خوش آمديد,
مهمان
|
|
موضوع تحقیق : اشکال مختلف ارتباط فرهنگی
نام استاد : جناب آقای دکتر حمید رضا دیده بان ماهر نام درس :ارتباط بین فرهنگ ها نام دانشجویان : حمید کوشا ، علیرضا عربی مقدمه فرهنگ هر جامعه عبارت است از ارزش هائی که اعضاء آن جامعه دارند و هنجارهائی که از این ارزش ها پیروی می کند و کالاهای مادی که تولید می کنند. کالاهای مادی از فرهنگ یک جامعه تأثیر گرفته و بر فرهنگ یک جامعه می توانند تأثیر گذار باشند فرهنگ پدیده و کلیتی به هم پیوسته و بافته ایست که از باورها، ارزش ها، سمبل ها، سنت ها، آرمان ها و دانش های معنوی، تاریخی، ادبی، هنری و مذهبی ای که در طول تاریخ فعالیت جامعه بشری ایجاد شده اند، تشکیل می شود. فرهنگ به مثابۀ دریچه ای است که انسان نه تنها از درون آن خود را می بیند و می شناسد بلکه جهان بیرون خویش و انسان های جوامع دیگر را نیز از آن دریچه می بیند و با نگرش و بینش فرهنگی خویش با آنها ارتباط های مطلوب برقرار میکند. لذاست که فرهنگ از اساسی ترین وسایل شناخت، مبادله و توسعه روابط بین انسانها می باشد. فرهنگ از عناصری چون دین، زبان، عنعنات و هنر، تشکیل می شود. ادوارد تی. هال (81-1959) به عنوان اولین پژوهشگری شناخته می شود که "ارتباطات بین فرهنگی" را مورد استفاده قرار داد. او از این اصطلاح برای اشاره به ارتباط ویژه ای که میان مردمانی از پیشینه های فرهنگی متفاوت برقرار می شود، استفاده کرد. عبارت او " فرهنگ ارتباطات است" الهام بخش بسیاری از اندیشمندان حوزه های مختلف انسان شناسی، مردم نگاری، روانشناسی فرهنگی و مطالعات ارتباطی بوده است که تلاش کرده اند تشریح هایی علّی درباره ی شکست و موفقیت ارتباطی در تعامل بین فرهنگی را مورد اشاره قرار دهند . ارتباط فرهنگي: مقصود از ارتباط فرهنگي، فرآيند تماس با فرهنگ ديگر است که ميتواند بهطور يک سويه يا دو سويه باشد. در حالت دوم، داد و ستد يا مبادله فرهنگي پديد ميآيد. ارتباط ميان فرهنگي: تعريف اول : ارتباط ميان فرهنگى، ارتباط ميان مردمانى است كه ادراكات فرهنگى و نظام نمادين آن بحدى از يكديگر متمايز است، كه پديدههاى ارتباطى رامتفاوت جلوه مىدهد .روابط ميان فرهنگى به كنش متقابل انسانها از فرهنگهاى گوناگون مربوط مىشود. اين كنش متقابل، هم در سطح ميان فردى و هم در سطح ملى صورت مىپذيرد. هنگامى كه افراد از فرهنگهاى متفاوت با هم ارتباط برقرار مىكنند، روابط آنان مىتواند آكنده از فشار و بىاعتمادى، و غير مفيد باشد. تعريف دوم : ارتباطات ميان فرهنگى شامل تحقيق در باره عناصرى از فرهنگ مىشود كه بيشترين تاثير را بركنش متقابل افراد متعلق به دو فرهنگ متفاوت در زمانى مىگذارد كه آنان در فضايى ميان فردى در كنار هم قرار گيرند . براين اساس، به آن دسته از عناصر فرهنگى مؤثر بركنش متقابل در ارتباطات ميان فرهنگى كه وجوه اشتراك و افتراق دو فرهنگ را در برگيرد را شامل ميشود.در حقيقت، دانشمندان ارتباطات ميان فرهنگى براى فهم اين نكته تلاش مىكنند كه به هنگامى كه انسانها از فرهنگهاى مختلف با يكديگر ملاقات مىنمايند، به كنش متقابل مىپردازند و سعى در حل مسائل خود از طريق روابط درونى مىكنند، چه اتفاقى مىافتد هر چه مشتركات ميان دو طرف بيشتر باشد، سطح ارتباط و ميزان آن بالاتر خواهد بود. تعريف ديگر، بيان مىكند كه مطالعات ميان فرهنگى شامل كنش متقابل واقعى افراد از فرهنگهاى مختلف مىشود; همانند تحليل و تفسير وقايع به هنگام مذاكره و گفتگوى متخصص ژاپنى با متخصص آمريكايى . ارتباطات ميان نژادى (interracial communication) : پيدايى اين نوع ارتباطات، هنگامى است كه پيام دهنده و پيام گيرنده از نژادهاى مختلف باشند. اين نوع ارتباطات ميان فرهنگى، مشكلاتى را از قبيل: پيشداورى نژادى، استفاده از قدرت به وسيله فرهنگ غالب و در نهايت جهتگيرى قوانين حاكم و شكلگيرى يك نظام ارزشى مبتنى بر نژاد در رسانهها و ديگر نهادهاى جامعه، در پىخواهد داشت. ارتباطات ميان قومى (Interethnic communication) : اين نوع ارتباطات زمانى به وجود مىآيد، كه مشاركت كنندگان درارتباط (ارتباط گران)، از يك نژاد اما از ريشههاى قومى مختلف با پيشينههاى قومى گوناگون باشند. ارتباط ميان انگليسى زبانان و فرانسه زبانان در كانادا، از اين گونه است. ارتباطات درون فرهنگى (Intercultural communication) : ارتباطات ميان اعضاى يك فرهنگ واحد است. ویژگی های ارتباطات بین فرهنگی : ارتباطات بین فرهنگی اشاره به ارتباط میان عوامل متقابلی دارد که پیش زمینه ی فرهنگی یکسانی را به اشتراک می گذارند ؛ در ارتباطات بین فرهنگی مشارکت کنندهگانی از فرهنگ های متفاوت نیز می توانند به بحث گذارده شوند. در این میان، کنشگران به طور تلویحی قواعد زمینه ای یکسانی درباره ی ارتباط و تعامل را به اشتراک می گذارند. در ارتباطات بین فرهنگی، اغلب "مورد" وجود ندارد. یکی از جنبه های منحصر بفرد تعاملات بین فرهنگی عدم قطعیت و ابهام در توجه به قواعد زمینه ای و معنای نشانه هاست. به دلیل اثرگذاری فراگیر و همه جانبه ی فرهنگ بر کلیه ی جنبه های فرایند ارتباط، نمی توانیم مطمئن باشیم قواعدی که توسط دو نفر از دو فرهنگ متفاوت بکار می روند، شبیه به هم باشند و یا اینکه علامت هایی که مورد تبادل قرار می گیرند، معانی یکسانی داشته باشند ؛ عدم اطمینان ذاتی و ماهیتی هم در رفتارهای شفاهی و هم در رفتار های غیر شفاهی وجود دارد. کنشگران بین فرهنگی به طور کلی با یک زبان شفاهی که معمولا زبانی غیر مادری دست کم برای یکی از آنهاست، یکدیگر مرتبط می شوند و بنابراین عدم قطعیتی طبیعی در معنای واژه ها به وجود می آید. تفاوت های فرهنگی در کاربرد تمامی کانال های غیر شفاهی، درباره ی پیام ها نیز عدم قطعیت ایجاد می کند . ویژگی دیگر ارتباطات بین فرهنگی اجتناب ناپذیر بودن تعارض و سو تفاهم هاست. در هنگام مواجهه های بین فرهنگی، احتمال زیادی وجود دارد که رفتارهای دیگران با انتظارات ما مطابقت نداشته باشد. وقتی این امر اتفاق افتد، ما عموما آن رفتارها را به طور طبیعی به عنوان سرپیچی از نظام ارزشی خودمان تفسیر می کنیم. آنها احساسات و هیجانات منفی تولید و خود انگاره و درک ما از خود را آشفته می کنند. این تعارض ها در بخش های مختلف ارتباطات بین فرهنگی برای هر دو طرف یا دیگر عوامل یک نظام فرهنگی غیر قابل اجتناب هستند (برای مثال در حمل و نقل عمومی، اداره ی پست و فروشگاهها). مشخصه ها و عملکردهاي اساسي فرهنگ : هفت مشخصه بـــراي فـــرهنگ وجــود دارد . درون هــر فرهنگ ، هم فرهنگها و فرهنگهاي خاص بي شماري وجود دارد. حال ما وقتي از واژه فرهنگ استفاده مي كنيم ، مرجع ما چه چيز است . وقتي بــه فرهنگ اشاره مي كنيم اين واژه را به فرهنگ غالبي كه در هر جامعه يافت مي شود نسبت مي دهيم . (1) فرهنگ ياد گرفته مي شود. ( هنر روش نمادين ارتباط برقرار كردن است ، ضرب المثل ، رسانه هاي گروهي فرهنگ را آموزش مي دهند . (2) فرهنگ از نسلي به نسل ديگر منتقل مي شود . (3) فرهنگ بر مبناي نمادها بنا شده است . (4) فرهنگ در معرض تغيير است (ايستا نيست ، پويا است ، گسترش پيدا مي كند) (5) فرهنگ يكپارچه است . (6) فرهنگ قوم پرست است . (7) فرهنگ انطباقي است . عملکردهاي اساسي فرهنگ: 1) برآورده کردن نياز اساسي گسترده کردن دنياي قابل پيش بيني 2) فرهنگ همه چيز را آسان مي کند. i) به دو دليل فرهنگ همه چيز را آسان مي کند: (a) ايجاد معنا براي رويدادها، اشياء و مردم (b) باعث روشني در زندگي مي شود به خاطر خاصيت ناخودآگاهانه بودن آن. فرهنگ ابزار اوليه مردم براي برآورده کردن سه نوع نياز مي باشد: i) نياز هاي اساسي: (a) خوراک (b) سرپناه (c) حمايت فيزيکي ii) نياز هاي اشتقاقي: (a) سازمان کار (b) توزيع غذا (c) دفاع (d) کنترل اجتماعي iii) نياز هاي ائتلافي: (a) امنيت رواني (b) هماهنگي اجتماعي (c) هدف در زندگي چالش ها و راهکارهاي ارتباطات فرهنگي و بين فرهنگ ها و خرده فرهنگ هاي اقوام مختلف و همبستگي ملي در ايران : از آنجا که کشور ايران به دليل شرايط اب و هوايي و موقعيت هاي استراتژيکي همواره در طول تاريخ مخل عبور اقوام و ايلات گوناگون و شکوفايي فرهنگهاي متوع بوده است . حاصل اين مراودات، گرد آمدن مردماني با ويژگي هاي فرهنگي و زيستي متنوع بوده است . توجه به خرده فرهنگهاي يک کشور اعم از فرهنگ هاي قبيله اي، مذهبي و طبقه اي در جامعه شناسي از اهميت ويژه اي برخوردار است. در اين راستا هميشه تهديدات و فرصتهايي براي خرده فرهنگها وجود داشته است . تهديدات ناشي از تنوع و تعدد قوميتها و خرده فرهنگ ها شامل: 1- منازعات قومي 2- جدايي طلبي يا خودمختاري خواهي 3- ضعف انسجام ملي 4- آسيب هاي امنيتي ناشي از مناقشات اقوام مشابه در کشورهاي همجوار 5- تحريک پذيري از سوي دشمنان و قدرتهاي بزرگ بوده است. فرصتهايي هم اين تنوع فرهنگي به دنبال دارد که شامل: 1- تکثر فرهنگي و تعدد قومي2- تنوع قومي و تاثير در توسعه ملي 3- تنوع قومي و توزيع فضاي جمعيتي 4- عامل رقابت بين اقوام و 5- قوميتهاي فرامرزي و تعاملات اقتصادي مي باشد. براي حفظ انسجام ملي در بخشهاي مختلف(فرهنگي ،اقتصادي) مي توان سياستگذاري كرد : - بايد تبيين، تبليغ و تاكيد برپيشيينه تاريخي و فرهنگي مشترك ايرانيان - احترام گذاشتـــن به خرده فرهنگها و گــــره زدن آنــها با فرهنگ عمومي كشور بايستي در برنامه ريزي هاي فرهــنگي كشور قرار گيرد به نحوي كه قوميت ها هويتهاي فرهنگي خويش را در آن برنامه ريزي ها بيابند و احساس كنند كه به فرهنگ بومي و قومي آنها بها داده شده و مورد احترام است. - مشاركت نخبگان قومي در قدرت و بدنه دولت مي تواند در انسجام و دلبستگي قوميتها به نظام و نيز مقبوليت و مشروعيت نظام تاثير بسزايي داشته باشد. - بالا بردن سطح تحميل جامعه بصورت تدريجي براي پذيرش واقعي و دروني كردن تفاوتهاي فرهنگي، رفتاري، عقيدتي و سبك زندگي - توسعه متوازن و توزيع عادلانه ثروت در ميان مناطق مختلف كشور به ويژه مناطق قومي كمتر توسعه يافته و محروم و برآورده ساختن حداقل خواسته هاي اقتصادي و اجتماعي اين مناطق و نيز كم كردن فاصله طبقاتي با رويكرد ويژه به مناطق محروم و نيز با در نظر داشتن سطح توقعات، خواسته هاو نيازهاي اقوام كشور ارتباطات ميان فرهنگى در درون خود با چالشهاى ميان فرهنگى مواجه است، زيرا متخصصان از تطبيق مناسب دادههاى مربوط به حوزههاى ديگر مطالعاتى با نيازها و علاقههاى حرفهاى مخصوص خود، عاجزند. در واقع، ارتباطات ميان فرهنگى همانند نوعى "فرهنگ سوم" قلمداد مىشود، كه نتيجه كنش متقابل ميان نمايندگان (صاحبان) روشهاى قديمي تر دانشگاهى است ارتباط بين فرهنگي ارتباط بين آن دسته از مردمي است که ادراکات فرهنگي و سياست هاي نمادين شان به آن اندازه اي مجزا است که رويداد ارتباطي را شکل مي دهد که سطوح متفاوتي را در بر مي گيرد. در جريان رابطۀ فرهنگي، فرد در معرض ساير ارزش هاي فرهنگي قرار مي گيرد و در نتيجه، فرآيندي انعکاسي شروع مي شود که موجب تعامل مثبت بين اشخاص و فرهنگ ها مي شود. ارتباط بين فرهنگي به صور مختلفي نظير: ارتباط بين نژادي، ارتباط بين قومي، ارتباط بين فرهنگي و منطقه اي و... است. در مجموع چنانچه روابط قومي را در رابطه با همبستگي ملّي مد نظر قرار دهيم، آن را مي توانيم شامل دو نوع رابطه بدانيم: رابطۀ دولت- قوم که رويکردي سياسي است و رابطۀ قوم- قوم که رويکردي اجتماعي است. رابطۀ دولت- قوم: يکي از متغيرهاي مهم و تأثير گذار بر اجتماعات قومي کشور، رويکردها، شيوه ها و روش هاي حکومت ها در تنظيم تعاملات و مناسبات خود با اقوام و مديريت آنها و سياست ها و رويه هايي است که بر اين تعاملات حاکم است. روابط و مناسبات ميان دولت- اقوام در نوع و چگونگي اين رابطه گام مهمي در تحکيم يا تضعيف همبستگي ملّي است. ( صالحي اميري، 1385: 14) رابطۀ قوم- قوم: رابطۀ بين قومي، رابطۀ اجتماعي بين اعضاي دو يا چند گروه قومي است. که روابط اعتقادي، سياسي و فرهنگي و اجتماعي را در بر مي گيرد. در صورتي که روابط بين قومي، افزايش يابد، تعلق و وفاداري اقوام به اجتماع ملّي افزايش پيدا مي کند و مرزهاي هويتي «درون گروه- برون گروه» ضعيف مي گردد و راه ورود اجتماعات قومي به درون اجتماع ملّي هموار خواهد شد . 1- تبيين، تبليغ و تأکيد بر پيشينۀ تاريخي و فرهنگي مشترک ايرانيان در دستور کار همۀ دستگاههاي تبليغي و رسانه اي قرار گيرد. 2- تلاش بيش از پيش در جهت مبارزه با بي سوادي به منظور ارتقاي دانش و سواد و رشد آموزش و پرورش انجام شود. اين امر عامل تحرک اجتماعي و تسهيل روابط اجتماعي و رفع تعصبات و سبب کاهش فاصله هاي فرهنگي موجود خواهد شد. 3- تبيين و تقويت جايگاه روحانيت در طول تاريخ ايران به عنوان ياوران و رهبران اجتماعي مردم و تثبيت روحانيت بومي. 4- پيشگيري و مبارزه جدي با از خود بيگانگي جوانان که به بحران هويت فرهنگي تعبير مي شود. اين مهم از طريق تبيين لايه هاي چند گانۀ هويتي در ايران - فرهنگ اسلامي، فرهنگ ايراني، فرهنگ قومي و فرهنگ غربي- حاصل خواهد شد. 5- از آنجا که مقتضاي همبستگي ملّي، فرهنگ فراگير است، تمامي تلاش ها بايد در جهت پاسداشت، تقويت و تحکيم ارزش ها، هنجارهاي آن و بازآفريني فرهنگ ملّي صورت پذيرد. 6- گردشگري داخلي براي شناخت فرهنگ ايراني و خرده فرهنگ ها تقويت شده و از روند بومي گرايي در گزينش دانشجو، کارمند و سرباز به طور جدي جلوگيري به عمل آيد. 7- مهمترين گام براي بهره گيري از فرهنگ ملّي به عنوان محور همبستگي ملّي، ايجاد معرفت فراگير در اقشار مختلف ملّت از طريق دستگاه هاي فرهنگي، رسانه ها، ناشرين، نويسندگان، هنرمندان و... است. 8- در تبيين هويت فرهنگي ايراني بايد تاريخ مستمر، دين گرايي، همگرايي فرهنگي، زبان مشترک، دشمن خارجي، آداب و رسوم اجتماعي، اعياد، مناسک و نوع لباس را مد نظر قرار داد؛ اين عناصر شروع کنندۀ همگرايي و شکل دهندۀ هويت ملّي اند. 9- استفاده از شخصيت ها و مشاهير انقلابي، ادبي، علمي، روحاني و.... نظير ستار خان، ميرزا کوچک خان، شهريار، امام خميني، علامه جعفري و... به عنوان سمبل هاي مشترک ايرانيان که تسهيل کنندۀ فرآيند حس تعلّق جمعي است. 10- همۀ افراد و خرده فرهنگ ها، دسترسي منصفانه به فرهنگ و وسايل و ابزارهاي آن را داشته باشند. 11- جلوگيري از تسري تحريف تاريخ و حس هويت از سطح افراد و گروه هاي محدود به سطح توده هاي انبوه مردم همانگونه که در طليعه مقاله اشاره شد، همبستگي ملي يکي از مهمترين عوامل حيات دولت هاي کنوني است که به واسطه آن هويت هر ملت تکوين يافته و بقا و تداوم آن در طول زمان ميسر مي شود. از سوي ديگر، وجود قوميتها به عنوان قسمي از خرده فرهنگ ها، يکي از واقعيت هاي غير قابل انکاري است که در بطن خود و در صورت بي توجهي به آن، خطر بالقوه اي براي همبستگي ملي است. در ايران به عنوان کشوري کثيرالقوم، همبستگي ملي همواره در معرض تهديدات گوناگوني و منجمله مطالبات قوميتي بوده است. مقاله حاضر با اتخاذ رويکردي توصيفي و تبييني، بدون اينکه داعيه نظريه پردازي در خصوص چگونگي رابطه دولت اسلامي و پديده اقليت هاي قومي را داشته باشد، کوشش کرد تا ضمن شناخت موقعيت فعلي اقوام ايراني و علل وقوع مناقشات قومي، راهکارهاي عملي و مناسبي را براي ايجاد وفاق بين اقوام مختلف ايران و تحقق همبستگي ملي در شرايط کنوني، ارائه کند. در يك جمع بندي كلي مي توان گفت كه قوام همبستگي ملي در ايران از يكسو متّكي به مناسبات دولت ملّي نظام ( جمهوري اسلامي ايران) با اقوام مختلف كشور و از سوي ديگر متّكي به كم و كيف روابط اقوام درون ايران با يكديگر است. از منظر اخير، افزايش تراكم روابط ميان اقوام، به ويژه در سه حوزة تعاملي اقتصاد، فرهنگ و اجتماع، از يكسو مي تواند موجب همبستگي ملّي شود و همة اقوام را در عضويت اجتماع ملّي قرار دهد و از سوي ديگر با تعميق تعلقات و وفاداري هاي اقوام به اجتماع ملّي، ثبات و پايداري اجتماع ملّي را تضمين كند. اصلاح مناسبات بين قومي يا افزايش تراكم و قرينگي روابط اقوام با يكديگر، اساسي ترين گام اجتماعي براي تضمين يكپارچگي ملّي است که در مقاله حاضر به چگونگي تحقق و برخي از ابعاد آن اشاره شد. مفاهيم اصلي ارتباطات فرهنگي : ارتباط فرهنگي: مقصود از ارتباط فرهنگي، فرآيند تماس با فرهنگ ديگر است که ميتواند بهطور يک سويه يا دو سويه باشد. در حالت دوم، داد و ستد يا مبادله فرهنگي پديد ميآيد. ارتباطات ميان فرهنگي: ارتباط ميان مردماني است که ادراکات فرهنگي ونظام نمادين آن به حدي از يکديگر متمايز است که پديدههاي ارتباطي را متفاوت جلوه ميدهد. انواع: ميان نژادي. ميان قومي. درون فرهنگي ارتباطات بين فرهنگي: تحليل و مقايسهاي است نسبت به فعاليتهاي فرهنگي از ديدگاههاي فردي نسبت با ديگر فرهنگها. تعارض فرهنگى : عبارت است از مخالفت نيروهايى كه افراد يا گروههاى متعلق به دو فرهنگ متفاوت، با آنها برخورد مىكنند تماس فرهنگى : به معناى برخورد و تماس، به هر نوع تاثير و عمل متقابل اجتماعى گفته مىشود. ارتباطات درون فرهنگى : معمولا به نوعى از ارتباطات اطلاق مىشود كه يك يا هر دو ارتباطگر (مشاركت كننده در ارتباط)، عضويتى دو گانه داشته باشند. د: رقابت فرهنگى : به دو دسته كلى تقسيم مىشود: 1. رقابتبين عناصر گوناگون يك فرهنگ با يكديگر، كه از آن به همنشينى درونى تعبير مىشود. 2. رقابت فرهنگها براى بقا و نفوذ در يكديگر، كه مىتوان آن را در خانواده كنونى جهان ميان فرهنگهاى صنعتى و غير صنعتى ديد كه به اشغال فرهنگى جهان سوم و گاهى به امحاى فرهنگ آن مىانجامد. انواع توسعه بين المللي تماس بين فرهنگ ها : لازمه رونق هر کشوري رابطه آن با ديگر نقاط جهان است،براي برقراري ارتباط نيز بايد راهکارهايي راانديشيد. آنچه در قدم اول ضروري به نظر مي آيد آشنايي با فرهنگ هاي ديگر، دانستن پيشينه هاي فرهنگي، مذهبي اعتقادات ملل گوناگون ، چگونگي ارتباط با اين فرهنگ ها و در قدم بعدي شناساندن فرهنگ خود و سنتهاي رايج در آن به ساير ملل است . با آگاهي يافتن از قواعد فرهنگ مقابل و ارزش هاي آن هم مي توان به برقراري ارتباطي هدفمند اميدوار بود و هم مي توان جلوي بسياري از سوءتفاهمات را گرفت . به طورمثال يک رئيس جمهورخانم دراولين مواجهه با سران ما که اکثر، مردان آن را تشکيل مي دهند، چه تصوري از فرهنگ ما خواهد داشت ؟آيابرخي از برخوردها را بي احترامي به خود تلقي نخواهد کرد ؟و آيا اصلا اين گونه برخوردها موجب ساخته شدن تصورات کليشه اي ازايرانيان نخواهد شد ؟ - توسعه بين المللي در تماس بين فرهنگ ها : 1 – فناوري جديد و سيستم هاي اطلاع رساني 2 – تغيير در جمعيت جهان (توسعه كيفي ) جمعيتي 3 – تغيير در صحنه اقتصادي دنيا 1- منظور از فناوريهاي نوين و اطلاع رساني : فناوري با ايجاد توسعه در دو زمينه از تلاش هاي انسان يعني سيستمهاي حمل و نقل و نظامهاي ارتباطي موجب تسريع ارتباطات بين فرهنگي شده است . سفرهايــي كـــه زمانـــي روزهـــا بـطول مي انجاميد ، امروزه در چند ساعت انجام مي شود . نظامهاي ارتباطي جديد و پيشرفته نيز همانند سيستمهاي حمل و نقل موجب بهبود و تسهيل در تعامل فرهنگي شده است . ماهواره هاي ارتباطي وسايل انتقال پيچيده تلويزيوني و شبكه هاي تنظيم و اتصال ديجيتال اكنون امكان استفاده از اطلاعات و نظريه ها را در يك زمان براي مردم سراسر جهان فراهم مي آورد. ( يك ميلياردو دويست ميليون دستگاه تلويزيون در حدود 15 تا 20 سال پيش در جهان وجود داشت ) تغيير در جمعيت جهان و توسعه جمعيتي كمي و كيفي : توسعه كمي : چه در گذشته و چه در امروز جمعيت ها زياد شده ، داد و ستد و ارتباطات افزايش مي يابد. توسعه كيفي : افزايش سطح دانش عمومي ، بالا رفتن سطح تحصيلي ، توسعه كيفي بعد از بالا رفتن توسعه كمي بالا مي رود. تغيير درصحنه اقتصادي دنيا : روابط بين الملل و تجارت و داد و ستد ، باعث ايجاد رابطه اجتماعي مي شود و باعث افزايش رونق ارتباطات مي شود . ارتباطات كلامي و غير كلامي : ارتباطات غير كلامي 70 % ارتباطات كلامي 30 % اقسام فرهنگ ها : الف – فرهنگ مادي : به عبارت ديگر به تمام دستاوردهاي مادي انسان در عرصه و قلمرو تاريخ و جامعه، فرهنگ مادي گفته مي شود. ب- فرهنگ معنوي: به مجموع افكار، انديشه ها و عقايد، دين، علوم، ارزش ها، فلسفه، حقوق، ادبيات و آداب و رسوم اجتماعي، فرهنگ معنوي اطلاق مي شود كه هر چند قابل اندازه گيري و لمس كردن نيست اما در تمام جوامع بشري وجود دارد. فرهنگ معنوي از طريق خط و زبان قابل انتقال بوده و هويت يك ملت را ساخته و آن را شكل مي دهد.برخي جامعه شناسان و مردم شناسان در تقسيم بندي خود تنها فرهنگ معنوي را فرهنگ دانسته اند و فرهنگ مادي را تمدن ناميده اند و با تفاوت ميان اين دو را اين گونه بيان كرده اند: 1- تمدن ها را مي توان با يكديگر مقايسه كرد مثلاً فرآورده هاي صنعتي ايران و مالزي را با يكديگر سنجيد كه كدام يك برتر است. 2- انتقال عناصر تمدن به آساني امكان پذير است. 3- تمدن، همواره روندي تكاملي دارد. ج- فرهنگ عام: از آنجا كه فرهنگ نوعي معرفت بشري است، در تمام جوامع وجود دارد براساس اين عقيده، تمام فرهنگ ها وجوه مشتركي با يكديگر دارند كه مي توان آنها را اينگونه بيان كرد:گرايش به پرسش و دينداري، اهميت دادن به برخي ارزش ها مانند علم گرايي، ايثار، نوع دوستي، گرايش به خانواده، اقتصاد، حكومت، قوانين، مقررات و آداب و رسوم اجتماعي و... اين امور جزء فرهنگ عام بشريت است. د- فرهنگ خاص: هرچند جوامع بشري در برخي عناصر فرهنگي با يكديگر مشتركند اما هر جامعه، داراي فرهنگ خاص خود است مثلاً در تمام جامعه هاي بشري، اصل دينداري وجود دارد ولي نوع آن تفاوت مي كند از اين رو در يك جامعه مسيحيت و در جامعه ديگر اسلام حاكم است. خرده فرهنگ: در درون هر فرهنگي نيز الگوهاي گوناگوني وجود دارد كه جامعه شناسان به آنها خرده فرهنگ مي گويند. خرده فرهنگ، فرهنگ گروه و قشر خاصي است كه با فرهنگ كل جامعه پيوند خورده، داراي سلسله خصوصياتي همچون فرهنگ جنس زن و مرد، جوانان و پيران، روستائيان و شهريان، كارگران، نظاميان، دانشگاهيان و... است. آنچه بيان شد از نمونه هاي عيني خرده فرهنگ ها است كه در تمام جامعه ها وجود دارد يك فرد مي تواند با خرده فرهنگ ها ارتباط مختلفي داشته باشد. مثلاً يك دانشجوي جوان آذري زبان مي تواند سه خرده فرهنگ داشته باشد، فرهنگ جوانان، آذري زبانان و فرهنگ دانشگاهيان. هرگاه افكار و رفتار فرد و يا افرادي در جامعه با افكار و رفتار غالب جامعه تعارض داشته باشند يعني رفتارشان كاملاً برخلاف ارزش ها و هنجارهاي اجتماعي شكل گيرد از ديدگاه جامعه شناسي از آن به خرده فرهنگ معارض تعبير مي شود. الگوهاي فرهنگي در جوامع مختلف : از خصوصيات فرهنگ، الگودار بودن آن است.يعني اينکه، اعمال انسان از رفتارهاي خرد و حرکات کوچکتر تشکيل شده است که از ترکيب آنها مدل و نمونهاي پديد مي آيد. الگوهاي فرهنگي : بسيار متنوعاند و بر حسب ميزان صراحت و آشکار بودنشان به دو دسته تقسيم مي شوند: الگوهاي خاموش (که به آساني قابل مشاهده و تعميماند، مثل غذا خوردن، لباس پوشيدن، خانه ساختن، همچنين آداب و رسوم، تشريفات، مراسم و اعياد و غيره) الگوهاي آشکار : (که به آساني قابل مشاهده و کشف نيستند، يا بهتر بگوييم به آساني قابل درک و بيان نميباشند و افراد جامعه براي بيان اين قبيل الگوها واژه خاصي ندارند و نميتوانند آنها را در قالب کلمات بيان کنند و از اظهار صريح آنها عاجزند.) الگوهاي خاموش : را بر حسب درجه قاطعيت و جامعيت آنها رسمي و يا غير رسمي مينامند.الگوهاي رسمي الگوهايي هستند که توسط افراد جامعه جهاني و مطلق تلقي ميشوند.براي مثال، خاصيت سوزان بودن آتش و سوختن به مثابه بالاترين درد. نگرشهايي از اين قبيل که هرگز زير سؤال کشيده نميشوند و به منزله حقايق بيقيد و شرط تلقي ميگردند جزو الگوهاي خاموش رسمي بشمار ميآيند. الگوهاي خاموش غير رسمي : از قاطعيت کمتري برخوردارند.اما آنها نيز اغلب ناگفته مانده و چه بسا که افراد از وجود آنها ناآگاهند. براي مثال، بعضيها دوست دارند دوستان و آشنايان خود را پند و اندرز دهند.ظاهرا آنان اين کار را از روي خيرخواهي انجام ميدهند اما آگاه نيستند که پند و اندرز دادن به ديگران خود نوعي اثبات برتري در روابط اجتماعي است. فلسفه , ماهيت ,اشکال و عناصر ارتباط بين فرهنگي : فلسفه ارتباط : جهت رفع نيازهاي مادي ،معنوي انسان فلسفه ارتباط بوجود مي آيد.يعني انسانها مثلا براي رفع اميال جنسي که نوعي نياز محسوب مي شود به جنس مخالف گرايش پيدا ميکنند ، پس در نتيجه ارتباط بوجود مي آيد. ماهيت ارتباطات ميانفرهنگي : فرهنگ بهعنوان يك پديدهي پيچيده و فراگير، در ميان اقوام و ملل گوناگون تعاريف مختلفي دارد. بهعنوان يك محصول كه از مجموعهي فرايندهاي اجتماعي هر جامعهاي بهوجود ميآيد، زماني كه توسط عضوي از يك فرهنگ، براي مردماني از فرهنگ ديگر فرستاده شود، ارتباط ميانفرهنگي بهوجود ميآيد. ارتباطات ميانفرهنگي، بهعنوان فرايند مبادله انديشهها، معاني و كالاهاي فرهنگي ميان مردماني از فرهنگهاي مختلف، بين آن دسته از مردم اتفاق ميافتد، كه ادراكات فرهنگي و سيستمهاي نمادينشان بهاندازه كافي مجزّا هستند. در اينگونه از ارتباط، اساساً بين دو طرف ارتباط، هيچگونه علقهي فرهنگي وجود نداشته و يا اينكه طرفين، داراي پيوندهاي فرهنگي ضعيفي هستند. ارتباطات ميانفرهنگي، چه در ابعاد نظري و چه در ابعاد عملي، در بسترهاي خاصّي مثل جهانگردي، روزنامهنگاري آموزشي و تحقيقات در حوزههاي علم، دين و هنر، بيشتر خود را نشان داده و داراي مجاري يكطرفه و دوطرفه است. اشکال و عناصر بين فرهنگي : ارتباط بين نژادي؛ ارتباط بين نژادي زماني رخ ميدهد كه منبع و دريافتكننده از نژادهاي متفاوت بوده و به تبادل پيام بپردازند. ارتباط بين قومي؛ معمولاً گروههاي قومي، جوامع خود را در يك كشور يا فرهنگ شكل ميدهند. اين گروهها داراي منشأ و ميراث مشتركي هستند، كه براي تحت تأثير قرار دادن اسامي خانوادگي، زبان، مذهب، ارزشها و مشابه اينها مناسبند. زماني كه فرهنگ قومي اين اقوام كه از يك نژاد هستند، امّا اصالتهاي قومي مختلف دارند، به همديگر منتقل شوند، ارتباط بين قومي شكل ميگيرد. عناصر ارتباط بين فرهنگي 1. ادراك؛ ادراك فرايندي است، كه فرد بهواسطه آن، محرّكها را از دنياي خارجي انتخاب، ارزيابي و سازماندهي ميكند. اين مقوله كه از عناصر ارتباط بين فرهنگي است، در ادراكات فرهنگي بر مبناي سيستمهاي اعتقادي، ارزشي و نگرشي بنا شده است. 2. فرايندها كلامي؛ چگونگي فكر كردن و حرف زدن با يكديگر، از عناصر ارتباط بين فرهنگي بهشمار ميرود. 3. فرايندهاي غيركلامي؛ اين عنصر شامل استفاده از حركات براي برقراري ارتباط است. البته معناي اين حركات از فرهنگي به فرهنگ ديگر تغيير ميكند. 4. فرهنگ؛ اين عنصر، موقعيت رويداد ارتباطي را تحت تأثير قرار ميدهد. مشکلات ارتباط بين فرهنگ ها: 1) عدم شناخت و ادراک فرهنگ متقابل 2) عدم وجود زبان مشترک 3) عدم ظرفيت مفاهيم ترجمه اي در انتقال محتواي کلمات و مفاهيم 4) تعارض منافع في مابين کشورها (a) حفظ تماميت ارضي (b) حفظ استقلال (c) رفاه اقتصادي (d) حفظ جان مردم (e) حفظ پرستيژ کشور (f)حفظ جايگاه ژؤپولتيک کشور 5) اختلاف سطح علمي در کشورها 6) رسانه ها و ارتباط (عدم وجود رسانه کامل براي انتقال فرهنگ ها) 7) عدم دريافت نمادهاي طرفين عدم سواد ارتباطات 9) ارزش هاي نهتفه در نمادها 10) وجود سازمان هاي متعارض ساز 11) تحقير فرهنگ ها 12) عدم وجود ساختارهاي مشترک فرهنگي 13) عدم تمايل رهبران و نخبگان به برقراري ارتباط فرهنگي نقش رسانه ها در ارتباطات فرهنگي : رسانه ها در توسعه نقش زيادي دارند. رسانه ها پل ارتباطي بين مردم هستند و فرهنگ ساز هستند. در گذشته رسانه ها برد کمتري نسبت به امروز داشتند. رسانه هاي گروهي و جمعي يعني کل رسانه هايي که در کشور قابل دريافت هستند با جذابيت هاي متفاوت وقتي وارد عرصه جامعه مي شوند کاملا در جهت فرهنگ سازي عمل مي کنند و مي توانند فرهنگ جامعه را به راحتي تغيير دهند زيرا نسل جديد تاثير پذير هستند. در گذشته بحثي وجود داشت و گفته مي شد موارد فرهنگ سازي سينه به سينه است. ولي در دهه حاضر آن فرهنگ سنتي و سينه به سينه در مقايسه با فرهنگ رسانه ها بسيار کمتر است يعني در اقليت قرار دارد. امروزه وسايل ارتباط جمعي زيادي از جمله اينترنت و ماهواره وجود دارد، اين رسانه ها همه ابزار فرهنگ سازي هستند، محتوايي که در درون اين رسانه ها ريخته و به داخل جامعه منتقل مي شود فرهنگ آن جامعه را مي سازد. پس رسانه ها نقش زيادي در توسعه کشور دارند ولي اين موضوع که رسانه هاي داخلي نسبت به رسانه هاي خارجي تا چه اندازه موفق هستند بحث جداگانه اي است. ولي در کل رسانه ها به معناي واقعي کلمه نقش بسيار تاثيرگذار در فرهنگ جامعه يا در تغيير فرهنگ جامعه دارند و اين رسانه ها هستند که فرهنگ سازي مي کنند. ديدگاه هاي متفاوت فرهنگي و تفاوت بين فرهنگي: مفهوم تفاوت فرهنگي بر ناهمانندي و عدمتشابه در يک جامعه تاکيد دارد. ● ابعاد تفاوت فرهنگي : (a) نزديکي و گويايي : نمونههاي رفتار نزديک کننده مثل لبخند زدن، لمس کردن، تماس چشمي، فاصله نزديک و انگيزش صوتي هستند. (b) فردگرايي : يکي از بنيادي ترين ابعاد تفاوت فرهنگها درجه فردگرايي در مقابل جمع گرايي است. اين بعد چگونگي زندگي مردم با همديگر(تنها، در خانواده، يا قبيله)، ارزشهاي آنان، و شيوه ارتباط آنها را تعيين ميکند. (c) مردانگي : مردانگي يک بعد ناديده گرفته شده از فرهنگ است. خصوصيات مردانه نوعا ويژگيهايي چون قدرت، جسارت، رقابت پذيري، و بلندپروازي است، در حالي که خصوصيات زنانه ويژگيهايي چون محبت، دلسوزي، مهرورزي و حساسيت است. تحقيقات ميان فرهنگي نشان ميدهد که از دختران جوان انتظار دلسوزي بيشتري تا پسران وجود دارد (d) فاصله قدرت : فاصله قدرت- درجه توزيع نابرابر قدرت، منزلت و ثروت در يک فرهنگ – در تعدادي از فرهنگها با استفاده از شاخص فاصله قدرت(PDI)هافستيداندازه گيري شده است. در فرهنگهاي با نمره بالا قدرت و نفوذ در دست عده کميمتمرکز است نه اينکه به شکلي عادلانه بين همه مردم توزيع شده باشد. (e) زمينه بالا و پايين : دوستان قديميمعمولا از پيامهاي پرزمينه(ضمني) استفاده ميکنند که فهم آنها براي يک غريبه تقريبا غيرممکن است. موقعيت، يک لبخند، يا يک نگاه معنايي ضمني دربردارد که نيازي به بيان آن نيست. در فرهنگها يا موقعيتهاي پرزمينه اطلاعات در درون محيط، زمينه، موقعيت و اشارات غيرکلاميکه به پيام معنا ميبخشند قرار دارد و در بيان صريح کلاميديده نميشود. پيامهاي کم زمينه(low-context) دقيقا معکوس پيامهاي پرزمينه است؛ بيشتر اطلاعات در قالب نشانههاي آشکار است. پيامهاي کم زمينه بايد مفصل، روشن، و کاملا مشخص باشند. برخلاف روابط شخصي، که پيامهايي نسبتا پرزمينه دارد، نهادهايي چون دادگاه قانون و سيستمهاي رسميچون زبان رايانه و رياضيات به نظامهاي کم زمينه و صريح نياز دارند زيرا در آنها هيچ چيز را نميتوان بديهي انگاشت. تفاوت و تشابهات فرهنگي ملل مختلف : مفهوم تفاوت فرهنگي بر ناهمانندي و عدمتشابه در يک جامعه تاکيد دارد. در حالي که همان تنوع فرهنگي، با اين که تفاوت را تصديق و تاييد ميکند، بر تشابهات و هماننديها نيز تاکيد کرده آنها را توسعه ميدهد. الف) فرا گرفتي: يعني فرهنگ قابليت آن را دارد که در يک پروسه زماني آموخته شود. ب) پويايي: گذشت زمان ثابت کرده است که فرهنگ ها، پويا و زايندهاند و از ايستائي و سکون بيزارند. با کمي تأمل معلوم ميشود که آداب و رسوم امروز تا 100 سال پيش چه تفاوت هاي فاحشي را پشتسر گذاشته است. ج) انتقال: انتقال ممکن است از راه آموزش و يا بواسطه ارتباط نزديک دو قوم با يکديگر اتفاق بيافتد. د) فرهنگ مادي و الهي: در مللي که به طريقي با شريعت و دين سر و کار داشتهاند فرهنگ آنان نيز متأثر از اعمال مذهبي است ولي در فرهنگ مادي متأثر از باورهاي آنان است. فرهنگ عام ولي خاص است فرهنگ ثابت ولي متغير است پذيرش فرهنگ، اجباري ولي اختياري است فرهنگ عام ولى خاص است برخى از وجوه فرهنگ در تمامى جوامع انسانى مشترک است و برخى ديگر اختصاص به سرزمين و واژه تاريخى خاص دارد. فرهنگ بهعنوان اينکه يک معرفت بشرى است عام است. يعنى در هر جا و به هر نحو که جامعهٔ انسانى زندگى کند، ميراث مشترک و ثروت عمومى اين ”حيوان آفريننده فرهنگ“ ديده مىشود. برخى جنبههاى فرهنگ در تمام جوامع انسانى به دو دليل عموميت دارند: اولاً نيازهاى زيستي، روانى و اجتماعى انسانها مشترک است. بنابراين در هر دوره زمانى و مکاني، شيوه تقريباً مشابه در صدد پاسخگوئى به نيازهاى آنها برآمدهاند. چنانکه در تمامى اين جوامع بشري، زبان، ابزار و فنون براى بهرهبردارى از طبيعت، قوانين مالکيت، شبکه محارم و ... شکل يافته است. ثانياً يکى از خصوصيات اصلى فرهنگ اکتسابى بودن و انتقالپذيرى آن است که باعث شده عناصر فرهنگ از نسلى به نسل ديگر از جامعهاى به جامعه ديگر انتقال يابند. باتوجه به اين ويژگى فرهنگ - عام و خاص - و تمايز ميان جنبه مادى - تمدن و جنبه معنوى - فرهنگ - مىتوان گفت. دستاوردهاى مادى بشر متعلق به يک گروه و ملت خاص نيست. بلکه تمامى جوامع بشرى در آن سهم دارند. اما هر جامعهاى بهدليل ويژگىهاى اقليمى و تاريخى و ... داراى فرهنگى متمايز از فرهنگهاى ديگر است. فرهنگ ثابت ولى متغير است . فرهنگ ثابت بهنظر مىرسد؛ زيرا مواريث فرهنگى از نسلى به نسل ديگر منتقل مىشود و فرهنگ گذشته در حال تداوم مىيابد. همچنين اگر تغييرى صورت پذيرد، آرام و بطئى است و به سادگى قابل درک و رؤيت نمىباشد. اما از طرف ديگر، بهدليل طرح نيازهاى جديد زيستي، رواني، اجتماعى و تلاش در پاسخگوئى به اين نيازها و تفاوت در مقتضيات زمانى و مکاني، تغييراتى در فرهنگهاى بشرى حادث مىشود. از اين نظر مىتوان فرهنگ جوامع گوناگون را به دو گونه تقسيم کرد؛ يعنى فرهنگ ايستا و فرهنگ پويا. در فرهنگ ايستا (Static Culture) تغييرات به حداقل ممکن تقليل مىيابد و فرهنگ بهحال متحجر و تغييرناپذير باقى مىماند؛ اما برخى جوامع نقطه مقابل جوامع ايستا قرار مىگيرند؛ بهنحوى که وسعت و سرعت تغييرات در فرهنگ آنها زياد است. بهطور کلي، تغييرات، مداوم و اجتنابناپذير است و تفاوت در سرعت، جهت و زمينه دگرگونى از فرهنگى به فرهنگ ديگر است. پذيرش فرهنگ، اجبارى ولى اختيارى است در ابتدا اينطور بهنظر مىرسد که فرهنگ، اجبارى است. به اين معنى که يکى از خصوصيات اصلى فرهنگ جمعى و جبرى بودن آن است. آدمى از بدو تولد تا مرگ بهطور اجبارى در جريان فرهنگپذيرى و جامعهپذيرى قرار دارد. هر چند ميزان فرهنگآموزى در دورههاى مختلف حيات او متفاوت است، ميراث فرهنگى نسل قبل دائماً به او منتقل مىشود. محتواى فرهنگ چنان با شخصيت فرد عجين مىشود که بدون احساس اجبار، عناصر و درونمايه فرهنگى جامعه را در انديشه و عمل خود منعکس مىکند. اين فرآيند را در جامعهشناسى اصطلاحاً ”درونى شدن فرهنگ“ مىگويند. اگر فردى برخى از باورها و عقايد رايج در فرهنگ خويش را نپذيرد، بهميزان اهميت و ارزش آنها در چارچوب فرهنگ مورد نظر، در معرض فشار جمعى قرار مىگيرد. از طرفى فرهنگ، امرى اختيارى است و فرد به نوبه خود نقش مؤثر و فعالى در آن مىتواند داشته باشد. يعنى فرهنگ بهصورت ميراثى از گذشته که بهطور غيرفعال پذيرفته شده باشد نيست، بلکه برعکس فرهنگ مستلزم شرکت فعال و خلاق اعضاءِ گروه يا قوم مربوط است. افراد در مقابل فرهنگ غيرفعال و بىاراده نيستند، بلکه هر فردى مىتواند از طريق پذيرش برخى از عناصر فرهنگ و عدم پذيرش برخى ديگر، در جهت تغيير در آن محدوده گام بردارد که اين خود معلول تفاوتهاى فردى و تفاوت در جامعهپذيرى و فرهنگپذيرى است. اين دو عامل بههمراه نيازهاى جديد، موجب نوآورى در فرهنگ يا تأثير فرد در فرهنگ مىشود. ابعاد مختلف در ارتباط ميان فرهنگي : 1. ارتباطات زباني: در کشوري مانند ايران که داراي زبان ها، گونه ها و گويش هاي متنوع فرهنگي است، و با توجه به بافت سنتي اي که مانع از ارتباط مستقيم ارتباطي ميان اين گونه هاي مختلف مي شده است، تا چندي پيش مرزهاي مشخصي ميان حاملان اين زبان ها وجود داشته است. هرچند در مورد زبان هايي که داراي مرز جغرافيايي مشترکي با يکديگر بوده اند، گاه به تاثيراتي متقابل برمي خوريم، اما اين تاثيرات آنچنان اندک اند که نمي توان از ارتباط بين زباني سخن گفت. 2. ارتباطات ديني: با توجه به ويژگي ذاتي دين که از انعطاف کمتري برخوردار است، تغييرات در اين زمينه بسيار کمتر از ساير جنبه هاي فرهنگي در ايران بوده است. در زمينه دين، حتا مي توان گفت که داراي مرزهاي مشخص تري از زبان است که در طول تاريخ نيز تغييرات چنداني در آن صورت نگرفته است. بيشترين تغيير در اين زمينه در جنگ ها و در سياست هاي ديني حاکمان صورت گرفته است. با فتح ايران توسط اعراب، تقريبا تمامي مردم به اسلام گرويدند. 3. ارتباطات قوميتي: هرچند قوميت داراي ارتباط تنگاتنگي با زبان است اما در ارتباطات فرهنگي صورت گرفته تغييرات بيشتري در قوميت ها(در اينجا منظور فرهنگ هاي اين قوميت هاست) در مقايسه با زبان صورت داده است. ايندو داراي ويژگي مشترکي در طول تاريخ بوده اند اما با ورود به دوره کنوني، آداب، سنن و شعائر به مراتب بيشتر از زبان تغيير يافته اند. تفاوتهاي ارتباط درون فرهنگي و برون فرهنگي : ارتباط درون فرهنگي هنگامي رخ مي دهد که افرادي با فرهنگ هاي ذهني مشابه ارتباط صحيحي را برقرار مي نمايند ، بنابراين پيام رفتار شکل گرفته را به شکل صحيح دريافت مي نمايد ، ارتباط برون فرهنگي هنگامي شکل مي گيرد که افراد با فرهنگ هاي ذهني متفاوت با هم ارتباط برقرار کرده در اين صورت ممکن است پيام رفتار هاي انجام شده به شکل صحيحي دريافت نگردد . مثل تعارف که در يک فرهنگ به شکلي و در فرهنگ ديگر به شکل ديگر است .بنابراين براي برقراري ارتباط بين فرهنگ هاي متفاوت ابتدا بايد فرهنگ ذهني و رفتار متناسب با آن فرهنگ را فهميد و داراي توانايي آگاهانه شد. منظور از کيفيت و کميت فرهنگي در ارتباط بين فرهنگ : يكي از مواردي كه در روابط بين فرهنگي بايد به آن توجه كنيم ، ارتباط بين فرهنگها با روابط بين الملل قرابت و نزديكي خاص دارد . بگونه اي كه همه مردم را به روابط مسالمت آميز مي خواند . توسعه بيني المللي در تماس بين فرهنگ ها: 1 – فناوري جديد و سيستم هاي اطلاع رساني 2 – تغيير در جمعيت جهان (توسعه كيفي ) جمعيتي 3 – تغيير در صحنه اقتصادي دنيا 1- منظور از فناوريهاي نوين و اطلاع رساني : فناوري با ايجاد توسعه در دو زمينه از تلاش هاي انسان يعني سيستمهاي حمل و نقل و نظامهاي ارتباطي موجب تسريع ارتباطات بين فرهنگي شده است . سفرهايــي كـــه زمانـــي روزهـــا بـطول مي انجاميد ، امروزه در چند ساعت انجام مي شود . نظامهاي ارتباطي جديد و پيشرفته نيز همانند سيستمهاي حمل و نقل موجب بهبود و تسهيل در تعامل فرهنگي شده است . ماهواره هاي ارتباطي وسايل انتقال پيچيده تلويزيوني و شبكه هاي تنظيم و اتصال ديجيتال اكنون امكان استفاده از اطلاعات و نظريه ها را در يك زمان براي مردم سراسر جهان فراهم مي آورد. ( يك ميلياردو دويست ميليون دستگاه تلويزيون در حدود 15 تا 20 سال پيش در جهان وجود داشت ) 2- تغيير در جمعيت جهان و توسعه جمعيتي كمي و كيفي : توسعه كمي : چه در گذشته و چه در امروز جمعيت ها زياد شده ، داد و ستد و ارتباطات افزايش مي يابد. توسعه كيفي : افزايش سطح دانش عمومي ، بالا رفتن سطح تحصيلي ، توسعه كيفي بعد از بالا رفتن توسعه كمي بالا مي رود. 3- تغيير درصحنه اقتصادي دنيا : روابط بين الملل و تجرات و داد و ستد ، باعث ايجاد رابطه اجتماعي مي شود و باعث افزايش رونق ارتباطات مي شود . ارتباطات كلامي و غير كلامي : ارتباطات غير كلامي 70 % ارتباطات كلامي 30 % انواع نشانه هاي ارتباطاتي : 1- نشانه هاي طبيعي مانند ردپا و .... 2- نشانه هاي تصويري مانند عكس ، سايه يك آدم 3- نشانه هاي قراردادي مانند چراغ قرمز ( كه شامل نمادها مي باشند كه رنگ قرمز يك نشانه است . يا مانند كلام ها كه مي تواند نماد يا نشانه شوند . مانند صداي اذان و ... فرهنگ همه چيز است و در همه جا به عبارتي مي توان گفت تقريباً هيچ جنبه اي از زندگي بشر وجود ندارد كه تحت تاثير فرهنگ قرار نگرفته و بواسطه فرهنگ دستخوش تغيير نشده باشد. وقتي فرهنگ تغيير مي كند ممكن است مهارت هاي ارتباطي تغييركند. روشي كه مردم ارتباط برقرار مي كنند همان شيوه اي است كه زندگي مي كند و اين روش همان فرهنگ آنها است . فولر نويسنده انگليسي در 200 سال پيش مي نويسد : فرهنگ همه چيز را ساده و آسان مي كند . به دو دليل : 1- فرهنگ با ايجاد معنا براي رويدادها اشياء زمينه انتقال آسان در يك سبك زندگي به سبك ديگر را فراهم مي كند . 2 – فرهنگ قسمت عمده و اعظم آن خودكار و ناخودآگاه در زندگي ما رخنه مي كند. فرهنگ با استفاده از خانواده بعنوان اولين رابط خود از ميان رابط هاي متفاوت به كودك ياد مي دهد كه چگونه برخوردي كه مورد پسند بزرگسالان رفتار كند و باعث شود به او پاداش بدهند . فرهنگ معنوي که شامل عقايد و افکار فلسفي و ديني و ادبيات و اساطير و علوم و آداب و رسوم و مقررات و قوانين اجتماعي و معيارهاي اخلاقي و ارزشهاي ديني است. فرهنگ مادي که عبارت است از همهي صنايع و اختراعات و تشکيلات مادي و هر آنچه که انسان در زندگي اجتماعي براي راحتي خود از مسکن و پوشاک و خوراک و تجملات ساخته و به وجود آورده است. نقش ادراک در ارتباط ميان فرهنگها : ادراک فرايندي است که فرد به واسطه آن محرک ها را از دنياي خارجي انتخاب " ارزيابي و سازماندهي مي کند. اين مقوله که از عناصر ارتباط بين فرهنگي است در ادراکات فرهنگي بر مبناي سيستم هاي اعتقادي " ارزشي و نگرشي بنا شده است. بين احساس و ادراک تفاوت است.از پديده واحد ادراکات متفاوتي حاصل مي شود. 2- تجربه ها و آموخته هاي قبلي بر ادراک موثر است. 3- آنچه که تهديد کننده ،نا خوشايند و...باشد را خوب درک نمي کند. 4- در فرايند ادراک بحث گزينش ادراکي وجود دارد .گزينش ادراکي تحت تاثير عواملي چون تجربه،انگيزش،شخصيت و ميزان شدت ، تکرار و تازگي و تحرک محرک است. 5- ادراک کليشه اي در ارتباط تاثير گذار است.پيام تحت تاثير خصوصيات تعميم داده مي شود. 6- خطلاي هاله اي:ادراک يک خصوصيت ساير خصوصيات را تحت الشعاع قرار مي دهد. 7- فرد چيزي را درک مي کند که انتظار دارد نه آنچه که واقعا وجود دارد. 8- فرد پيام دريافتي را در قالب هاي ذهني قرار مي دهد و درک مي کند. ادراك وسيله اي است كه ما با آن دنياي فيزيكي و اجتماعي خود را مي فهميم . به عبارتي واقعيت آن چيزي است كه درون ما است . دنياي درون هركسي ارزش ها ، هنجارها ، عقايد ، نمادها ،حوادث ، مردم ، ايدئولوژي و حتي ايمان است . در واقع آنچه كه در بيرون وجود دارد ادراك ما است . ادراك در مطالعه ارتباطي ميان فرهنگ ها امري مهم است . چرا كه اطلاعات و دانش ما درباره دنياي خارج و اجتماع از راه ادراك بدست مي آيد . آقاي گمبل مي گويد: ادراك فرآيند انتخاب ، نظم بخشيدن و تعبير داده هاي حسي است بگونه اي كه درك دنيا را براي ما ميسر مي سازد. ادراك يك عنصر ارتباط بين فرهنگي است . يعني فرآيندي كه فرد بواسطه آن محرك ها را از دنياي خارجي انتخاب ، ارزيابي و سازماندهي مي كند . ادراكات فرهنگي بر مبناي سيستمهاي اعتقادي ، ارزشي و نگرشي بيان شده اند . مفهوم ادراك : اگر چه فرآيند فيزيكي ادراك تقريباً در همه افراد يكسان است ولي در آخرين مرحله تفسير و ارزيابي متاثر از فرهنگ مي باشد . نقش مهاجرت و گردشگري در ارتباط ميان فرهنگ ها : هرچند در گذشته هاي دور سفر امري مخاطره انگ |
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
|
|
باسلام
مطلب خوبي جمع بندي و ارسال شده است. باتشكر |
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
|