساد و قتل داشته باشد . امروزه مردم باغم و تشویش کمتری در مقایسه با گذشته به ازدواج روی می آورند چرا که طلاق برای آنان د رحکم بیمه ای تلقی می شود و می توان از آن به عنوان بیمه ازدواج نام برد . چرا که اگر ازدواج با موفقیت نباشد ھمسران یکدیگر را رھا خواھند کرد . دکتر باقر ساروخانی در باب ویژگی ھای طلاق می نویسد:
طلاق پدیده ای چند بعدی است . شاید کمتر پدیده ای به پیچیدگی طلاق وجود داشته باشد آن روز که خانواده ای ازھم پاشید به نظر می رسد یک دعوای ساده عامل این انفجار بوده است حال آن که چنین نیست و مجموعه ای ازعوامل روانی – اجتماعی ، اقتصادی ، پدید آمده به ھم پیوسته اند و بنیان خانواده را برباد داده اند.
بنابراین طلاق به عنوان پدیده ای اجتماعی مطرح است ، زمانی که جامعه در معرض آسیب ھای بنیادی قرار گیرد روابط اجتماعی نیز بیمار بوده و فساد گوشه به گوشه جامعه را در برگرفته است . علاوه بر این طلاق پدیده ای روانی نیز ھست . بسیاری از خانواده ھا در برابر تکانه ھای اقتصادی یکسان قرار می گیرند اما ھمگی دست به طلاق نمی زنند . میزان سازش افراد در طلاق مؤثر است . اما آمار نشان می دھد زن ھا بیشتر از مردھا در امرطلاق پیش قدم می شوند که این خود قابل بررسی است.
نقش جنسیتی و جنسی زنان در جامعه
بیش از نیمی از جمعیت را زنان تشکیل می دھند . وقتی صحبت از منافع به میان می آید . قاعدتاً انتظار می رود که نیمی از این منافع به زنان تخصیص یابد و آنان به طور مساوی با مردان از منابع زندگی اجتماعی بهره گیرند . باید در نظر داشت که به جهت اختلافات جنسیتی و جنسی ، زنان دارای احتیاجات خاصی ھستند و به دلیل اینکه جامعه تمرکز خاصی روی نیازھای اساسی کودکان دارد ، بنابراین باید چنین تمرکزی روی احتیاجات خاص مادران که ناشی از « مسایل مربوط به جنسیت » را به عنوان خاص با « احتیاجات خاص زنان » قرار گیرد و عبارت نقش ھای سنتی زنان است اشتباه گرفته می شود ، تقسیم کارھای اجتماعی برحسب جنسیت مربوط به اختلافات بیولوژیکی تمایز جنسی نیست . ( اگرچه باور وجود دارد که این تمایزھا بر حسب تفاوت ھای بیولوژیکی می باشد. ) بنابراین فرق بین جنسیتی و نقش جنسی کاملاً قابل تمیز می باشد بارداری و شیردادن به کودک به وضوح نقش جنسی ھستند چرا که فقط زنان ھستند که می توانند این نقش را برعهده گیرند . برعکس تربیت کودکان یک نقش جنسیتی است . چه زن و چه مرد می تواند کاملاً این وظیفه را به عهده بگیرد . باید در نظر داشت که وظایفی مانند تربیت فرزندان تعیین شده برحسب جنس نیست ، بلکه مربوط
به ساختارھای اجتماعی و فرھنگی موجود می باشد . یعنی تعیین نقش جنسیت بستگی به نوع جوامع دارد و این موضوع نشان می دھد که این نقش ھا برحسب نوع جنس ( زن یا مرد) تعیین شده و اعتقادات و ارزش ھای اجتماعی و فرھنگی جوامع تعیین کننده این امر می باشد . ھرچند که افراد آن اجتماع بر این امر واقف نبوده و به آن معترف نباشند.
امروزه مشکلات ناشی از مصالح امور زنان ناشی از نابرابری جنسیتی است که می تواند ناشی از مسایل و محدودیت ھا در زمینه تقسیم ناعادلانه منابع و کار ، ازدواج و طلاق گردد . تمایز میان مسایل مربوطه به زنان ومسایل جنسیتی بیشتر تحلیلی به نظر می رسد تا اینکه بتواند به عدد و رقم تبدیل شوند . به عبارت دیگر درجوامع امروز مسایل جنسیتی در ھر سطحی روی فعالیت ھای مختلف مربوط به امور زنان تأثیر می گذارد . به عنوان «احتیاجات خاص زنان » مثال برخی از این محدودیت ھا ، مهیاکردن احتیاجات تغدیه ای مادران باردار که قسمتی ازاست اما زنان سهم ناعادلانه ای از غذای موجود در خانواده نصیبشان می گردد . ھمچنین کنترل ناچیزی روی بودجه خانواده که از آن ، خوراک خانواده تهیه می گردد ، دارند.
یا به عنوان مثال ازدواج و گزینش ھمسر که در این زمینه زنان با انتخاب ھای یک طرفه و تحصیلی بیشتر از مردان متضرر می شوند و نیز در مورد طلاق که ھمیشه برای زنان به عنوان فاجعه ای قلمداد گردیده و ھمیشه برزندگی شان سایه می افکند و پی آمدھای روانی بسیاری برایشان دربرداشته و دارد . بنابراین مسایل جنسیتی به انحاء مختلف به عنوان سدی در راه فائق آمدن بر مشکلات زنان مطرح بوده است.

دخالت ھای دیگران ولی در در جوامع صنعتی امروزی علل و عوامل طلاق عبارتند از:
۱- عدم تعلق خاطر زن ومرد به ھمدیگر. در اینحالت زن و مرد احساس می کنند دیگر از نظر عاطفی و روحی نمی توانند به ھمسر خود کمکی کنند یا کمکی بگیرند.
۲- افزایش آگاهی زنان از حقوق خود.
۳- اختلاف سلیقه بین زوجین.
. ۴- عدم تحمل خشونت مثل گذشته توسط زنان
۵- به ھم ریختگی و نابسامانی روابط خانوادگی و عدم انسجام خانواده (قبلا افراد با فامیل ،ھمسایه ویا با ھم طایفه یا با ھم محله خود ازدواج می کردند و ازدواج با تمھیدات خاص و تحت نظارت خانواده بود ولی اکنون افراد تابع خانواده نیستند و فردگرائی توسعه یافته است و این امر یکی از علل افزایش طلاق است)
۶- عامل اقتصادی(الف . زن و مرد خواھان استقلال مالی اند و در نتیجه در این حالت ھمکاری و ھماھنگی بین آنھا کم می شود.ب- استقلال مالی زنان باعث عدم اتکای آنان به شوھرانشان می شود ، خشونت تاریخی مردان علیه زنان و عدم تحمل خشونت توسط زنان مثل گذشته و در نتیجه طلاق . ج- مشکلات اقتصادی ، تورم ،چندشغلی بودن افراد ، دور از ھم بودن =عدم ارضای نیازھای عاطفی ھمدیگر = عدم تعلق خاطر و در نتیجه طلاق)
۷- بالا رفتن سطح سواد و آگاھی زنان و عدم تحمل و زیر بار زور نرفتن وافزایش درخواست طلاق توسط این دسته از زنان.
۸- نگاه مرد سالارانه جامعه نسبت به زنان ودختران مثل قوانین کشور(مردھر وقت بخواھد می تواند زنش را طلاق بدھد)
۹- رواج دوستیھای به اصطلاح خیابانی (عدم شناخت کافی از جنس مخالف . زیرا دوستیھا سطحی است و دوطرف خیلی از مسائل را با ھم مطرح نمی کنند.)
۱۰- عدم ھمسانی در ازدواج (ھم کفو نبودن ):بخصوص در زمینه ھای (اقتصادی .تحصیلی . سنی . فرھنگی ومذھبی ، شغلی ، ھوشی -روانی ، نژادی، محل سکونت (شهری یا روستائی بودن ) ، زبان ھر چه از لحاظ موارد فوق تشابه بیشتر بـاشد .طلاق کمتر صورت می گیرد. عدم تشابه طبقاتی زیرا که امکانات اجتماعی متفاوت معمولا” دیدگاھھای مختلفی را بوجود می آورد.
۱۱- تشریفات ازدواج ، سنت ھای افراطی و تفریطی.
۱۲- فقدان سیستم ھای حمایت اجتماعی مثل وجود اعضاء خانواده آگاه.
. ۱۳- نبود سیستم مشاوره مناسب (فقدان افراد متخصص در رشته مشاوره خانواده ). فقدان دوستان آگاه و دلسوز
۱۴- بیماری روانی شدید یکی از زوجین مثل وسواس . سوء ظن عدم تشابه طبقاتی (زیرا که امکانات اجتماعی متفاوت معمولا” دیدگاھھای مختلفی را بوجود می آورد.
۱۵- برطرف نشدن نیاز جنسی زوجین(که ممکن است باعث اعتیاد، روابط جنسی خارج از سیستم خانواده ،مشکلات جسمی و روانی زوجین . ودر نھایت منجر به طلاق شود)
۱۶- کاھش قباحت طلاق در بین افکار عمومی.
۱۷- فحشاء و روابط جنسی خارج از سیستم خانواده.
۱۸- بی خانمانی و فقر.
۱۹- عدم شناخت کافی از ھمدیگر در قبل از ازدواج.
۲۰- نبود آموزش ھای مناسب قبل از ازدواج.
۲۱- عدم مشورت با والدین و استفاده نکردن از تجارب آنھا
۲۲- ازدواج ھای اجباری (ازدواج (فروش) دختران به افراد مسن پولدار)
ازدواج ھای مصلحتی . (در بین کسانی که قبل از ازدواج رسمی، رابطه داشته اند ۲۳-
بالا رفتن سطح توقعات افراد( در اثر ادامه تحصیل ، یک شبه پول دار شدن ، ارتقاء موقعیت اجتماعی) ۲۴-
۲۵- عدم درک تفاوت ھای ھمدیگر توسط زوجین
۲۶- عدم وجود بلوغ فکری
نبود روحیه از خود گذشتگی و ایثار در بین زوجین مطلقه ۲۷-
۲۸- نبود آموزش ھای مناسب قبل از ازدواج
۲۹- عدم مشورت با والدین و استفاده نکردن از تجارب آنھا
۳۰- زیاده خواھی و توقعات نابجا
ضعف اعتقادات مذھبی (خشونت علیه زنان . عدم صبر و تحمل) ۳۱-
۳۲- عدم تلاش برای اصلاح امور
۳۳- عدم درک متقابل . ( مثلا مرد توان مالی خرید کالاھائی یا انجام کارھائی را ندارد ولی زن بطور مداوم درخواست انجام آن کارھا را میکند و این امر در دراز مدت باعث طلاق می شود)
مشکلات زناشویی طلاق؛ آخرین راه برای
طلاق به عنوان آخرین راه حل برای مشکلات زناشویی مطرح است. ھمانگونه که ازدواج ریشه در فطرت انسان
دارد ، جدایی نیز فطری می باشد. طلاق مانند سایر پدیده ھای اجتماعی دارای پیشینه ای پر فراز و نشیب
است، چون ادیان و آیین ھای گوناگون ھر کدام قوانین ویژه ای را برای آن بر شمرده اند و از طرف دیگر این قوانین در
جامعه ھای مختلف به شکل ھای گوناگون تبلور یافته است.
بدیھی است که ارزش و برتری قوانین یک آیین نسبت به آیین دیگر آنگاه آشکار شود که پس از تبیین و معرفی
ھرکدام به صورت مستقل ، با ھمدیگر مورد مقایسه قرار گیرند تا نقاط قوت و ضعف ھر یک ھویدا شود.معیار دیگری
که در این روش می تواند ملاک ارزش گذاری باشد، توجه به حقوق و تکالیف زوجین ھنگام جدایی است؛ قوانینی
که از این جامعیت برخوردار باشد تا حقوق ھر کدام از طرفین طلاق را در برگیرد. و از طرف دیگر مانع از تعدی به
حقوق دیگری شود.
زندگی زن در ملت ھای عقب مانده
زندگی زن در امت ھا و قبایل وحشی از قبیل ساکنین آفریقا ، استرالیا ، جزایر مسکونی در اقیانوسیه و آمریکای قدیم نسبت به زندگی مردان نظیر زندگی حیوانات اھلی بود؛ آن نظری که مردان نسبت به حیوانات اھلی داشتندھمان نظر را نسبت به زن داشتند و به زنان با ھمان دید می نگریستند.”
وقتی نوع نگاه نسبت به زن اینگونه باشد وضعیت طلاق در آن جوامع مشخص می شود. برای جمع بندی این فصل
: از سخن علامه طباطبایی در المیزان بھره مند شویم:« در این امت ھا مرد می توانست زن خود را به ھر کس که بخواھد بفروشد یا او را مانند یک کالا قرض دھد مرد حق داشت او را تنبیه و مجازات کند، کتک بزند، زندان کند وحتی به قتل برساند یا او را گرسنه و تشنه رھا کند، حال او بمیرد یا زنده بماند و نیز حق داشت او را به خصوص در مواقع قحطی یا جشن ھا مانند گوسفند چاق بکشد و گوشتش را بخورد، در ضمن آنچه که از مال مربوط به زن بود را مال خودش می دانست و حق زن را ھم حق خود می شمرد؛ ھمچنین از جهت داد و ستد و سایر معاملاتی که پیش می آمد خود را صاحب اختیار میدانست.»
طلاق و فطرت
طلاق با آنکه سبب از بین رفتن خانواده می شود ولی چاره ای از تجویز آن نیست و وجودش از ضروریات زندگی است. آن گاه که زوجین توافق اخلاقی نداشته باشند یا علل دیگری در میان باشد تحریم طلاق و عدم اجازه جدایی، موجب از بین رفتن آزادی و رفاه زن و مرد می شود.
در فطری بودن اصل طلاق ھمین بس که ملل متمدن دنیا و کشورھای بزرگ امروز نیز بعد از سال ھا و قرن ھا ناگزیر شدند حکم ممنوعیت آن را لغو نموده و جواز طلاق را در قوانین مدنی خود بگنجانند.
واقعیت ھای اجتماعی چنان اند که اگر در به رویشان بگشاییم از پنجره بیرون می پرند! این است که تحریم طلاق کنکو بیناژ با جفت گیر را به وجود می آورد. یعنی مردی که نمی تواند با زن رسمی اش زندگی کند، از او جدامی شود، بی آنکه طلاق بدھد و زن نیز، بی آنکه بتواند طلاق بگیرد جدا می شود و ھر دو، سال ھا دور از ھم، با مرد و زن دیگری که می توانند با ھم در زیر یک سقف به سر برند، زندگی می کنند. این است که آمار و ارقام وحشتناکھای طبیعی اما نامشروع! به وجود می آیند، بیماران عقده دار و « جفت » نشان می دھد که غالب فرزندانی که از این جنایت کاران وحشتناک و روح ھای ضد اجتماعی اند. می بینیم که زن و شوھر شرعی به بیگانگی و تضاد می رسند،به طوری که ھر دو معتقد می شوند که ادامه زندگی زناشویی، برایشان ممکن نیست، از ھم جدا می شوند و
طبیعی است که موجود مانده و از خانه بیرون رفته، در مسیر زندگی، زنی را می یابد که می خواسته است.
عشق، نیاز به زندگی خانوادگی یا کشش جنسی، این دو را به یکدیگر پیوند طبیعی می دھد، با ھم خانه ای می گیرند و زندگی می کنند. زن وی نیز درست چنین سرگذشتی را طی می کند و در نتیجه می بینیم که طبیعت وجایش را به دو پیوند « ناجور » واقعیت، بر روی خرابه خانه ای که فروریخت، دو خانه نو می سازد. پیوند گسسته دومی دھد؛ اما مسیحیت ایده آلیست این واقعیت ھا که روی داده و ھیچ کس حتی آن دو زن و « جور » بسته میان دوشوی، نمی توانسته اند مانع شوند را نمی پذیرد، چشم ھایش را می بندد تا نبیند. تحلیل فوق از دکتر علی شریعتی می باشد که پیرامون بازتاب ھای تحریم طلاق در اعتقاد مسیحیت ایده آلیست صورت پذیرفته است.
نکوھش طلاق در اسلام
شاید در ابتدا چنین به نظر آید که در جامعه اسلامی ،خانواده بنیان محکمی ندارد و کانونی است برای ارضای خودخواھی ھای مرد، زیرا او است که زن را به ھمسری انتخاب می کند و ھرگاه نخواست رھایش می کند؛ اما در بین روایت ھای معصومین فراوان از ناپسند بودن طلاق سخن رفته است؛ به عنوان نمونه امام صادق (ع) می فرماید: خداوند بلند مرتبه دوست دارد خانه ای که در آن مراسم عروسی برپاست و متنفر است از خانه ای که در آن طلاق واقع می شود و ھیچ چیز نزد خدا مانند طلاق ناپسند نیست. امام در سخنی دیگر می فر ماید: ھیچ چیز نزد خدا از چیزھایی که حلال نموده مبغوض تر از طلاق نیست و خدای بلند مرتبه مبغوض می شمارد مرد یا زنی که ھمسر خود را نو می کند تا طعم دیگران را ھم بچشد.
قرآن مجید سفارش می کند که اگر زنان خویش را دوست ندارید باز ھم آنھا را طلاق ندھید؛ زیرا ممکن است ازچیزی کراھت داشته باشید و خداوند در آن نیکویی و خیر فراوانی برای شما قرار داده باشد. ملاحظه می شود که به نظر اسلام اقدام به امر طلاق بی آنکه ضرورت و الزامی در کار باشد، بسیار ناپسند نبرده و تا حدی که میسراست باید از طریق بردباری ، متنانت ، از روی کمال و عقل و عاقبت اندیشی با ھر گونه سختی و خلاف طبع، سازگاری نمود و ھمواره طرفدار صلح ، آشتی و حسن سلوک بود.
مقوله طلاق و علل و پیامدھای آن
طلاق در لغت به معنای جدا شدن زن و شوھر از یکدیگر و رھایی آنھا از تقیدات زندگی زناشویی است . از نظرتاریخی ، پیشینه طلاق را به قدمت ازدواج دانسته اند . در قدیمی ترین متن حقوقی به دست آمده مربوط به قانون حمورابی متعلق به تمدن بابل ، حق طلاق برای مرد و در شرایطی برای زن ، مجاز بوده است .گاھی مجموعه ای از عوامل ، سبب پیدایش طلاق می شود . در بسیاری از مواقع ، مشکلات بزرگ از مسائل جزئی پدید می آید.
گاه اختلافات جزئی چون جرقه ھایی کوچک ، آتش بزرگی را ایجاد می کند که باعث ویران شدن خانواده می شود محققان بر این باورند که آمار رو به افزایش طلاق در ھیچ عصری ، این چنین نگران کننده نبوده است.
پژوھشگران در رابطه با علل و عوامل طلاق به مسائلی از قبیل مفاسد اخلاقی ، ناراحتی ھای روحی ، بکاری ، مشکلات اقتصادی و سست بودن باورھای معنوی و دینی اشاره می کنند.
آمارھا حاکی از آن است که امروزه در جوامع غربی ھر ازدواجی که صورت می گیرد ، احتمال منجر شدن آن به طلاق ، زیاد است . آمار مربوط به سالھای ١٩٩٧ تا ٢٠٠٠ میلادی نشان می دھد که کشور آمریکا بالاترین میزان طلاق را طی این سالھا در جھان داشته است . طبق این آمار از ھر دو ازدواج در آمریکا ، یکی به طلاق منجر شده است . افزایش خانواده ھای تک والدی در غرب و ھمچنین افزایش تعداد افرادی که بدون ازدواج با ھم زندگی می کنند ، نشان دھنده کم رنگ شدن جایگاه ازدواج و افزایش طلاق است دکتر رودز بوی سون پژوھشگر انگلیسی درمورد بروز مشکلات خانواده در غرب می گوید:
یک ھفتم از فرزندان در انگلیس در خانواده ھای تک والدی زندگی می کنند . به نظر من علت اصلی پرخاشگری پسران جوان ، فقدان پدر است . معمولا پسران را تنھا به وسیله پدران قاطع می توان تربیت کرد . دوری پدر به این معناست که پسران ارزشھای خود را از گروھھای ناباب می گیرند و برای یک زندگی ھمراه با جرم و بزه آماده می شوند . ” آقای بویسون مفاسد اخلاقی ازجمله آزادی ھم جنس بازان را از عوامل مهم طلاق در خانواده ھا می داند.
برخی از پژوھشگران در تحلیل علل افزایش طلاق در جوامع غربی می گویند مفھوم ازدواج در این جوامع تغییر یافته و این از مھمترین عوامل افزایش طلاق به شمار می رود . به تعبیر آنھا ، در این مفھوم جدید ، خانواده و ازدواج به یک مصاحبت موقتی تبدیل شده است . چراکه بسیاری از ازدواج ھا برمبنای عشقھای سطحی و زود گذر صورت می گیرد . چنین مفھومی از ازدواج ، به خودی خود ، مفھوم طلاق و گسست زناشویی را در خود دارد . زیرا با توجه به ناپایداری و گذرا بودن احساسات عاشقانه ، افراد به ھمان سرعتی که درگیر روابط عاشقانه می شوند ، ممکن است از آن فاصله بگیرند . اینگونه زوجھا با افول عشق اولیه ، معمولا” دلیلی بر ادامه زندگی مشترک نمی بینند و گاه نیز دلایل موجھی برای خروج از آن دراختیار دارند . درمقابل ، در جایی که درکنار علاقه و محبت ، عوامل زیربنایی دیگری برای تداوم خانواده وجود داشته باشد ، زنجیرھایی که خانواده را نگه می دارد ، مستحکم تر است
.
یکی دیگر از عوامل مھم طلاق ، تغییر نگرش درمورد جایگاه زن در خانواده و اجتماع است . امروزه این تفکر نادرست در برخی جوامع رایج شده است که در ازدواج ھا ، زنان بازنده اصلی ھستند ، زیرا آنھا با ایفای نقش خانه داری ، اشتغال و استقلال مالی خود را از دست می دھند . این نوع تفکر باعث می شود که زنان درصدد کسب موقعیتھای شغلی و درآمد اقتصادی باشند . البته دستیابی زنان به موقعیتھای شغلی که روز به روز درحال افزایش است ، در مواردی زمینه افزایش طلاق و جدایی را فراھم کرده است . زیرا وقتی زن در بیرون از خانه ، به فعالیتی اقتصادی و پول آور اشتغال داشته باشد ، چندان متکی به مرد نیست . لذا در صورتی که بین او و شوھر اختلافات جدی بروز کند ، از متارکه و طلاق ، بیمی به دل راه نمی دھد .
کم رنگ شدن اعتقادات مذھبی ، از دیگر عوامل مھم افزایش طلاق در جوامع غربی است . با تضعیف باورھای دینی و معنوی ، راه برای مفاسد اخلاقی و بی بند و باریھا ھموار شده است . ھم اکنون عدم پایبندی به دین ، انسان غربی را از قید و بندھای اخلاقی جدا کرده و این مسئله بر پیوندھای خانوادگی ، آسیب فراوان وارد ساخته است . وقتی زن و شوھر از کوچکترین التزامات اخلاقی و انسانی نسبت به یکدیگر غافل باشند ، راه برای ورود نابسامانیھا و نھایتا” طلاق باز می شود . حال که صحبت از دین و اخلاق شد ، بجاست که نگاھی به نظر اسلام درمورد طلاق داشته باشیم
طلاق بمعنای مفارقت و جدایی و بریدن میباشد اما برای درک بهتر مفهوم طلاق شرعی لازم است به نکاتی چند توجه داشته باشیم .
اول اینکه در مفهوم واقعی ازدواج در دین و شریعت ما وظایف زن و شوهر بگونه ای متفاوت و خاص تعریف میشود این شرایط شاید بخاطر پیشینه تاریخی و فرهنگی حاکم بر فرهنگ و اداب بنیادینی بوده که اسلام در آن ظهور کرده است…
طلاق و کودکان

کودکانی که والدینشان از ازدواج خود راضی نیستند اما با هم زندگی می‌کنند، ممکن است تحت‌تأثیر تنش ناشی از روابط آن‌ها به اضطراب یا افسردگی مبتلا شوند. کودکان پس از جدایی پدر و مادرشان نیز به اضطراب عاطفی دچار می‌شوند. کودکان بزرگ‌تر بهتر می‌توانند انگیزه‌های پدر و مادرشان را برای طلاق درک کنند. این کودکان ممکن است به خاطر اثراث طلاق بر آینده خود نگران باشند یا این که احساس تنهایی داشته باشند. کودکان هنگامی که پس از جدایی هم با پدر و هم با مادر رابطه مداوم دارند، در وضع بهتری به سر می‌برند تا هنگامی که فقط یکی از آن‌ها را به طور منظم می‌بینند. طلاق هماهنگی میان والدین، مسائل نگه‌داری کودک و حق ملاقات را در برمی‌گیرد.
طلاق در بسیاری از سرزمین‌های باستانی از جملهمیان‌رودان، یونان، ایران، مصر و چین وجود داشته‌است.کنستانتین محدودیت‌های بسیاری برای طلاق ایجاد کرد و در قرن دهم میلادی کلیسای مسیحی آن را ممنوع دانست. هنری هشتم برای نخستین بار از مجلس کلیسای انگلیس خواست که ازدواج او را فسخ نماید.

به مرور زمان کشورهای اروپایی و مسیحی حق طلاق را برای زن و شوهر به رسمیت شناختند. با این حال، در سال ۱۹۸۶ در ایرلند پارلمان طلاق را غیرقانونی اعلام کرد. درانگلستان، در سال ۱۹۶۹ لایحه قانونی اصلاح طلاق به تصویب رسید که گرفتن طلاق را برای زن و شوهر آسان‌تر کرد. بین سال‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰،میزان طلاق در بریتانیا به طور ثابت هر سال ۹ درصد افزایش یافت و در طی آن دهه دو برابر شد. امروزه در بسیاری از جوامع اروپایی، میزان طلاق افزایش یافته‌است.

جنبه‌های مختلف طلاق

محققی به نام بوآن اظهار می‌دارد که وقتی ازدواج از هم می‌پاشد، در اثر آن چندین نوع طلاق ایجاد می‌شود:

• طلاق عاطفی زمانی رخ می‌دهد که ازدواج دستخوشی تباهی می‌شود (اما ممکن است تا بعد از حکم طلاق ادامه یابد.)

• طلاق قانونی

• طلاق اقتصادی ، که در رابطه با پول و توافقهای مالی (مانند مهریه) است.

• طلاق هم والدی ، که در ارتباط با نگهداری و سرپرستی از فرزند ، خانواده‌های تک والدی ، یا حق ملاقات یا فرزندان است.

• طلاق اجتماعی ، که در زمینه تغییر روابط با جمع دوستان همسر رخ می‌دهد.

• طلاق روانی ، که در حضور مسائل مربوط به بازیابی خود پیروی فردی و مشکلات مربوط به فکر کردن براساس ضمیر «من» و نه «ما» است.

پس از طلاق ، به دلایل مختلف ممکن است عزت نفسدچار آسیب شود. بسیاری از افرادی که متارکه کرده‌اند خود را شخصی ناپسنده و فاقد توان کافی برای ازدواج مجدد می‌دانند. مردان و زنان از لحاظ واکنشی که در برابر طلاق از خود نشان می‌دهند، با یکدیگر فرق دارند. مردان گرایش به آن دارند که طلاق را به عنوان چیزی به ناگهان رخ کرده است، ادراک کنند. زنان بیشتر احتمال می‌رود که آن را به عنوان نقطه پایانی بر یک فرآیند طولانی قلمداد کنند. به همین خاطر است که زنها کمتر احساسهای منفی را دربارهطلاقشان گزارش می‌کنند. طلاق برای زنان تنش‌زاتر و گسلنده‌تر است تا مردان. ممکن است این زنی باشد که تردید کمتری درباره نفس طلاق داشته باشد. اما هم اوست که در برقراری زندگی جدید مشکلات بیشتری خواهد داشت.

آدمیان از لحاظ واکنشی که در برابر طلاق از خود نشان می‌دهند، بسیار متفاوت‌اند، بسیاری از هم می‌پاشند، امابرخی دیگر ، نوعی تعالی عاطفی را تجربه می‌کنند. اگر طلاق را نقطه مقابل ازدواج موفق و خوب تلقی کنیم، در این صورت ، پدیده‌ای غمبار قلمداد خواهند شد. اما برایبسیاری از کسانی که طلاق گرفته‌اند، انتخاب‌هایی که در اختیار واداشته‌اند یا طلاق بوده است و یا یک ازدواج ناموفق و بد. با در دست داشتن این انتخابها برخی شواهد حاکی از آن است که طلاق می‌تواند شخصا مفید و سودمند باشد. محققین به این نتیجه رسیده‌اند که ممکن است بارآمدن در خانه از هم نپاشیده‌ای که ویژگی آن نزاع و جنجال است، آسیب رسانتر و مضرتر از بزرگ شدن در خانه‌ای باشد که در اثر طلاق فروپاشیده است.

کنار آمدن با طلاق

سازگاری با طلاق به عوامل بسیاری وابسته است: نگرش در مورد ازدواج ناموفق ، شخصیت فرد و محیط اجتماعی. برای کنار آمدن با طلاق ، کمکهای بیرونی از سوی متخصصان بهداشت روانی و گروههای خود یاری متشکل از افراد مطلقه (مانند والدین بی همسر) در دسترس هستند. همچنین حتی هنگامی که طرفین عزم خود را برای طلاق جزم کرده‌اند مشاوره با زوجها می‌تواند مفید واقع شود. برخی از فنون مسئله گشایی و مهارتهای حل تعرضی همکه برای بهبود ازدواجها بکار میروند می‌تواند برای کمک به حل آسیبهای ناشی از جدایی موثر باشد.

مشکلات جنسی عامل ۱۰ درصد اختلافات بین زوجین

دکتر رضایی فر با اشاره به مشکلات اختلالات جنسی بین زوجین، گفت: مسایل جنسی می‌تواند، منشا بسیاری از اختلاف‌ها و مشکلات بین زوجین باشد، اما به دلیل مسایل فرهنگی، ‌اجتماعی و اخلاقی بروز نمی‌کند، اما خود را به صورت‌هایی چون پرخاشگری، بهانه‌گیری و غیره نشان می‌دهد، به طوری که ۱۰ درصد از ۱۰ هزار زوج و زوجه مورد مصاحبه این عامل را علت اختلاف خود بیان کردند.

وی ادامه داد: اختلال جنسی در زوج‌ها به صورت سرد مزاجی با ۴۷ درصد، کمبود مهارت‌های رفتار جنسی با ۲۴ درصد، انزال زودرس با ۹ درصد و در بین زوجه‌ها، ۶۷ درصد سرد مزاجی و ۲۳ درصد کمبود مهارت‌های رفتاری جنسی عنوان شده بود.

معاون دفتر امور آسیب دیدگان سازمان بهزیستی کشور، با بیان این که اعتیاد، دخالت والدین و اطرافیان ، خشونت و ضرب و شتم، سوءظن و بدبینی و نبود تفاهم از بیشترین عوامل درخواست طلاق زوجین بوده است، ‌اظهار کرد: ۳۵ درصد از مراجعات منجر به سازش، ۲۵ درصد ارجاع به قوه قضاییه، ۱۸ درصد، همکاری نکردن طرفین، ۱۵ درصد حمایت سازمان بهزیستی در تعویق طلاق و دو درصد تسریع در طلاق شده است.

وی در پایان خاطر نشان کرد: پیگیری‌های بعدی و نهایی نشان از داده، ۳۰ درصد از زوجین سازش مطلق و ۱۷ درصد سازش نسبی کرده و ۲۷ درصد مراجعات به طلاق و ۲۶ درصد منجر به معرفی زوج‌ها به دادگاه شده‌ است.
هرچند صحبت کردن در مورد طلاق چندان خوشایند و مطلوب نیست، اما مطرح کردن مباحث خانواده می‌طلبد که در مورد این مساله نیز توضیحاتی داده شود.
راهکار :
بهتر است نسبت به ازدواج که که شاید از تولد مهم ترین حادثه زندگی هر انسانی است . تأکل و تدبیری بیشتری به خرج داد . شاید تنها آزمایشات اولیه خونی ، پزشکی و فیزیکی برای صدور ازدواج کافی نباشد چه بسا که رنج به دنیا آمدن کودکان ناقص بیشتر از کودکان بیماری روحی نیست ، مشاوره و تأیید سلامت دهی روانی افراد و همچنین سازگاری دو نفر با یکدیگر از طریق متخصصان کم اهمیت تر از سایل فیزیکی و ژنتیکی نیست . به جای ترغیب جوانان به ازدواج از طریق بیان مسایل شرعی ، بر شمردن مزیت های تکامل فردی – شعارهای رنگارنگ ، تشویق به ساده برگزار کردن مراسم و حتی ترغیب آنها از طریق وام های ازدواج برای این امر مهم زیر ساخت های اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی هر جامعه را اصلاح کرد و شرایط انتخاب صحیح همسر و کسب مهارت های اساسی زندگی را فراهم نمود . و به قول معروف علاج واقعه قبل از وقوع کرد . البته نمی توان نقش تورژانس اجتماعی و مراکز مشاوره ای که تا کنون از طلاق ۳۵ تا ۴۵ درصد این گونه خانواده جلوگیری می کند نادیده گرفت
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.

طلاق 9 سال 11 ماه ago #86381

متشکرم
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
مدیران انجمن: شیرین الله بخش