چهارشنبه, 16 خرداد 1403

 



موضوع: جایگاه فرهنگ در نظریات روابط بین الملل

جایگاه فرهنگ در نظریات روابط بین الملل 10 سال 5 روز ago #85286

بررسی نسبت میان فرهنگ و روابط بین الملل امری بسیار پیچیده و مشکل است زیرا معمولا در نظریه های روابط بین الملل کمتر با صراحت در تحلیلها و نظریه پردازی عناصر فرهنگی به کار گرفته شده است، از این روی نقش فرهنگ همانند عوامل سیاسی، امنیتی و اقتصادی در نظریه روابط بین الملل نمایان نیست.
فرهنگ مطمئناً برای موجودات بشر مهم است اما استفاده از آن به عنوان یک ابزارتحلیلی می تواند مشکل ساز شود. فرهنگ مفهومی چند وجهی است که بیشتر از آن در شیوه هایی مبهم و شهودی استفاده می کنند. چالش اصلی در این میان تصمیم گیری درباره، این است که فرهنگ چیست و محدود کردن نفوذ آن چگونه خواهد بود. فرهنگ را هیچ گاه نمی توان به طور جامع و کامل تعریف کرد این امر تا حدودی به این علت است که فرهنگ بسیار پیچیده و پویا است. در عمل، دیدن از زوایای هزار توی فرهنگ نیازمند شناخت نهادها و مظاهر هویت فرهنگی است: تصاویر، مفاهیم، هنجارها، ارزشها و روشهایی که به نظر می رسد در تعیین حیات سیاسی یا بین المللی حایز اهمیت است. بنابراین اندیشیدن درباره فرهنگ در روابط بین الملل ارزشمند است.
در حالی که سنت غالب خرد گرا در روابط بین الملل معتقد است همه رفتارهای انسان مشمول منطق سیاست قدرت در نظام بین الملل است.ولی دشوار است که به جهان بنگریم ولی اهمیت فرهنگ را نبینیم. فرهنگ می تواند به ما کمک کند بفهمیم چرا جوامع انسانی این گونه رفتار می کنند و چه شباهتها و تفاوتهایی بین آنها وجود دارد و چرا جهان به جوامع متمایز تقسیم شده است ؟ رده بندی تعلقات و تمایزها کار اصلی است که تحلیل گر فرهنگی می تواند آنرا در سطح بین المللی انجام دهد.
در این مقاله پژوهشی تلاش می شود به اختصار به بررسی جایگاه فرهنگ در نظریه پردازی روابط بین الملل پرداخته شود البته پرداختن به این موضوع با توجه به اینکه هر یک نظریات گوناگون روابط بین الملل، رویکرد مختلفی به مقوله فرهنگ دارند، تجزیه و تحلیل آنرا پیچیده می کند. از این رو برای ساده سازی موضوع با طبقه بندی نظریات در سه دسته(جریان خرد گرا، جریان فرعی و جریان میانه روابط بین الملل) به نقش فرهنگ در نظریه پردازی در هر یک از این جریانها پر داخته می شود.
پرسش اصلی: انگاره های فرهنگی چه نقشی در نظریه پردازی روابط بین المللی دارند؟
فرضیه: فرهنگ در رهیافت های گوناگون روابط بین الملل کار ویژه ای متفاوتی دارد و نمی توان یک حکم کلی در مورد نقش فرهنگ در نظریه پردازی روابط بین الملل صادر و در این باره قضاوت نمود. ولیکن نقش فرهنگ در نظریات متاخر روابط بین الملل پر رنگ تر شده است.
نکته دیگری که می توان درمورد نسبت بین فرهنگ و روابط بین المل برشمرد، پررنگ تر شدن توجه به مقوله فرهنگ در نظریات متأخر است و پرداختن به مطالعات بین رشته ای در این زمینه در طی چند دهه گذشته است که روز به روز به فزونی نهاده است.
نسبت بین فرهنگ و روابط بین الملل
برای مطالعه نسبت میان فرهنگ و روابط بین الملل از دو زاویه می توان این موضوع را بررسی نمود. نخست نوعی برداشت از فرهنگ به عنوان امری مجزا و منفک از سایر پدیده ها و برداشتی دیگر از فرهنگ به عنوان یک عامل ذاتی که در دل نظریه ها پنهان می باشد. بنابراین اگر فرهنگ را امری مجزا و منفک از تاریخ و پدیده ای در ردیف دیگر پدیده ها بدانیم توفیقی به دست نمی آوریم. زیرا با این کار از حقیقت فرهنگ دور شده ایم. هر یک از صاحب نظران فرهنگ را در یکی از مظاهر آن دیده است و شاید توجهی به مظهر دیگر آن ننموده است. این اختلاف امری طبیعی است، زیرا فرهنگ همواره در چیزی ظهور می کند و در هرجا در هرچه ظهور کند، نسبت به آنجا و آن چیز به صورتی خاص ظاهر می شود. اگر این معنی را در نسبت فرهنگ و روابط بین الملل منظور کنیم. نمی توانیم فرهنک متعلق به روابط بین الملل را جدا و منفک و مقارن از آن ببینیم.
بنابراین تحت این شرایط نظریه روابط بین الملل به طور عمده بر اسطورها، فرهنگ و ایدئولوژی متکی است. چنین اسطوره سازی را در چارچوب رویکردهای گوناگون و به اشکال مختلف ملاحظه می کنیم. اگر از این زاویه به مساله نگاه کنیم، در این صورت در می یابیم که فرهنگ نه تنها بخش فراموش شده در روابط بین الملل نمی باشد بلکه اصولاً بدون توجه به عناصر هنجاری، ارزشی و ایدئولوژیک فرهنگ، نمی توان مبادرت به ارایه نظریه ای نمود و سیاست بین الملل را در چارچوب رویکردی خاص تجزیه و تحلیل نمود. با این حال برخی از نظریات روابط بین المل همچون جریان اصلی روابط بین الملل بهای کمی برای طرح موضوع فرهنک در نظریه پردازی قائل شده اند و اصولاً توجه به مقوله فرهنگ در نظریه پردازی روابط بین الملل در دهه های اخیر فزونی یافته است. در دهه های پایانی قرن بیستم نظریه پردازی و تحلیل انتقادی درباره فرآیندها و فراورده های فرهنگی، ادبیات متنوع و گسترده ای به وجود آورد. عوامل و انگیزه های مختلفی در گسترش این مطالعات موثر بوده است.
آنچه موجب شد که مطالعات فرهنگی در رشته های گوناگون علوم اجتماعی در دهه های اخیر روبه گسترش گذارد نخست، مهاجرتهای گسترده و افزایش بی سابقه تماس ها و ارتباطات فرهنگی در سطح بین المللی و توجه فزآینده به تفاوتهای موجود میان فرهنگ ها برای تحلیل مسایل بین المللی است. دوم، آمیختگی میان تجارت، فرهنگ و سیاست در کشورهای غربی و در نتیجه بازتاب این آمیختگی در سیاست خارجی آنهاست. سوم، گسترش شبکه های ارتباطی در سطح جهان و اشاعه و گسترش فرهنگ مدرن توسط رسانه های جهان گستر است و چهارم ظهور فرآیند جهانی شدن فرهنگ و واکنش های مقاومت آمیز در برابر این عوامل، ضرورت بررسی روابط میان فرهنگ و قدرت را در سطح بین المللی آشکار می سازد. هم اکنون فرهنگ در روابط بین الملل یکی از نگرش های کاربردی برای مطالعه لایه های ساختار نظم بین الملل و نیز نقش بازیگران آن در تدوین و توسعه سیاست خارجی فرهنگی است.
مطالعات درزمینه فرهنگ و روابط بین الملل ابتدا در دهه 1960 توسط پاره ای از نویسندگان علوم سیاسی تحت عنوان فرهنگ سیاسی آغاز گردید که تأثیر پذیری فرهنگ را از سیاست و بالعکس را مطالعه می نمودند. چنین بررسیهایی درمراحل بعد به تجزیه و تحلیل رابطه میان فرهنگ و سیاست خارجی پرداخت. در این مطالعات بیشتر توجهات معطوف به انعکاس آداب و رسوم، سنتها، اخلاقیات، ارزشها و اعتقادات فرهنگی در سیاست خارجی است. از این رو برداشت هایی که هر یک از دولتها از مختصات فرهنگی و هنجاری جوامع گوناگون دارند می تواند از نگاه دارندگان آن فرهنگ متفاوت باشد. ضمناً می توان در هر دوره و عصری ارزیابی خاصی از مختصات فرهنگی بین المللی به عمل آورد. در اینجا منظور از فرهنگ بین المللی، ارزشها و هنجارهای عامی هستند که در طول زمان مورد پذیرش جامعه بین المللی قرار گرفته و دارای عملکردهای خاصی می باشند. تجلی این فرهنگ را می توان در چارچوب عملکرد رژیم های بین المللی و در قالب هنجارها، مقررات، قوانین و کنوانسیونهای بین المللی مشاهده کرد.
در روابط بین الملل دو دیدگاه کلی وجود دارد دیدگاه مادی گرا و دیدگاه معنا محور:
از دیدگاه نخست، موجودیتها اجتماعی اعم از ساختارها و کنشها هم از نظر وجودی و هم از نظر عملکرد مستقل از برداشتها و فهم انسانها وجود دارند و بنیادی ترین واقعیت مورد بررسی در مطالعات را واقعیات مادی قابل شاهده تشکیل می دهند. از نگاه دوم اساساً موجودیت ساختارها، نهادها و کارگزاران جنبه ذهنی یا حداقل گفتمانی دارد و اینها جز مبانی فهم انسانی وجود ندارد. بنابراین ما در جهانی زندگی می کنیم که فقط انگاره های فرهنگی و (مانند ارزشها، اشیاءها و هنجارها، سنت ها و ...
مهم اند و آنها را می توان مطالعه کرد. در دیدگاه بینابینی، موجودیتهای اجتماعی اگر بعد مادی هم داشته باشند. جنبه گفتمانی نیز دارند. به این ترتیب از نگاه سوم در مطالعه پدیده های اجتماعی باید علاوه بر توجه به ساختارهای مادی، به ساختارهای معنایی نیز توجه کرد. بنابراین در این مقاله براساس این واقعیت و طبقه بندی فوق تلاش می شود نقش فرهنگ در نظریه روابط بین الملل بررسی گردد.
فرهنگ درنظریه مارکسیستی روابط بین الملل
مارکس و انگلس به پدیده های فرهنگی به صورت خاص بسیار کم پرداخته اند و تنها اشاره هایی گذرا داشته اند، از نظر آنها شالوده اقتصادی جامعه از نیروها و روابط تولیدی تشکیل می شود که در آن فرهنگ و ایدئولوژی به منظور کمک به حفظ سیادت گروههای اجتماعی حاکم بر ساخته شده اند. الگوی تأثیر گذار و روبنا – زیربنا، اقتصاد را به عنوان پایه و شالوده جامعه در نظر می گیرند و اشکال فرهنگی، حقوقی و سیاسی را روبنا تصور می کنند که از شالوده اقتصادی ناشی می شود و درخدمت باز تولید آن در می آیند. در کل، از نظر رویکرد مارکسی اشکال فرهنگی همواره در موقعیت های معین تاریخی ظاهر می شوند و در خدمت منافع اقتصادی و اجتماعی خاصی در می آیند و کارکردهای اجتماعی مهمی انجام می دهند. از نظر مارکس و انگلس، اندیشه های فرهنگی هر عصر در خدمت منافع طبقه حاکم، ایدئولوژی هایی را فراهم می آورند که سلطه طبقاتی را مشروعیت می بخشند.
بسیاری از مارکسیست ها ایده های مارکس و انگلس را گسترش دادند و نسبت به مارکسیسم کلاسیک استقلال و اهمیت بیشتری برای فرهنگ قائل شدند. نظریه پردازان چون (per Anderson) جرج لوکاس (George Lucas) بنیامین آدورنو (benyamin adorno) شیوه مارکسیستی تحلیل فرهنگی را پایه گذاری کردند.
این شیوه (نظریه) به دنبال آگاه کردن مردم از طریق مشخص نمودن رابطه نظام سرمایه داری و ذهنیت جامعه می باشد و اعتقاد دارد کسانی که ابزار تولید فرهنگ را دارند، توانایی تولید فرهنگ یکسان و باز تولید ایدئولوژی مورد نظرشان را هم دارند. مهم عرصه تولید فرهنگ است که نظام سرمایه داری از طریق آن ذهنیت جامعه را تشکیل می دهد. فهم مارکسیسم از فرهنگ مدرن در چارچوب مفهوم ایدئولوژی صورت می گیرد. زیرا فرهنگ محصول ایدئولوژی است. و ایدئولوژی حاکم در هر عصر ایده طبقه حاکم است. نهادهای فرهنگی، آموزشی، حقوقی و سیاسی به عنوان روبنا اشکال خاصی از آگاهی اجتماعی مانند آگاهی مذهبی، اخلاقی، فلسفی و فرهنگی ایجاد می کنند. رابطه میان زیر بنا و رو بنا، دیالکتیکی و دو جانبه است. روبنا هم انعکاس زیربنا و هم توجیه کننده و تداوم بخش آن است. زیربنا تعیین کننده محتوا و شکل روبناست. در دیدگاه مارکسیستی از روابط بین الملل، فرهنگ به عنوان یکی از اشکال روبنا برحسب شرایط تاریخی در خدمت منافع نظام سرمایه داری جهانی عمل می کند. نظام سرمایه داری جهانی با تولید فرهنگ خاص، ذهنیت جامعه بین المللی را شکل می دهد. همچنین باید گفت نظام سرمایه داری جهانی از طریق رسانه های گروهی به انتقال فرهنگ و مشروعیت بخشیدن به ثروت خود می پردازد. نئومارکسیستها و درصدر آنها والراستاین معتقد است، نظام جهانی مدرن، فرهنگ خاص را نیز شکل داده است. در طول تحول تاریخی این نظام باتوجه به رشد عقاید جدیدی چون مشروعیت یافتن تغییر سیاسی و پذیرش عادی بودن آن، و نیز مشروعیت حاکمیت مرم و خطرناک تلقی کردن این باورها با تبدیل شدن آن به دموکراسی سازی است. که در پاسخ نظام در سه قلمرو ظهور می کند: 1) اختراع ایدئولوژیها، 2) پیروزی علم گرایی 3) مهار جنبشهای اجتماعی که در برابر نظام جهانی شکل می گیرند. یعنی جنبش های ضد نظام جهانی است که حول محور همزیستی تناقص گونه ای میان عام گرایی از یک سو و جلوه های خاص گرایی یعنی نژاد گرایی و جنس گرایی از سوی دیگر شکل می گیرد. این فرهنگ جهانی چهارچوبی فرهنگی است که نظام جهانی در درون آن عمل می کند. البته این فرهنگ اغلب از نظر پنهان است اما بقیه نظام می تواند بدون آن کار کند.

نظریه انتقادی و فرهنگ
این نظریه که به مکتب فرانکفورت نیز معروف است، وارث مکتب مارکسیسم است. لکن از طرفی راه اصلاح و نقد مارکسیسم را پیمود. این نظریه به دنبال پاسخ گویی به این سوال است که چگونه نظام سرمایه داری خودش را از طریق مقوله فرهنگ باز تولید می کند؟ این نظریه معتقد است که سرمایه داری مدرن توانسته است بر بسیاری از تضادها و بحرانهایی که زمانی با آن مواجه بود فائق آید و در نتیجه قدرت ثبات و تداوم نوع جدید و بی سابقه به دست می آورد. یکی از مسایلی که این روند را تسهیل نموده است، صنعت فرهنگ(23)می باشد که به ایجاد ارضای نیازهای کاذب و سرکوبی نیازهای واقعی می پردازد. برهمین اساس نیازهای واقعی در نظام سرمایه داری مدرن قابل تحقق نیستند. زیرا نیازهای کاذب که این سیستم برای ادامه خود تقویت می کند بر آنها تحمیل می شود.
مکتب انتقادی جهت گیری اش معطوف به سطح فرهنگی و آنچه که واقعیت های جامعه سرمایه داری نوین می خواند، بوده است. به این معنا که کانون تسلط در جهان نوین از اقتصاد به قلمرو فرهنگی انتقال یافته است. مکتب انتقادی به سرکوبی فرهنگی در جامعه نوین، تاکید دارد. به نظر آنها در جهان نوین این تسلط بیشتر با عناصر فرهنگی انجام می گیرد تا عناصر اقتصادی. در جامعه نوین تفکر تکنوکراتیک جای خود فرد را گرفته است. عقلانیت تکنوکراتیک هدفش خدمت به نیروهای سلطه گر است نه رها ساختن مردم از بند تسلط، همچنین هدفش پیدا کردن موثرترین وسایل برای رسیدن به هدف نهایی است که قدرتمندان آنرا مهم می دانند. بازگشت به اخلاق هنجاری در روابط بین الملل از خصوصیات اصلی نظریه انتقادی محسوب می شود. کاهش نابرابریهای جهانی، برقراری عدالت بین المللی، احترام به تنوع، تکثر و تفاوتها از نکات مورد توجه نظریه پردازان انتقادی در امکانات تحول بین المللی است. و در عین حال باید به جایگاه فرهنگی افراد واینکه منافع و اهداف آنها به شکل اجتماعی تعریف می شوند توجه نمود و همچنین توجه به رابطه میان اخلاق و قدرت، این مساله برای نظریه پردازان انتقادی اهمیت می یابد که در جهانی که از نظر فرهنگی و ارزشی متکثر است، چگونه باید به تغییر وضع موجود امید داشت و پس از آن چگونه می توان در جهت جایگزین ساختن نظمی نوین، به اصول اخلاقی عام و مورد قبول همگان دست یافت.
* از منظر نظریه انتقادی گفتگو در سطوح متفاوت به ویژه در سطح بین فرهنگی می تواند به عنوان ابزاری برای شکل دادن به فهم های جدید از سیاست جهانی منجر شود. گرامشی(Antonio Gramsci) در این زمینه اعتقاد دارد که تغییر در روابط بین الملل نیز بعد فرهنگی پیدا می کنند. گرامشی تحول فراگیر واقعیت اجتماعی را از طریق خلق یک « فرهنگ متقابل » می بینند یعنی جهان بینی بدیل و شکل جدیدی از سازماندهی سیاسی که رویه های مشارکتی و اجماعی آن جهان بینی تحقق عینی یابد.
برای بررسی نقش فرهنگ در نظریه پردازی روابط بین الملل می بایستی در سه دسته بندی بدان پرداخت، زیرا نظریات مختلف در روابط بین الملل هرکدام نگاه متفاوتی به مقوله فرهنگ دارند. نوع نگاه هرکدام از این رهیافت ها، به برداشت ها ونتایج مختلفی منجرمی شود. نظریات جریان اصلی روابط بین الملل (خردگرا) اصولاً عوامل غیرمادی را در نظریه پردازی مورد توجه قرار نمی دهند ولیکن اصول حاکم بر این جریان (واقع گرا – آرمانگرا) به پدید آمدن فرهنگ خاصی در روابط بین الملل انجامیده است.
دسته دوم نظریات روابط بین الملل یعنی جریان غیراصلی به ویژه نظریات مارکسیستی و چپ نو اعتقاد دارند که فرهنگ به عنوان یک ابزار در خدمت نظام سرمایه داری جهانی عمل می کند. مارکسیست ها اعتقاد دارند، نظام جهانی - سرمایه داری ابزار تولید فرهنگ را در اختیار دارد و فرهنگ به عنوان یکی از اشکال رو بنا در خدمت ایدئولوژی حاکم بر نظام بین الملل است که با ایجاد چارچوبی فرهنگی ذهنیت جامعه بین المللی را شکل می دهد. مکتب انتقادی نیز معتقد است، یک فرهنگ در جامعه جهانی سرمایه داری بر دیگر فرهنگ ها توسط نیروهای سلطه گر حاکم شده است و راه برون رفت از این وضعیت بازگشت به اخلاق هنجاری از طریق گفتگوهای میان فرهنگی در روابط بین الملل می باشد.
دسته سوم نظریات روابط بین الملل یعنی دیدگاه میانه روابط بین الملل یعنی مکتب انگلیسی و نظریه سازه انگاری برآنند که در نظریه پردازی و تجزیه و تحلیل روابط بین الملل علاوه بر عوامل مادی از عناصر هنجاری نیز بهره گیری نمایند. ومعتقدند که بدون توجه به عوامل هنجاری - فرهنگی به شناخت لازم از مقوله بین المللی نخواهیم رسید. براساس داده های فوق مشاهده گردید که فرهنگ در رهیافت های مختلف روابط بین الملل کار ویژه ای متفاوتی دارد و نمی توان یک حکم کلی در مورد نقش فرهنگ در نظریه پردازی روابط بین الملل صادر و در این باره قضاوت نمود.
نکته دیگری که می توان درمورد نسبت بین فرهنگ و روابط بین المل برشمرد، پررنگ تر شدن توجه به مقوله فرهنگ در نظریات متأخر روابط بین الملل است و پرداختن به مطالعات بین رشته ای در این زمینه در طی چند دهه گذشته است که روز به روز به فزونی نهاده است. از این رو نمی توان نقش عناصرفرهنگی را در نظریه پردازی روابط بین المللی چه به صورت آشکار چه در ذات نظریات روایط بین الملل نادیده گرفت .
منبع: سایت باشگاه اندیشه
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.

جایگاه فرهنگ در نظریات روابط بین الملل 10 سال 5 روز ago #85383

باسلام خوب بود سپاس از مشارکت شما
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
مدیران انجمن: حجت مداحی شاهخالی