خوش آمديد,
مهمان
|
|
نگاهی به اثرگذاری مثبت و منفی تلویزیون بر کارکردهای خانواده
راهکارهای ارائه شده برای حذف آثار منفی تلویزیون بر خانواده، بیشتر بر نظارت دقیقتر، کاهش تماشای تلویزیون و آگاهی از سازوکارهای تاثیر آن در قالب افزایش سواد رسانهای تأکید دارند تا حذف کامل آن از زندگی خانوادگی. خبرگزاری فارس: نگاهی به اثرگذاری مثبت و منفی تلویزیون بر کارکردهای خانواده چکیده بسیاری از صاحبنظران معتقدند امروزه تلویزیون عضوی از خانواده است و برخی آن را بیگانهای میدانند که خود را بر خانواده تحمیل کرده است. بهر ترتیب اکنون در سراسر گیتی، تلویزیون در کانون خانواده حضوری پررنگ و مؤثر دارد، روابط اعضای خانواده تحت تأثیر آن دگرگون و کارکردهای خانواده دچار تغییر و تحول جدی شده است. این رسانه در مواردی رقیب والدین و در مواردی یاریگر و همراه آنان است. گاه کارکردهای نهادهای رسمی را به چالش میکشد و گاه در نقش نهادی میانجی و واسط، به همافزایی کارکردها کمک شایانی میکند. در این مقاله تلاش شده تا ضمن واکاوی پیامدهای حضور تلویزیون در کانون خانواده، تأثیر محتوا و پیامهای آشکار و ضمنی آن بر کارکردهای خانواده، روابط و تعاملات اعضای خانواده و الگوهای فرزندپروری مورد بررسی قرار گیرد و در نهایت پیشنهاد و راهکارهایی برای کاستن از تأثیرات منفی و توسعه اثرات مثبت تلویزیون در خانواده ارائه شود. در این بخش ویژگیهای جامعه ایرانی و رسالت رسانه ملی در تحکیم و انسجام کانون خانواده و ترویج الگوها، ارزشها و هنجارهای اخلاق اسلامی مورد توجه قرار گرفته است. مقدمه در نگرش نظاممند به موضوعها و مسائل مربوط به خانواده و کارکاردهای آن، نقش نهادهای موازی مانند مدرسه، گروههای رسمی و غیر رسمی، رسانهها و مهمتر از همه تلویزیون را نمیتوان نادیده گرفت. تلویزیون، امروزه، فراگیرترین رسانه در جامعه بشری است و از نظر نقش و جایگاهی که در خانوادهها دارد، آن را عضوی از خانواده میتوان تلقی کرد. با ورود تلویزیون به خانواده، تغییراتی در شیوه رفتاری افراد خانواده دیده میشود و بیشتر گردهمآییهای شبانه خانواده به دور تلویزیون و برای برنامههای آن است. بسیاری از صاحبنظران علوم ارتباطات و پژوهشگران علوم اجتماعی در تبیین و بررسی جایگاه تلویزیون در خانواده، آن را یکی از اعضای خانواده قلمداد کردهاند که نبودش بلافاصله ملموس و وابستگی دیگر اعضای خانواده به آن کاملا محسوس است. اعضای خانواده ضمن تعامل با هم با تلویزیون نیز تعامل دارند. گذران اوقات فراغت، سرگرمی، کسب آرامش و گاه نیاز به برانگیختگی، همدمیابی، یافتن موضوعی برای گفتوگو، فرار از مشکلات و کسب اخبار و اطلاعات از مهمترین دلایل تماشای تلویزیون در خانوادهها برشمرده میشود. این رسانه با بهرهگیری از تمهیدات فنی که به صورت فزایندهای در حال رشد است، ارتباطی ویژه با اعضای خانواده، صرف نظر از سن و نقش آنها برقرار میکند. به عبارت دیگر، تلویزیون با تکیه بر مخاطبشناسی و انطباق محتوا و شکل پیامهای خود با واقعیتهای مخاطبشناختی، ارتباط بهینهای را با طیف وسیع مخاطبان خود برقرار کرده است. با این حال، بسته به زمینه فرهنگی و منزلت اقتصادی ـ اجتماعی هر خانوادهای، در نقشهای متفاوتی ظاهر میشود. نقش مراقب یا پرستار که وظیفه نگهداری از کودکان را بر عهده میگیرد، نقش معلم خصوصی، وسیله کمک آموزشی، نقش معلم اخلاق و... اثرگذاری تلویزیون بر روابط عاطفی اعضای خانواده عوامل گوناگونی موجب آسیب دیدن پیوند عاطفی خانواده میشوند و انسجام آن را به مخاطره میاندازند. یکی از عوامل اثرگذار بر گسستگی انسجام خانواده، گسترش رسانههای جمعی و استفاده افراطی از آنهاست. رسانههای جمعی به دلیل کارکرد متنوع خود و ایجاد تغییرات پیوسته، به تدریج، جای ارتباط بین فردی از نوع چهره به چهره را گرفته و توانستهاند فضای انفرادی را به جای فضای جمعی و اجتماعی خانواده حاکم کنند، به طوری که گسترش تکنیکی رسانههای مدرن الکترونیکی، ارتباط مستقیمی با فردگرایی و دوری از گروه را دارد. در این مسیر، تعامل فرد با رسانه الکترونیکی و غیر احساسی شکل میگیرد و به دلیل برتری تکنولوژیکی و غلبه فنی ابزارهای رسانهای، نوعی انفعال شخصیتی و فرهنگی در فرد ایجاد میشود. نتیجه این میشود که افراد خانواده به جای گفتوگوی صمیمی با یکدیگر، با تلویریون ـ به عنوان رسانهای همگرا که ساختارها و کارکردهای دیگر رسانهها را در خود تلفیق کرده است ـ ارتباط برقرار میکنند؛ ارتباطی که بار عاطفی و احساسی ندارد. بدین ترتیب امروزه، به جای کانون گرم خانواده، اعضای خانواده هر شب گرداگرد اجاق سرد تلویزیون جمع میشوند. بسیاری از صاحبنظران اعتقاد دارند تلویزیون به کانون توجه خانواده تبدیل شده است و با پیریزی روابط موازی در خانواده از تعامل سازنده و تجربه عواطف خانوادگی جلوگیری میکند. این آسیب در دو نوع ارتباط، بیشتر خود را نشان میدهد: یکی، ارتباط بین فرزندان و والدین و دیگری، ارتباط بین زن و شوهر. نتایج پژوهشها نشان میدهند که هر اندازه ارتباط میان فرزندان و والدین و همچنین ارتباط میان همسران کاهش یابد، فاصله عاطفی و هیجانی و همچنین فاصله شناختی و فهم بیناذهنی میان اعضای نظام خانواده بیشتر میشود. (نک: لیوینگستون2007) امروزه در بیشتر جوامع، خانواده و تلویزیون جداییناپذیرند. آمارهای رسمی نشان میدهند که میزان مشاهده تلویزیون در خانوادههای ایرانی، چشمگیر و قابل ملاحظه است (نک: جمعبندی پیامگیران سیما در سال 1390 (در دست انتشار). این میزان میتواند سبب کاهش فضای گفتوگو میان اعضای خانواده شود. این روند به افزایش فردگرایی و کاهش جمعگرایی منجر خواهد شد که عامل مهمی در آسیب دیدن انسجام خانواده قلمداد میشود. اثرگذاری تلویزیون بر الگوهای فرزندپروری یکی از کارکردهای مهم خانواده، اجتماعی کردن کودکان است که در آن، کودک، مجموعه هنجارها و ویژگیهای فرهنگی جامعه مرجع خانواده را درونی میکند. بدین ترتیب، این امر در حیات اجتماعی کودک مرحله مهمی محسوب میشود و در این روند مدرسه و رسانههای گروهی به ویژه تلویزیون، همکار و در عین حال رقیبهای اساسی تلقی میشوند. زندگی در جهان صنعتی، والدین را چنان در تنگنا قرار داده است که آنان، آگاه یا ناآگاه، وظایف آموزشی و تربیتی خود را به نهادهای رسمی و غیررسمی آموزشی از جمله رسانهها سپردهاند. آنچه امروزه دغدغه والدین و صاحبنظران علوم اجتماعی و رفتاری است، نوع پیامها و الگوهای ارائه شده در رسانهها در حکم نهادهای اثرگذار و غیررسمی آموزش است. شکسته شدن مرزهای فرهنگی در انتقال پیام، فرآیند جامعهپذیری را از شکل متداول آن خارج کرده و گاه موجب بروز شکافهای فرهنگی بین نسلها در جوامع شده است. (نک: رایت (2001) و الکایند (2007) به نقل از: گونزالز منا، 2009). آنچه در جهان معاصر، فرآیند جامعهپذیری و شکلگیری رگههای شخصیتی کودکان را تحت تأثیر قرار داده، تحول شگرف رخ داده در شیوهها و الگوهای تربیتی که به طور گستردهای شیوههای فرزندپروری را دگرگون کرده است. این تحول بر نهادهای آموزشی نیز اثرگذاشته و محتوا و قالب آموزش و تربیت را متحول کرده است. تلویزیون نیز، به تبع این دگرگونی، روشها و راهبردهای جدیدی برای برقراری ارتباط با مخاطبان خود به ویژه کودکان در پیش گرفته است و الگوهای برنامهسازی متأثر از این روند، تغییرات چشمگیری کردهاند. (ساروخانی، 1387و گونتر و مکآلیر 1380) در جامعه ما، والدین هنوز دیدگاههای سنتی در تربیت کودکان را بر نظریههای جدید ترجیح میدهند. این مشکل شاید ناشی از ناهماهنگی در ارائه اطلاعات باشد. با این حال، پژوهشهای متعددی که در گستره روانشناسی و جامعهشناسی انجام گرفته است، ناکارآمدی نسبی الگوهای سنتی فرزندپروری را تأیید و بر کارآمدی دیدگاههای مبتنی بر علوم تربیتی تأکید میکند. مهمترین ویژگی دیدگاههای جدید این است که با تکیه بر پژوهشها و نظریههای علمی به دست آمدهاند و ضریب اطمینان بالایی دارند. در دیدگاه سنتی به تفاوت کودکی و بزرگسالی تنها از جنبههای کمّی توجه میشود. از این نظر، کودک، فرد بزرگسالی است که صرفا اندامها و مجموعه تواناییهای او در اندازههای کوچکتر و کمتری است، بدون آنکه تفاوتی کیفی در تواناییها و ظرفیتهای کودکان و بزرگسالان در نظر گرفته شود. بدیهی است این دیدگاه در گستره تعلیم و تربیت نیز راهبردهای تربیتی خود را بر کمیّت استوار میکند، نه کیفیت. به عبارت دیگر، با توجه به اینکه بزرگسالان قادر به پذیرش میزان معینی از مفاهیم و اصول هستند، در ارائه این مفاهیم و اصول به کودکان باید نسبت کوچکتری از آنچه بزرگسالان درک میکنند، به کودک منتقل شود (فان ایورا، 1990). در رویکردهای علمی، کودکان و مجموعه تواناییها و ظرفیتهای آنان تفاوتی کیفی و کمّی با بزرگسالان دارند. امروزه، در پرتو پژوهشهای انجام گرفته در گستره روانشناسی رشد، شناخت ما از کودکان به طور چشمگیری افزایش یافته و نظریههای برجسته و قوامیافتهای در تحول شناختی، عاطفی، جسمی و اجتماعی کودکان تدوین شده است. دلالتها و راهبردهای تربیتی این نظریهها، همه ابعاد زندگی کودکان و روابط آنها را دربرمیگیرد. ویژگیها و معیارهای رشد جسمانی، نوع و کیفیت رابطه آنها با محیط، آموزش آداب اجتماعی، مراحل و ضوابط زبانآموزی، ویژگیها و عوامل اجتماعی شدن، مراحل، ویژگیها و تواناییهای شناختی، مراحل درک مفاهیم، بازیهای کودکان، روابط با والدین و همسالان، اوقات فراغت و موارد بسیار دیگری از جمله مقولههایی هستند که پژوهشگران روانشناسی کودک بدانها پرداخته و قوانین و هنجارهای سنین مختلف را استخراج کردهاند. در نظریههای علمی جدید، ذهن کودک همچون لوح سفیدی تلقی نمیشود که هر چیزی را بتوان بر آن نوشت یا حک کرد، بلکه ذهن کودک، در برخورد با درونشدهای محیطی، به صورت فعال عمل میکند و این اطلاعات را با استفاده از ابزارهای خاص خود گزینش و تفسیر میکند.تلویزیون، رسانهای فراگیر و اثرگذار به شمار میآید. بنابراین، با توجه به کارکردهای آموزشی و تربیتی خود میتواند نه به عنوان رقیب، بلکه به عنوان نهادی یاریگر والدین باشد و به تبع آن، خانواده را به سوی به کارگیری دیدگاههای علمی هدایت کند. این موضوع با توجه به نکات زیر مهمتر جلوه میکند: 1. برخی از الگوها و نظامهای فرزندپروری، عموماً غیر علمیاند و اساس آنها را سلیقههای شخصی والدین تشکیل میدهد. باورهای غلط و گاه تعصبهای خشک و بیپایه بر الگوهای فرزندپروری اثر میگذارند. در این نظامها، ویژگیها، و عموماً خود کودک نادیده گرفته شده است و هیچ روش و شیوه واحدی در فرآیند تربیت کودک در نظر گرفته نمیشود. این موضوع، علاوه بر آثار منفی اجتماعی که در حال و آینده ممکن است نشان دهد، به تکوین شخصیتی ناسالم در کودک کمک میکند. 2. ناهماهنگی الگوهای تربیتی مورد تأیید نهادهای مسئول، مثل خانواده، مدرسه، گروهها و نهادهای اجتماعی، رسانهها و حتی پدر و مادر، گاه مجموعه متعارضی از مفاهیم و هنجارها را به کودک ارائه میدهد. این امر به خودی خود، پیآمدهای جبرانناپذیری در سازگاری اجتماعی و بهداشت روانی فرد دارد. 3. گستره آگاهیها و اطلاعات والدینی که متمایل به تربیت صحیح فرزندان خود هستند، بسیار محدود است. توصیههای تربیتی سنتی نیز که عموماً در تعالیم مذهبی و ادبیات حکیمانه ریشه دارند، به علت درخور تأویل بودنشان یا کمتر به کار گرفته شده یا به سوء تعبیر دچار گشتهاند. نظر به سیّالی فرآیند رشد در کودکان، توصیههای تربیتی باید با توجه به ویژگیهای عقلی، عاطفی، اجتماعی و جسمی مرحله و سن خاصی از کودک به کار گرفته شوند. تعمیم راهبردی خاص به تمام دورهها و سنین نارواست و ممکن است آثار منفی به بار آورد. با توجه به موارد پیشگفته، پرسش مهم این است که آیا رسانهها همواره آثار و پیامدهای مثبتی در این گستره بر جای میگذارند؟ پاسخ به این پرسش بسیار مشکل و گاه متناقض است. مبانی نظری رابطه رسانه، جامعه و خانواده، بر نقش مثبت رسانهها تأکید دارد، اما در عمل، نتایج تحقیقات بیشمار در مورد بازنمایی خانواده، خشونت رسانهای، ترویج مصرفگرایی، سکس و...، نقش منفی آنها را برجستهتر منعکس میکند. با اینحال، باید همواره بر این اصل پافشاری کرد که تلویزیون یکی از رسانههای مؤثر در تغییر نگرش است و نقش مؤثری در اصلاح دیدگاه والدین دارد. اثر متقاعدکنندگی پیامهای تلویزیونی به روشنی تأیید شده است. اصولاً رسانهها از طریق ارائه مسئله، موضوعهای متعددی را در کانون توجه مخاطبان خود قرار میدهند و از این طریق، سبب مطرح شدن آن موضوع و کسب اعتبار اجتماعی برای آن میشوند. وقتی موضوعی از رسانه پرقدرتی چون تلویزیون پخش میشود، آن مسئله، پدیدهای اجتماعی تلقی میشود و نظر رسانه نیز در قالب قبول یا طرد آن پیام مطرح میشود. بنابراین، مخاطب دیگر نمیتواند بیاعتنا و منفعل باشد، بلکه باید نظر خود را با رسانه هماهنگ کند یا اینکه در برابر آن قرار گیرد. این چالش، انگیزه لازم برای جستوجوی اطلاعات بیشتر و دستیابی به تعادل را فراهم میکند و در نهایت، به تغییر نگرش میانجامد. بنابراین، ناگفته پیداست که تلویزیون میتواند در قالب برنامههای مختلف، نگرشهای سنتی و غیرعلمی والدین را نسبت به راهبردهای تربیتی و الگوهای فرزندپروری را تغییر دهد (سیمپسون، 1997). ارائه اطلاعات درست و علمی به والدین و کسانی که به نوعی با کودکان سروکار دارند، فواید چندگانهای دارد که مهمترین آنها عبارتند از:الف) این اطلاعات، دامنه آگاهیهای والدین از ویژگیها و صفات دورههای مختلف رشد را افزایش میدهند و آنها را برمیانگیزند تا متناسب با خصوصیات هر مرحله از رشد، راهبردی ویژه در تربیت کودکان در پیش گیرند. این موضوع ضمن آنکه سلامت فرآیند تربیت کودک را تضمین میکند، از برخوردهای سلیقهای با این مقوله و در پیش گرفتن روش آزمایش ـ خطا جلوگیری میکند. ب) نگرش والدین نسبت به الگوهای تربیت و آموزش کودکان را اصلاح میکند. چنانکه اشاره شد، نظریههای علمی تمام ابعاد زندگی کودک را دربرمیگیرند و عمل بر مبنای آنها سبب جلوگیری از بروز آثار منفی ناشی از تعصبها و هنجارهای غلط و بیپایه در نظام سنتی تربیت میشود. این موضوع در مورد مربیان آموزشی نیز صادق است؛ چرا که آگاهی از ویژگیهای کودکان و دلالتهای آموزشی نظریههای رشد، روند آموزش را کارآمد میسازد و بهرهوری نظام آموزشی را افزایش میدهد. به طور نمونه، دانستن این موضوع که کودکان در چه سنینی میتوانند مفاهیمی مثل، مکان، حجم، عدد، وزن، خدا، مرگ، عدالت، دموکراسی و غیره را درک کنند، از بروز برخی سوءتفاهمها و معضلات آموزشی جلوگیری میکند. ج) ارائه پیشنهادها و راهبردهای تربیتی ـ آموزشی و برانگیختن والدین برای به کارگیری آنها، الگوهای آموزشی را غنا میبخشد و شکوفایی استعدادهای بالقوه کودکان را به دنبال خواهد داشت. خود این موضوع، بهداشت روانی کودکان و خانواده را گسترش میدهد و از بروز بسیاری از اختلالات رفتاری، ناهنجارهای اجتماعی و مشکلات تحصیلی و شغلی جلوگیری میکند. امکان دسترسی به اطلاعات درست سبب افزایش کفایت والدین و مربیان میشود و همگام با دیگر نهادهای مسئول، توسعه اجتماعی و فرهنگی را تسهیل میکند. باید این واقعیت را پذیرفت که کودکی، برههای حساس در زندگی است و کودک در تعامل با محیط آن را کشف میکند و نظام شخصیتی وی نیز متناسب با امکاناتی که محیط در اختیار او میگذارد، شکل میگیرد. بنابراین، وظیفه نهادهای هر جامعه این است که امکاناتی در خور برای رشد بهینه کودک فراهم آورند. در جامعه ما، تلویزیون، با توجه به زمینه و فراوانی مخاطبانش، یکی از مؤثرترین رسانههاست، اما آنچه در این زمینه، مهم تلقی میشود، توجه کافی به عوامل مؤثر در پذیرش پیام است. پیامهای معتبر وقتی به شکلی جذاب ارائه میشوند، پذیرفتیتر جلوه میکنند. غفلت از متغیر مهمی مثل جذابیت، کارآمدی رابطه مخاطب ـ رسانه را خدشهدار میکند. ترسیم تصویری مخدوش از خانواده در تلویزیون با آنکه سریالهای خانوادگی بخش شایان توجهی از جدولهای پخش برنامههای تلویزیونی در ایران را به خود اختصاص میدهند، تحقیقات بسیار اندکی در مورد آنها انجام گرفته است. و در بسیاری از این تحقیقات نیز تنها به توصیف میزان بیننده و دیگر شاخصهای جمعیتشناختی اکتفا شده و تحلیل نظری جامعی درباره مفاهیم، الگوها و تصاویری که تلویزیون از خانواده ایرانی نمایش میدهد، صورت نگرفته است. بررسی چگونگی ترسیم تصویر خانواده در تلویزیون با توجه به نقشها، مشکلات خانوادگی، نگرشها و افکار ارائه شده در فیلمها (نک: اعزازی، 1373و 1379) نشان میدهد خانواده به نمایش درآمده هستهای، با ویژگیهای پدرسالارانه و تقسیم نقشهای سنتی و جنسیتی همراه است. زنان در خانه و مردان در بیرون از خانه بودند و مسائل و مشکلات زنان نیز به چارچوب خانه، همسر و فرزندان و کلا به مسائلی دور از مسائل اجتماعی، محدود است. با وجود آنکه در تلویزیون به صورت عام بر اهمیت نقش مادر تأکید میشود، در موارد خاص، مادرانی نیز نشان داده میشود که قادر به ایفای این نقش نبودند. تأکید بر سنتها بسیار نمایان است. ایجاد تغییر در زندگی، نامطلوب محسوب میشود. حل مشکلات خانوادگی با پیشداوری، سادهانگاری و استفاده از عواطف و بیشتر اوقات با حل آنی مشکلات و بدون توجه به پیآمدهای درازمدت آن صورت میگیرد. گاه روابط مادران با فرزندان با وجود تأکید مثبت، با فاصله و بدون درک احساسات و عواطف یکدیگر است (اعزازی،1373). علاوه بر فیلمها و سریالهای خانوادگی، برخی برنامههای ترکیبی با عناوین مربوط به خانواده نیز عموما تصویری جهتدار (از نظر اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، قومی و...) از خانواده ایرانی ارائه میکنند. البته از این اصل مهم نیز نباید چشمپوشی کرد که بسیاری از این برنامهها و حتی سریالها با طرح موضوعات جدید و ارائه اطلاعات روزآمد موجب آگاهی اعضای خانواده، به ویژه زنان از مهارتهای اجتماعی، حقوق مدنی و شهروندی و... میشوند و راههای زندگی موفق و سالم را آموزش میدهند. بنابراین، میتوانند تاثیر بسیار مثبتی بگذارند و زمینهساز توسعه فرهنگی و اجتماعی در سطح کلان باشند. برآیند کلی و بخشی از مهمترین یافتههای تحقیقات انجام شده در این گستره (نک: درانی 1375، علیپور 1382، الیاسی 1382، فاضل 1385 و سروری زرگر 1389) عبارتند از: ـ در بیشتر برنامههای تلویزیون، مفاهیم اجتماعی بیشتر در روابط افراد با یکدیگر و کمتر در ابعاد روابط اجتماعی مطرح میشوند. نمایش گذشته بسیار ابتدایی و بدون آگاهیهای اجتماعی و فنی به نمایش درمیآمد. نمایش خانوادههای سنتی معمولاً با تأکید بر ویژگیهای منفی آن مطرح میشود. ـ در برنامههای تلویزیونی، خانوادههای هستهای در اکثریت هستند و تعداد فرزندان خانواده یک تا دو نفر است. خانوادهها با خویشاوندان و سپس همسایگان در ارتباطند که در هر دو رابطه، زنان حلقه اتصال روابط به شمار میروند. روابط اعضای خانواده با یکدیگر بیشتر تحت سلطه روابط به شکل سببی است. هر چند مردان و پسران گاهی در کارهای خانه کمک میکنند، اما این کارها معمولاً بر عهدة زنان است. ـ تصمیمگیریهای خانوادگی به صورت اشتراکی است، اما الگوی پدر مقتدر و مادر مقتدر هم دیده میشود که اقتدار مادری بدون علت و بیشتر به صورت اخلاق بد مادر تجلی مییابد. ـ در برخی سریالها، خانه به جای آنکه به صورت مکانی صمیمانه و عاطفی به نمایش درآید، محل نمایش مشاجرات بین اعضای خانواده است. این نوع رابطه در دو سطح مشاهده میشود: در سطح افقی؛ در میان افرادی که در خانواده پایگاه اجتماعی برابر دارند، مثل زن و شوهر و خواهران و برادران و در سطح عمودی و بر اساس سلسله مراتب خانوادگی. بدین ترتیب که از جانب اعضایی که پایگاه اجتماعی بالاتری دارند (والدین)، نسبت به اعضای فرودست و در مواردی هم از پایین به بالا، نوعی ضدیت بیدلیل به تصویر کشیده میشود. ـ همدلی و پشتیبانی اعضای خانواده از یکدیگر، بیشتر در حیطه رسیدگی به مسائل جسمانی و سلامت و تغذیه است. کمبود پشتیبانیهای عاطفی و احساسی از جانب همه اعضای خانواده کمتر مورد تأکید است. ـ در بیشتر فیلمها، نقش مادری به عنوان مهمترین نقش زن، چندان مورد توجه نیست، اما از نقش کدبانوگری و آشپزی او تعریف و تمجید میشود. با آنکه زنان به شوهران خود اعتراض میکنند، اما کمتر به نقش نانآوری آنان معترض بودند و تمجید از مرد با توجه به ایفای مناسب نقش پدری به عنوان مهمترین وظیفه و نقش مرد در خانواده کمرنگ است. ـ تلویزیون در برخی از سریالها، الگوهای خانواده غربی را تبلیغ و ترویج میکند. این امر با پخش برخی سریالهای خارجی با تمهای فمینیستی تشدید میشود. نمایش خانوادههای تکوالدی در تلویزیون با هنجارهای و ارزشهای خانوادة ایرانی و اسلامی در تضاد است. ـ نمایشهای دعواها و مناقشههای خانوادگی در سریالها، این نگرش را به مخاطبان القا میکند که محیط خانوادگی دور از جنجال و تنش عملاً وجود ندارد و دعوا جزئی از روابط خانوادگی است. ـ تمسخر اعضای خانواده و بیاحترامی آنان نسبت به هم در برخی مجموعههای طنز، سبب به هم ریختن چهارچوب روابط احترامآمیز و مؤدبانه اعضای خانوادهها میشود. ـ توطئه اعضای خانواده برای هم دیگر به ویژه توطئه فرزندان علیه والدین در برخی مجموعههای داستانی، محیط صمیمی خانوادهها را بر هم زده و ممکن است مناسبات بین نسلی والدین ـ فرزندان را دچار مشکل سازد. ـ نمایش بیش از حد ارتباطات خارج از خانواده و چهارچوب روابط زناشویی همسران، سبب ایجاد بیاعتمادی، سوظن و رفتارهای ناهنجار در خانواده میشود. نتیجهگیری و ارائه راهکار تأثیر رسانهها به ویژه تلویزیون، برمخاطبان انکارناپذیر است. آموزش و اطلاعرسانی از کارکردهای عمده رسانهها محسوب میشود. تلویزیون، جاذبههای محتوایی فراوانی برای بینندگان خود دارد و با استفاده از فنون ارتباطات اقناعی، پیام خود را بهتر و کارآمدتر منتقل میکند. با افزایش نگرانی درباره عوارض منفی برنامههای تلویزیون برای خانواده، کارشناسانی که در این گستره کار میکنند، الگوی جدیدی از رابطه تلویزیون و خانواده را پیشنهاد کردهاند. این الگو، رابطهای تعاملی است که در آن، افراد، پیامگیرانی فعال به شمار میآیند. در تحقیقات مربوط به رابطه کودک و تلویزیون، این الگو وضوح بیشتری مییابد. در نظریههای مبتنی بر تحول شناختی، ذهن کودک در پردازش اطلاعات تلویزیونی، مجموعه درونشدها را متناسب با تواناییهای شناختی خود گزینش میکند. در این نظریه، محتوا و قالب برنامهها باید بر مبنای معیار تحولشناختی کودک تهیه و پخش شود تا ارتباط بهینهای بین کودک و تلویزیون برقرار گردد. به عبارت دیگر، آن چه مبنای تهیه و پخش برنامههای تلویزیون است، مؤلفههای مخاطبشناختی و توجه به پدیدارشناسی انتقال و دریافت پیام است. در این الگو، به اعضای خانواده توصیه میشود برای تماشای تلویزیون، اول برنامهها را بر مبنای علایق، سطح تواناییهای ذهنی، سطح تحصیلی و علایق حرفهای با زمان تماشا گزینش کنند. سپس با یکدیگر به تماشای آن بپردازند و پس از اتمام برنامه، درباره موضوعهای مطرح شده در آن بحث و گفتوگو کنند. والدین نقش مهمی در این الگو دارند. راهکارهای ارائه شده برای حذف آثار منفی تلویزیون بر خانواده، بیشتر بر نظارت دقیقتر، کاهش تماشای تلویزیون و آگاهی از سازوکارهای تاثیر آن در قالب افزایش سواد رسانهای تأکید دارند تا حذف کامل آن از زندگی خانوادگی؛ چه این رسانه، کارکردهای مثبت چشمگیری نیز دارد. تلویزیون به عنوان یک کارگزار اجتماعی شدن در انتقال هنجارها، ارزشها و مجموعه ویژگیهای فرهنگی به نسل جدید نقش موثری دارد و با ارائه آموزشهای اثربخش، اطلاعات و مهارتهای والدین در حوزه فرزندپروری، بهداشت جسم و روان، مهارتهای اجتماعی، مدیریت خانه، به بهبود کیفیت زندگی و افزایش سطح بهزیستی جامعه کمک میکند. تلویزیون برای آنکه دیده شود و منافع اقتصادی ناشی از سرمایهگذاری صاحبان بنگاههای رسانهای و آگهی دهندگان را تأمین کند، به خانوادهها متکی است. خانوادهها نیز برای کسب اطلاع، سرگرمی و آموزش و همچنین بنا بر دلایل روانشناختی و جامعهشناختی دیگر به تلویزیون متکی هستند. به کارگیری پیشنهادها و راهکارهای ذیل میتواند در این زمینه، راهگشا باشد:احترام متقابل اعضای خانواده به همدیگر و احترام و تکریم والدین از اصول مهم مورد تأکید در تعالیم دینی و نظریههای نوین تربیتی است. از این رو، شایسته است در هر گونه محتوای رسانهای که برای اعضای خانواده تهیه و پخش میشود، به نکات زیر توجه شود: پرهیز از ترسیم چهره ناتوان، بیعرضه، غیر منطقی و خشن از والدین به ویژه پدر در خانواده و تأکید بر نقش و جایگاه منطقی و اصیل هر یک از اعضای خانواده بر مبنای اصول و ارزشهای اخلاق اسلامی؛ پرهیز از نمایش افراطی اختلافات والدین در خانواده به ویژه هتک حرمت والدین از سوی یکدیگر؛تأکید بر لزوم احترام به والدین در هر شرایطی مگر در مورد معصیت خداوند؛آگاهیبخشی در زمینه مصادیق الگوهای موفق احترام به والدین و تأثیری که این امر در بهبود زندگی افراد داشته است؛ نمایش تأثیر دعای خیر والدین در توفیق دنیوی و اخروی و پیامدهای نارضایتی آنان در زندگی؛ نمایش و معرفی افرادی که در طول تاریخ به دلیل احترام به والدین و رعایت حقوق آنان مورد تکریم بزرگان دین قرار گرفتهاند (مثل اویس قرنی و ...)؛نمایش شیوههای برخورد مناسب و مهرآمیز بزرگان دین، علما و شخصیتهای مهم با والدین خود؛تبیین تأثیر عینی احترام به والدین و اکرام آنان در زندگی فرزندان؛ اهمیت دادن ویژه به اکرام والدین در تمامی برنامهها بویژه در برنامههای نمایشی بر مبنای قرآن و روایات با رعایت مواردی مثل:سلامکردن (در برخی برنامههای نمایشی مشاهده میشود که والدین به فرزندان سلام میکنند و گاهی نیز پاسخی دریافت نمیکنند)؛به پا خاستن فرزندان در مقابل والدین؛استفاده از کلام احترامآمیز حتی هنگام تندخویی والدین؛نگهداری و محبت به والدین بیمار و ناتوان با وجود تمامی مشغلههای زندگی روزمره؛احوالپرسی، سر زدن و اطلاع یافتن مکرر (هر روز) فرزندان از وضعیت والدین؛ ملزم کردن همسر و فرزندان به رعایت احترام والدین پدر و مادر؛ به نیکی یاد کردن از والدین درگذشته و زیارت قبور آنان؛ تأکید بر عوامل انسجام خانواده میتواند بسیاری از آسیبهای اجتماعی دامنگیر خانوادهها را از میان ببرد و سبب گسترش آرامش و صمیمیت شود. از جمله عوامل مهم در این زمینه، رعایت حریم و توجه جدی به عفاف و حجاب در بین اعضای خانواده و روابط اجتماعی است. پس در برنامههای رادیویی و تلویزیونی باید موارد زیر در نظر گرفته شود: تأکید بر مفهوم متعالی و عمیق عفاف در کنار حجاب و پوشش ظاهری در فیلمها، سریالها و برنامههای ترکیبی؛ پرهیز از ترسیم بیش از حد روابط نزدیک و صمیمی نامحرمان بهویژه در فیلمها و سریالها و مسابقات تلویزیونی؛ معرفی الگوهای موفق حجاب و عفاف در جامعه و نقش آن در سلامت اخلاقی و اجتماعی و تحکیم بنیانهای خانواده؛ آشناسازی با آسیبها و پیامدهای نامطلوب بیحجابی در زندگی خانوادگی و اجتماعی با ارائه موارد مستند و باورپذیر؛ رعایت موازین اسلامی و اخلاقی در میان مجریان زن برنامههای رادیو و تلویزیون (لحن کلام، خنده و شوخی، شیوه نشستن، نگاه کردن به مردان، شیوه برخورد با کارشناسان و مهمانان مرد و ...)؛ آموزش اصول و مهارتهای همسرداری میتواند به ایجاد فضای صمیمی و همراه با تفاهم و همدلی در خانواده کمک کند و خانواده را به کانون تأمین نیازهای عاطفی، روانی، زناشویی و... بدل سازد. توجه به موارد زیر، تحقق این امر را تسهیل خواهد کرد. آموزش تفاوتهای زن و مرد از بعد روحی و جسمی با تأکید بر اصول، ارزشها و تعالیم دینی و پرهیز از طرح مسائل فمینیستی؛رفع سوءتفاهمهای ناشی از ناآگاهی زوجین از همدیگر با بهرهگیری از نظر کارشناسان و صاحبنظران دینی، روانشناسی، جامعهشناسی و...؛معرفی اثربخش و جذاب آموزههای دینی در زمینه صمیمیتبخشی به روابط زوجین در خانواده؛ طراحی مدل آموزش روابط جنسی زن و مرد در رسانه بر مبنای اصول و ضوابط ارزشهای اخلاق اسلامی؛ آموزش رعایت حقوق متقابل در رابطه بین زن و مرد در خانواده و توقعهای متعارف اعضای خانواده از یکدیگر؛ نمایش جذاب و باورپذیر اثرهای مطلوب مهرورزی همسران در زندگی زناشویی و ترویج هدیه دادن به همدیگر در مناسبتهای مختلف مثل اعیادمذهبی و ملی، روز تولد، سالگشت ازدواج و... در برخی سریالها، تعدد نقش اجتماعی زنان در امور وظایف خانه اختلال ایجاد نمیکند. این در حالی است که در واقعیت ممکن است چنین نباشد و این مسئله منجر به اختلافات خانوادگی شود. طرح اینگونه تعارضها در سریالها و فیلمهای خانوادگی و چارهجویی برای آنها میتواند در زمینه کاهش و مهار این تعارضها مؤثر باشد.از نظر سطح تحصیلات پدران و مادران خانواده، در برخی سریالها، بیشتر از پدران و مادران دارای تحصیلات دانشگاهی استفاده شده است. شایسته است با توجه به آنکه بیشتر والدین در جامعه تحصیلات دانشگاهی ندارند، به والدین با سطوح تحصیلی پایینتر نیز توجه شود. با توجه به اینکه در برخی سریالها، بیشتر، خانوادههایی نشان داده میشوند که دارای پایگاه اجتماعی و طبقه اقتصادی بالا هستند، پیشنهاد میشود از نمایش خانوادهها با پایگاه اجتماعی و طبقه اقتصادی متوسط و پایین جامعه نیز استفاده شود. بیشتر خانوادههای نمایش داده شده در سریالها، خانوادههای شهری هستند، حال آنکه هنوز بخش قابل توجهی از جمعیت و خانوادههای کشور ما را روستاییان تشکیل میدهند. با توجه به اینکه تقریباً در تمام روستاها امکان دریافت برنامههای تلویزیونی وجود دارد، توجه جدیتر به روستاییان در سریالها امری ضروری است. بسیاری از خانوادههای نمایش داده شده در سریالها، خانوادههای اهل تهران هستند. با توجه به اینکه ایران فقط تهران نیست، ضروری است به دیگر شهرهای کشور نیز توجه شود.با توجه به آنکه در بیشتر خانوادههای نمایش داده شده در سریالها، اقامه احکام و فرایض اسلامی و نیز اعتقادات و باورهای مذهبی کمتر نمایش داده میشود، ضروری است هم در بعد نظری و هم عملی به ترویج و الگودهی خانواده اسلامی، توجه بیشتری شود. آپارتمان نشینی فواید و معضلاتی دارد که می توان در قالب های مختلف برنامه سازی به آن ها اشاره کرد. چنانکه باید به ترویج و تقویت روابط و تعاملات در جامعه با تأکید بر مولفه های روابط در فضاهای عمومی، روابط میان همسایگان، الزامات زندگی اجتماعی در فضاهای آپارتمانی پرداخت و بر جمعگرایی به جای فردگرایی تکیه کرد. تربیت فرزندان و آماده کردن کودکان و نوجوانان برای ورود به جامعه و پذیرش نقشهای اجتماعی مهمترین وظیفه تربیتی خانواده به شمار میرود. در این زمینه، خانواده میتواند از کمک نهادهای دیگر از جمله رسانهها بهره گیرد. بدین منظور، شایسته است والدین و فرزندان، همکاری و هماهنگی مناسب و مؤثری برای بهرهمندی از مطالب، محتوا و پیامهای مثبت رسانهها و حذف موارد منفی و نامطلوب داشته باشند. برخی نکات مهم در این زمینه عبارتند از: بهتر است در هر خانوادهای بر اساس ویژگیها، خصوصیات و علایق هر یک از اعضا، برنامه زمان بندی شده برای استفاده از رسانهها به ویژه تلویزیون، رسانههای تعاملی مثل اینترنت و... تهیه شود و محتوای مورد استفاده بر مبنای اطلاعات تکمیلی از منابع گوناگون گزینش شود. بسیاری از صاحبنظران و کارشناسان توصیه کردهاند از تلویزیون و رسانههای دیگر به عنوان ابزاری صرفاً برای گذران وقت، سرگرمکردن کودکان و جایگزین فعالیتها و کارکردهای خانوادگی استفاده نشود. در کنار استفاده از رسانهها باید زمان کافی برای گفتوگوی اعضای خانواده، سرگرمیهای گروهی، ورزش و تفریحات خانوادگی و... فراهم آید. علاوه بر برنامههای آموزشی و اطلاعرسانی، بسیاری از برنامههای سرگرمکننده نیز درسهای مهمی به کودکان میآموزند. اگر والدین چنین برنامههایی را همراه با کودکان خود تماشا کنند، خواهند فهمید آیا برنامهها مناسب هستند یا خیر و آیا کودکان آمادگی درک مسائل و مطالب برنامهها را دارند یا خیر. علاوه بر این، والدینی که همراه با کودکانشان برنامههای مورد علاقه آنها را تماشا میکنند، میتوانند درباره آنچه تماشا کردهاند، با کودکانشان گفتوگو کنند. ـ والدین حتی اگر نمیتوانند همراه با کودکانشان، برنامهها را تماشا کنند، گفتوگو کردن درباره آنچه بچهها دیدهاند، برای خانواده بااهمیت است. گفتوگو با والدین به کودکان کمک میکند تا آنچه را دیدهاند، تفسیر کنند. صحبت درباره محتوا و قالب برنامههای تلویزیونی و دیگر محتویات رسانهای به کودکان کمک میکند که «سواد رسانهای» بیشتر و مؤثرتری داشته باشند و مخاطبانی فعالتر، منتقدتر و نکتهسنجتر بار آیند. ـ والدین میتوانند به کودکان کمک کنند تا کتابهای رمان و داستانهای نمایشی را که در تلویزیون دیده اند، از کتابخانه بگیرند و کودکان را تشویق کنند به دنبال کتابها یا مجلاتی که در آنها، اطلاعات بیشتری در زمینه موضوعات تاریخی و علمی که در تلویزیون به نمایش در آمده، باشند. میتوان کودکان را تشویق کرد تا درباره چیزهایی که در تلویزیون میبینند، پرسوجو کنند و از آنچه یاد گرفتهاند، گزارشی به خانواده ارائه دهند
پيوست:
|
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
|