خوش آمديد,
مهمان
|
|
مقدمه
پیش از ورود به موضع اصلی باید توافقی از نظر مفهومی بر روی واژگان اصلی موضوع مورد بحث به عمل آید. یعنی منظور خود را از مهندسی، فرهنگ و حوزه مفهومی «مهندسی فرهنگی» تدقیق نماییم. فرهنگ را مویلمان به عنوان یک انسانشناس فرهنگی این چنین تعریف میکند: «فرهنگ کلیه اشکال زندگی یک قـوم (از جمله پایههـای تفکری آن) را تشکیل میدهـد که شامل تمام زمینههای فنی موجودیت آن قوم از جمله نوع البسه، ساختمان، ابزار و... نیز میگردد» (مویلمان،1976 :479). بنابراین فرهنگ نگرشی است که هر انسانی به دنیا دارد که در تمامی ابعاد گفتار، رفتار، آداب و رسوم و هر چه که تولید میکند ( هنر، قانون، محصولات مادی و معنوی و...) نمایان میگردد. مهندسی در دایرهالمعارف بریتانیکا «به کاربردن علم برای سازگاری منابع طبیعی برای استفاده بشر معرفی شده است. یعنی طراحی و توسعه ابزار و ماشینآلات مورد نیاز با کمک اصول علمی، مدلسازی و ریاضیات». اما واژه مهندسی فرهنگی از واژههای نوظهور در ادبیات علوم انسانی محسوب میشود و شاید بتوان گفت که از واژه مهندسی اجتماعی «Social Engineering» اخذ شده باشد. اما منظور ما از مهندسی فرهنگی «تهیه الگو یا مدل حرکت جامعه از وضع موجود به وضعیت مطلوب است. یعنی تلاشی برای تغییر آگاهانه در بینش، احساسات، ارزشها، عقاید و سلوک نسبتاً پایدار یک جامعه در گذر زمان در قالب برنامهای بلند مدت و همه جانبه». اینکه آیا چنین مسألهای امکانپذیر است و اگر ممکن است آیا کار صحیحی است یا خیر یکی از پیش فرضهای مهم بحث مهندسی فرهنگی محسوب میشود. چرا که رویکردی در جامعه وجود دارد که معتقد است فرهنگ دارای ساختار ویژهای است که دگرگونیها و تغییرات آن کاملاً تابع ساز و کارهای درونی و تاریخیاش میباشد و به هیچ رو نباید از بیرون و مطابق طرح و برنامهای خاص تغیییرات پیشبینی شدهای در آن پدید آورد. دولت و دخالت در امور فرهنگی بعضی معتقدند که اصولاً دخالت دولت در امور فرهنگی چندان کار مفیدی نیست و معمولاً به این منجر میشود که دولتها از اقتدار یا قدرت حاکمیتشان برای دخالت در تشخیصها و سلیقهها و افکار عمومی استفاده کنند. مثلا کسانی که به لیبرالیسم فرهنگی معتقدند؛ وظیفه دولت را تنها باز گذاشتن فضا برای حضور همه تفکرات و سلیقهها و دفاع از حقوق فردی و آزادیهای عمومی میدانند و معتقدند دولت حق دخالت در تغییرات فرهنگی را ندارد. اما تجربه نشان داده است که در همه جای دنیا دولتها کارهایی را در جهت سیاستگذاری و اجرای فعالیتهای فرهنگی انجام میدهند. امروزه صاحبنظران تا حدودی متقاعد شدهاند که دولتها به دلایلی مشخـص بهتر است در فرهـنگ مداخله کنند و با برنامـهریزیهای معینی به دگرگونیهای مطلوبی دست یابند. اولین دلیلی که در دنیا مطرح میشود مربوط به درک از حقوق بشر است. یعنی همانطور که انسانها حق دارند از بهداشت، درمان، غذا، شغل، قانون و... بهرهمند شوند؛ حق دارند از فرهنگ نیز بهرهمند شوند؛ آثار فرهنگی مصرف کنند و در خلاقیت فرهنگی نقش داشته باشند. توجیه دیگری که برای مداخله در فرهنگ توسط دولتهای امروزی (مخصوصاً کشورهای در حال رشد ) پذیرفته شده است توجیه ملت سازی است. بعد از فرو پاشی استعمار دولتهایی که به تازگی مستقل شده بودند مؤلفهای برای ایجاد انسجام در مرزهای جغرافیایی خود نداشتند. بنابراین میان مردم داخل یک کشور وحدت فرهنگی آشکاری دیده نمیشد و مردم به شیوه قومی و قبیلهای زندگی میکردند. دولتها برای آنکه بتوانند یک ملت بسازند یک زبان ملی را تقویت کردند و به مداخله در فرهنگ عمومی و سیاستگذاری فرهنگی پرداختند. توجیه دیگری که اخیراً مطرح شده است تأثیر رسانههای جهانی است. با اختراع ماهواره و شیوههای جدید ارتباطات از راه دور، الگوهای کلیشهای، برنامههای داستانی و تفریحی که قبلاً در چارچوب فرهنگ کشورهای صنعتی به وجود آمده بود جنبه جهانی پیدا کرده است. بسیاری از این آثار سطحی و گاهی وقتها اثر مخرب فرهنگی- تربیتی دارند. با گسترش این رسانهها در جهان بسیاری از دولتهای در حال توسعه به فکر افتادند که قرار گرفتن در معرض این وسایل ارتباط جمعی آن هم به صورت بدون برنامه باعث تضعیف ارزشهای عمومی و فرهنگ ملی میشود. بنابراین توان دولت پشت سر جامعه و فرهنگسازان قرار گرفت تا با تولید آثار بر مبنای فرهنگ ملی کمی از تأثیر یکسان ساز این نیروی بینالمللی فرهنگی بکاهند. یکی دیگر از دلایل این است که در قانون اساسی جمهوری اسلامی یکی از وظایف دولت ایجاد شرایط کمال یافتن انسانی و سیر به سوی خدا است. یعنی حکومت از نظر اسلام علاوه بر وظیفه تأمین معیشت و رفاه مردم، وظیفه ایجاد شرایط اجتماعی و فرهنگیای که منجر به سعادت انسان شود را بر دوش دارد. تمامی این مباحث ضرورت توجه دولتها را به مقوله فرهنگ میرساند. اما مهندسی فرهنگی چه لوازمی دارد؟ جامعه هدف در مهندسی فرهنگی اولین گام برای مهندسی فرهنگی تبیین مؤلفههای «جامعه مطلوب» است. جامعه مطلوب از نظر ما به صورت عینی چه ویژگیهایی دارد؟ مولفههای یک جامعه فرهنگی توسعهیافته چیست؟ آیا تعداد سالنهای سینما، تیراژ مجلات و روزنامهها، تعداد بینندگان برنامههای تلویزیونی، میزان ساعت استفاده از اینترنت و تعداد موزهها و مراكز گردشگری و ... به عنوان شاخصههای یک جامعه مطلوب مدنظر ما است؟ یا ویژگیهای کمی و کیفی دیگری هم مد نظر است؟ اینکه خود باوری، هـویتیابی، آرمان خـواهی، سلامت روانی، معنویت، تلاش و نظم و... به چه میزان در کشور نهادینه شده است. متأسفانه قاطبه مسؤولین در تدوين راهبردهاي فرهنگي فقط مسايل مادي و ملموس را در نظر ميگيرند و آنقدر که به کمیت و آمار و ارقام میپردازند کیفیت را فراموش ميكنند. میزان دینپذیری و خدا محوری از تعداد مساجد و شرکتکنندگان در مراسمهای اهل بیت علیهمالسلام یا رعایت پوشش و ظاهر اسلامی سنجيده ميشود. در حالي كه آنچه عامل اساسي رشد و تعالي يك جامعه ديني است بسيار فراتر از نوع آرايش صورت و لباس پوشيدن است. بنابراين لزوم تدوين جامعه هدف كه هم از قالبهاي كلي و كليشهاي (مثلاً جامعه هدف: جامعه مهدوي) درآمده باشد و هم به خصوصيات معنوي و غير مادي علاوه بر مؤلفههاي كمي پرداخته شده باشد ضرورت پیدا ميكند. نظریه و دکترین فرهنگی با توجه به تعریفی که از مهندسی فرهنگی کردیم مشخص میشود که مهندسی فرهنگی مرحلهای بعد از «نظریهپردازی فرهنگی» است. یعنی مهندسی فرهنگی بدون نظریه امکانپذیر نیست. سیاستها و خطمشیها شکل دستوری شده نظریهها هستند. نظریه میگوید: اگر الف آنگاه ب. برنامهریزی میگوید: برای داشتن ب چگونه باید الف را تحقق بخشید. این نظریهها از ایدئولوژی ناشی میشوند. ایدئولوژی است که تعیین میکند جامعه مطلوب چه ماهـیتی دارد و چه عـواملی ما را به آن سـو رهنمـون میرساند. برای رسیدن به آن از چـه راهبردها و روشهایی باید استفاده کنیم؟ بنابر این ما نیازمند نظریاتی هستیم که بتواند. * بین مسایل اساسی در سه حـوزه اقتصـاد، سیاسـت و فرهنگ اولویتبندی کند و جایگاه و جهت حرکت هر یک را مشخص کند. * علل رشد و افول فرهنگها و تمدنها را بیان کند. * اعلام نماید که مسایل ریشهای و پایهای جامعه کدامند که تغییر در یکی منجر به تغییر در سایر زمینههای مدنظر گردد. * بیان کند که ماهيت تغيير چيست؟ سطوح تغييرات کدامند؟ ميزان و حجم تغييرات در هر موضوع اجتماعي وابسته به چه عواملي هستند؟ مؤلفههاي قابل تغيير در هر نظام اجتماعي چيست و ميزان اثرگذاري هر يک از اين مؤلفهها تا چه اندازه است؟ تغييرات در کوتاه مدت مفيد هستند يا در بلند مدت؟ * و ... که این نظریات از سطح کلان تا سطح خرد باید به صورت بومی تولید شوند. مثلاً «برای مقابله با جرایم اجتماعی باید حداقل معیشت برای مردم فراهم گردد»، «برای کاهش مفاسد اخلاقی فرهنگ عفت و غیرت باید گسترش یابد»، «برای تحرک علمی باید خودباوری به جامعه تزریق شود» و... تا زمانی که این نظریات و اصطلاحاً دکترینهای اساسی عرصه فرهنگی بدست نیاید مهندسی فرهنگی ممکن نخواهد بود و برنامهریزی منجر به تشتت آرا بین نهادهای فرهنگ ساز، التقاط در عرصه عمل اجتماعی، آزمون و خطا در مسايل فرهنگی و در نهایت تخریب فرهنگی خواهد شد. چرا که مسايل فرهنگی ریشهای و عمیق هستند و آثار و تبعات خود را به سرعت در عرصه عمل نشان نمیدهند و ممکن است وقتی مسؤولین به وضعیت نامطلوب به وجود آمده پی ببرند که دیگر فرصتها برای ایجاد تغییرات بسیار محدود باشند. نکته مهم این است که برای دستیابی به این نظریهها نباید از روش تجربی و پوزیتویستی استفاده شود. چرا که چنین نظریاتی موقت، محدود، غیرقابل تعمیم و غیرقابل توافق هستند. به ندرت متفکران و صاحبنظران علوم اجتماعی روی یک مسأله و قانون اجتماعی اتحاد نظر دارند. این مسأله علاوه بر اینکه به دلیل تفاوت در ایدئولوژیها و پارادایمهای حاکم بر اندیشه عالمان اجتماعی است؛ به تفاوت روشهای مورد استفاده و مورد قبول آنها در نظریهپردازی و احتمال خطای بالای این روشها برمیگردد. با توجه به نقص نسبی و مطلق دانش بشر نظریهها با پیشرفت علوم تغییر میکنند؛ همدیگر را نقض و اصلاح میکنند. بنابراین به سختی میتوان با روش تجربی قوانین ثابت و جامعی ارائه کرد که در بیشتر زمانها و مکانها تبیینکننده و پاسخگو باشد. علاوه بر این مسیری که کشور ما برای سعادت فردی و اجتماعی مردم میخواهد با مسیری که غرب برای خود ترسیم کرده است - که کسب هرچه بیشتر رفاه و لذت در زندگی مادی و معـنوی است - متفاوت است. غـرب میخواهد دنیا را محل خـوبی برای زندگی کردن نماید هر چند توأم با فداشدن زندگانی ابدی و اخروی باشد اما هدف ما سعادت در دنیا و آخرت است. پس باید به سراغ کسی رفت که خود انسان و جهان را خلق کرده، قوانین حاکم بر جهان طبیعی و اجتماعی را به وجود آورده و برای طی مسیر سعادت در اختیار انسان قرار داده است. اینجا است که استفاده از قرآن، عترت و برهان برای استخراج دکترینهای اساسی فرهنگی ضرورت پیدا میکند. |
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
كاربر(ان) زير تشكر كردند: مریم حارسي گنجگاه, کورش قلی زاده
|