سه شنبه, 15 خرداد 1403

 



موضوع: سطوح تغيير در رفتار انسان

سطوح تغيير در رفتار انسان 9 سال 11 ماه ago #93645

موانع شکوفایی علوم انسانی:
پرسشی که همواره ذهن بسیاری از صاحبنظرن را به خود مشغول داشته یافتن پاسخی بدین پرسش است که چرا علوم انسانی در مقایسه با علوم‌ محض
(علوم تجربی) ‌نتواسته است آنگونه که باید و شاید رشد و توسعه یابد ؟
برای پاسخ بدین پرسش مهم، نظرات مختلفی ارائه گردیده است.
برخي از صاحبنظران علت عدم توفيق علوم انساني ، نسبت به علوم محض را در نقش ورسالت و وظيفه اي كه اين علوم در ايجاد تغيير در انسانها به عهده دارند‌، مي دانند . در اين نظريه چهار سطح تغيير در رفتار به شرح ذيل مورد توجه قرار مي‌گيرد‌:
1 - تغييرات دانش
2 – تغييرات نگرش
3 – تغييرات رفتار فردي
4 – تغييرات عملكرد هاي گروهي يا سازماني‌.


زمان لازم ودشواري نسبي ايجاد اين تغييرات در هريك از اين سطوح را مي‌توان در نمودار زير نشان داد.


ايجاد تغيير در در دانش آسانترين نوع تغيير است وپس از آن ايجاد تغيير در نگرش قراردارد . تغيير در رفتار فردي به مراتب دشوارتر و زمانبر تر از دو تغيير قبلي است وايجاد تغيير در رفتار جمعي و عملكرد گروهي يا سازماني دشوارترين و زمانبر‌ترين تغييرات است .
بنا بر اين نظريه علماي علوم محض يا علوم تجربي كه رسالتشان افزودن دانسته ها و ارتقاء دانش افراد است نسبت به علماي علوم انساني كه رسالتشان تغيير در رفتار افراد ونهادينه كردن آن در جامعه است ، همواره پيشتر و موفقتر بوده اند . (1:2) بنا براين يكي از موانع پيش روي شكوفايي علوم انساني دشوار و زمانبر بودن تغييراتي است كه علماي علوم انساني عهده دار نهادينه كردن آن هستند .
عاملي ديگري كه از ان به عنوان مانعي بر سر راه نو آوري و شكوفايي علوم انساني ياد شده است ، عدم سر مايه گذاري موسسات دولتي وغير دولتي در پژوهشهاي علوم انساني است . چرا كه تحقيات در حوزه علوم انساني تحقيقاتي زمانبر است و طبعا موسسات بخش هاي غير دولتي تمايلي به سر مايه گذاري در چنين تحقيقات بلند مدتي ندارند . (1:2)
مانع ديگري كه از گذشته هاي دور مورد توجه انديشمندان بوده است روش تحقيق ومطالعه علوم انساني است .
التون مايو بنيانگذار مكتب روابط انساني در مديريت با اشاره بدين مهم و قبول واقعيت رشد نكردن علوم انساني در مقايسه با علوم محض، همچون بسياري ازصاحبنظران بر اين باور است كه اگر توفيقي نصيب انسانها شده در زمينه علوم تجربي بوده و در زمينه پيشبرد علوم انساني، جامعه بشري موفقيت چنداني نداشته است. وي علوم را به دو دسته«علوم موفق» و«علوم ناموفق» تقسيم نموده و علومي چون فيزيك، شيمي، رياضيات و فيزيولوژي را تحت عنوان علوم موفق و علومي از قبيل روانشناسي،علوم سياسي و جامعه شناسي و... راعلوم ناموفق ناميده است. (1-2 : 1). وي معتقد است علت توفيق علوم تجربي و عدم توفيق علوم انساني را بايد در روش مطالعه، تحقيق و به كارگيري اين علوم جستجو كرد. وي بر آن است كه دانشجويان در علوم محض، يا علوم تجربي، تئوري و عمل را در كنار يكديگر مطالعه و بررسي كرده و در آزمايشگاه‌ها به محك آزمايش مي زنند، در حالي كه در علوم انساني، دانش‌پژوهان صرفاً به جنبه نظري علوم انساني مي‌پردازند و عمر خويش را در كتابخانه‌ها سپري كرده و كمتر امكان بهره‌گيري از مباحث نظري در مسايل انساني و در جوامع بشري را پيدا مي‌كنند.
اين نكته از ديرباز مورد توجه صاحبنظران قرار گرفته و بسياري از دانشمندان متقدم با مايو هم عقيده بوده اند. لذا برخي ازآنان براين باور بوده اند كه علماي علوم انساني به منظور ايجاد جهش در علوم انساني وجبران عقب‌ماندگيها، بايد هنجارها و روشهاي تحقيق در علوم طبيعي يا علوم تجربي را پذيرا باشند. هلوسيوس معتقد بود كه هرگاه روش آزمايش فيزيكي را در علوم انساني به كاربندند ممكن است مسايل مربوط به علوم انساني راه پيشرفت در پيش گيرند. لامتري نيز برآن بود كه به مدد اصول مكانيسم به تبيين انسان بپردازند (2:8)طبعاً اين نگرش، بر شيوه تحقيق بسياري از دانشمندان تاثير بسزايي داشت و برخي كوشيدند كه در زمينه‌هاي مختلف علوم انساني روش تحقيق خاص علوم تجربي را به كار گيرند. از آن جمله مي‌توان در علوم اجتماعي و جامعه‌شناسي از اگوست كنت ياد كرد. وي در پي تلاش در جهت علمي كردن علوم انساني و پيراستن آن از فلسفه و اخلاق و مابعدالطبيعه مي خواست علوم‌اجتماعي را محدود به مطالعه «آنچه هست» بكند و براي اينكه جامعه‌شناسي به راستي علم شود اين را شرط اصلي مي‌دانست ( 3:10) . اگوست كنت مي‌پنداشت كه جامعه بشري نيز بايد با همان روشي مورد بررسي قرار گيرد كه در مطالعه جهان طبيعي به كار برده مي‌شود. به نظر او جامعه انساني نيز همچون حوزه‌هاي ديگر گيتي تابع قوانين بنيادي است، با اين تفاوت كه در اينجا با پيچيدگي بيشتري روبرو هستيم . به زعم وي، علم در جهان طبيعي توانسته بود قلمرو به ظاهر نابسامان و تصادفي را بيش از پيش تحت ضابطه در آورد و اكنون صحنه براي چنين كاري در جامعه‌شناسي نيز آماده شده بود. كنت بر آن بود كه در روش تحقيق علم جامعه‌شناسي ، در به كار‌گيري سه روش مشاهده، آزمايشگري و مقايسه كه در علوم طبيعي با موفقيت به كار رفته اند، از همه بيشتر بايد بر روش مقايسه تاكيد كرد. وي بر آن است كه مقايسه تاريخي حالتهاي متوالي بشريت، عنصر اصلي اين علم و ماهيت اساسي آن به شمار مي‌آيد. (4:23 )

روانشناسي علمي‌:
حوزه روانشناسي نيز از تب و تاب تجربه گرائي مصون نماند و محققين روان‌شناسي نيز بر مذهب كانت براي هر پديده اي، «ذاتي و صورتي » قائل شدند و براين باور پاي فشردند كه آنچه انسان قادر به درك آن است، «صور پديده‌ها» يا «پديدارها» ست و انسان قادر نيست ذات اشياء را دريابد. لذا روانشناسان متقدم ، معتقد بودندكه انسان را جز از راه بررسي اعمال مشهود و رفتار معمول نمي‌توان شناخت و به كنه وجود وي نمي‌توان پي برد. بنا به گفته توماس لاكمن تفكر رايج حتي تا نيم قرن پيش، نتيجه‌اي بودكه از تاثير حوادث تاريخي برشكل پذيري تفكر علمي در فاصله زماني كوپرنيك تا نيوتن بود. يافته‌هاي علمي در آن دوران بيشتر بر تحليل طبيعت و ساخت آن استوار بود. از نظر لاكمن، در تحليل انسان نيز آنچه كه مورد نظر اين علوم بود بيشتر بعدي فيزيكي و فيزيولوژيكي داشت و بنابراين در آنها، انسان به عنوان بخشي از طبيعت، همانند ساير بخشهاي طبيعي مورد توجه واقع مي‌شد( 5:50) .
در اين راستا، در باب علمي شدن روانشناسي، نخست فيزيكدانان موفق شدند رابطه بين جنبه‌هاي مختلف محيط « محرك »و تجربه اوليه آدمي يا « احساس» را كشف كنند. براي مثال متوجه شدند كه احساس صوت با شدت امواج صوتي رابطه دارد. در همان زمان فيزيولوژيستها ساختمان اعضاء حسي و مغز موجودات زنده – به ويژه انسان - را كشف كردند و متوجه شدند وقتي اعضاء حسي تحريك مي‌شوند به شخص ادراك حسي دست مي‌دهد. اين موفقيتها اين نظريه را مطرح ساخت كه روانشناسي بايد به صورت علمي تجربي در آيد(6:8).
در پي اين عقيده است كه تلاش مي‌شود احساس، ادراك و رفتار انسان به صورت تجربي به شيوه علوم طبيعي در قالب روابطي كمي تبيين شود. بدين ترتيب عيني گرايي در روانشناسي و تكيه بر اين باور دكارتي كه ما تنها عينيات را در مي‌يابيم، روانشناسي را به محدوده مطالعات رفتار مشهود انسان كشاند. تلاش عمده آنان براين بود كه بنا به گفته وونت با تجزيه رفتار و شناخت اجزاء آن به رفتار پيچيده انسان پي ببرند تا آنجا كه برتالنفي مي‌گويد: مفهوم بنيادي در روانشناسي، مدل آدم ماشيني بوده است. رفتار با روش مكانيستي (محرك- پاسخ / S-R) پاسخ داده مي شد. شرطي شدن مطابق با الگوي تجربه حيواني به عنوان شالوده رفتار انساني ظاهر شد. جاي معنا را « پاسخ شرطي» گرفت و ويژگي رفتار انساني انكار شد. (7:28).
بنا براين گرايش شديد دانشمندان حوزه علوم انساني به عينيت گرايي طبعا آنان را از واقعيت هاي پيچيده سازو كارهاي رواني و نامشهود انسان دور كرد و در امر شناخت انسان بخش عمده اي از خصوصيات انساني مورد غفلت قرار گرفت و طبعا بسياري از مسائل انسانها حل ناشده باقي ماند.
ساده‌انگاري رفتار انسان در تحليلهاي رفتاري مبتني بر الگوي محرك -‌‌ پاسخ (‌S-R) و عدم توان تبيين رفتارهاي پيچيده و خودجوش و خلاق انسان، در قالب الگوي مذكور موجب گرديد روانشناسان و روانپزشكان متأخر، توجه خود را به عوامل پيچيده نشأت گرفته از درون انسان، يعني « انگيزه‌ها » معطوف دارند و بدين مهم توجه نمايند كه بخش اعظم رفتارهاي انسان رفتارهاي انگيزشي يا رفتارهاي برانگيخته شده است. لذا، بررسي و تحقيق در باب سرشت انگيزش و انواع انگيزه‌ها در دستور كار روانشناسان متأخر قرار گرفت.

سرشت انگيزش:
براي تبيين سرشت انگيزش، تعاريف مختلفي توسط صاحبنظران عرضه گرديده است. اصطلاح انگيزش همان طور كه از معناي رايج آن نيز بر مي‌آيد،به علت يا چرايي رفتار اشاره دارد . انگيزش بدين معناتمامي روانشناسي را در برمي‌گيرد ، اما روانشناسان ، مفهوم انگيزش را به عواملي محدود مي سازند كه به رفتار نيرو مي‌بخشد و به آن جهت مي‌دهد . ( 8:509)
بنا بر آنچه گفته شد ، عمده ترين موانع شكوفايي علوم انساني ، علاوه بر ماهيت اين علوم ، دشواري و زمانبر بودن تحقق اهدافي كه علوم انساني در پي تحقق آن است ، محدوديت هاي موجود در روش تحقيق ومطالعه اين‌ دسته از علوم وعدم سرمايه گذاري در طرح هاي تحقيقاتي علوم انساني ،‌ بايد در ماهيت پيچيده انسان جستجو كرد . به نظر مي رسد براي پي بردن به ويژگيهاي پيچيده و هزار توي انسان ، ابزارهاي معمول و متعارف در پژوهش هاي علوم تجربي نابسنده است‌. براي شناخت ابعاد وجودي انسان و شكوفايي علوم انساني به ابزاري انساني و بر‌خاسته از عشق وعلاقه ، دردمندي و احساس مسووليت ، دانش مبتني بر وحي به عنوان وثيق ترين وسيله شناخت انسان با همه ويژگيهاي ناشي از جسم خاكي و جان افلاكيش و سر انجام ابتكار و خلاقيت نيازمنديم . در اين نوشتار به يكي از اين عوامل كه مي تواند منتج از عشق و علاقه، احساس مسئوليت، ‌دانش و اگاهي و شناخت محيط و مقتضيات زمان باشد و پژوهشگر علوم انساني را در مسير تحقق اهداف اين علم مددكار باشد اشاره مي‌كنيم .
تعريف خلاقيت :
دانشمندان، خلاقيت را با تعابير متعدد و متنوعي تعريف كرده‌اند، به طوري كه گاهي هر تعريف فقط بيانگر يك بعد از ابعاد مهم فراگير خلاقيت است. براي مثال، هربرت فاكس معتقد است كه :
« فراگرد خلاقيت عبارت است از هر نوع فراگرد تفكري كه مساله‌اي را به طور مفيد و بديع حل كند » به اعتقاد جرج سيدل‌: « توانايي ربط دادن و وصل كردن موضوع‌ها، صرف‌نظر از اين كه در چه حوزه يا زمينه‌اي انجام گيرد، از مباني بهره‌گيري خلاق از ذهن مي‌باشد. »‌ اريك فرم نيز معتقد است كه خلاقيت توانايي ديدن (آگاه شدن) و پاسخ دادن است.
كايزر خلاقيت را به ترتيب زير تعريف مي‌كند كه مي‌توان گفت، تعريف جامعي است : خلاقيت عبارت است از به كارگيري توانايي‌هاي ذهن براي ايجاد يك فكر يا مفهوم جديد ( 9:4 ) . از تعاريف فوق چنين استنباط مي‌شود كه بروز خلاقيت در هر فعاليتي قابل انتظار است و محدود به نوع خاصي از فعاليت نمي‌شود.

اصل انگيزش دروني خلاقيت :
هنگامي افراد بيشترين خلاقيت را از خود نشان مي‌دهند كه عمدتاً از طريق علاقه، لذت، رضايت خاطر و چالشي بودن كار برانگيخته شده باشند و نه از طريق فشارهاي بيروني. اين امر اصل انگيزش دورني خلاقيت نام دارد. (10:331). بنابراين اصل، محيط اجتماعي به ويژه حضور يا عدم حضور فشارهاي بيروني در آن مي‌تواند از طريق شعله‌ور ساختن شور و اشتياق افراد براي كار بر خلاقيت اثر بگذارد. مديران مي‌توانند با ايجاد محيط حامي شور و اشتياق براي كار بر سطح خلاقيت در سازمانشان اثرگذار باشند.
عالي‌ترين شكل انگيزش دورني را «علاقه و اشتياق شديد» گويند كه مي‌تواند به جذب افراد به كار منجر شود (11:331). عناصر شكل‌دهنده انگيزش دروني عبارتند از:
1- ‌احساس اينكه انسان خودش را در انجام كار تصميم‌گيرنده بداند نه شخص ديگر را.
2- احساس اينكه مهارت‌هاي انسان به طور كامل به‌كار‌گرفته‌شده و بهبود بيشتري حاصل شده است.
3- عواطف مثبت نسبت به كار كه مي‌تواند به اثر مثبت يا احساس مثبت وابسته باشد (12:28 ؛ 13:56)‌.
پژوهش‌هاي انجام شده در ربع قرن گذشته بر روي كودكان و بزرگسالان نشان مي‌دهد كه فشارهاي خارجي در محيط كار كه برانگيزاننده هاي بيروني نيز ناميده مي‌شوند مي‌توانند انگيزش دروني را كاهش داده و در نتيجه از خلاقيت انسان بكاهند . بيشتر اين پژوهش ها تجربي بوده و حاكي از آن است كه كاهش انگيزش دروني و كاهش خلاقيت مي‌تواند به وسيله يكي از عوامل گوناگون زير حاصل شود: 1- داشتن انتظار ارزشيابي بيروني، 2- زيرنظر بودن، 3- رقابت با همكاران، 4- عقد قرارداد براي دريافت پاداش، 5- داشتن حق انتخاب محدود در چگونگي انجام كار (14:7 ؛ 15:152 ؛ 16:233‌)‌‌. هر يك از اين عوامل موجب بروز اندكي انگيزش دروني و خلاقيت مي‌گردد. در واقع، يك پژوهش تجربي نشان مي‌دهد صرف انديشيدن درباره برانگيزاننده‌هاي بيروني، موقتاً در برزگسالان اندكي خلاقيت ايجاد مي‌كند. (17:393 ) .
پژوهش‌هاي غير تجربي در محيط‌هاي سازماني تا حد زيادي يافته مزبور را تاييد كرده و بيان مي‌كند كه اين عوامل محيط كار، كشنده‌هاي انگيزش دروني و خلاقيت در كار به شمار مي‌آيند. ولي اين پژوهش همچنين نشان مي‌دهد كه عوامل معين محيط كاري به عنوان برانگيزاننده‌ها و حامي انگيزش دروني و خلاقيت عمل مي‌كنند. جالب توجه اينكه كه گرچه محدوديتهاي چگونگي انجام كار مي‌تواند از انگيزش دروني و خلاقيت در سازمان بكاهد ولي اهداف نهايي و روشن براي كار مي‌تواند حامي انگيزش دروني بوده و ساختاري براي متمركز ساختن تلاشهاي خلاق ارائه دهد (1154: 18) .
پيش از آنكه آثار محيط بر «علاقه و اشتياق »‌ در خلاقيت را بتوان به طور كامل شناخت، تعريف مفاهيم اساسي آن حائز اهميت است. خلاقيت در علوم انساني نيز حاصل توليد انديشه‌هاي نو و مناسب توسط افراد يا گروههاي كوچك است. اين انديشه‌هاي نو مي‌توانند در هر فعاليت سازماني پديدار شوند و به قلمروهايي كه به طور معمول خلاق شناخته مي‌شوند. مانند تحقيق و توسعه، بازاريابي يا تدوين راهبرد، محدود نمي‌گردند. اجراي موفقيت‌آميز افكار خلاق توسط سازمان را نوآوري ‌گويند. ناگفته نماند كه فكرها نبايد صرفاً نو باشند تا خلاقيت تلقي شوند بلكه همواره بايد متناسب با نيازهاي سازمان و بازار آن باشند . امكان دارد خلاقيت‌هاي بسيار نيز توسط تك‌تك افراد سازمان عرضه شود بدون آنكه نوآوري عمده‌اي در سازمان ايجاد شود. در صورتي كه فكرهاي نو مبادله نشوند يا در سازمان توسعه نيابند، به طور موثر از عملياتي شدن آنها كاسته مي‌شود. در حالي كه موفقيت سازمان در گرو اجراي اثربخش فكرهاي نو براي بهبود عملكرد سازمان است ولي بدون خلاقيت قاابل ملاحظه، نوآوري چشمگير در سازمان امكان‌پذير نمي‌شود. (19:440)‌.


ويژگيهاي محيط :
ويژگيهاي خاص محيطي كه مي‌تواند بر انگيزش دروني و خلاقيت انسان‌ها اثر بگذارد عبارتند از:
1- چالش: حس داشتن كارهايي كه از نظر فردي مهم، غني‌ و معني‌دار بوده و سختكوشي طلب مي‌كند براي خلاقيت ضروري به نظر مي‌رسد.
2- استقلال: حس داشتن آزادي عمل در چگونگي به انجام رساندن كار نيز نقش مهمي در خلاقيت ايفا مي‌كند.
3 - حمايت‌هاي گروه كاري: اين حمايت‌ها شامل پشتيباني دوجانبه از فكرها، دريافت بازخورهاي سازنده درباره فكرهاي نو و تعهد مشترك براي انجام كار مي‌گردد و تنوع گسترده مهارتها و پيش‌زمينه‌هاي اعضاي گروه را نيز همراه دارد.
4- تشويق از جانب كارگزاران: تعيين هدف‌هاي راهبردي روشن براي پروژه به‌گونه‌اي كه استقلال عملياتي مورد نياز خلاقيت در نظر گرفته شده باشد؛ تشويق ارتباطات باز، همكاري درون گروه كاري، دادن بازخور مثبت و مفيد نسبت به فكرهاي نو و حمايت از گروه كاري در سازمان را در برمي‌گيرد.
5- تشويق حكومتي: داشتن حسي كه مديران عالي نظام كارهاي خلاق را شناسايي و مورد حمايت و تشويق قرار مي‌دهند. حتي هنگامي كه كار خلاق به ايجاد يك محصول موفق منجر نشود و اينكه ساز و كارهايي براي بررسي عادلانه فكرهاي نو وجود داشته و تمام سازمان براي تحقق فكرهاي نو همكاري و كمك نمايد.
6- موانع عمده : مسائل سياسي، انتقادهاي منفي شديد از فكرهاي نو و تاكيد بر حفظ وضع موجود از جمله موانع عمده به شمار مي‌آيند كه مي‌توانند آثار منفي بر انگيزش دروني و خلاقيت داشته باشند. (20:36؛ 21:607 ؛ 22:261).
ناگفته نماند دو عامل بافت محيطي كه بر خلاقيت اثر دارند از ماهيت كار و چگونگي ارائه كار به فرد نشات مي‌گيرند. حس چالش مثبت از ادراك فرد نسبت به اينكه كار مجموعه‌اي از مهارتهاي مهم براي كسب هدف مهم تلقي شده و موجب بهبود توانمنديهاي وي نيز مي‌گردد ناشي مي‌شود و حس آزادي از ميزان كنترل فرد بر كار و بصيرتي كه بر انجام كار دارد. سرچشمه مي‌گيرد از آنجا كه اين ويژگي‌ها چندين ساخت مدل مختصات شغلي را پوشش مي‌دهد. طراحي شغل بايد به عنوان بخش مهمي از بافت محيطي مناسب خلاقيت در نظر گرفته شود(23:333).


استثناها نسبت به اصل اساسي خلاقيت :
شواهد پژوهشي به طور خارق‌العاده‌اي بر اهميت انگيزش دروني براي خلاقيت تاكيد دارند. ولي تحت برخي از شرايط، شكل‌هاي معيني از انگيزش بيروني مي‌تواند از انگيزش دروني و خلاقيت كمك كند يا حداقل اثر منفي بر آن نداشته باشد. “هم نيروزايي انگيزش” هنگامي رخ مي‌دهد كه افراد با انگيزش دروني زياد كار خود را شروع مي‌كنند و در مراحل آمادگي براي پرورش انديشه يا تعيين اعتبار و ارائه نهايي از فراگرد خلاقيت كه برانگيزاننده‌هاي محيطي عمدتاً محدود دارند استفاده مي‌كنند. هنگامي كه افراد احساس كنند كه برانگيزاننده خارجي مانند پاداشي كه داده مي‌شود براي كنترل پاداش تاييدي بر شايستگي و ارزش كار آنان است يا اين امكان را به آنان مي‌دهد كه به كارهاي مورد علاقه‌شان بپردازند. شواهد پژوهشي قابل ملاحظه‌اي وجود دارد كه پاداشهاي “اطلاعاتي” و “توانمندسازي” مي‌توانند آثار مثبت نيرومندي بر انگيزش دروني داشته باشند(24:335).
گذشته از اين، سه ويژگي خاص محيطي يعني رقابت، فشار زمان و منابع شايستگي‌هايي را طلب مي‌كند.
1- رقابت: به نظر مي‌رسد رقابت با توجه به مركز آن، آثار متفاوتي بر خلاقيت داشته باشد. هنگامي كه افراد بخواهند با همكارات خود كه در حالت مطلوب با آنان تبادل اطلاعات دارند رقابت نمايند خلاقيتشان فرو مي‌نشيند. ولي هنگامي كه افراد بخواهند با گروه‌هاي خارج از سازمان يا سازمان‌هاي ديگر رقابت نمايند خلاقيتشان ممكن است اوج بگيرد.
2- فشار زمان: گرچه به نظر مي‌رسد فشار زمان تا حدي آثار متناقض بر خلاقيت داشته باشد ولي روي رفته اثر منفي آن بر خلاقيت سازماني اندك باشد(25:117). اگر افراد باور كنند فوريت واقعي براي حل مساله‌اي وجود دارد زيرا واحدشان يا سازمانشان يا جهان نياز مبرمي براي حل سريع مساله دارد تا آنجا كه دست كم وقتي براي جستجوي گزينه‌ها باشد و تا زماني كه ساير حمايت‌هاي محيط كاري براي خلاقيت فراهم باشد به دليل فشار زمان مي‌توانند خلاقيت‌هاي زيادي از خود نشان دهند ولي اگر افراد بدانند كه تعيين موعد مقرر براي انجام كارها به منظور كنترل آنان انجام مي‌گيرد خلاقيت اندكي از خود نشان خواهند داد.
3- منابع: فراهم بودن منايع مشهود و نامشهود براي انجام كارها، آثار تا حدي پيچيده بر خلاقيت دارد گرچه به طور كلي ناكافي بودن منابع با خلاقيت اندك كاركنان همراه است، ولي ممكن است در آستانه اثرگذاري قرار دهد. بدين معني كه هرچند به هنگام كمبود شديد منابع، يافتن خلاقيت‌هاي فوق‌العاده نادر است ولي افزودن منابع بيش از ميزان مورد نياز، خلاقيت را افزايش نمي‌دهد.
اكثر مطالعاتي كه آثار بافتي بر خلاقيت را بررسي مي‌كنند بر محيط اجتماعي كار به جاي محيط فيزيكي آن تمركز دارند. تحقيقات معدودي نيز نشان از تاثير محيط فيزيكي بر خلاقيت دارند. بويژه افرادي كه در مكانهاي شلوغ كار مي‌كنند و كمترين حفاظتي در برابر مداخلات ناخواسته ندارند نسبت به كساني كه در محيط‌هاي حفاظت شده كار مي‌كنند خلاقيت كمتري از خود نشان مي‌دهند. در هر صورت، يافته‌هاي اين پژوهش‌ها حاكي است كه محيط اجتماعي كار اثر نيرومندي نسبت به محيط فيزيكي كار بر خلاقيت دارد(26:272).
اجرا :
مديران از راه‌هايي كه ماموريت‌هاي كاري، تيم‌هاي كاري و محيط‌هاي كاري را سامان مي‌دهند مي‌توانند به طور مستقيم بر انگيزش دروني و خلاقيت كاركنان اثرگذار باشند، پژوهش‌هاي انجام شده در زمينه خلاقيت نشان مي‌دهد انتخاب افراد براساس مهارت‌ها و علاقه‌هايشان بسيار حائز اهميت است. افراد را بايد به گونه‌اي با كارها سازگار ساخت كه بتوانند بهترين مهارت‌هاي خود را به طور اثربخش به كار گيرند و قوي‌ترين، “شور و اشتياق”‌ها در آنان به وجود آيد. تيم‌هاي كاري را بايد به گونه‌اي شكل داد كه اعضاي آنها بيانگر تنوع زمينه‌ها و ديدگاه‌هاي گوناگون باشد. به شرط آنكه براي مباحثه در مسائل كاري زيان مشتركي داشته باشند. رهبران تيم‌هاي كاري و سرپرستان مستقيم آنها بايد هدف‌هاي راهبردي درباره چگونگي تحقق هدف‌هاي هر پروژه را به خود آنان بسپارند. سرپرستان و همكارانشان در هر پروژه بايد كاملاً با فكرهاي جديد دوباره آنان برخورد نمايند ولي بازخور چالشي سازنده نيز ارائه دهند مديران عالي سازمان بايد اشتياق خود براي فكرهاي خلاق در سراسر سازمان را به روشني بيان دارند، چنين فكرهايي را هنگام بروز شناسايي كرده و كار خلاق را با در اختيار گذاشتن منابع بيشتري كه افراد را در انجام كار به اشتياق وامي‌دارد پاداش دهند. گذشته از اين، بايد ساز و كارهايي براي پرورش تبادل انديشه‌ها، ارتباطات كلي درباره كار ميان واحدهاي سازمان و جلوگيري از درگيريهاي شديد و مسائل سياسي ميان افراد و گروه‌هاي كاري تدبير گردد. سرانجام، منابع كافي براي پروژه‌هاي خلاق فراهم شود و بررسي دقيقي از معيارهاي زماني صورت پذيرد و تا آنجا كه ممكن است از تعيين موعد مقرر بسيار فشرده يا اختياري اجتناب شود.
برخي از ابزارهاي خاص پرورش خلاقيت در سازمان مي‌توانند مفيد باشند فنون تفكر خلاق، مانند هم‌انديشي و فراگرد حل خلاق مساله كه از آن نشات مي‌گيرد به نظر مي‌رسد تا حدودي انعطاف و بديع بودن انديشه افراد را افزايش دهد و ابزار كاغذ و قلم نيز سودمند است.
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
مدیران انجمن: مسعود صفرلی