یکشنبه, 13 خرداد 1403

 



موضوع: تحول فرهنگ به لحاظ تاريخي:

تحول فرهنگ به لحاظ تاريخي: 10 سال 2 ماه ago #64508

دستيابي به تعريف فرهنگ، بدون توجه به تحول آن طي زمان ممكن نيست. بدين لحاظ لازم است تا تاريخ مفهوم
فرهنگ در دوره هاي متعدد بيان شود تا جايگاه آن در مجموعه علوم انساني و اجتماعي روشن گردد. مفهوم فرهنگ
در گذر زمان دچار تغييرات بسياري شده است. اين مفهوم در آغاز مفهومي ادبي بوده و سپس همراه با ديگر مفاهيم
علوم اجتماعي مطرح و مهم شده است. بعد از به رسميت شناخته شدن اين مفهوم در رشته ها و حوزه هاي علوم
مطرح و طرفداران و مخالفاني يافته است. « علم فرهنگ » اجتماعي، دانش مشخص به نان
بنابر اين، حركت از مفهوم ادبي تا علم فرهنگ در طي زمان و مراحل متعدد صورت گرفته و در هر يك از اين مراحل،
شرايط اجتماعي و فرهنگي جامعه، متفاوت از مراحل ديگر است.
اين مراحل پنج گانه عبارتند از:
- دوره اول ( دوره كلاسيك ) : اين دوره، بسيار طولاني و بر اساس طبقه بندي علوم، اخلاق و الهيات مطرح است .
در اين دوره، بحث روشني در مورد فرهنگ وجود ندارد. فرد و جامعه با اخلاق و ادب شايد بتواند به معناي فرهنگ به
زبان كلاسيك باشد. زيرا در ادبيات كلاسيك با محوريت نظريه سعادت و كمال بشري، محوريت از آن فرد با اخلاق
است. از اوايل شده شانزدهم ، اين معناي اوليه به تدريج از حوزه كشاورزي و دامپروري به فرايند تكوين انسان، و از
كه اشاره بر « فرهنگ » كشت و برداشت محصولات به فرهيختگي ذهن، تسري يافت. با اين حال، كاربرد اسم مستقل
۹
فرايندي كلي يا محصول چنين فرايندي باشد، تا اواخر سده هجدهم و اوايل سده نوزدهم متداول نبود . در اين دوره
است كه سخن از انسان با فرهنگ در مقابل انسان وحشي و طبيعي در ميان متفكران اروپايي مطرح شد.
مفهوم فرهنگ در دوره اول:
مفهوم فرهنگ: فرهنگ به عنوان اصطلاح و مفهوم در ادبيات.
زمان: از اوايل سده شانزدهم تا عصر روشنگري.
مسأله اصلي اجتماعي: تمايز فرهنگي.
شخصيت محوري: هردر
-2 دوره دوم: دوره روشنگري: دوره دوم با شكل گيري فلسفه هاي متعدد همراه است. اساس اين دوره در انديشه
روشنگري است. يكي از عناصر اصلي و تمايز ساز، تعريف و تعبيري است كه به واسطه روشنگريان در مورد فرهنگ
جامعه غربي( اروپايي) ارائه شده است.
در اين دوره فرهنگ داراي سه جنبه زير است:
- ديدگاه عام و عميق انسان گرايي در زمينه مفهوم ارزش و شايستگي همه انسان ها
- اهميت تحصيل و محيط اجتماعي به خصوص براي جوانان
- انسان بخشي از جهان است ، نه پديده اي مجزا و مخصوص، بنابر اين، انسان ميتواند موضوع مطالعه علوم طبيعي قرار
گيرد و از اين حيث بررسي و تعريف شود.
• مفهوم فرهنگ در دوره دوم:
- مفهوم فرهنگ: فرهنگ امري متعالي
- زمان: دوره روشنگري
- مسأله اصلي اجتماعي: تعالي انساني و اجتماعي
- شخصيت محوري: ژان ژاك روسو
در اين دوره، فرهنگ كه توسط فيلسوفان مورد استفاده قرار ميگرفت، عبارت بود از رسيدن به حد عالي از پرورش
رواني.
-3 دوره سوم : دوره فرهنگ و تمدن: دوره سوم با شكل گيري دولت ملت ها همراه است. در تحقق مليت هاست
كه اهميت فرهنگ و تمدن معني يافته و رابطه يا اولويت گذاري بين فرهنگ و تمدن مهم ميشود . در اين مرحله،
استفاده از مفهوم فرهنگ در تمايز گذاري ملل متعدد اروپايي از اوائل سده نوزدهم در زبان هاي انگليسي، فرانسوي و
آلماني مطرح شد.
به كار « تمدن » را به صورت مترادف و در مواردي، در تضاد با واژه « فرهنگ » از اوايل سده نوزدهم ميلادي، واژه
كه از واژه لاتين سيويليس، به معني از شهروندان يا متعلق به شهروندان، گرفته شده است، « تمدن » ميبردند. واژه
۱۰
ابتدا در زبان هاي فرانسوي و انگليسي در اواخر سده هجدهم ميلادي براي توصيف فرايند پيش رونده تكوين انسان،
حركت به سوي تربيت، فرهيختگي و نظم و دوري از بربريت و وحشيگري به كار گرفته شد.
در همين زمان ( قرن نوزدهم ) انسان شناسان ، كلمه فرهنگ و تمدن را به جاي يكديگر استفاده مي كردند . در اين
دوره، فرهنگ به عنوان موضوعي مناقشه برانگيز در ميان متفكران و انديشمندان عمده، حكايت از اهميت اين مفهوم
داشت.
اينكه كدام يك از فرهنگ و تمدن، مركزي و فرعي بوده يا قابل تبديل به يكديگرند، علل تمايز ملل تلقي شده است .
در معناي فرانسوي كه لوي اشتراوس به تعريف اين دو مفهوم پرداخته است، فرهنگ براي ساخته شدن انسان طراحي
شده است. اين ساخته شدن ( شكل گيري انسان مدرن ) در متن اجتماع و تاريخ مدرن است. فرهنگ در فرانسه به
معناي پيشرفت فكري و جسمي و رواني تعبير شد، در حالي كه آلمان ها مفهومي توصيفي از فرهنگ ارائه داده اند.
جامعه » بلكه « تمدن سازي » يا « فرهنگ سازي » در ديدگاه انگليسي، فرهنگ و تمدن در هم رفته و نتيجه آن، نه
شده است. درميان روشنفكران انگليسي و آمريكايي، فرهنگ با صفات و ويژگي تمدن تعبير شده است. « سازي
• مفهوم فرهنگ در دوره سوم:
- مفهوم فرهنگ: فرهنگ و تمدن
- زمان: دوره شكل گيري سرمايه داري
- مسأله اصلي اجتماعي: تعيين رابطه بين فرهنگ و تمدن
- شخصيت محوري: مورخان
-4 دوره چهارم: تنظيم رابطه بين فرهنگ و ساختارهاي اجتماعي( دوره فرهنگ و جامع ه): در اين دوره از
تحقق جامعه، مفهومي كه از فرهنگ به ذهن متبادر ميشود، از معناي جامعه تفكيك ناپذير است. بدين مفهوم كه براي
انسان ها ، فرهنگ بدون جامعه و جامعه بدون فرهنگ مفهوم ندارد. گفته ميشود كه فرهنگ هر جامعه اي منحصر به
فرد است و شامل تركيبي از هنجارها و ارزش هاست كه در جاي ديگر يافت نميشود.
البته چنين نيست كه اعضاي جامعه در كليه اجزاء فرهنگي اشتراك نظر و رفتار مشابه داشته باشند. بنابر اين، تجزيه
فرهنگي، تنها به آن اجزايي از فرهنگ مربوط ميشود كه تجزيه در آن اجزاء سبب تجزيه اجتماعي هم بشود. بنابر اين،
اگر جامعه به گروهي از اشخاص اطلاق شود كه در منطقه معيني زندگي و نوعي وحدت را با هم احساس ميكنند و در
سازماني از روابط اجتماعي به سرميبرند كه با هم مصالح مشتركي دارند ، آنگاه هر عنصر فرهنگي جديد كه يكي يا
همه اين وجوه مشترك را مورد سؤال قرار دهد ، سبب بروز مشكلات در تعادل و ثبات اجتماعي خواهد شد.
در اين زمينه، تعابير متعددي ارائه شده است كه به اختصار عبارتند از:
است. در نتيجه، فرهنگ و مدرنيته با يكديگر « متن اصلي حيات اجتماعي و راهي براي فهم جهان مدرن » - فرهنگ
متلازم شده و از يكديگر قابل فهم ميباشند.
ست. ايجاد وحدت ميان جمع ويژه اي با متمايز كردن آنان از « تعيين گروه ها » ، - معني ديگر از فرهنگ در اين دوره
ديگران در تعريف فرهنگ نقش برجسته اي دارد( تعريف تايلر از فرهنگ).
۱۱
است . بسياري از جامعه شناسان، از جمله آنتوني گيدنز، اين تعبير را « شيوه زندگي » ، - تعبير ديگر از معني فرهنگ
در مورد فرهنگ ارائه داده اند. وي، فرهنگ را مجموعه اي از ارزش هايي كه اعضاي يك جامعه معين دارند و
هنجارهايي كه از آن پيروي ميكنند ، معرفي مينمايد.
است. افرادي چون استوارد وكروبر به بيان رابطه فرهنگ و محيط ميپردازند. « انطباق پذيري با شرايط » ، - تعبير ديگر
از نظر اين گروه، فرهنگ وسيله انطباق محيطي است.
• مفهوم فرهنگ در دوره چهارم:
- مفهوم فرهنگ: فرهنگ و جامعه
- زمان: دوره تأسيس جامعه مدني
- مسأله اصلي اجتماعي: استقرار جامعه جديد
- شخصيت محوري: اميل دوركيم و ماكس وبر
-5 دوره پنجم: دوره فرهنگ و زندگي: در اين دوره كه تجربه دوره هاي گذشته به غير قابل رؤيت است، پديده
جامعه و فرهنگ مدرن، محقق شده و در نهايي ترين صورت آن در قالب فرهنگ تجلي يافته است. فرهنگ امري فرا
جامعه اي و فرا موقعيتي و فرا تمدني شده و جهت گيري بشري جهاني يافته است. جهاني شدن فرهنگي به جاي
جهاني شدن اقتصادي و سياسي، مورد توجه قرار گرفته است و انسان جهاني كه صرفا غربي نيست، كانون فرهنگ
ياد كرده اند. اين ساده ترين تعبيري است كه مي « پست مدرن » جهاني و قرار ميگيرد. عده اي از اين موقعيت، به نام
توان درباره اين موقعيت مطرح كرد، در حالي كه جهاني شدن فرهنگ با جهاني شدن فرهنگ غرب متفاوت است .
فرهنگ، عنصري جهاني است.
در اين مرحله، ضمن قبول فرهنگ بعنوان امري نمادين، وضعيت هاي متعددي ظهور و بروز كرده و به تبع آن تعابير
متعدد مطرح شده است كه عبارتند از:
- مطرح كردن گفتمان هاي جاري در قالب گفتمان فرهنگي
- تنوع و تكثير فرهنگي
بدين لحاظ ست كه به جاي طرح و بيان فرهنگ ، از فرهنگ ها ياد ميشود.
• مفهوم فرهنگ در دوره پنجم:
- مفهوم فرهنگ: فرهنگ و زندگي
- زمان: دوره جديد
- مسأله اصلي اجتماعي: تكثيرگرايي
- شخصيت محوري: اصحاب مطالعات فرهنگي و بورديو
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
مدیران انجمن: کبرا گلستانی