جمعه, 18 خرداد 1403

 



موضوع: مشارکت در آموزش و پرورش

مشارکت در آموزش و پرورش 9 سال 5 ماه ago #109805

آموزش و پرورش به عنوان نظامي اجتماعي نيازمند مشاركت و همكاري همه اجزاي نظام است. اين نظام بدون مشاركت مؤثر مردم و كاركنان در ابعاد علمي، فرهنگي، اقتصادي و عاطفي نمي‌تواند فرايند تعليم و تربيت را به خوبي عملي سازد.
اگرچه مشاركت در امور آموزش و پرورش از روزگاران گذشته تاكنون به صورت‌هاي گوناگون انجام شده و در هيچ دوره‌اي تعطيل نگشته است ،در مقابل تداوم و استمرار اين امر، آنچه امروز بيش از هر زمان ديگر ضرورت دارد بررسي ويژگي‌هاي مشاركت و آسيب‌شناسي آن است. به اين سبب است كه بسياري از پژوهندگان و متخصصان موضوع مشاركت معتقدند كه اين اصطلاح، مفهوم تازه‌اي نيست، اما بايد آن را با ديدي نو نگريست. اين اصطلاح مترادف همكاري نيست، بلكه شيوه‌اي است از اداره امور متناسب با نيروهاي جديد و قدرتمند فعال دنياي كنوني.
در سال‌هاي اخير، نظام آموزش و پرورش كشور ما با مشكلات متعددي روبه‌رو بوده است. حل اين مشكلات و برطرف كردن كاستي‌هاي آن يكي از دغدغه‌ها و نگراني‌هاي جدي دست‌اندركاران آموزش و پرورش است. رشد روزافزون جمعيت دانش‌آموزي و افزايش تقاضا براي آموزش، مستلزم فراهم آوردن محيط آموزشي مناسب همراه مشاركت تمام اعضاي مدرسه در امور جاري آن است. اداره امور مدرسه بايد مبتني بر تصميم‌گيري مشترك، استقلال نسبي، انعطاف‌پذيري، روش‌هاي غيرمتمركز و مشاركت‌جويانه باشد تا فضاي مدرسه را پويا، پرنشاط و فعال نمايد و توانمندي‌ها و خلاقيت‌هاي مديران و معلمان و دانش‌آموزان را شكوفا و متجلي سازد، از طرف ديگر سياست‌هاي راهبردي آموزش و پرورش بر تمركززدايي، مدرسه‌محوري و توسعه مشاركت همه‌جانبه متمركز است كه با تفويض اختيارات و مشاركت مردم در امور مدرسه، زمينه تحقق اهداف تعليم و تربيت همگاني فراهم مي‌شود (نساجي، 1380).
تعريف مشاركت،اهداف و قلمرو آن :

آموزش وپرورش به عنوان سرمایه ی ملی و نهادی که تربیت آینده سازان کشور را برعهده دارد نقش کلیدی را در جامعه ایفا می کند. و نقش بسیار مهمی در پیشبرد اهداف جهاد اقتصادی دارد. زیربنای آموزش وپرورش معلم است و آنان با ارایه ی برنامه های خود می توانند نقش اثرگذاری در آموزش وپرورش داشته باشند. اگر روحیه و محور تلاش های مدیران در آموزش وپرورش صرفا اسقاط تکلیف نباشد روند مطلوبی را ایجاد خواهد کرد که شرط اصلی آن روحیه ی جهادی است. الزام استحکام بخشی به معنویات و تدین در دانش آموزان و جوانان از جمله امور مهم مدیران آموزش و پرورش است. ایجاد روحیه ی اعتماد سازی و علاقه مندی به یکدیگر، مهرورزی، دوری و اجتناب از اجرای برنامه های نمادین و شتاب زده از دیگر تاکیدات رسیدن به هدف جهاد اقتصادی در آموزش وپرورش است.

مشاركت از ديرباز با زندگي انسان‌ها پيوند داشته و زمان پيدايش آن به آغاز پيدايش خانواده و زندگي مشترك بين زن و مرد بر مي‌گردد، به گونه‌اي كه در اين ارتباط، رشد و بالندگي آن‌ها فراهم شود. به‌تدريج مشاركت در زمينه‌هاي ديگر، مانند كار و صنعت، راه خود را گشود و سرانجام مردمان حق آن را يافتند كه در تعيين سرنوشت خود صاحب‌اختيار شوند و در طراحي آينده خود مشاركت جويند.
مفهوم مشاركت به معني دست در دست هم گذاشتن براي انجام دادن كاري است و ابعاد آن مي‌تواند اجتماعي، فكري، اقتصادي و حتي سياسي باشد (عصاره، 1376).
مشاركت عبارت است از ايجاد نوعي همبستگي، تعلق و تلاش جمعي ميان افراد جامعه به منظور نيل به نظام عادلانه اجتماعي (سپهري، 1373).
مشاركت درگيري ذهني و عاطفي اشخاص در موقعيت‌هاي گروهي است كه آنان را بر مي‌انگيزد براي دستيابي به اهداف گروهي، همديگر را ياري دهند و در مسئوليت كار شريك شوند. بر اساس تعريف فوق درگير شدن، ياري دادن و مسئوليت‌پذيري سه ويژگي مهم مشاركت مي‌باشد (صالحي ريحاني، 1380).
مشاركت واقعي زماني است كه مردم از نظر شناختي و عاطفي با يكديگر شريك شوند و همه توان خود را براي ياري رساندن به افراد بسيج كنند.
مشاركت بر سه ارزش بنيادي تأكيد مي‌ورزد: 1ــ سهيم شدن مردم در قدرت و اختيار؛ 2ــ راه دادن مردم به نظارت بر سرنوشت خويش؛ 3ــ باز گشودن فرصت‌هاي پيشرفت بر روي مردم (طوسي، 1372).
در مورد هدف مشاركت، همكاري و داشتن حيات جمعي، به عنوان يك هدفي تربيتي، در اسلام مطرح است: "مؤمنان با يكديگر برادرند، پس در ميان آن‌ها سازش و توافق ايجاد كنيد." (حجرات/10)
هدف مشاركت، از نظر اقتصادي افزايش بهره‌وري، از نظر رواني، به رسميت شناختن ارزش‌هاي انساني و از نظر اجتماعي، تقويت حس همكاري افراد از طريق اختيار دادن به آن‌ها در فرايند تصميم‌گيري مي‌باشد كه موجب مي‌شود از تعارضات موجود كاسته شود و طرفين، با داشتن حق و فرصت مساوي براي تبادل نظر و تصميم‌گيري درباره مسائل، خود را متعلق به گروه واحد بدانند.
در مشاركت تمام افراد شايستگي‌هاي نويني در خودشان مي‌پرورند. اين شايستگي‌هاي محوري عبارت‌اند از: خودمديريتي، تفكر انتقادي، مهارت‌هاي انسجام‌آفرين ارتباطي، قابليت يادگيري دو جانبه و تصميم‌گيري انعطاف‌پذير كه از شروط لازم براي مشاركت موفقيت‌آميز محسوب مي‌شود و همه انسان‌ها به آن نياز دارند.
يكي ديگر از عواملي كه زمينه را براي مشاركت در سازمان‌ها مهيا مي‌سازد وجود بستر فرهنگي مناسب در سازمان‌هاست؛ يعني قبل از اينكه افراد را به شركت در فعاليت‌هاي سازمان ترغيب و تشويق كنيم، بايد كاري كنيم كه افراد نگرش و طرز تفكر مناسبي از كار گروهي و مشاركت داشته باشند؛ به طوري كه بتوانند در مقابل اختلاف نظرها، انتقادها و سليقه‌هاي مختلف از خود انعطاف نشان دهند. مشاركت تابع نگرش است، كه عبارت‌ است از حالت عاطفي مثبت يا منفي نسبت به موضوعي (بدار، دزيل و لامارش، ترجمه گنجي، 1380).
براي ايجاد مشاركت مؤثر بايد جامع‌ترين نگرش را در كليه ابعاد در مخاطبان ايجاد كرد؛ به‌طوري‌كه مخاطب آگاهي، اطلاعات و حقايق لازم را براي شناخت زمينه‌هاي اجتماعي مشاركت به دست آورد، و نحوه طراحي و ارائه برنامه‌ها علاقه‌مندي لازم را براي قبول مسئوليت‌هاي اجتماعي در فرد به وجود آورد و در نهايت برنامه‌ها بتواند مخاطب را براي مشاركت مؤثر در صحنه‌هاي اجتماعي آماده كند. مسلماً براي ايجاد اين آمادگي، مؤثرترين طريقه، ايجاد موقعيت‌هاي اجتماعي و صحنه‌هاي علمي است تا مشاركت را منطقي، واضح و لمس‌پذير سازد.
در ايجاد مشاركت‌پذيري عوامل متعددي از قبيل خانواده، نظام آموزشي مدارس، نوع شخصيت افراد، محيط اجتماعي و ... دخالت دارند كه مؤثرترين آن‌ها خانواده و نظام آموزشي مدارس مي‌باشد..
مشاركت فرايندي است كه بايد از خانواده آغاز گردد، و در مدرسه بسط و گسترش داده شود و خانواده براي پرورش اين مهارت اهميت فراواني دارد. در خانواده مي‌توانيم درباره نظم، چگونگي ايجاد ارزش‌ها، حل منازعه، يادگيري درباره مسئوليت و حقوق به فرزندانمان آموزش‌هاي لازم را بدهيم، كه مي‌تواند آن‌ها را در مسير مشاركتي به سوي سطوح بالاتر احترام به خود و مسئوليتي دوجانبه رهنمون سازد. مدارس بايد روش‌هاي تدريس خود را به نحوي تنظيم كنند كه مشاركت بتواند به معيار اصلي تبديل شود. مدارس مي‌توانند در پرورش شايستگي تعيين‌كننده مشاركت تأثير به مراتب بااهميت‌تر از آنچه اكنون دارند بر جاي گذارند؛ از جمله در عرصه‌هاي خود مديريتي، علم به اينكه بخش‌هاي سياسي و اقتصادي چگونه عمل مي‌كنند، مهارت‌هاي ارتباطي مؤثر، مهارت در آموزش دوجانبه، تصميم‌گيري انعطاف‌پذير و تفكر نقادانه و بسياري ديگر. چنين تأثير گسترده‌اي، مستلزم تغيير در روش‌هاي آموزش و يادگيري و همچنين در موضوع‌هاي مورد تأكيد است. مدارس مي‌توانند به‌تدريج اين ديوارهايي را فرو ريزند كه رشته‌ها را مجزا مي‌سازد؛ چراكه مسائل و مشكلات زندگي در دنياي امروز چند رشته‌اي هستند. اگر افراد درباره مسائل، مهارت‌هاي محدودي را فرا گيرند، مشاركت كردن در حل مشكلات و آفريدن فردايي بهتر بسيار مشكل خواهد بود (پاترشيا و نل، ترجمه اسلاميه، 1377).


*ويژگي‌هاي مشاركت موفقيت‌آميز
1ــ همه‌جانبه است. در ابعاد فكري، عاطفي، عملي، مالي و... متناسب با توان افراد شكل مي‌گيرد؛ 2ــ داوطلبانه است نه اجباري؛ 3ــ آگاهانه است نه غريزي؛ 4ــ براساس علاقه‌ها، نيازها و توانمندي‌هاي افراد و سازمان شكل مي‌گيرد؛ 5ــ براساس اعتماد و همراهي متقابل اعضاست؛ 6ــ مبتني بر اعتقاد و ارزش‌هاست؛ 7ــ نيازمند فعاليت هماهنگ تمام اعضا است؛ 8ــ داراي اهداف مشترك، دقيق و بدون ابهام است؛ 9ــ حق مشاركت‌كنندگان در تصميم‌گيري‌ها محفوظ است؛ 10ــ آزادي عمل و دفاع از نظر و عملكرد هر فرد مشهود است.
پيش‌نيازهاي مشاركت
براي كاميابي مشاركت در يك سازمان ضرورت دارد كه مقدماتي فراهم آيد تا معني و مفهوم مشاركت به خوبي تحليل شود و افراد درستي و سودبخشي آن را باور كنند. بدين سبب زمينه‌سازي و بسترسازي فرهنگي براي آماده كردن همه كساني كه در پرتو نظام مشاركت قرار مي‌گيرند بايسته است. پس از آن بايد مديران ارشد، مياني و پايه را براي حمايت و پشتيباني از اين نظام معتقد و همراه گردانيد. حمايت مديران ارشد سازمان در شمار ضرورت‌هاي نخستين قرار دارد. بعد از آنكه فضاي سازمان براي رواج نظام مشاركت آماده و پذيرا گرديد، بايد به موارد زير توجه كامل شود: پيش از آغاز رسمي نظام مشاركت، زمان كافي براي آشنايي كاركنان با اين شيوه مديريت فراهم آيد. اجراي برنامه مشاركت در زمان اضطرار و موقعيت‌هاي فوري و فوتي هرگز جايز نيست؛ هزينه‌هاي مادي و معنوي نظام مشاركت نبايد از سودهاي مادي و معنوي آن افزون‌تر باشد؛ موضوع مشاركت، بايد با كار مشاركت‌كنندگان مربوط باشد تا مشاركت‌كنندگان از خود علاقه و دلبستگي نشان دهند؛ مشاركت‌كنندگان براي برقراري ارتباط و داد و ستد انديشه‌ها و افكار آموزش‌هاي لازم را ببينند؛ مشاركت نبايد بيم از دست دادن شغل را در ميان شركت‌كنندگان پديد آورد؛ شركت‌كنندگان و دست‌اندركاران مشاركت توانايي و آگاهي كافي داشته باشند؛ نوعي يگانگي و وحدت در سراسر سازمان وجود داشته باشد تا هر واحد جداگانه نتواند تصميم‌هايي بگيرد كه استراتژي سازمان، ضرورت‌هاي قانوني و موانعي از اين قبيل را زير پا بگذارد.
يكي از صاحب‌نظران دانش مديريت بر اين باور است كه براي كاميابي شيوه مديريت مشاركت‌جو در تشكيلات سازماني شرط‌هايي به شرح زير بايد حاضر و آماده باشد: پشتيباني و درگير شدن مديريت عالي سازمان و جامعه كاركنان در امر مشاركت، احساس نياز به مشاركت براي بهتر كردن اوضاع كاري، پشتيباني كاركنان از راه استقرار نوعي از شيوه‌هاي مشاركت در سود يا بهره كار، پيوند بلندمدت يا استخدام با امنيت شغلي، كم كردن تفاوت‌هاي حقوق و منزلت شغلي و تضمين حقوق فردي، پيگيري نتيجه‌هاي برخاسته از كوشش‌هاي مشاركت‌جويانه، وجود مشاوران شايسته و كاردان، برقراري نگرش منظومه‌اي، و مشاركت را كوشش بلندمدت به شمار آوردن (طوسي، 1380).
به نظر بسياري از متخصصان توسعه، راه شركت دادن مردم در امور مربوط به خودشان آن است كه نخست به آنان اجازه داده شود تا اقدام به تعيين هدف‌هاي برنامه خود نمايند و آنگاه مورد حمايت قرار گيرند تا بتوانند فعاليت‌هاي خوديارانه را سازمان‌دهي كنند (اميراني، 1373).
*نتايج مثبت مشاركت‌ها
مشاركت‌ها، چنانچه بر مبنايي صحيح پايه‌گذاري شوند، نتايج مثبت به بار خواهند آورد و مشاركت دادن مردم در امور اجتماعي و فرهنگي از اين امر مستثنا نيست و اين مسأله نتايج مثبتي دارد كه از آن جمله موارد ذيل است: معنويت و اخلاق بر جامعه حاكميت مي‌گردد؛ بهره‌وري در كار افزايش مي‌يابد؛ از تمامي منابع محلي به صورت بهينه بهره گرفته مي‌شود؛ حمايت‌هاي ملي از مدرسه‌ها تحقق مي‌يابد؛ سرخوردگي از كار و افسردگي كاهش مي‌يابد؛ دگرگوني و تحول در امور اجتماعي و فرهنگي پرشتاب مي‌گردد؛ ايستادگي‌ها و مقاومت‌ها كاهش پيدا مي‌كند؛ اعتماد مردم به يكديگر زياد مي‌شود؛ مردم‌سالاري و بالندگي انسان‌ها تحقق مي‌يابد؛ انسان‌ها مفعول جهان ديگران نمي‌شوند، بلكه فاعل جهان خود مي‌گردند؛ انسان‌ها در تعيين سرنوشت خود شركت مي‌كنند؛ شنيدن صداي ديگران براي انسان‌ها آسان مي‌شود؛ حاشيه‌نشيني كه نوعي استعمارزدگي است، از ميان مي‌رود؛ انسان‌ها توان و نيروي بيشتري مي‌يابند و ترس و وحشت ناشي از تنهايي رخت بر مي‌بندد؛ فرهنگ سكوت در هم مي‌شكند و آگاهي‌ها افزايش پيدا مي‌كند؛ خلاقيّت‌ها شكوفا مي‌شود و توسعه همه‌جانبه تحقق مي‌يابد؛ توليد، توزيع و مصرف نظام‌مند مي‌شود؛ عدالت اجتماعي ايجاد مي‌گردد (متين، 1377).
*پيامدهاي افزايش و كاهش مشاركت در زمينه‌هاي مثبت و منفي كار
پيامدهاي افزايش مشاركت عبارت‌اند از بالا رفتن كيفيت كار و برتر شمردن كيفيت زندگي كاري، آسان شدن دگرگوني و تازه‌گرداني، افزايش روحيه و وفاداري سازماني، پديد آمدن احساس مالكيت‌ها و هويت يگانه، بالا رفتن درجه بردباري و شكيبايي در برابر ديگران، گسترده شدن فرصت بيان آزاد احساس و عواطف و انديشه‌هاي دروني، فزوني گرفتن پيوندهاي صلح‌آميز ميان بالادستان و زيردستان و ميان همكاران، افزايش ميزان انگيزش و علاقه‌مندي به كار.
پيامدهاي كاهش مشاركت عبارت‌اند از: كاهش تعارض، دشمني و رقابت كوبنده و ناسالم، كاهش ميزان سرپرستي و نظارت، پايين آمدن ضرورت تنبيه و كيفر، كاهش ضايعات و به هدر دادن مواد اوليه، كم شدن ترك خدمت، غيبت و تأخير در كار، كاهش فشار عصبي و تنش در كار، كاهش ناخشنودي مشتريان، پيشگيري از دوباره‌كاري‌ها (طوسي،1380).

موانع مشارکت در آموزش وپرورش :

موانع و كاستي‌ها مشاركت در آموزش و پرورش را مي‌توان به دو گروه بيروني و دروني تقسيم کرد .

الف)موانع دروني:
1ــ كاستي‌هاي ناشي از عوامل انساني:
مديران: پژوهش‌هايي كه پژوهشگران انجام داده‌اند نشان مي‌دهد كه ضعف مديران از عوامل مهم كاستي‌ها و موانع مشاركت است و مديراني كه مي‌توانند كاركرد بسيار ارزشمندي در جلب مشاركت مردم داشته باشند، به علت‌هاي گوناگون در اين زمينه فعال نبوده‌اند (صالحي مرزيجراني، 1382).
موانعي كه از جانب مديران براي مشاركت ايجاد مي‌شود عبارت‌اند از: كاستي‌هاي ناشي از ارتباط برقرار نكردن: بسياري از مديران توانايي استفاده از امكانات موجود و برقراري ارتباط با اولياي دانش‌آموزان، نهادهاي خيريه و سازمان‌هاي مؤثر در مشاركت را ندارند. رفتار نامناسب آن‌ها با اعضاي انجمن ناشي از مهارت نداشتن در برقراري ارتباط است؛ كاستي‌هاي ناشي از ناآگاهي مديران: اكثر مديران آموزش لازم براي مديريت ثمربخش و جلب مشاركت مردم را نديده‌اند، از مفهوم مشاركت و ابعاد مختلف آن آگاهي كافي ندارند و برداشت آن‌ها از مفهوم مشاركت در سطوح مختلف آموزش و پرورش با يكديگر متفاوت و ناهمگون است.
كاستي‌هاي ناشي از تصميم و عملكرد مديران سطوح بالا: نگرش مديران سطح بالا نسبت به مفهوم و چگونگي مشاركت هماهنگ نيست و نظر منسجم در اين زمينه وجود ندارد. مديريت‌ها در زمينه‌هاي زير دچار كاستي است: آگاهي، نگرش، شخصيت و مهارت مديران، متمركز بودن مديريت، نحوه گزينش، ارزشيابي، آموزش و مديريت مديران، نمود تثبيت، گرفتار بودن در امور جزئي و غفلت از امور حساس و پيچيده آموزشي، ناآگاهي از اقدامات مشاركت‌جويانه و ناهماهنگي در برداشت مديران سطوح بالا، مياني و پايين از مشاركت.
2ــ كاستي‌هاي ناشي از فعال نبودن معلمان در امر مشاركت:
معلمان جايگاه مهمي در امر مشاركت دارند و بدون كمك و همكاري آن‌ها امور مشاركتي ميسر نيست. اما به دلايل گوناگون از جمله ناآگاهي از مفهوم و اهميت مشاركت، نداشتن انگيزه كافي به علت مشكلات مالي، اهميت ندادن به تخصص، فقدان شايسته‌سالاري، افزايش جمعيت دانش‌آموزان كلاس و ...، اين گروه تمايلي به مشاركت ندارند. از طرف ديگر كاركردهاي آموزش و پرورش به گونه‌اي است كه در معلمان علاقه‌اي براي مشاركت ايجاد نمي‌كند و معلمان احساس مي‌كنند كه به جز تدريس دروس تعيين‌شده، وظيفه ديگري ندارند. با توجه به اينكه مشاركت در امر آموزش و پرورش، در درجه نخست، به انگيزه و آگاهي و دانش لازم نياز دارد، انتظار همكاري معلمان كم‌انگيزه در تشويق ديگران چندان منطقي به‌نظر نمي‌رسد (قاسمي پويا، 1380).
3ــ كاستي‌هاي ناشي از فعال نبودن دانش‌آموزان در امر مشاركت:
دانش‌آموزان به دلايل متعدد، از جمله نبود زمينه براي فعاليت مورد علاقه آن‌ها، نبود امكانات، ياد نگرفتن شيوه ارتباط مؤثر، همكاري نكردن مديران و معلمان و...، در امر مشاركت فعال نيستند. بايد اولاً راهكارهاي متعدد مشاركت به دانش‌آموزان آموزش داده شود؛ ثانياً قوانين لازم وضع گردد و كادر مدرسه به‌ويژه مديران به آن متعهد شوند؛ ثالثاً فعاليت‌هاي متنوعي در مدرسه تدارك ديده شود.
4ــ كاستي‌هاي ناشي از برنامه‌ريزي:
در زمينه مشاركت و نهادينه كردن آن، برنامه‌ريزي دقيقي انجام نگرفته است. تصميم‌ها بيشتر، مقطعي و مبتني بر نيازها و فشارهاي كوتاه‌مدت بوده است. بايد ديد كدام يك از شكل‌هاي فعلي مشاركت در جامعه قابليت، توان و پايگاه گسترده‌اي دارد؟ و چگونه و طي چه برنامه‌اي در جهت تقويت و گسترش آن بايد حركت كرد؟ به‌علاوه بايد در اين برنامه سهم دولت و مردم، و وظايف هر يك مشخص و دقيق تعيين و تعريف شود (قاسمي پويا، 1380).
5ــ كاستي‌هاي ناشي از اشكال مشاركت:
گوناگوني مدارس از نظر آموزشي، اجتماعي و فرهنگي، توزيع ناعادلانه امكانات آموزشي، تأثيرات رواني منفي در طبقات پايين جامعه و كم‌ارزش تلقي شدن مدارس دولتي و... را مي‌توان در اين چارچوب بيان نمود. به عنوان مثال بعضي‌ها به صورت نظري و از بعد سياسي و ايدئولوژيك و گروهي با توجه به فلسفه آموزش و پرورش و عدالت و برابري به آن توجه نموده‌اند. عده‌اي بر عدالت اجتماعي، ارزش‌هاي فرهنگي و اعتقاد تأكيد كرده و آن را با ابعاد سياسي نيز درآميخته‌اند. تعدادي ديگر به چگونگي عملكرد آن نظر داشته و موانع گسترش اين مدارس را مطرح كرده‌اند.
6ــ كاستي‌هاي ناشي از ساختار آموزش و پرورش:
ساختار آموزش و پرورش به گونه‌اي نيست كه بتواند مشاركت را در سطح وسيع جلب كند. تحقق مشاركت نيازمند ساختار و تشكيلات ويژه آموزش و پرورش و كاركردهاي خاص آن است. يكي از موانع ساختاري، متمركز بودن تشكيلات و ساختار آموزش و پرورش است. تمركز در ساختارها و عملكردها، تمركز در نهادها و سازمان‌هاي گوناگون آموزشي، مثل تصميم‌گيري فقط در سطوح بالا و نداشتن اختيار تصميم‌گيري در سطوح مياني و پايين از جمله كاستي‌هاي ساختار آموزش است كه مشاركت را با موانعي مواجه مي‌سازد.
ديگر موانع ساختاري، ناتواني تشكيلات اداري است. تشكيلات اداري ما به گونه‌اي نيست كه مشاركت‌كنندگان بالقوه بتوانند به راحتي و بدون درگير شدن در پيچ‌وخم اداري، به ياري آموزش و پرورش بشتابند. بوروكراسي وسيع و ناآگاهي گروهي از اداره‌كنندگان نهادها و سازمان‌هاي آموزشي و اداري از مفهوم مشاركت، و نگرش آنان نسبت به مردم، مانع تحقق يافتن امر مشاركت در آموزش و پرورش است.
از ديگر موانع مي‌توان، كاستي‌هاي ناشي از آيين‌نامه ها و مقرّرات را نام برد.
ب‌) موانع بيروني:
آموزش و پرورش نظامي است كه علاوه بر عوامل دروني، عوامل بيروني متعددي در عملكرد آن تأثير مي‌گذارد. تعدادي از عوامل مؤثر بيروني كه مانع مشاركت مردم در آموزش و پرورش مي‌شوند عبارت‌اند از:
1ــ كاستي‌هاي ناشي از عوامل اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي:
براي جلب مشاركت در آموزش و پرورش، ضرورت دارد زمينه‌هاي اجتماعي و فرهنگي مشاركت فراهم گردد. بعيد است مردمي كه در مسائل اجتماعي و سياسي شركت فعال ندارند، در امور آموزش و پرورش مشاركت فعال داشته باشند. همكاري با آموزش و پرورش نوعي مشاركت در امور فرهنگي است؛ همچنان‌كه ميزان سرمايه‌گذاري و فعاليت‌هاي مردم در ديگر عرصه‌هاي اجتماعي و فرهنگي كم است، براي فعاليت و مشاركت در آموزش و پرورش نيز آن‌ها چندان شوقي نشان نمي‌دهند. براي ايجاد انگيزه و رغبت، ضرورت دارد از نظر اجتماعي و فرهنگي و سياسي تحولاتي در مردم و كل جامعه روي دهد.
از ميان كاستي‌ها و موانع اجتماعي ــ فرهنگي مي‌توان به كاستي در زمينه فكري ــ فرهنگي مشاركت اشاره كرد. افراد در زمينه ضرورت مشاركت آگاهي كافي ندارند، و اقدام‌هاي مؤثري نيز براي توجيه آنان در اين زمينه انجام نشده است. در ميان گروه‌هاي اجتماعي، برداشت درستي از مشاركت وجود ندارد. عده‌اي آن را صرفاً در كمك‌هاي مادي مي‌دانند، بعضي ديگر آن را امري مشورتي قلمداد مي‌كنند و حق تصميم‌گيري را كلاً متعلق به سياست‌گذاران و دست‌اندركاران مي‌دانند، و گروهي ديگر بر اين باورند كه در تمام عرصه‌ها، بايد گروه‌هاي اجتماعي مشاركتي فعال، هم در تصميم‌گيري و هم در اجرا، داشته باشند. مفهوم مشاركت بسيار گسترده است و هنوز برداشت مقبول اكثريت و تعريف كامل و محقق‌شده آن در جامعه چندان گسترش نيافته است نگرش‌ها به اين موضوع بيشتر شخصي و سليقه‌اي است.
مشاركت و ضرورت آن در افراد و گروه‌هاي اجتماعي، دست‌اندركاران و سياست‌گذاران دروني نشده است. موضوع مشاركت بايد نهادينه شود و در اين صورت است كه انواع فعاليت‌هاي مشاركتي به صورت خودجوش و قانونمند در جامعه رشد مي‌يابد.
بسياري از افراد هنوز به وظايف خطير و حساس آموزش و پرورش در جهان امروز پي نبرده‌اند و جايگاه مشاركت مردم را در پيشبرد مسائل آموزشي چندان جدي نمي‌گيرند. حتي عده‌اي از دست‌اندركاران رده‌هاي بالا آگاهي كافي از اين ضرورت‌ها ندارند.
كم‌علاقگي به شركت در امور اجتماعي و فرهنگي، درگير شدن با زندگي روزمره و تلاش براي تأمين معاش، ترجيح دادن منافع فردي بر منافع گروهي، تأكيد بر توفيق‌هاي مادي، كمبود تجربه زندگي جمعي و مشاركتي، ديكته شدن مسائل از بالا، كمبود اعتماد متقابل، از جمله موانع فرهنگي و اجتماعي در اين زمينه است (قاسمي پويا، 1380).
2ــ موانع و كاستي‌هاي ناشي از برنامه‌ريزي دولت:
ارج نهادن به ارزش‌هاي اجتماعي ــ فرهنگي و فراهم نمودن زمينه‌هاي اقتصادي مناسب براي مشاركت، بي‌ترديد از جمله وظايف دولت است، كه تاكنون كاستي‌ها و ضعف‌هايي در آن وجود داشته است. موضوع مشاركت را نمي‌توان فقط بر عهده آداب و رسوم مشاركت‌جويانه خودجوش مردم گذاشت، بلكه دولت‌ها وظيفه دارند اين زمينه‌ها را تقويت كند و بسترهاي لازم را با برنامه‌ريزي و اقدام قانونمند و نظام‌دار سازمان دهند.
ديدگاه روشن و هماهنگي در مورد مشاركت و مفهوم آن در ميان سياست‌گذاران و برنامه‌ريزان وجود ندارد. به طور نمونه در مورد موضوع مدارس غيرانتفاعي، شوراهاي آموزش و پرورش و نحوه اداره آن‌ها هنوز هم بحث ادامه دارد. ناهماهنگي در ديدگاه‌ها و نگرش مسئولان رده بالا نسبت به مشاركت مردم و سهم آن‌ها در اداره جامعه و استفاده از نيروهاي مردمي در عرصه‌هاي فرهنگي، سياسي، اجتماعي، اقتصادي، تاكنون پيامدهاي ناگواري داشته است و در عمل، به اقدام متفاوت و گاه متناقض منجر شده و هزينه‌هاي بسياري بر جامعه و كشور تحميل كرده است (قاسمي پويا، 1380).
عامل ديگر، اعتماد به دولت و مشاركت است. اعتماد ركن اساسي مشاركت است. براي جلب مشاركت مردم به آموزش و پرورش ضرورت دارد كه اعتماد مردم نسبت به دستگاه‌هاي دولتي، از جمله آموزش و پرورش، بيشتر شود. و اين اعتماد به صورت دروني و پايدار در مردم به وجود آيد. عده‌اي از نظريه‌پردازان ريشه اعتماد يا بي‌اعتمادي مردم را نسبت به دولت، در تاريخ فرهنگ سياسي كشور ديده و نتيجه گرفته‌اند كه تداوم فرهنگ عشيره‌اي در نظام‌هاي سياسي ايران باعث شده است تلقيّات جمعي از منافع و اهداف ملي به تأخير افتد. در نتيجه فرهنگ حذف شده و بي‌اعتمادي به مردم و ناتواني در ايجاد ارتباط‌هاي استدلالي رواج يافته است و فردمحوري جانشين عقل جمعي شده است (سريع‌القلم، نقل از قاسمي پويا، 1376).
*بحث و نظر

در سال جهاد اقتصادی افراد با تلاش و کوشش بسیار همراه با بذل جان، مال ،توان و بهره گیری از روشها و ابزارهای مناسب با صرف کمترین هزینه و بیشترین بازدهی در کنار عملیات های جهادی دیگر باید در امر آموزش و پرورش مشارکتی فعال داشته باشند.
ازآنجاكه تحليل و نقد تمام موارد مطرح‌شده به عنوان موانع و كاستي‌ها در اين مقاله نمي‌گنجد، يكي از موانع اصلي دروني مشاركت در تعليم و تربيت، كه عبارت از "كاستي‌هاي ناشي از ساختار آموزش و پرورش است"، در ادامه بررسي شده است.
به‌رغم سابقه ديرينه مشاركت در آموزش و پرورش، هنوز كيفيت و كميّت اين كار بسيار مهم و ضروري چندان رضايت‌بخش نيست. ايجاد مشاركت در هر سازماني در حقيقت مهندسي كردن امور است كه از برنامه‌ريزي دقيق، محاسبه عوامل، نيازها، منابع تا افزايش دانش و مهارت و عملكرد اعضاي سازمان را در بر مي‌گيرد. در مقابل ساختار مشاركتي، ساختار استبدادي قرار دارد كه در آن مديريت امور فقط بر عهده مديران است. مدير تصميم مي‌گيرد، به مجريان ابلاغ مي‌شود. در چنين ساختار متمركز و غيرمنعطف، نظارت بر سيستم و افراد، بيشتر از خارج اعمال مي‌شود تا از درون كاركنان و خرد جمعي (پاترشيا و نل، ترجمه اسلاميه، 1380)، در صورتي كه در سازمان مشاركتي همه، در عين كارمند بودن، مدير هستند و برعكس. در سازمان مشاركتي، دانش‌ها، مهارت‌ها و بينش‌هاي مربوط به يك كار مطرح است نه منبع و ارائه‌كنندگان آن. در ساختار چند مشاركتي همواره از ناشناخته‌ها ترس و وحشت وجود دارد، درباره هر پديده نو شك و ترديد هست و براي كاوش و تغيير، علاقه و اقدامي وجود دارد. متأسفانه ما در آموزش و پرورش به ظاهر شكل‌هاي مختلفي از مشاركت را طرح كرده‌ايم و در پي واگذاري مسئوليت‌ها به اجزاي سازماني هستيم، اما در عمل، در اين امر ناموفق بوده‌ايم. انجمن اوليا و مربيان، شوراي دبيران، شوراهاي داخلي مناطق و نواحي آموزش و پرورش، مجامع خيريه و ... از اين قبيل اقدامات مي‌باشند كه با وجود اين شوراها هنوز تصميم‌گيري‌هاي مطرح شده در آن‌ها، به دليل قانوني نبودن، تعارض و تزاحم با بخشنامه‌ها و آيين‌نامه‌هاي ابلاغي از سطوح مديريتي بالا، سليقه‌اي بودن تصميم‌گيري‌هاي مديران، وجود فساد اداري، ضعف مديريت (تصدي مديريت ادارات و مدارس توسط افراد كم‌توان و به دور از آگاهي و بينش قوي ولو دلسوز) نتوانسته است عملي و اجرايي گردد.
شاهدي بر مطالب بيان‌شده اظهار نارضايتي 59 درصد از جوانان از آموزش‌هاي مدارس است. 61 درصد جوانان مراكز استان كشور از وضعيت ساختمان‌ها، فضاي مدارس، محدوديت امكانات و تجهيزات مدارسي كه در آن‌ها درس خوانده‌اند رضايت نداشته‌اند. 45 درصد از روابط اولياي مدرسه با خود ناراضي بوده‌ و روابط بين خود و معلمان و فضاي حاكم بر كلاس‌هاي درس مدرسه را همراه سخت‌گيري، فشار و ناديده گرفتن دانش‌آموزان و نظرهاي آنان تلقي كرده‌اند. بالاتر از موارد فوق، نارضايتي 77 درصدي جوانان از تحقق نيافتن هدف اصلي نظام آموزش و پرورش، يعني يادگيري معنادار و هدفمند براي زندگي و حل مسائل آن است (مشكيني، 1385). 80 درصد دانش‌آموزان جوان و نوجوان مي‌گويند: "برنامه‌هاي آموزشي و درسي مدارس پاسخگوي نيازهاي اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي نيست و بايد اصلاحات اساسي در آن صورت گيرد."
*اما راه حل چيست؟
براي تحقق مشاركت مردم در امور اجتماعي، به‌ويژه آموزش و پرورش، لازم است در درجه نخست، ساختار مناسب با انديشه‌هاي مشاركتي به‌وجود آيد. تمركززدايي از جمله ساختارهايي است كه بايد با بررسي كارشناسانه و جدي اجرا گردد. امروزه، به دلايل گوناگون از جمله بالا رفتن آگاهي‌هاي مردم، گسترش اطلاع‌رساني و تكنولوژي، و كثرت‌گرايي در انديشه و حيات اجتماعي، ديگر اداره امور به صورت سنّتي و متمركز امكان‌پذير نيست.
ساختارهاي مشاركتي برخلاف نظام‌هاي عشيره‌اي و فئودالي مستلزم نظام قانونمند و مدني است؛ به اين معني كه قوانين و آيين‌نامه‌ها بايد بتواند به‌روشني سهم دولت و مردم، و چگونگي روابط آنان را مشخص نمايد و زمينه اجرايي شدن آن‌ها را فراهم آورد. بايد كاركنان تصوير روشني از موضوعات تصميم‌گيري داشته باشند، و براي آن‌ها مشخص باشد كه آيا موضوع مشاركت به تصميم‌گيري‌هاي تاكتيكي محدود مي‌شود يا امكان مشاركت در تصميمات استراتژيك نيز فراهم است؟ آيا درجات مشاركت در تمامي سطوح يكسان است.
بحث احترام به انديشه‌هاي فردي و جمعي و سامان‌دهي امور براساس گفتمان متقابل لازمه مديريت موفق در ساختار مشاركتي است. روابط انساني به صورت افقي و عمودي بايد وجود داشته باشد. امروز در نهاد آموزشي فقط مدير و معاون آموزشي گرداننده امور نيستند، بلكه ساير عوامل اركان آموزشي در اداره كلاس و مدرسه تأثيرگذارند و بي‌توجهي به اين عوامل آموزش و پرورش را از اثربخشي و توسعه‌دهندگي باز مي‌دارد.
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.

مشارکت در آموزش و پرورش 9 سال 4 ماه ago #112976

سلام و ممنون
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
مدیران انجمن: مژگان خسروی رستمی