جمعه, 14 ارديبهشت 1403

 



موضوع: عنوان تحقیق: جهانی شدن و ارتباط بین فرهنگها

عنوان تحقیق: جهانی شدن و ارتباط بین فرهنگها 9 سال 10 ماه ago #90535

عنوان تحقیق: جهانی شدن و ارتباط بین فرهنگها


دانشجو : محمد جعفری - مسعود معصومی

به نام خدا



جهانی شدن و ارتباط بین فرهنگها

چکيده

روزگاری وظیفه اطلاع رسانی با کبوتران نامه رسان بود. کبوترانی که بیشتر لانه بر بام پادشاهان داشتند تا هنگام نیاز، نامه های حکومتی را به این جا و آن جا ببرند، و امروز، شاهد ورود انواع وسایل ارتباطی به خانه های آحاد مردمیم. در همان زمان، بسیاری از مردم، همه دنیا را در اندازه روستا یا شهر خود می دیدند و عادات، آداب و رسوم، شیوه زندگی و نگرشی را که به آنها تعلق داشت، تنهافرهنگ و برترین فرهنگ موجود می پنداشتند و تصور این که مردمانی دیگر با فرهنگی متفاوت از فرهنگشان نیز وجود دارند، برایشان دشوار بود ؛ وسایل ارتباطیِ بسیار محدود آن زمان، فرهنگی آن گونه را می طلبید ؛ اما ابزارهای ارتباطی پیشرفته و همگانی شده امروز، اقتضای فضای فرهنگی جدیدی را دارد امروزه، مشکل مردم دنیا در درک این نیست که مردمانی وجود دارند با فرهنگ هایی متفاوت ازفرهنگ آنها ؛ بلکه مشکل در این است که چگونه باید با این فرهنگهای متفاوت، کنار بیایند. که این نوشتار، عهده دار بررسی همین مسئله است جهانی شدن، تجديد نظر در بسياری از مفاهيم را ضروری ساخته است. فرهنگ يکی از اين مفاهيم است که نياز به تعريفی مجدد از آن در اين عصر لازم به نظر می رسد. در اين تحقيق با اذعان به اينکه تعريف واحدی از جهانی شدن هيچ گاه وجود نداشته و وجود نخواهد داشت، به بررسی مفهوم جهانی شدن فرهنگ وتاثیرات آن پرداخته شده است. به اين منظور پس ارائه تعريفی از فرهنگ ، به بررسی مفهوم جهانی شدن در (عرصه فرهنگی) و ارتباطات پرداخته شده است.. نتايج بدست آمده از اين تحقيق حاکی از تاثيرات دو سویه فرهنگی در جهان است. که البته نابرابری در عرصه سخت افزاری بيشتر به چشم می خورد.





سابقه تاریخی جهانی شدن

یکی از نکات مهم در این مقاله ، پردازش تاریخی اصطلاح جهانی شدن است . مفهوم جهانی شدن از اوایل دهه 1980 به بعد متداول شد و در دهه 1990 ظهور و بروز عینی تری یافت . پایان جنگ سرد و فروپاشی اتحاد شوروی سابق در تشدید روند جهانی شدن نقش اساسی داشت و زمینه های بسط و گسترش وجوه مختلف آن را بیش از پیش فراهم کرد. باید گفت این مفهوم به مقوله وابستگی متقابل که در دهه 1970 از سوی جوزف نای و رابرت کیوهن مطرح شد، شباهت نسبی دارد. در خصوص نظریه وابستگی متقابل هم در ابتدا دیدگاه های نوگرایانه و سنت گرایانه نظرات موافق و مخالفی نسبت به آن داشتند. در مرور نظریه های قدیمی اما معتبر با دیدگاه های رایزمن برخورد می کنیم که مراحل تکامل بشر را در 3دوره جامعه سنتی (باستانی )، جامعه تولیدی (جامعه ای که انسانها از درون هدایت می شوند) و جامعه مصرفی (جامعه ای که انسانها از بیرون هدایت می شوند) تقسیم بندی می کند. رایزمن شکل گیری مرحله سوم را ناشی از انقلابی می داند که در آن عصر تولید به پایان می رسد و عصر مصرف آغاز می شود. او می گوید: «در این جامعه مردم از فراوانی و اوقات فراغت برخوردار می شوند، ولی قیمت این پیشرفت را با قبول زندگی در جامعه متمرکز و بوروکراتیزه می پردازند، یعنی جهانی بشدت کوچک شده - که صنعتی شدن هم روز به روز آن را کوچک تر می کند - روابط میان نژادها، ملتها و تمدن ها را در هم می ریزد.»











مقدمه

از گذشته دور تاكنون فرهنگ‌ها در تعامل با يكديگر همواره در حال تغيير بوده‌اند. امروزه گسترش جنبه‌هاي تكنولوژيك و ابزاري جهاني شدن امكان تعامل فرهنگ‌هاي گوناگون در سرتاسر جهان را با سرعتي بسيار بالا و حجم اطلاعاتي بسيار گسترده فراهم كرده است. جهانی شدن ازجمله مفاهيم اساسي در روند تعامل فرهنگ ها و چگونگي آن به شمار مي رود. همچنين در فرآيند جهاني شدن از طريق ارتباطات و رسانه‌ها، كتب و مطبوعات و نظام آموزش و پرورش باعث تحول در فرهنگ و به دنبال آن تغيير در فرهنگ سياسي گرديده است. افزايش ارتباطات از طريق پيشرفت و گسترش ابزارهاي ارتباطي مدرن مانند تلفن، اينترنت، ماهواره و فيلم‌منجر به عام گرايي در فرهنگ شده و فرهنگ‌هاي تمام نقاط جهان را به يكديگر نزديك ساخته است. نمودهاي آن را مي‌توان در تغييراتي كه در فرهنگ سنتي ايران به وجود آمده است ملاحظه نمود. تحولات صورت پذيرفته باعث افزايش آگاهي و اطلاعات شده و به دنبال آن بر سطح انتظارات مردم از دولت افزوده است و از طرف ديگر تحولات فرهنگي به وجود آمده باعث تضعيف و تغيير ارزش‌هاي جامعه گرديده و با توجه به زمينه اسلامي بودن جامعه ايران، نارضايتي‌هايي را به دنبال داشته است كه نشان دهنده تغيير در فرهنگ سياسي ايران است. فرآيند جهاني شدن از طريق كتب، نشريات و مطبوعات باعث تغيير در فرهنگ كشورها شده است. آمار افزايش صادرات و واردات كتب و همچنين افزايش ناشران شركت كننده در نمايشگاه كتاب و مطبوعات و افزايش انتشار مطبوعات و نشريات تأييد كننده اين مطلب است. تغييرات صورت پذيرفته باعث افزايش آگاهي‌هاي سياسي شده و اين تحولات منجر به درخواست‌هاي جديد مردم از دولت شده است، كه نشان از تحولات صورت پذيرفته در فرهنگ سياسي مي‌باشد كه نمونه آن را مي‌توان در بحران قوميت‌ها ملاحظه نمود. فرايند جهاني شدن از طريق نظام آموزش و پرورش نيز باعث عام گرايي فرهنگي شده است. چگونگي تأثير اين فرآيند را از طريق تغيير در اهداف آموزش و پرورش، تغيير عوامل آموزشي و تغيير مديريت و برنامه‌ريزي آموزشي در ايران مي‌توان ملاحظه نمود. تغييرات آموزشي و پرورشي منجر به افزايش سطح سواد و تحصيل شده كه يكي از مهمترين متغيرهاي تأثيرگذاري بر فرهنگ سياسي ايران بوده است. پس فرآيند جهاني شدن باعث تغيير در فرهنگ و به دنبال آن در فرهنگ سياسی شده است.



نگاهی به ارتباط فرهنگ و جهانی شدن

در خصوص واژه جهانی شدن دیدگاه های مختلفی وجود دارد که هر یک بر وجهی متمرکز شده است . برخی ، تغییرات اساسی در ساماندهی سرمایه داری جهانی در عرصه های تولید، توزیع ، تجارت ، مالیه و فناوری را که می توان آنها را در قالب گذار از سرمایه داری سازمان یافته به سرمایه داری بدون سازمان در مقیاس جهانی خلاصه کرد، خصیصه اصلی جهانی شدن می دانند. بعضی دیگر، آن را فرآیندی که در حال ساختن فضای جدید اجتماعی است، تعریف می کنند. تعریف های دیگری نیز درباره جهانی شدن وجود دارد که بعضا از جامعیت بیشتری برخوردار است . این تعاریف جهانی شدن را مفهومی می شناسد که دلالت بر به هم فشرده شدن جهان در بعد زمان و مکان و کوچکتر شدن آن دارد. مفهوم «فرهنگ» همواره از رایج ترین و آشناترین و در عین حال پیچیده ترین و پرابهام ترین مفاهیم مورد استفاده در علوم مختلف است . رجوع به تعریف های مختلفی که درباره فرهنگ ارائه شده است ، نمایانگر تاکید بر نقش هنجارها، نهادها، ارزشها، ساختارها و بعضی موارد دیگر است . البته هر کدام از اینها جزیی از اجزای عینی و محسوس فرهنگ هر سرزمینی هستند، اما همگی از سرچشمه ای ریشه گرفته اند که وجه ممتاز انسان از سایر حیوانات است و آن ، قوه تفکر و تعقل بشری است . بنابراین فرهنگ را می توان این گونه تعریف کرد: «فرهنگ ، مجموعه ای از باورها، اندیشه ها و تراوش های فکری بشر است که در طول تاریخ زمینه ساز و تداومبخش رشد و تعالی انسان و شکل گیری هویت خاصی برای او بوده است».

طرح مسئله

جهانی شدن ،پدیده ای است که به سرعت در تمام ابعاد و زوایای بشری در حال نفوذ و گسترش است .به عبارت دیگر جهانی شدن جنبه های مختلف زندگی انسانی (اقتصادی ، سیاسی ، اجتماعی، فرهنگی) را تحت تاثیر قرار می دهد . جهانی شدن ضمن اینکه بر پدیده های مختلف تاثیر گذار است از آنها نیز متاثر می گردد . به عبارت دیگر،پیشرفت های فناوری و ظهور شبکه های کامپیوتری و اینتر نت و ماهواره های مخابراتی باعث شده است که جهانی شدن نیز با سرعت و به نمونه هایی متنوع تر برزندگی جوامع انسانی تاثیر بگذارد وبا در نوردیدن مرز های ملی و جغرافیایی امکان ارتباط سریع بین افراد جوامع و نظام را فراهم نماید .
«یکی از مسایل محوری و عمده که بدو شکل گیری نظریه جهانی شدن اذهان بسیاری را به خود مشغول داشته و به موضوع مرکزی نظریه پردازان این حوزه تبدیل شده پیدایی هویت های عام و همگون در جهان بود . در این مرحله بسیاری از این نظریه پردازان با تعابیر متفاوتی از تاثیرات همگون ساز و یکنواخت کننده هویتی و فرهنگی جهانی شدن سخن می گفتند. از این منظرجهانی شدن به معنای امریکایی شدن ،غربی شدن یا مک دونالدی شدن صرفا محدود به حوزه های اقتصادی یا سیاست نمی گردد، بلکه حوزه فرهنگ را نیز در بر می گیرد.»

از نظر این دیدگاه جهانی شدن یه امحاء و اضمحلال هویت های خاص و محلی ،از قبیل هویت های ملی و قومی یا هویت های دینی ،منجر گردیده است .
با توسعه بحث های نظری و گسترش مطالعات تجربی به تدریج این دیدگاه مسلط در مورد آثار هویتی جهانی شدن را به چالش کشید . دیدگاه که در اوایل دهه 90 میلادی در حوزه فرهنگ جهانی در آمد،پیدایی فرهنگ یا هویت عام را رد می کرد . از این منظر نظریه پردازان به جای ظهور و گسترش یک فرهنگ جهانی از هر نوعی که باشد ،شکل گیری فرهنگ ها و هویت های ترکیبی و التقاطی را به عنوان آثار جهانی شدن و ویژگی فرهنگی کنونی می دانند . از این منظر جهانی شدن موجبات تکثر فرهنگی را فراهم کرده است . و در نتیجه به جای آن که با وحدت هویتی یا پیدایی هویت واحد جهانی روبرو باشیم با تکثر هویتی مواجه هستیم



جهانی شدن و تحول فرهنگی

در عصر حاضر یعنی در این دوران جهانی شدن، مهاجرت های گسترده، رشد پر شتاب مخابرات و رسانه هایی از قبیل انترنت، رادیو و تلویزیون باعث مبادلات فرهنگی و ارتباطات گستردۀ جوامع بشری با فرهنگ های گوناگون گردیده است. کثرت گرایی فکری و دینی و فرهنگی از پایه های اصلی جهان وطنی هستند، زیرا امروزه ایجاد ارتباط بین جوامع مختلف بسیار به آسانی صورت می پذیرد و بدینصورت فرهنگ از حالت خالص به سوی ناخالصی گرایش پیدا می کند. و عناصری از یک فرهنگ شامل فرهنگ دیگر میگردد و در نتیجه یک فرهنگ مختلط به میان می آید. در اثر این اختلاط تصادم هایی نیز به وجود می آیند که در نوع خودش خیلی خطرناک تلقی میگردند. ولی به طور عموم تأثیر گذاری یک فرهنگ و تأثیر پذیری فرهنگ دیگر به شکل مسالمت آمیزی صورت میگیرد. تعامل بین فرهنگ های مختلف با در نظر داشت معیار و چوکات مشخصی که ایدیولوژی و منطق جهانی شدن برای آن ایجاد کرده است، صورت میگیرد. این تعاملات در نهایت امر به فرهنگ حاکم با ریشه های مدنی که اکثریت قابل توجه وسایل و غایات را در دست دارد منتهی میگردد. بعضاً عدم تعامل و ایجاد اصطکاک های بی مورد از طرف صاحبان فرهنگهای مهمان باعث افتراق و استهواء آن فرهنگ ها و انزوای صاحبان و حاملانش میگردد. از سوی دیگر حذف و یا جذب شدن کامل یک فرهنگ با تمام خوبی ها و بدی هایش در درون فرهنگی دیگر، صاحبانش را دچار یک نوع استحاله ی فرهنگی و در نهایت امر از خود بیگانگی فرهنگی میکند. بر علاوه تحقیقات جامعه شناختی حاکی از آنست که فرهنگ های ضعیف که ریشه های عصبیت قومی، قبیلوی و نژادی دارند، در مجموع با منطق و ایدیولوژی جهانی شدن در تضاد کامل قرار گرفته و در نهایت یا نابود میگردند و یا هم در انزوا قرار میگیرند، و این برخلاف فرهنگ هایی است که ریشه در مدنیت دارند و از راه تعامل و داد و ستد با پدیدۀ جهانی شدن روبرو می شوند. حال اگر در جزیّیات موضوع وارد شویم و تطابق، تخطی و تنافی جهانی شدن را با عناصر تشکیل دهندۀ فرهنگ جامعۀ خودمان مقایسه کنیم به وضاحت چالشهای فرود آمده بر سر راه را دریافت خواهیم کرد.
جهانی شدن منجر به گفتمان و تعامل فرهنگی بیشتر می شود. زیرا همین امروز هم تولیدکنندگان بزرگ دنیا برای فروش محصولاتشان به جنبه های فرهنگی بازار هدف توجه ویژه ای دارند چنان که به طور مثال شرکت نوکیا یکی از گوشی های خود را درسال 2003 مختص کشور چین طراحی مجدد کرده و با توجه به رنگ و فرم مورد علاقه چینی ها فرم آن را تغییر می دهد.
پس در روند جهانی شدن برخلاف نظریه پردازی مانند "لاتوس" که معتقد است جهانی شدن یعنی غربی شدن کل جهان. روند جهانی شدن درمسیر خود رو به آینده مجبور به احترام به خرده فرهنگ های قوی و قابل تأمل می باشد. به همین دلیل برای اینکه بتوانیم قدرت های بزرگ اقتصادی، سیاسی و فرهنگی را مجبور به احترام به عناصر فرهگی مان درروند توسعه جهانی بکنیم، نیازمند آن هستیم که ابتدا خودمان با قدرت به آن احترام بگذاریم. تخطئه عناصر فرهنگی ملی به جرم غیر مذهبی بودن آن و یا وابستگی به سلسله پادشاهان ما را درمقابل فرهنگ های پرقدرت دیگر بی دفاع خواهد کرد.

جهانی شدن و تهدید حاکمیت های ملی

بارزترین اثر جهانی شدن ، تشدید همگرایی در عرصه جهانی است . همان طور که می دانیم ، یکی از موانع مهم همگرایی جهانی ، موضوع حاکمیت ملی کشورهاست . از نظر طرفداران جهانی شدن ، از آنجا که نقش و دامنه اقتدار دولت در اثر جهانی شدن به طور جدی محدود می شود ؛ بنابراین بستر و زمینه اصلی برای همگرایی فراهم می گردد. بر این اساس برخی از اندیشمندان ایده کوچک شدن جهان را طرح و در قالب اصطلاحاتی چون دهکده جهانی به آن اشاره کرده اند. بدیهی است که در جهان کوچک شده کنونی ، دیگر نمی توان از حاکمیت ملی سنتی سراغ گرفت . این امر دیدگاه های متنوعی را نسبت به چگونگی اعمال حاکمیت در جهان آتی پدید آورده است که از این میان می توان به 3رویکرد زیر اشاره کرد: اول گروهی که به اعتبار حاکمیت ملی قائلند و حتی جهانی شدن را در چارچوب حاکمیت ملی تعریف و تفهیم می کنند. از این دیدگاه که بیشتر از سوی رئالیست ها مطرح می شود، تحقق آرمان های عالی جهانی شدن بدون همراهی حاکمیت های ملی ، امکانپذیر نبوده و در هر حال نقش بازیگران ملی حایز اهمیت است . دوم ، اندیشمندانی که عمر حاکمیت ملی را پایان یافته می پندارند و معتقد به بازتعریف حاکمیت در چارچوب اصول جهانی و خروج آن از گستره ملی هستند و از این منظر مرزهای ملی معنی و مفهوم گذشته را از دست داده و حاکمیت ملی نیز همچون گذشته نخواهد بود.از این رو می توان ادعا کرد که در عصر جهانی شدن در کنار تحول در ابعاد گوناگون زندگی انسانی ، حاکمیت نیز دچار تحول شده است . حاکمیت برای اعمال خود نیاز به دستیابی به روشها و ابزارهای جدیدی دارد که در شرایط جهانی پدید آمده و اهمیت یافته اند. سوم ،گروه اندیشمندانی را در بر می گیرد که قائل به جمع میان این دو دیدگاه هستند. از این منظر اگر چه مبانی حاکمیت ملی دیگر مانند گذشته چندان استوار نیست ، اما این بدان معنا نیست که حاکمیت ملی اهمیت خود را از دست داده و الگوی جهانی غالب است ، بلکه امکان شکل گیری سیستم های میانی نظیر منطقه گرایی بسیار زیاد بوده و بعید به نظر می رسد که جهانی شدن بتواند بسادگی جایگزین الگوی ملی شود.





جهانی شدن ، پذیرش یا عدم پذیرش فرهنگ های متعدد

درخصوص بعد فرهنگی جهانی شدن نیز نکات اساسی مختلفی می تواند مطرح شود، از جمله آن که آیا جهانی شدن موجب ادغام هویتهای فردی ، مذهبی ، محلی و ملی در هویت جدید و جهانی می شود؟ آیا اساسا هویت و فرهنگ جهانی وجود دارد؟ آیا نزدیک شدن آحاد بشر به هم به دلیل پیشرفت ارتباطات به یکی شدن ذهنیت های بشری یا یکسان سازی انسانها می انجامد؟ فرهنگ یکی از ویژگی های واحدهای اجتماعی مقید به سرزمین شناخته می شود. نمادهای مختلف هویت ملی همچون لباس ، زبان ، پرچم و غیره به ابزار اصلی تعیین ما در مقابل آنها تبدیل شده است . فرهنگ پویشی است که جوامع از طریق آن به لحاظ هنجاری یکپارچه می شوند. فرهنگ کانون و ضامن هویت ملی دولت ملت است . حال در چنین شرایطی ، آیا این فرهنگ ها در آستانه فروپاشی قرار گرفته اند؟ پاسخ به این پرسش دقت و مطالعه بیشتری را اقتضائ می کند. امروزه همه مردم جهان از یکدیگر آگاهی دارند و روند جهانی شدن ما را بر آن وا می دارد تا برای زندگی جهانی به یکدیگر نزدیک و نزدیکتر شده و همه در یک تمدن واحد ساکن شویم . از این رو، ما بیش از پیش از تفاوت های یکدیگر آگاه می شویم . اکنون ما می توانیم به یک نوع حقیقت و به یک نوع انسانیت بنگریم . بشر از یک ریشه مشترک برآمده است ، گرچه به شاخه های فرهنگی گوناگون جدا شده است . در واقع ، تفاوت میان فرهنگ ها در جهان مدرن ، بیش از هر زمان دیگر در دستیابی و برپایی یک زندگی انسانی اصیل جهانی نقشی مهم ایفا می کند و اگر بخشی از این تجربه فرآیند تعالی باشد، یعنی احترام انسان به چیزی که او را تعالی می بخشد و بدون آن او هیچ نیست و با آن بخش پیوسته و جدایی ناپذیری از کل انسانیت است ، این امر همانا اندیشه انسانیت است . در این صورت همه فرهنگ ها، صرفنظر از تفاوت های خود، اگر چنانچه بتوانند در انگیزه مشترک و بر زمینه ای مشترک استوار شوند، از روح آن احترام سرشار می شوند. این امر البته مستلزم آن است که نخست فرهنگ های گوناگون جایی برای آن انگیزه و نیز خلاقیت و گفتگو و نیز مسوولیت و مسوولیت پذیری باز کند. در این میان فرهنگ ها دیگر نمی توانند محمل مناقشه و تنفر، نارواداری و تعصب اندیشی باشند. با وجود این بعضی از دانشمندان و همچنین سیاستمداران درخصوص فرهنگ جهانی و فرهنگ های بومی ، وجوه دیگری را مطرح می کنند. در مقابل دیدگاه فوق، نگرشهای دیگری در باب فرهنگ جهانی ، فرهنگهای ملی ، قومی و محلی و کارکردها و ارتباطات میان آنها وجود دارد که ناقض دیدگاه های مربوط به گفتمان غالب فرهنگ جهانی است . برای مثال ، می توان به دیدگاه فوکویاما اشاره کرد. فوکویاما این اندیشه را که جهانی شدن منتهی به همگونی می شود و از فرهنگ ها سنت زدایی و فرهنگ های محلی و ملی را محو می کند به نقد می کشد. وی اعتقاد دارد که جوامع علی رغم همکاری های اقتصادی ، خصوصیات فردی خود را حفظ می کنند. هرچند فرآیند جهانی شدن در بعضی زمینه ها همگرایی ایجاد کرده است ، اما عناصر عمیق تری در فرهنگ کشورها وجود دارد که همگرایی در آنها به آسانی بوجود نمی آید. در تحلیل این بحث باید گفت جهانی شدن با پیشرفت وسایل مدرن ارتباطی در جهت فشرده ساختن جهان ، فرصت مناسبی را برای مراکز و نهادهایی که دارای اندیشه و نظریه هستند، فراهم کرده است تا نسبت به برقراری ارتباطات گسترده و متقابل با مردم و بسط و گسترش فرهنگ های جدید و ایجاد نوعی هژمونی فرهنگی همت گمارند و یکپارچه سازی و یکسان سازی فرهنگ ها، غایت اصلی بعد فرهنگی جهانی شدن است . بررسی واقعیت های موجود، گویای این امر است که روند مزبور، فرآیندی انحصاری در جهان نیست و جهانی شدن در بعد فرهنگی فاقد یکپارچگی و انسجام است . به کلام دیگر، فرآیند و روندهای فرهنگی دیگری در جهان وجود دارد که در تضاد با یکپارچه سازی است .


ویژگی فرهنگی بومی گرایی

بی گمان باید پذیرفت که انسان ، فرهنگ را می آفریند و فرهنگ هم انسان را می سازد، فرهنگ به انسان یاری می دهد تا اندیشه های پایدار و ثابتی را بیاموزد ودرقالب گروههای پیچیده ای که دارای وظیفه های جداگانه و ویژه هستند، سامان یابد.اندیشه های ثابت و پایدار پس از آن که در ذهن جای گرفتند، دگرگون کردن آنها دشوار است ؛ اما سرشت رفتار انسان واکنشی است که او می تواند در برابر عنصرهای فرهنگی ای که به او عرضه می شوند، پاسخ گوید؛ یعنی می تواند از وی خواست آنها را بپذیرد یا دگرگون سازد. از دیرزمان که انسانها گاهی به علت کنجکاوی و یا برای به دست آوردن زندگی بهتر کوچ و به انسانهای دیگر در میان کوهها و دشتها، خواه با صلح و یا جنگ برخورد می کرده اند، برای آنها این انسانها متفاوت از خودشان قلمداد می شده اند و آن به علت فرهنگ آنها بوده است . فرهنگ ها از راههای مختلف با هم تبادل داشته اند و این تبادل و یا تهاجم وسیله تغییر و تحول و انتقال فرهنگ در طول تاریخ بشر بوده است . بدین گونه تدریجا تفاوت ها و شباهت ها میان فرهنگ ها شکل گرفته است . این که فرهنگ در همه جوامع بشری مشترک است یا دارای ویژگی های خاص هر جامعه بشری است ، موضوعی است که باید با توجه به اهداف این مقاله ، به آن پرداخته شود. از نظر محققان ، تفسیر یکسانی از دو واژه فرهنگ و جامعه انجام نگرفته است . حتی از نظر تقسیم بندی موضوعی ،عموما واژه فرهنگ در ادبیات مردم شناسی و واژه جامعه در قلمرو کار جامعه شناسی قرار می گیرد. جامعه یک مجموعه سامان یافته از افراد است که از شیوه زندگی مشترکی تبعیت می کنند؛ حال آن که فرهنگ به نحوه بینش ، اعتقادات و بالطبع آداب و رسوم و رفتار جامعه اطلاق می شود. با این حال باید پذیرفت که هر دو مفهوم (فرهنگ و جامعه) مانند تار و پودهای به هم تنیده از یک پدیده فراگیر و پیچیده هستند که معمولا فقط در اجتماعات انسانی ظهور می کنند. در حقیقت فرهنگ در مفهوم گسترده آن ، به همبافت یا زمینه اجتماعی ای که در درون آن مردم زیست می کنند، اشاره دارد. بر همین پایه ، برای هر فرهنگ ویژه و مشخصی ، یک جامعه ویژه و مشخص وجود دارد. در واقع نزدیکی و پیوستگی فرهنگ و جامعه با یکدیگر قابل توجه است . با وجود بعضی رشته های مشترک در فرهنگها، یکی از خصوصیات فرهنگ ، بومی گرایی آن است ؛ زیرا فرهنگ هر جامعه ، پاسخی شکل گرفته توسط انسانهایی است که در آن گروه با یکدیگر زندگی می کنند و آن را پذیرفته اند.



ضرورت تحقیق

جهانی شدن یکی از مهم‌ترین ویژگی هایی است که عصر حاضر را از اعصار گذشته متمایز می‌سازد. این پدیده دارای ابعاد سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی شناخته شده ای است که شناخت نقادانه و عمیق این تاثیرات می‌تواند به اتخاذ تصمیمات هوشمندانه تر در این قلمرو بیانجامد.
دانستن اطلاعاتی از قبیل اینکه مردم دیگر نقاط جهان چه می خورند، چگونه لباس می پوشند یا واحد پولشان چیست، بسیار می تواند در ارتباط بین فرهنگی کمک کند. انسانشناسانی چون مالینوفسکی و اشتراوس بر یادگیری زبان اجتماع تحت مطالعه، تاکید بسیار داشتند. فقط نباید فراموش کرد که این اطلاع یابی باید از منابع موثق صورت بگیرد و کاربست آنها هم باید فقط تحت شرایط یاد گرفته شده صورت بپذیرد.
ارتباطات بین فرهنگی، چیزی نیست که یک بار برای همیشه فرابگیرید؛ بلکه هر روز باید از تجارب قبلی بین فرهنگی خود و دیگران برای استقرار و تصحیح ارتباطات میان فرهنگی امروز خود، بهره بگیرید.
یش از بردیا، پسر کوروش، تا پس از بوردیو، جامعه شناس فرانسوی، ما خواه ناخواه درگیر ارتباطات بین فرهنگی بوده ایم. نه تنها باید ارتباطات بین فرهنگی را در بافتی تاریخی دید، بلکه هنگامی که این ارتباط را در یک موردکاوی(چون آموزش، ازدواج یا کار) به کار می بندیم باید آینده انگارانه ارتباطات بین فرهنگی را بنا کنیم و در همین محور زمانی نیز تحلیل کنیم.
در فارسی، آنچه را نمی شناسیم با یای نکره بیان می کنیم و آن چه در ارتباط با مفهوم دیگری می شناسیم، با یای نسبت ادا می کنیم. یایی که "ارتباطات بین فرهنگی" گذارده اند، از هردو جنس است. نسبت است زیرا طرفین ارتباطات را به فرهنگهایی مختلف منتسب می کند. نکره است چون شناخت ما از دیگر فرهنگها و اسلوب ارتباطی ما با آنها، احتمالی، موقتی، بافتی، موردی و نسبی است.ارتباطات بین فرهنگی هم در جهان واقعی ساری است و هم در جهان مجازی. کوشش برای بهینه سازی این ارتباط در دوفضای در هم تنیدهء مجازی و واقعی، می تواند با استعانت از مصادیق و فنون ارتباطات بین فرهنگی در فضای دیگر صورت بگیرد. به عنوان مثال، مذاکره کنندگان سیاسی می توانند با اطلاعاتی که از فضای مجازی و همچنین از خلال ارتباطات مجازی درباره ء حساسیتهای فرهنگی کشور طرف مقابل دریافته اند، در جلسات حضوری نیز رعایت کنند تا بهتر به اهداف خود برسند. یا بالعکس، وقتی می خواهید با شخصی از فرهنگی دیگر، ارتباط اینترنتی دایمی برقرار کنید، تلاش نمایید تا از خاطرات خوش خود یا اطرافیانتان را در سفر به آن دیار، به عنوان بستری برای تعمیق و توسعهء ارتباطات بهره ببرید. فقط باید به خاطر داشته باشید که ارتباطات واقعی، مشکلات ارتباطات مجازی را ندارد؛ اما به همان میزان سنجیده برقرار کردن ارتباط را سخت و زمانبر می سازد.
نکتهء آخر اینکه، جهانی شدن باعث گشته کمتر ارتباطی باقی بماند که بینافرهنگی نباشد. سوال امروز این نیست که "ارتباطات بین فرهنگی: چرا؟(التزام؟ امکان؟ یا امتناع؟)"؛ سوال این است:"ارتباطات بین فرهنگی:چگونه؟(کی؟ کجا؟ با که؟)". اما هیجان زده شدن از جهانی شدن ارتباطات نیز چندان معقول به نظر نمی آید. چرا که فقط تعامل، صلح و رفاه نیستند که جهانی و مجازی شده اند، بلکه فقر(به قول سمیر امین)، سایبرگ(به قول دانا هاراوی) و برخورد تمدنی(به قول ساموئل هانتیگتون) نیز جهانی و مجازی گشته اند. تروریسم، ستم دینی و حتی افشاگری مسایل شخصی افراد، همه جهانی گشته اند. حق دارند که ادعا کنند دیگر جهان دوقطبی نیست؛ چون شوروی در کار نیست. اما حق داریم ادعا کنیم ساده اندیشیده اند که جهان دیگر قطبی نیست؛ همانطور که کاپلان پیش بینی می کرد نظام دو قطبی منعطف(با چند قطب ضعیفتر یا یک قطب قویتر متشکل از آن چند قطب ضعیفتر) در حال شکل گیری است. جهانی شدن، جهانی شدن قطبهای سیاسی است نه برداشته شدن مرزهای سیاسی. جهانی شدن حسیاسیت بین فرهنگی است، هرچند با کاهش این حساسیت نیز همراه باشد. جهانی شدن اسکیماها و پیش داوریهاست، هرچند با ترقیق اثر شناختی این اسکیماها و پیشدواریها همراه باشد. جهانی شدن جهان اول(ظهور رفاه در اقصی نقاط جهان حتی کشورهای کمتر توسعه یافته) و جهانی شدن جهان سوم(ظهور فقر حتی در دل آمریکا) است. و جهانی شدن میسر نمی بود مگر با کاربست ارتباطات؛ گاه توسعهء ارتباطات، گاه تغییر ارتباطات و گاه توقف ارتباطات، در دستور کار قرار می گیرد تا به جهانی شدن شدت و جهت مدنظر رهبران سیاسی را بدهد. شاید جهانی شدن، فرآیندی طبیعی بود اما با دست بردن انسان در آن، به طرحی سیاسی بدل گشته که بعید است ما فقط از آن منتفع شویم بدون آنکه هیچ بهایی بپردازیم.
پس، از کنشهای فناورانهء توسعه بخش جهان مجازی و از اندرکنشهای ارتباطی بین فرهنگی استقبال و استفاده کنیم و از هم همکنشیها و واکنشهای ارتجاعی و فرهنگ گریز دیگران، هراسی به دل راه ندهیم. صدایی به گوش می رسد. پاکوفتن شتران بر زمین نیست. کشیده شدن چرخها بر باند هواپیما نیز نیست. سروشی است که دیگر باید رفت. حرفی برای گفتن نبود جز آنچه از زرتشت برای ما مانده است تا در ارتباطات بینافرهنگی به کار ببندیم: پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک؛ هرچند سخت باشد.









چهارچوب نظری( رويكرد نظري)

نظريه ها و ديدگاه هايي كه به مقوله جهاني شدن و پيامد هاي فرهنگي ناشي ازآن مي پردازند را مي توان به سه دسته كلي تقسيم نمود:

1- عام‌گرايي و همگوني فرهنگي:

آن دسته از محققان كه به عام‌گرايي فرهنگي در چارچوب جهاني شدن معتقدند، جهاني شدن فرهنگ را شكل‌گيري و گسترش فرهنگي خاص در عرصه جهاني مي‌دانند كه موجي از همگوني فزاينده را به دنبال داشته و همه‌ي خاص‌هاي فرهنگي را به چالش كشيده است. گسترش تجددغربي و يا فرهنگ امريكايي مهم‌ترين وجه اين نگاه به جهاني شدن است. در اين نگاه جهاني شدن بيش از آن‌كه يك فرايند طبيعي باشد، يك پروژه‌ي تماميت‌خواه ايدئولوژيك، متاثر از «ايدئولوژي جهان‌گرا» است، كه مبتني بر تك قطبي كردن فرهنگ و سياست و اقتصاد است.
در نقد نگاه عام‌گرايانه به جهاني شدن، بايد ميان دو حيطه‌ي ذهني و عيني تفاوت قائل شد. با در نظرگرفتن اين تفاوت، الگوي واحد جهاني شدن در حيطه‌ي ذهني چندان بعيد به نظر نمي‌رسد. چراكه همه‌ي فرهنگ‌ها به جهت صبغه‌ي تماميت‌خواهي كه در درون خود دارند، كمال و سعادت بشري را در گرايش به همان فرهنگ خود مي‌بينند. از اين جهت تلاش يك فرهنگ براي تحميل ارزش‌هاي خود به ديگر فرهنگ‌ها چندان دور از ذهن نيست و قطعاٌ آن فرهنگي كه از ابزار قوي‌تري برخوردار باشد، بهتر مي‌تواند در صحنه جهاني عرضه اندام كند. اما اين‌كه به لحاظ عيني و در عرصه‌ي عمل چقدر يك فرهنگ (به طور خاص فرهنگ امريكايي)توانسته است، خود را جهاني و عام بكند، قابل تشكيك است.

2- خاص‌گرايي و ناهمگوني فرهنگي:

اگر ويژگي تماميت خواهي براي تمامي فرهنگ‌ها چندان قابل دفاع نباشد، نمي‌توان منكر شد كه هر فرهنگي‌ لااقل تلاش مي‌كند تا در سرزمين تحت نفوذ خود پايدار باشد. اين همان چيزي است كه موجب مي‌شود، فرهنگ هر جامعه در تعامل با ديگر فرهنگ‌ها در تلاش براي رسيدن به جايگاه قابل اطميناني براي خود باشد. با توجه به همين ويژگي عده‌اي از نظريه‌پردازان معتقدند، جهاني شدن فرهنگ نه تنها به حاكم شدن يك فرهنگ واحد
در جهان منجر نخواهد شد بلكه اساساً موجب تقويت فرهنگ‌هاي خاص در هر محل در مقابل فرهنگ‌هاي جهاني مي‌شود. براي نمونه مي‌توان به جنبش‌هاي قومي ونژادي و يا تقويت گفتمان‌هاي ملي‌گرايانه در كشورهاي جهان سوم در سال‌هاي اخير اشاره كرد. هم‌چنين بسيج افراد و گروه‌ها در فضاي اجتماعي- فرهنگي براي دست‌يابي به فرهنگ و هويت سنتي ناب متفاوت در برابر جريان‌هاي بي وقفه جهاني و بازسازي مرزهاي فضاي محدود فرهنگي در كنار بسياري از برنامه‌هاي فرهنگي كه توسط دولت‌ها براي مقابله با فرهنگ مهاجم طرح‌ريزي مي‌شود در اين
رويكرد معنا مي‌شود.

3- ديالكتيك عام/ خاص:

بر پايه نظريات شكل‌گرفته پيرامون عام ‌گرايي و خاص گرايي، شماري از نظريه پردازان مدعي هستند كه فرايند جهاني شدن رابطه‌اي جديد ميان امر عام و خاص برقرار مي‌كند. از ديدگاه آنان قلمرو فرهنگي جهان معاصر هم در برگيرنده‌ي عاميت و همگوني است و هم در برگيرنده‌ي خاصيت و ناهمگوني. در اين ديدگاه دو نوع فرايند از هم قابل تفكيك‌اند؛ نوع اول اشاره به عام كردن امر خاص و نوع دوم به خاص كردن امر عام دارد. منظور از عام كردن امر خاص است كه طي آن اصول و ارزش‌هاي عام جهاني هم چون حقوق بشر به جهت مشروعيت بخشيدن به امور خاص و اقليت‌هاي فرهنگي، اجتماعي بكار مي‌روند. اقليت‌هايي كه بي واسطه‌ي مقامات دولتي خود به حقوق جهاني متوسل مي‌شوند تا وضع خود را بهبود بخشند. اما درديدگاه خاص كردن امر عام اين فرهنگ‌هاي خاص و محلي هستند كه با فرهنگ عام جهاني وارد داد و ستدي پيچيده مي‌شوند تا در عين حفظ خاصيت خود، از مزاياي فرهنگ جهاني نيز بهره‌مند شوند. در تحليل اين رويكرد نياز است ميان دو بعد« شناختي» و «غيرشناختي» جهاني شدن تفاوت قائل شد. جهاني شدن در عرصه‌هاي شناختي فرهنگ (شامل باورها و ارزش‌ها) بسيار كندتر از جهاني شدن در عرصه‌هاي غيرشناختي آن (جنبه‌هاي ظاهري و مادي) عمل مي‌كند. از اين جهت هنگامي‌كه از خاص كردن امر عام سخن گفته مي‌شود، مي‌توان جهاني شدني رامتصور شد كه علاوه بر حفظ بنيان‌هاي فرهنگي از ابعاد مادي ديگر فرهنگ‌ها بهره مي‌برد و گاهاً شكل‌ ديگري به آن‌ها مي‌بخشد. البته اين در صورتي است كه ما براي دو بعد شناختي و غيرشناختي فرهنگ رابطه‌ي مستقيم و محكمي قائل نباشيم، چراكه در غير اين‌صورت خاص‌كردن امر عام در نهايت منتهي به همان فرهنگ عام خواهد شد، با اين تفاوت كه زمان بيش‌تري نياز است.
به هر حال اگرچه برداشت‌هايي مختلف از فرهنگي كه جهان‌گير مي‌شود وجوددارد، اما فرآيند جهاني شدن فرهنگي را به هيچ روي نمي‌توان منكر شد. نه تنها مرزهاي فرهنگي گوناگون در برابر يك فرهنگ جهاني رو به گسترش فرومي‌ريزد، بلكه ديگر جنبه‌هاي زندگي اجتماعي نيز «فرهنگي» و جهان‌گير مي‌شوند.
در بخش دوم نيز از نظريه ي شكاف آگاهي كه تا حدود زيادي تبيين كننده ي تحولات اين دوره است استفاده شده است. در عصري زندگي مي کنيم که شيوه ي پذيرفته شده ي حکومت در آن دموکراسي است. در اين جامعه اطلاعات بسيار مهم است، زيرا دموکراسي به شهروندان آگاه متکي است برخي معتقند که علت پيدايي رسانه هاي جديد همين است همان وقتي ريزش اطلاعات رسانه هاي جمعي به نظام اجتماعي افزايش مي يابد، بخش هايي از جمعيت با پايگاه اقتصادي اجتماعي بالاتر سريع تر از بخش هاي با پايگاه پايين تر اين اطلاعات را کسب مي کنند.، به طوري که شکاف آگاهي ميان اين دو بخش در طول زمان به جاي اينکه کاهش يابد افزايش مي يابد. يک پيش بيني فرضيه ي شکاف آگاهي ميزان در معرض قرار گرفتن اطلاعات است.


نظریه دهکده جهانی

در این فضای جدید، روابط بین انسان ها در حال پشت سرگذاشتن تحولات شگرفی است که نتیجه این تغییر و تحول در روابط انسانی، نزدیک تر شدن ساکنین کره زمین به یکدیگر، پیدا کردن شناختی دقیق تر از مردمان دیگر کشورها، برقراری ارتباط های گسترده تر بین انسان ها و گروه های انسانی صرف نظر از ملیت آنها، و... است. این فضا، نظریه «دهکده جهانی» مارشال مک لوهان را به ذهن، خطور می دهد. به اعتقاد وی، «رشد و پیشرفت تکنولوژی در دنیا سبب شده است که زمان و مکان، کارکرد گذشته خود را در جلوگیری از گسترش ارتباطات، از دست بدهند. در نتیجه، جهان، به سان دهکده ای است که هر حادثه و رخدادی در آن، سریعا به سایر نقاط، انتشار می یابد.»
در این دهکده یا در فضای جدید پیش آمده، انواع وسایل ارتباطی، جهان را زیر نفوذ خود قرار داده اند. هر کجای این جهان باشیم، از هر کجای دیگرش می توانیم کسب خبر کنیم. آگاهی از یک پدیده در زمان وقوع آن رخ می دهد و این امکان را، پخش های زنده تلویزیونی ـ ماهواره ای، برای همگان فراهم کرده اند.


ادبیات تحقیق

تعریف فرهنگ

فرهنگ هر جامعه عبارت است از ارزش هائی که اعضاء آن جامعه دارند و هنجارهائی که از این ارزش ها پیروی می کند و کالاهای مادی که تولید می کنند. کالاهای مادی از فرهنگ یک جامعه تأثیر گرفته و بر فرهنگ یک جامعه می توانند تأثیر گذار باشند.
فرهنگ پدیده و کلیتی به هم پیوسته و بافته ایست که از باورها، ارزش ها، سمبل ها، سنت ها، آرمان ها و دانش های معنوی، تاریخی، ادبی، هنری و مذهبی ای که در طول تاریخ فعالیت جامعه بشری ایجاد شده اند، تشکیل می شود. فرهنگ به مثابۀ دریچه ای است که انسان نه تنها از درون آن خود را می بیند و می شناسد بلکه جهان بیرون خویش و انسان های جوامع دیگر را نیز از آن دریچه می بیند و با نگرش و بینش فرهنگی خویش با آنها ارتباط های مطلوب برقرار میکند. لذاست که فرهنگ از اساسی ترین وسایل شناخت، مبادله و توسعه روابط بین انسانها می باشد. فرهنگ از عناصری چون دین، زبان، عنعنات و هنر، تشکیل می شود.







تعریف جهانی شدن

از جهانی شدن به عنوان یکی از مهمترین پدیده های زمان حاضر تعاریف و تعابیر مختلفی ارایه شده است و اندیشمندان مختلف از جنبه های گوناگون به آن پرداخته اند.
جهانی شدن را به معنای ((در هم فشرده شدن جهان و تبدیل شدن آن به مکان واحد ))قلمداد می کنند.
در ساده ترین تعریف جهانی شدن را (( به هم بستگی ))می شود مطرح کرد. یعنی زندگی کردن در دنیای جهانی تر یعنی زندگی در دنیایی به هم وابسته تر که در آن رخداد های یک سوی جهان مستقیما بر وقایع سوی دیگر آن تاثیر می گذارد.
جهانی شدن را تشدید صرف پیوند متقابل جهانی می دانیم . پیوند های مورد اشاره مک گرو ،شامل پیوند ها و روابط اجتماعی و ساختا ری است . مانند افزایش عبور کالا و اطلاعات مردم و سرمایه ها و موجودیتی نسبتا جدید مثل نظام حمل ونقل سریع بین المللی و کوتاه شدن مبادله پیام ها از طریق پیام رسانی الکترو نیکی.






پنج تعریف کلی از جهانی شدن به شرح ذیل:

1 - جهانی شدن به معنای بین الملی شدن : این تعریف رشد تبادل بین المللی و وابستگی بین کشور ها را توصیف می کند و تعریفی جدید از روابط بیم کشور ها و جایگزینی اقتصاد بین المللی به جای اقتصاد ملی ارائه می دهید

2 -جهانی شدن به معنای آزاد سازی : تعریف جهانی شدن در ارتباط با فرایند حذف موانع تجاری و کنترل سرمایه است که از طرف دولت بر تحرکات بین کشور ها تحمیل می شود در این معنی ،هدف ایجاد دنیای اقتصادی بدون مرز است
3- جهانی شدن به معنای همگانی شدن و یکی شدن : بر اساس این تعریف جهانی شدن فرآیند اشاعه کالا ها و ایده ها و تجربیات به مردم سراسر دنیا ست ،که می توان به اشاعه کامپیوتر و ماهواره وسایل ارتباطی مثل تلفن همراه اشاره کرد.
4- جهانی شدن به معنای غربی شدن یا مدرنیزه شدن : این تعریف جهانی شدن را به معنای نیروی پویایی می بیند،که در آن ساختارهای مدرنیته مانند کاپیتالیسم ،صنعتی شدن و بروکراسی ،یردینا چیره شده. و فرهنگ های محلی را نابود می کند.
5- جهانی شدن به معنای قلمرو زدایی یا توسعه ادغام قلمرو ها در هم و تبدیل آن به قلمرو واحد: در این تعریف جهانی شدن بر هم زدن و برداشتن فضا ها ،محدوده ها و فاصله ها و مرز های جغرافیای است.
6- در هم فشرده شدن جهان و مکان
7- به هم وابستگی
8- تشدید پیوند متقابل جهانی


پیامد های جهانی شدن

1- افزایش نابرابری میان کشور ها
2- الگوی زندگی اجتماعی متحول می کند
3- تحلیل دولت -ملت مدرن
4- تحلیل مرزها و هویت ها
5- تحلیل توان دولت بر کنترل منابع اطلاعاتی
6- از بین رفتن زمان و مکان
7- ادغام قلمرو ها و تبدیل به قلمرو واحد
8- شکل گیری هویت های منفرد




یافته های تحقیق

ملاحضاتی در برخورد با پدیده جهانی شدن

1- با فراتر رفتن از عرصه منافع محلی و انفرادی وواکنش های منفعلانه، به نظام مندتر شدن جامعه در مقیاس جهانی فکر کنیم.
2- مجهز شدن به دانش روز و بهره گیری از کارآیی های آن دانشگاه ،صنعت ،تجارت.. در عین حفظ سرمایه های اجتماعی.
3- باید بپذیریم که جهانی شدن در عین مخاطراتی که دارد می تواند امکاناتی را فرا روی ما بگشاید و از این فرصت ها به نحو احسن استفاده کنیم.









با آرزوی بهروزی و سعادت
پایان
3 /3/1393
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.

عنوان تحقیق: جهانی شدن و ارتباط بین فرهنگها 9 سال 10 ماه ago #91052

بسمه تعالي
مطلب خوبي تهيه و ارسال شده است، بمنظور مطالعه بيشتر فهرست منابع را ذكر نمائيد.
باتشكر
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
مدیران انجمن: حمید رضا دیده بان ماهر