جمعه, 07 ارديبهشت 1403

 



موضوع: جایگاه انسان در اسلام

جایگاه انسان در اسلام 9 سال 5 ماه ago #103846

جایگاه انسان در اسلام
انسان واژه ای است عربی، اسم جنس (عام) که برای مذکر و مؤنث، جمع و مفرد یکسان به کار می رود. انس در مقابل «جن» است. کلمه انسان یا از ماده «انس» است، از آن جهت که انسان ها با یک دیگر یا با هر چیزی مأنوس می شوند و خو می گیرند؛ لذا می گویند: انسان مدنی بالطبع است، چون طبعاً حال انس گرفتن در انسان قوی است. و یا از ماده «نسیان» و اصل آن «انسیان» است. انسان چون اهل نسیان و فراموشی است به او انسان گفته شده است. از امام صادق (ع) روایتی به این مضمون نقل شده است: حضرت آدم از همان اول با این که بنا بود به آن شجره نزدیک نشود به زودی فراموش کرد و به آن درخت نزدیکشد. حقیقت انسان کتابى است نیازمند به شرح و شارح این کتاب هم کسى جز مصنّف آن یعنى آفریدگار هستى نمى تواند باشد؛ زیرا خداوند هم نویسنده این کتاب است و هم متکلّم کلمات آن. خداى سبحان حقیقت انسان را به وسیله انبیا و اولیا و فرشتگان شرح کرده و با بیان این که آدمى از کجا آمده، به کجا مى رود و در چه راهى گام بر مى دارد او را هم با خودش آشنا مى کند، هم با آفریدگارش و هم با گذشته و حال و آینده اش. اگر انسان حقیقت خود را براى شرح به خدا نسپارد دیگران او را شرح کرده و انسان شناسى مى نگارند؛ اما بسان کتب آسمانى پیشین، دست به تحریف و تفسیر به رأى مى زنند، هم بعضى از اسرار نهانى را کتمان مى کنند، هم امورى بیگانه را به عنوان خواسته هایش بر او تحمیل مى نمایند و هم خواسته هاى حقیقى او را جا به جا مى کنند و این سه نقص بزرگ و عیب مهم در شرح حقیقت انسان است. ب. نفس حیوانی: نفس حیوانی را به «کمال اول جسم طبیعی آلی که فقط دارای حس و حرکت ارادی است»تعریف نمودند. البته منظور بیان مرتبۀ «حیوانی» نفس حیوانی است، و گرنه «نفس حیوانی» چون از نفس نباتی بالاتر است و بر اساس قاعدۀ تشکیک در وجود، مراتب بالا در بردارندۀ کمالات مراتب پائین تر هستند و بر اساس قاعده محالیت تجافی تا مراتب پائین تر را نگذرانند، نمی توانند واجد مراتب بالاتر گردند، پس کمالات نفس نباتی در «نفس حیوانی» هم موجود است، بلکه بر اساس حکمت متعالیه نفس نباتی شأنی از شئون نفس حیوانی است.
پس تعریف کامل نفس حیوانی چنین است: کمال اول جسم طبیعی آلی که تغذیه، رشد، تولید مثل، حس و حرکت ارادی دارد.
 در هر صورت «حس» و «حرکت ارادی» دو علامت و نشانۀ اختصاصی «نفس حیوانی» می باشند. «حس» در این جا به معنای مطلق «ادراک» (غیر از تعقل) است.
ج. نفس انسانی: حکیمان در تعریف نفس انسانی گفته اند: کمال اول جسم طبیعی آلی است که کلیات را تعقل و آراء و نظریات را استنباط می کند.
همان گونه که در تعریف نفس حیوانی بیان شد و ابن سینا هم اشاره نمود؛ این تعریف به لحاظ مرتبۀ خاص نفس انسانی است،‌ و گرنه باید تمام قیود و شرایط نفس نباتی و حیوانی را در تعریف نفس انسانی آورد؛ و بگوئیم نفس انسانی کمال اول جسم طبیعی آلی است که دارای تغذیه، رشد، نمو، تولید مثل، احساس، حرکت ارادی‌، تعقل کلیات و استنباط آراء می باشد.
در هر صورت قدرت بر تصور معانی کلی و مجرد، و رسیدن به مجهولات از طریق معلومات، ویژگی مختص انسان است.
ابن سینادر مورد افعال و خواص و ویژگی های نفس انسانی توضیحاتی می دهد که به صورت اختصار در موارد زیر خلاصه می گردد:
۱٫ قدرت سخن گفتن؛ ۲٫ توانایی اختراع و تحصیل صنایع عجیب، ۳٫ داشتن حالاتی مانند «خنده» و «گریه»، ۴٫ داشتن حالت «خجالت»، ۵٫ داشتن حالت «ترس» و یا «امید»، ۶٫ توانایی درک «خوبی و بدی»، ۷٫ آینده نگری
انسان شناسی اسلامی
انسان ‏شناسى اسلامى تصویرى است که اسلام از انسان عرضه مى کند.
در مورد حقیقت انسان، دو دیدگاه قابل طرح است. یکى این که گوهر آدمیان امر یگانه اى است و تفاوت هاى فرهنگى، اجتماعى، اقتصادى و سیاسى موجود بین آنها به پوسته ها و عوارض مرتبط است. در مقابل، این دیدگاه وجود دارد که گوهر آدمى در زمان ها یا در بین اقوام و ملل گوناگون با یک دیگر مختلف است.
 نظر اول را تمامى نحله هاى دینى، فرق عرفانى، شاخه هاى علم و غالب مکاتب فلسفى پذیرفته اند، هر چند در تفسیر این حقیقت یگانه، راه هاى گوناگونى رفته و آراى مختلفى عرضه کرده اند.
 نظر دوم را گروهى از مکاتب فلسفى متأخر برگزیده اند و با ادعاى این امر که حقیقت انسان یک هویت فرهنگى است، تفاوت فرهنگ ها را موجب تفاوت ذات آدمیان شمرده اند. برخى نیز با طرح واژگان انسان سنتى و انسان مدرن به این سو رفته اند که حقیقت انسان در اثر آنچه در روزگار رنسانس، اصلاح دینى و روشنگرى رخ داد، دگرگون شد و انسان سنتى به انسان مدرن تبدیل گردید.
اما در واقع آنچه در پى تبدّل فرهنگ ها تغییر یافت، شکل روابط و پوسته زندگى آدمى بود، در حالى که حقیقت و ذات این هویت همچنان دست نخورده باقى ماند. از نگاه اسلام، چه آحاد افراد انسان در یک زمان و چه انسان هاى گوناگون در زمان هاى مختلف، با تمام تفاوتى که با یک دیگر از حیث فرهنگ، دانش، و آداب و رسوم دارند، از نوعى اشتراک و وحدت هویت برخوردارند. هویت واحد انسانى امرى است که هم قرآن بر آن شهادت مى دهد، هم نگاه و بینش فلسفى آن را اقتضا مى کند و هم دانش هاى تجربى در ساحت علوم طبیعى و علوم انسانى چنین نگرشى دارند.
از نگاه فلسفى:
هم قضیه به همین شکل است. مکاتب فلسفى، چه در یونان باستان و چه در اسلام و چه در غرب معاصر، همواره نگاهى وحدت گرایانه نسبت به انسان داشته و تصویرى کلى را، به عنوان هویت عمومى انسان ها عرضه کرده اند. این تصویر ممکن است خوشبینانه باشد؛ مانند تصویرى که اسلام ارائه کرده و فطرت انسان ها را فطرتى پاک دانسته است، و امکان دارد تصویرى بدبینانه باشد؛ مثل تصویرى که مسیحیت تاریخى عرضه نموده و انسان ها را موجوداتى پلید و گناهکار و طبیعتشان را طبیعتى زشت و ناپاک دانسته، هر چند تصویرهایى که از انسان در اندیشه هاى دینى و مکاتب فلسفى ارایه شده، با هم تفاوت دارد، اما همگى آنها در این جهت با یک دیگر مشترک هستند که براى انسان، با تمام تفاوت هایش، هویت واحدى قائل شده اند.
ماهیت انسان در قرآن
از نگاه قرآن انسان موجودى است که از یک سو فطرتى الهى و از سوى دیگر، طبیعتى مادى دارد، فطرت او را به سمت معارف بلند، معنویات، و خیرات دعوت مى کند و طبیعت او را به حضیض مادیّت، شهوات و شرور فرا مى خواند. حیات انسان صحنه مبارزه دائم بین طبیعت و فطرت او است. اگر طبیعت انسان بر فطرت غلبه کرد و او مسیر طبیعت را پى گرفت، از نگاه قرآن این انسان، انسانى است وارونه و منحرف و اگر فطرتش غالب شد و طبیعتش در مسیر فطرت قرار گرفت، در این صورت این انسان، انسانى است که در مسیر هدایت قرار گرفته و در طریق حق قدم برداشته است.
در قرآن امورى به عنوان امور مشترک در بین انسان ها ذکر مى شود، گاه در مقام فضیلت و گاه رذیلت. البته هیچ یک از اینها به این معنا نیست که انسان ها بالفعل داراى تمام این فضایل یا رذایل هستند، بلکه مقصود این است که در انسان هم زمینه فضایل وجود دارد و هم زمینه رذایل. در جایى مى گوید: فطرت انسان ها الهى است، «فِطرَت اللَّهِ الَّتى فَطرَ النَّاس عَلَیهَا» ۳۰، همان سرشتى که خدا مردم را بر آن سرشته است(روم)
در جاى دیگرى مى گوید: «إِنَّ الانسنَ خُلِقَ هَلُوعا»معارج، ۱۹، به راستى که انسان سخت آزمند (و بى تاب) خلق شده است
جایى از فضیلت انسان سخن مى گوید و جایى از رذیلت. جایى فطرت الهى انسان را ذکر مى کند، جایى بى صبرى، ناتوانى، و طمع کارى او را. هیچ یک از این دو بیان ناظر به این نیست که وقتى انسان ها به دنیا مى آیند بالفعل داراى فضایل یا رذایلى هستند. خداوند تبارک و تعالى درباره انسان مى گوید: «وَ اللَّهُ أَخْرَجَکُم مِّن بُطونِ أُمَّهَتِکُمْ لا تَعْلَمُونَ شیْئاً»نحل، ۷۸٫شما وقتى از شکم مادرانتان خارج شدید، چیزى نمى دانستید. بنابر این، انسان از نگاه قرآنى موجودى است که وقتى پا به عرصه این عالم مى گذارد علمى ندارد، آگاهی اى ندارد، ولى فطرتى الهى دارد. و در عین حال کششى به سمت مادیات در طبیعت او وجود دارد. وقتى وارد صحنه عالم مى شود، در واقع از یک سو، شناخت و معرفت را آغاز مى‏کند و از سوى دیگر، در راستاى طبیعت یا فطرت جهت مى گیرد. این نگاهى است که قرآن به انسان دارد و در وراى پوسته متفاوت انسان ها، یک باطن واحد را مى بیند.
منشأ خلقت انسان در قرآن
قرآن در مورد خلقت انسان و مبدأ پیدایش آن تعبیرات گوناگونی دارد که نشان می دهد آفرینش انسان دارای مراحل متعدّدی بوده است.
الف. دسته ای از آیات قرآن، مادّه نخستین انسان را “گل” معرفی می کند.[۱۹] انعام، ۱؛ سجده، ۷؛ صافات، ۱۸٫
ب. دسته ای دیگر می فرماید: انسان را از “آب” خلق کردیم.[۲۰] فرقان، ۵۴؛ طارق، ۶٫
ج. آیات دیگر منشأ آفرینش آدمی را تنها “نطفه” می دانند.[۲۱] نحل، ۴؛ یس، ۷۷؛ دهر، ۲؛ عبس، ۱۹ و
د. در تعدادی از آیات “خاک و نطفه” مشترکاً ماده نخستین پیدایش انسان معرفی شده اند.[۲۲] حج، ۵؛ غافر، ۶۷؛ فاطر، ۱۱؛ کهف، ۳۷
در مورد معنای این آیات، دو وجه به نظر می رسد:
1-در این آیات مراحل آفرینش هر فرد به طور جداگانه مورد نظر است: یعنی آفریده شدن انسان از خاک، به این معنا است که خاک به مواد غذایی و مواد غذایی به نطفه تبدیل می شود، پس خاک مبدأ نطفه و نطفه مبدأ انسان است. یعنی خاک مبدأ دور (بعید) و نطفه مبدأ نزدیک انسان است.
۲٫- چون خلقت حضرت آدم از خاک است و آفرینش همه انسان ها به حضرت آدم منتهی می شود. پس مبدأ آفرینش آدم، مبدأ آفرینش دیگران نیز خواهد بود.
بنابراین، گرچه ظاهر آیات قرآن در باره آفرینش انسان، از جهاتی اختلاف دارد، اما با اندک توجه و عنایتی روشن می شود که آیات قرآن در این زمینه با هم اختلافی ندارند؛ زیرا برخی از آیات در مورد آفرینش نخستین انسان (آدم) است. بدیهی است که هنگامی که مبدأ نخستین انسان، مشخص شود مبدأ وجود همه انسان های دیگر نیز از جهت تاریخی روشن می شود؛ یعنی اگر بگوییم آدم از گل آفریده شده است، صحیح است که بگوییم همه انسان ها از خاک آفریده شده اند، این به یک اعتبار است.
اما به اعتبار دیگر تک تک انسان ها جداگانه لحاظ می شوند. البته این اعتبار ،اعتبار اول را نفی نمی کند؛ یعنی اگر بگوییم هر انسانی از نطفه آفریده شده و نطفه از مواد غذایی و مواد از گوشت حیوانات و میوه ها و درختان و مواد معدنی و اینها همه به زمین باز می گردند، پس مبدأ آفرینش هر انسانی را صرف نظر از این که می توان به اعتبار انسان نخستین، از خاک دانست، می توان به اعتبار تک تک آنها نیز از خاک دانست؛ از این جهت برخی از آیات قرآن تنها در مورد شخص حضرت آدم است. و برخی دیگر ممکن است کلیت داشته باشد و در مورد همه انسان ها به کار رود.
خداوند در آیه ای می فرماید: “من بشر را از گل آفریده، و در آن از روح خود دمیدم…” همین طور در آیه دیگری می فرماید: “می خواهم بشری از گل خشک، از لجن بدبو بیافرینم، چون آفرینش (او را) را به پایان بردم و از روح خود در آن دمیدم …” بدیهی است که در این آیات، خداوند داستان خلقت حضرت آدم و سجده نکردن ابلیس را مطرح می کند و نمی توان در این آیات، آدم را به معنای انسان ها گرفت؛ زیرا در ذیل همین داستان، خداوند سخن شیطان را نقل می فرماید که: “لَأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَه‏ إِلاَّ قَلیلاً”، “همه فرزندانش را، جز عده کمى، گمراه و ریشه کن خواهم ساخت” و اگر همه انسان ها منظور بودند، دیگر شیطان “ذریته” (ذریه آدم) نمی گفت.
برخی از آیات که جنبه کلی دارد و خلقت همه انسان ها در آنها لحاظ شده است عبارتند از: “او است که آدمی را از آب بیافرید…” و “پس آدمی بنگرد که از چه چیز آفریده شده است، از آبی جهنده آفریده شده است”
این آیات و نظایر این ها می گوید انسان از آب یا نطفه و … خلق شده است، در این گونه آیات خلق انسان ها به طور کلی لحاظ شده است.
از آیات مختلف قرآن و تعبیرات گوناگونی که در باره آفرینش انسان آمده به خوبی استفاده می شود که انسان در آغاز خاک بوده سپس با آب آمیخته شده و به صورت گل و بعد به صورت گل بدبو درآمدهپس از آن حالت چسبندگی پیدا کرده و بعد به صورت گل خشکیده درآمد و حالت صلصال کالفخار (گل خشکیده) به خود گرفته است.
در این که، هر یک از این مراحل از نظر بعد زمانی چه اندازه طول کشیده و این حالت های انتقالی تحت چه عواملی به وجود آمده از مسائلی است که دانش ما به آنها نمی رسد و تنها خدای متعال به آنها آگاه است.
لازم به ذکر است که قرآن کریم خلقت انسان را تقریباً به صورت سربسته و اجمالی مطرح کرده است؛ چرا که منظور اصلی قرآن، بیان مسائل تربیتی بوده و قرآن کتاب علوم طبیعی نیست، بلکه کتاب انسان سازی است و نباید انتظار داشت که جزئیات این علوم از قبیل مسائل مربوط به تکامل، تشریح، جنین شناسی و … در آن مطرح شود، ولی این مانع از آن نخواهد بود که به تناسب بحث های تربیتی اشاره کوتاهی به قسمت هایی از این علوم بشود.
ماهیت انسان در روایت
مطابق با روایات اسلامی انسان ها بر فطرت پاک و الهی متولد می شوند.
رسول اکرم ‏(ص) می فرماید: « کُلُّ مَوْلُودٍ یُولَدُ عَلَى الْفِطْرَةِ»؛ هر فردى بر فطرت (الهى) متولد مى شود.[۳۴]
این مقاله نیاز به تکمیل دارد.
انسان از دیدگاه فلسفه اسلامی
انسان از مقامات چهارگانۀ روح، قلب، خیال، طبع برخوردار است. با این توضیح که، نفس ناطقه انسانی را از آن جهت که مبدأ حرکت و سکون است به آن «طبع»؛ و به اعتبار این که مبدأ براى ادراکات جزئی است «نفس»؛ و به لحاظ این که مبدأ براى ادراکات کلی تفصیلی است «قلب»؛ و به اعتبار این که ملکه بسیط که خلاق تفاصیل ادراکات کلی در او حاصل است «روح» نامیده اند.[۳۵]
انسان¬بینی فارابی که یکی از فیلسوفان اسلامی است، مانند ارسطو می باشد؛ چرا که ذات انسان را مدنی بالطبع می داند. او معتقد است که بشر برای بقا و دست یابی به کمالات انسانی خویش نیازهایی دارد که به تنهایی از عهده تدارک آنها بر نمی آید. در واقع تأمین نیازهای انسان در گرو تشکیل جامعه ای است که هریک از اعضای آن عهده دار بر طرف کردن بخشی از این نیازها گردد؛ از این رو آدمی بر حسب فطرت خویش به اجتماع گرایش دارد و می خواهد در مجاورت هم نوعان زندگی کند. در حقیقت نیاز متقابل انسان ها به یک دیگر عامل بر پایی جوامع بوده است تا مردم به دور هم گرد آیند و به یاری هم به کمال و سعادت نزدیک شوند.[۳۶]
فارابی بین مفاهیمی؛ چون عقل، وحی، سیاست و شریعت جدایی قائل نیست، بلکه بیشترین تلاش ها را در جهت هماهنگی آنها انجام داده است. اساساً فرض اصلی فارابی پیوند دادن سیاست با حکمت بوده است؛ زیرا فارابی غایت انسان ها را سعادت، و تحقق سعادت را در پرتو سیاست حکیمانه دانسته است که در این صورت نسبت سیاست با حکمت ضروری می‌شود. از دید فارابی راه رسیدن انسان به سعادت حقیقی عدالت است و عدالت محور حرکت انسان در مسیر کمال و دست یابی به سعادت.[۳۷]
فارابی معتقد است که رأی جمعی و قصد همگانیِ شهروندان، شرط حصول سعادت است؛ یعنی اصلاح طلبی یک مصلح و همراهی گروهی از خیراندیشان. این مصلح که رئیس مدینه فاضله هم هست، انسان کاملی است که هم عقل است و هم معقول. این فرد کسی است که روح او به عقل فعّال متصل است و معرفت را از طریق وحی از عقل فعّال می گیرد. رئیس مدینه یا پیامبر خواهد بود یا امام.[۳۸]
انسان از دیدگاه اخلاق اسلامی
عالمان اخلاق بر این باورند که انسان معجونی از نیروهای مختلف است؛ که از میان آنها چهار نیروی عقل، شهوت، غضب و وهم بر نیروهای دیگر تسلّط دارند و آنها را تحت فرمان خود قرار می دهند.[۳۹] نراقی، ملا احمد، معراج السعاده، ص ۲۱، رشیدی، تهران، ۱۳۶۲ ش.
صدر المتألهین از دیدگاه اخلاقی در مورد تضاد صفات انسانی و مراحل پیدایش آنها می گوید: باطن انسان معجونی از نیروهایی است که دارای صفات متضاد هستند؛ بعضی به صفات چارپایان و بعضی به صفات درندگان و بعضی به صفات شیاطین و بعضی به صفات فرشتگان هستند. از صفت چارپایگی شهوت و شکمبارگی و حرص و فجور؛ و از صفت درندگی، حسادت و دشمنی و کینه؛ و از صفت شیطانی، نیرنگ، فریب، تکبر، مقام دوستی، افتخار و برتری جویی؛ و از صفت فرشتگی، علم و پاکی صادر می شود؛ و ریشۀ همۀ اخلاق و صفات روحی انسان، این چهار چیز هستند که خمیره و سرشت باطن انسان اند و جز از طریق نور هدایت شرع و عقل، رهایی از ظلمت آن سه (صفت چارپایان، درندگان و شیاطین) امکان ندارد.
انسان از نگاه عرفانی
یکی از اقسام انسان شناسی، انسان شناسی عرفانی است که از عالی ترین و عمیق ترین مباحث علمی و معرفتی در عالم دین، دانش الاهی و بشری است و نقش عرفان الاهی در این زمینه بسیار مهم و کارآمد است؛ زیرا در عرفان از راه شهود و علم حضوری به مطالعه و بحث و بررسی در مورد انسان پرداخته می شود. این نوع انسان شناسی به معرفی انسان و انسان کامل و همچنین بحث در مورد نحوۀ دست یابی انسان به کمال می¬پردازد؛ از این رو، در عرفان به واژه شناسی کلمۀ «انسان» به عنوان یک موضوع عرفانی پرداخته نمی شود، بلکه دانستن معنای انسان در عرفان، یعنی دانستن حقیقت انسان که برترین موجود عالم خلقت و شریف ترین مخلوق خدا و گل سر سبد آفرینش است. مقام و جایگاه انسان تا حدّى والا است که از او به «خلیفة اللَّه» تعبیر شده است.
انسان در عرفان، دارای مقام عالى است که می تواند با قدم سیر و سلوک به اصلی که از آن جدا شده باز گردد و دوری و فاصله را با ذات حق تعالی از بین ببرد، از خودش فانی شود و به جایی برسد که جز خدا را نبیند و مظهر اسما و صفات الاهی و آیینه تمام نمای حق تعالی باشد؛ زیرا انسان، در اصل و بالذات، خلیفه و مظهر اسمای الاهی بوده است؛ همان طور که قرآن کریم می فرماید: «(به خاطر بیاور) هنگامى را که پروردگارت به فرشتگان گفت: من در روى زمین، جانشینى [نماینده اى‏] قرار خواهم داد…»، و انسان کامل – که انبیا و ائمه اطهار (ع) باشند-، نمونۀ بارز و آشکار و اتمّ اسما و صفات خداوندی است.
به طور قطع و یقین می توان گفت که قبل از وجود انسان کنونی از نسل حضرت آدم، نسل و یا نسل هایی شبیه به انسان بوده اند که به آنها “انسان یا نسناس” می گفتند هر چند در مورد جزئیات و خصوصیات شخصیتی و زندگی آنها اطلاع دقیقی در دست نیست.
این مسئله در روایاتی که از اهل بیت (علیهم السلام) به ما رسیده تصریح شده است که قبل از این نسل، نسل هایی از انسان ها وجود داشته است که منقرض شده اند و این روایات سابقه دوره های بسیارى از بشریت را قبل از دورۀ حاضر اثبات مى کنند.
تکامل اجتماعی انسان
در اسلام علاوه بر احکام و دستورات فردی، احکام و دستوراتی؛ مانند نیکی کردن به دیگران، جهاد، نماز جماعت، و… وجود دارد که در اجتماع تحقق پیدا می کند. برای این که انسان به کمال و سعادت برسد، باید هر دو دسته از احکام را انجام دهد و در تحقق کمال واقعی انسانی هیچ کدام بدون دیگری کافی نیست.
افراد یک اجتماع اگر وظیفه شناس باشند، حقوق یک دیگر را رعایت کنند، نسبت به هم دیگر مهربان و خیر خواه باشند، در کارهای خیر تعاون داشته باشند، در حل مشکلات یک دیگر بشتابند و در یک کلام، سعادت و آسایش خود را در سعادت و آسایش جامعه بدانند، زندگی سالم و سعادت مندانه ای خواهند داشت و روابط جامعه مستحکم خواهد شد که نقش مهمی در رسیدن به کمال و قرب الاهی دارد؛ بر این اساس، اگر به همۀ دستورات شرع مقدس به انگیزه الاهی عمل شود همگی عبادت شمرده می شوند و موجبات قرب الاهی و کمال و سعادت انسان را فراهم می نمایند.
در روایات، پاداش زیادی در مورد برآوردن نیاز مؤمنان وارد شده است. امام صادق (ع) فرمود: «گام برداشتن مسلمان در راه حاجت مسلمان، بهتر از هفتاد طواف خانه خدا است».
امام علی (ع) فرمود: «هیچ مسلمانی نیاز مسلمان دیگر را بر نمی آورد مگر این که خداوند به او ندا می دهد که پاداش تو بر عهده من است، و من به کمتر از بهشت برای تو راضی نخواهم شد».
امام صادق (ع) می فرماید: «عبادتی برتر از ادای حقوق مؤمن وجود ندارد». آیا چنین عبادتی اگر به انگیزه تقرب الاهی انجام گیرد، موجب رسیدن به کمال نهایی نمی شود؟
مسئولیت های اجتماعی و سیاسی پیامبران و رهبران الاهی در برپایی قسط و عدل در همین راستا ارزیابی می شود. قرآن کریم در این باره می فرماید: «همانا ما، رسولانمان را با نشانه های روشن فرستادیم؛ و کتاب و میزان را (نیز) با آنان فرو فرستادیم تا مردم، قسط (عدالت) را، برپای دارند».
راه های علم و آگاهی انسان
انسان به گونه اى آفریده شده که از کانال هاى مختلفى مى تواند کسب علم و آگاهی نماید، چند نمونه از راه های رسیدن انسان به علم و آگاهی را در ذیل بیان می کنیم:
۱٫- امیال و غرایز و شهوات درونى که او را به نیازهاى طبیعى جسمانى اش آگاه مى کنند؛ مثل علم به گرسنگى، تشنگى و احساس درد و خستگى و … .
۲٫- فطرت او را بر خواست هاى متعالى مطلع و به سمت آنها مى کشاند؛ مانند، حس وابستگى و دلبستگى به موجود برتر (حس مذهبى یا پرستش)، حس حقیقت جویى، حس کمال خواهى و زیبایى طلبى و … .
۳٫- عقل سلیم: او را بر بدیهیات اولیه آگاه مى کند؛ مثل استحاله اجتماع یا ارتفاع نقیضین و اصل اصغریت و اکبریت و تساوى و تشابه و … . انسان این بدیهیات اولیه را پایه قرار مى دهد و به واسطه اینها به استدلال و استنتاج مى پردازد و معلومات جدیدى را تحصیل مى نماید.
۴٫ -حواس خمسه (پنج گانه) که ابزار جسمانى ارتباط انسان با جسم خود و با محیط پیرامون خود، بدون استفاده از ابزار صنعتى و یا با استفاده از این ابزار هستند. معظم اطلاعات انسان از این راه حاصل مى شود، تا آن جا که برخى سایر کانال ها را تکذیب و انکار کرده و تنها به این کانال اطلاعاتى معتقد هستند و به حسگرایان یا حسیون و یا به تجربیون موسوم هستند.
۵٫- وراثت: برخى اطلاعات به صورت موروثى و به واسطه ژن خاص به انسان منتقل شده و به صورت پنهان مى ماند و در مواقع نیاز، نمود پیدا مى کند، چنانچه برخى از حالات و صفات نیز چنین هستند.
۶٫ -کسب اطلاعاتى از راه کهانت و حرکت ستارگان یا سحر و جادو و یا ارتباط با برخى از اجنه و امروزه از راه هیپنوتیزم و نیز از راه خواب و … . این راه گرچه تا حدودى فراطبیعى و غیر عادى است، اما اغلب به امور دنیوى محدود مى‏شوند.
نیاز انسان به دین
با توجه به پیچیدگی وضعیت زندگی در دنیا، انسان چه مقدار می تواند از دین استفاده کند. مقصود ما از دین، آن دینی است که از ناحیۀ خداوند برای انسان آمده است، و خداوندی که انسان را خلق کرده است، با توجه به نیازهای انسان، برای او راهنمایی از طریق انبیاء (ع) فرستاده است. و آنچه که در دین خاتم تجلّی پیدا کرده است، در واقع در بردارنده مفاهیمی است که برای انسان در همۀ زمان ها و مکان ها قابل استفاده باشد. در دنیای امروز هم نیازهای اساسی انسان، کشش های اصلی انسان، آن مواردی که انسان به خاطر آن به گمراهی گرفتار می شود، یا آن چیزهایی که عوامل هدایت او می شود، اینها همچنان ثابت و بدون تغییر باقی مانده است. به بیان دیگر، در حقیقت، عوامل سعادت و شقاوت انسان تغییر نکرده است؛ فطرت انسان عوض نشده است؛ غرائض و طبیعت انسان تغییر نکرده است؛ آنچه که تغییر کرده است، پوسته ای از زندگی انسان است، پوششی که ما امروز داریم ساختمان خانه ای که در آن زندگی می کنیم، ابزارها و امکاناتی که از آنها بهره می بریم، اینها تغییر کرده است. و به تبع آن روابطی که بین انسان ها پیدا شده پیچیده تر شده است، اما هویت انسانی همچنان همان هویت گذشته است و حقایقی که در دین وارد شده است، در واقع ناظر به همین هویت انسانی است، و این هویت انسانی است که همچنان مورد توجه دین است. بنابراین، آموزه های دینی ناظر به هویت انسانی است که، این هویت دست نخورده در طول تاریخ باقی مانده است. و این هویت همچنان قابل مراجعه به این منابع و استفاده از آنها است.
سر انجام انسان
همه موجودات در سیر و حرکت خود به نقطه ای خواهند رسید که نقطه خاتمه می باشد و در آن نقطه ساکن گشته واستقرار مى یابندقرآن کریم می فرماید: «انّا لله و انّا الیه راجعون» همه از خداییم و به سوی خدا باز می گردیم این آیه که از آن به عنوان کلمه استرجاع یاد می شود، عصاره عرفان اسلامی و توحید حقیقی است. حضرت امیرمؤمنان علی (ع) در تفسیر این جمله می فرماید: “ان قولنا انا لله اقرار علی انفسنا بالملک و ان قولنا انا الیه راجعون اقرار علی انفسنا بالهلک”؛ این که ما می گوییم “انالله” اعتراف به این حقیقت است که ما مملوک اوییم و این که می گوییم و “انا الیه راجعون” اقرار به این است که ما از این جهان خواهیم رفت و جایگاه ما جای دیگر استاز این رو، وقتى موجودات به پیشگاه خداوند رسیدند و در نزد او حاضر گشتند داراى حیاتى ابدى و جاویدان مى گردند. همه‏ موجودات -چه انسان و چه غیر انسان- صیرورت و شدنِ آنان به سوى خداوند است و عاقبت به سوى او برگشته و در پیشگاه او حاضر و محشور مى‏گردند. این بازگشت همگانى به سوى خداوند همان “مرگ” است که عبارت است از: خارج شدن از زندگى و حیاتى که در آن، حرکت و کون و فساد و تغییر و زمان و ضیق و تاریکى و کثرت و پراکندگى و… وجود دارد، و ورود به زندگى و حیات عنداللّهى که در آن، حیات و بقاى محض و جاودانگى و وسعت و نور و وحدت و…، به دور از نقص هاى یاد شده، متجلى است.
منبع: موسسه ارواق حکمت
www.ravaqhekmat.ir
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.

جایگاه انسان در اسلام 9 سال 3 ماه ago #112820

موفق باشید.
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.