پنج شنبه, 13 ارديبهشت 1403

 



موضوع: نظریه قدرت

نظریه قدرت 10 سال 3 ماه ago #56898

واژه اقتدار در فرهنگ و فلسفه غرب از ريشه لاتين است و به معناي ميزان قابليت نفوذ در مردم با ميزان توان تاثيرگذاري بر مردم است. اين قابليت به تدريج با حوزه عمل و قدرت حاکم گره خورده است. اقتدار در حال حاضر معمولا بيانگر ميزاني از قدرت رسمي، تبعيت ديگران و وظايف و تکاليف ويژه در محدوده قوانين معين است. کسي که داراي اقتدار است، طبيعتا از حق فرمان دادن برخوردار است، اما اقتدار با اعمال ساده قدرت با زور تفاوت دارد. از سوي ديگر بين دو تعبير قدرت و اقتدار بايد تفکيک قائل شد: قدرت به معناي توانايي جلب يا برانگيختن اطاعت است، در حالي که اقتدار به معناي اجراي برخي اعمال با حق وضع قوانين و اداره امور و نظاير آن است.
ديدگاه ماکس وبر

رويکرد تفسيري ماکس وبر در علوم اجتماعي معاصر در سطح وسيع و گسترده اي رواج يافته است. مطابق با اين رويکرد اقتدار در ارجاع و اشاره به هر نوع نظام قدرت يا کنترل اجتماعي به کار مي رود که از سوي افرادي که با آن سروکار دارند به عنوان نظامي مشروع تلقي مي شود. بنابراين در معناي مذکور اقتدار رابطه اي نزديک با مشروعيت نظام سياسي دارد. در اين معنا اقتدارآميز خواندن يک نظام يا نهاد به معناي معطوف ساختن توجه به شيوه خاصي از حکومت کردن و حاکميت نيست، بلکه به معناي آن است که در ميان هر ملت نگرش خاصي راجع به شيوه تبعيت و انقيادي که بر آنان حاکم است، وجود دارد. وبر به سه نوع نظام عمده اقتدار کاريزماتيک، سنتي و حقوقي - عقلاني اشاره مي کند. به زعم وبر هر يک از انواع سه گانه اقتدار نزد پيروان آنها واجد مشروعيت خاص خود است.

اقتدار کاريزماتيک

اين نوع اقتدار بر اساس نوعي قداست، الوهيت، پرهيزگاري، قهرمان پروري يا قدرت هاي معنوي و خارق العاده رهبران بنا شده است. بايد توجه داشت که مفهوم کاريزما در نظريات وبر نقش مهمي بر عهده دارد. منظور وي از کاريزما، جدا از کاربرد عاميانه و رايج آن، عمدتا به برداشت يا طرز تلقي گروه هواداران از اين مفهوم بستگي دارد، اگر هواداران و پيروان يک رهبر وي را واجد ويژگي هاي کاريزمايي بدانند، خواه اين شخص از خصوصيات برجسته اي برخوردار باشد يا نباشد، آن شخص رهبري کاريزماتيک به حساب آمده و اقتدار وي نيز از نوع اقتدار کاريزمايي خواهد بود و به تبع آن سلطه وي نيز سلطه کاريزماتيک خواهد بود. به عقيده وبر کاريزما مهم ترين نيروي بنيادي در دنياي اجتماعي است. با توجه به خصلت محافظه کارانه اقتدار سنتي پيدايش رهبري کاريزماتيک تهديدي جدي براي کل يک نظام سياسي - اجتماعي به شمار مي رود.

اقتدار سنتي

اقتدار سنتي بر پايه احترام به سنت هاي کهن، به ويژه بر خواست هاي رهبران و اعتقاد و ايمان پيروان استوار بوده و براي قدرت ها، قواعد، مقررات، آداب و رسوم آبا و اجدادي و سنن پيشينيان احترام خاصي قائل است. در نظام هاي مبتني بر اقتدار سنتي، رهبر فرد برتر آن نظام نيست، بلکه ارباب شخصي يا خصوصي محسوب مي شود. در نظام اقتدار سنتي مشروعيت فردي تعيين کننده روابط اداري با شخص ارباب است، نه وظايف غيرشخصي اداري. به نظر وبر مهم ترين ويژگي اقتدار سنتي در قياس با اقتدار عقلاني، خاصيت ايستايي يا عدم تحرک و عدم پويايي آن است. وي اقتدار سنتي را به سه نوع پيرسالاري، پدرسالاري و ميراث سالاري تقسيم مي کند. دو مورد نخست فاقد دستگاه اداري منظم اند، ليکن داراي رهبر هستند. در اقتدار سنتي نوع سوم که شکل موروثي دارد، سلطه سنتي به کمک نيرويي اداري و نظامي که در حيطه اقتدار و اختيار يک شخص مستبد قرار دارد، اعمال مي شود. وبر در تحليل نهايي هر سه نوع اقتدار سنتي را موانعي براي بسط و توسعه عقلانيت مي داند; زيرا ريشه در نظام هاي اعتقادي جزم گرايانه ديرپاي و لايتغيري دارند که هيچ گونه خدشه در اصول آنها مجاز نبوده و عدول از آنها مجازات شديدي در پي دارد.

اقتدار حقوقي - عقلاني

اين نوع اقتدار مبتني بر قانون است و قدرت رهبر يا رهبران جامعه نيز ناشي از قانون است. اين نوع اقتدار، اشکال ساختاري متنوعي به خود مي گيرد و شکل بارز آن که مورد نظر وبر است، پديده بوروکراسي يا ديوان سالاري است که آنرا ناب ترين نوع اقتدار حقوقي - عقلاني مي داند. وبر نظام بوروکراسي را در قالب سنخ يا نمونه آرماني جاي داده و نگرش مثبتي به آن داشته است.
اقتدار حقوقي - عقلاني، ويژه جوامع صنعتي است که با رشد و گسترش چشمگير دستگاه هاي ديوان سالاري، نظام مديريتي، توسعه تکنولوژي و مناسبات توليد مدرن ملازم است. در اين نظام ها منشا اقتدار ناشي از قوانين و قواعد عقلاني خاصي است که در حقيقت تجلي و تبارز سيطره عقلانيت ابزاري محسوب مي شود.
به اعتقاد وبر روند همه جانبه در غرب و نهايتا در ساير نقاط جهان به سمت سيطره يافتن نظام اقتدار حقوقي - عقلاني است. به هر حال بحث وبر پيرامون چگونگي روند تکامل در جوامع غربي و رسيدن آنها به مرحله اقتدار حقوقي - عقلاني همراه با دستگاه هاي ديوان سالاري ملازم با آن، تنها بخشي از استدلال هاي وي در خصوص فرآيند عقلاني شدن در جهان غرب است. به اعتقاد وبر سرمايه داري در روند تکامل عقلاني خود ناگزير در چارچوب بوروکراسي قرار مي گيرد و اگر سوسياليسم درصدد رقابت با سرمايه داري است بايد به افزايش بوروکرات هاي تخصصي و حرفه اي اقدام کند و گريزي از اين امر ندارد.
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
مدیران انجمن: افسانه غمخوار