پنج شنبه, 03 خرداد 1403

 



موضوع: مقاله (یونگ و روان شناسی تحلیلی)

مقاله (یونگ و روان شناسی تحلیلی) 11 سال 1 هفته ago #7349

یونگ و روان‌شناسی تحلیلی
گردآوردندگان: مریم آبیار و بهرام فرهمندپور

چکیده
مقاله حاضر کوشش دارد با کلمات ساده‌ و روان، مختصری راجع به ضمیر خودآگاه، ضمیر ناخودآگاه، ضمیر ناخودآگاه جمعی، نقاب، سایه، آنیما و آنیموس، که پایه‌های روان‌کاوی تحلیلی کارل‌گوستاو یونگ را تشکیل می‌دهند، بگوید.

کلیدواژه
روان‌پزشکی، روان‌کاوی تحلیلی، ضمیر خودآگاه، ضمیر ناخودآگاه، ضمیر ناخودآگاه جمعی، نقاب، سایه، آنیما، آنیموس.

مقدمه
کارل‌گوستاو یونگ (۱۸۷۵- ۱۹۶۱)، روان‌پزشک و متفکر سوئیسی، به‌خاطر فعالیت‌هایش در زمینه روان‌شناسی و ارائه نظراتش، تحت عنوان روان‌شناسی تحلیلی، معروف است. وی را در کنار زیگموند فروید از پایه‌گذاران دانش نوین روان‌کاوی قلمداد می‌کنند.
یونگ در جوانی مجذوب علم و فلسفه شد. برای همین، دانشگاه بازل، جهت تحصیل در رشته پزشکی، به وی بورسیه داد. بعدها در یک حالت شهودی پی برد، آموزه‌ای که دنبالش می‌گردد، روان‌پزشکی است.
یونگ بیشتر از دو سال در جلسات احضار روح شرکت می‌کرد. این جلسات موضوع آماده‌ای برای تحقیقات وی بود و حتی موضوع پایان‌نامه دکتری او در ۱۹۰۲ شد.
در ۱۹۰۵ به سمت پزشک ارشد بورگهولتزلی رسید و بعد از آن سمت مدرس دانشکده طب (در دانشگاه زوریخ) را عهده‌دار شد.
در ۱۹۰۶ نتیجه کارهایش را در یادداشتی برای زیگموند فروید ارسال کرد. مکاتبه و دوستی آن دو تا ۱۹۱۳ ادامه یافت.
اولین دیدار یونگ با فروید در وین رخ داد و آنها سیزده ساعت تمام با هم حرف زدند.
متأسفانه رابطه فروید با یونگ، که زمانی او را وارث بدون معارض روان‌کاوی می‌دانست، در ۱۹۰۹ تیره شد. در این زمان (سی‌ونُه‌سالگی) یونگ به بن‌بست رسیده بود، دوستان و همکارانش رهایش کرده بودند و از خواندن کتاب‌های علمی دست کشیده بود. بین سال‌های ۱۹۱۴ تا ۱۹۱۹ از جهان کناره گرفت تا ناخودآگاه خویش را بکاود.
در ۱۹۱۳ روش خود را روان‌شناسی تحلیلی نامید تا آن را از روان‌کاوی متمایز کند. حتی مدعی شد این روش، شیوه‌ای‌ است که می‌تواند کوشش‌های روان‌شناسی (روان‌کاوی) فروید و روان‌شناسی فردی آدلر را دربر گیرد.
در اوایل ۱۹۴۴ (در شصت‌ونُه‌سالگی) بر اثر سانحه‌ای زمین خورد و پایش شکست. پس از آن دستخوش یک حمله قلبی شد و تحت تأثیر دارو و در حال مرگ به هذیانی (تجربه نزدیک به مرگ) گرفتار آمد و پدیده خروج روح از بدن را تجربه کرد.
کارل‌گوستاو یونگ در هشتادوپنج‌سالگی از دنیا رفت.

ضمیر خودآگاه
بخشی از وجود ماست که فکر می‌کند و دلیل و برهان می‌آورد و برای تصمیم‌گیری‌ روزمره از آن استفاده می‌کنیم. ما با ضمیر خودآگاه‌مان می‌توانیم هرآنچه را بخواهیم، در زندگی‌مان خلق کنیم. با این بخش از ذهن می‌توانیم هرچیزی را بپذیریم یا رد کنیم. می‌توانیم یاد بگیریم افکارمان را در جهت آنچه رؤیاها و اهداف‌مان حمایت و آشکار می‌کند، هدایت کنیم. ضمیر خودآگاه یا ذهن هوشیار ما قدرتمند است، اما به‌مراتب محدودتر از ضمیر ناخودآگاه است.

ضمیر خودآگاه
ــ گنجایش محدود پردازش‌شده دارد؛
ــ حافظه کوتاه‌مدت (در حدود بیست ثانیه) دارد؛
ــ توانایی اداره‌کردن هربار یک تا سه رویداد دارد؛
ــ قدرت حرکت آنی با سرعت 190 تا 230 کیلومتر بر ساعت دارد؛
ــ توانایی پردازش به‌طور متوسط 2000 بیت اطلاعات بر هرثانیه دارد؛
ــ ضمیر خودآگاه فقط در زمان حال کار می‌کند و تمامی فعالیت‌های جسمانی را زیر نظر دارد.

ضمیر ناخودآگاه
ضمیر ناخودآگاه به‌مراتب خارق‌العاده‌تر است. از آن به‌عنوان ذهن معنوی نام برده می‌شود، و حدومرزی نمی‌شناسد، مگر برای هرآنچه خودآگاهانه انتخاب می‌کنید.
ضمیر ناخودآگاه قادر نیست مفاهیم یا عقاید را رد کند، بلکه می‌توانیم با استفاده از ضمیر خودآگاه، باورهای ضمیر ناخودآگاه را دوباره برنامه‌ریزی کنیم، و ذهن ناخودآگاه مجبور است باور جدید را بپذیرد.
درواقع، می‌توانیم با اراده و عزمی آگاهانه، محتوای ضمیر ناخودآگاه را تغییر دهیم!
ضمیر ناخودآگاه، کلمه‌به‌کلمه فکر می‌کند و هرفکری را که ضمیر خودآگاه برای فکرکردن انتخاب کند، می‌پذیرد.
ضمیر ناخودآگاه به مراتب قوی‌تر از ضمیر خودآگاه است. وقتی ذهن را به‌صورت کوه یخ تصور کنید، بخشی از آن، که بیرون از آب است و می‌توان دید، همان ضمیر خودآگاه است که فقط یک‌ششم از گنجایش واقعی ذهن را به نمایش می‌گذارد و بخش زیر آب (پنج‌ششم) ذهن ناخودآگاه است.
درابتدا، وقتی ذهن خودآگاه را به‌کار می‌گیریم ــ که معمولاً هم همین‌طور است ــ فقط از بخشی از نیروی بالقوه خود استفاده می‌کنیم.
ضمیر خودآگاه بسیار کندتر و آهسته‌تر از ضمیر ناخودآگاه است.

ضمیر ناخودآگاه
ــ قابلیت پردازش گسترده‌ای دارد؛
ــ حافظه بلندمدت (تجارب گذشته، نگرش‌ها، معیارها و باورها) دارد؛
ــ توانایی اداره‌کردن هربار هزاران‌رویداد دارد؛
ــ قدرت حرکت آنی با سرعت شانزده هزارکیلومتر در ساعت دارد؛
ــ توانایی پردازش به‌طور متوسط 000/000/000/4 بیت اطلاعات بر ثانیه دارد.

ضمیر ناخودآگاه جمعی
مخزنی است كه كهن‌الگوها/ آركی‌تایپ‌ها‌ در آن، جا گرفته‌اند. كهن‌الگوها به معنای مدل یا نمونه اصلی و اولیه‌ای است كه طرح‌ها و دیگرچیزها از آن سرمشق گرفته‌اند. برخی از كهن‌الگوها جهانی و در همه‌جا یكسان‌اند؛ یعنی تمامی افراد، تصاویر و تجسمات یگانه‌ای را به ارث می‌برند.
برخی از كهن‌الگوها در حالت‌دادن به شخصیت و رفتار از چنان اهمیتی برخوردارند كه یونگ، با توجه ویژه‌ای به آنها پرداخته است.

پرسونا (نقاب)
پرسونا (نقابی است که بازیگران یونان باستان هنگام اجرای نمایش‌نامه به صورت می‌زدند) یا شخصیت بیرونی، واسطه بین ایگو و دنیای واقعی است. درواقع، ما هم می‌توانیم پرسونا را نقاب ایگو بدانیم؛ یعنی تصویری که فرد به جهان بیرون عرضه می‌کند. پرسونای ما، با توجه به نقش‌مان تغییر می‌کند؛ برای مثال، یک مرد تصویر ویژه‌ای را از خود به همکاران حرفه‌ای خویش و تصویر دیگری را به کودکان خود عرضه می‌کند. به گفته یونگ: "نقاب شخصیتی، روش سازگاری فرد با دنیاست؛ یا رفتاری است که فرد در مواجهه با دنیا اتخاذ می‌کند. هرکار و حرفه‌ای نقاب شخصیتی خود را دارد ... منتهی خطر آنجاست که مردم با نقاب شخصیتی خود یکی می‌شوند. استاد دانشگاه با کتاب درسی خویش و آوازه‌خوان با نوع صدای خویش ... با کمی‌مبالغه می‌توان گفت نقاب شخصیتی چیزی است که شخص واقعاً نیست، اما خود او و دیگران می پندارند هست".
این هم واقعیتی است که ما به این بخش از شخصیت خویش برای رویارویی مؤثر با دیگران نیاز داریم؛ برای مثال، اغلب ضروری است تصویری از قابل‌اعتماد و مصمم‌بودن را در صورتی که می‌خواهیم دیگران به ما گوش فرادارند به آنان نشان می‌دهیم. پرسونا تا جایی که توازن شخصیت به‌ هم نخورد می‌تواند رشد یابد، اما این امر نباید به قیمت حذف اجزای دیگر شخصیت تمام شود. پرسونا نیز یکی از کمپلکس‌های فراگیر جهانی است.

سایه
سایه (خود تاریك‌تر ما) بخش پست و حیوانی شخصیت است؛ میراث نژادی است كه از شكل‌های پایین‌تر زندگی به ما رسیده. سایه شامل تمامی امیال و فعالیت‌های غیراخلاقی، هوس‌آلود و منع شده است.
یونگ نوشته: سایه، ما را به کارهایی وامی‌دارد كه معمولاً انجام‌شان را به خود اجازه نمی‌دهیم. پس از اقدام به این اعمال، معمولاً اصرار می‌ورزیم بر این‌كه چیزی ما را به آن كار واداشت!
یونگ ادعا می‌كرد كه آن چیز، بخش ابتدایی طبیعت ماست. اما سایه جنبه مثبت نیز دارد و منبع برانگیختگی، آفرینندگی، بینش و هیجان عمیق است و برای رشد انسان ضروری.
سایه تشکیل شده از صفات و احساساتی که نمی‌توانیم در خود بپذیریم.
سایه، تصویری معکوس از پرسونا و دربر گیرندۀ هرویژگی است که برای پرسونا ناپذیرفتنی باشد. چه این ویژگی‌ها مثبت باشد و چه منفی، یک پرسونای شجاع سایه‌ای ترسو دارد؛ به‌عبارتی، سایه همان آقای هاید از دکتر جکیل است. در رؤیا، سایه به فردی از همان جنسیت فرافکنی می‌شود. مانند زمانی که یک مرد دربارۀ یک قاتل شرور رؤیا می‌پردازد، یا وقتی یک زن دربارۀ یک روسپی زشت، خیال‌پردازی می‌کند.
در زندگی روزمره، وقتی در موقعیت ناخوشایندی هستیم و برای نمونه به‌ناگهان تذکری خصمانه از دهان‌مان بیرون می‌پرد: این موضوع مطلقاً مورد نظر من و از من نمی‌تواند باشد؛ سایه ما خود را نشان می‌دهد. وقتی شکایت می‌کنیم از: آن چیزی که ابداً نمی‌توانیم در مردم تحمل کنم، درواقع، تظاهرات سایه خود را می‌بینیم؛ چون چنین تندی و حرارتی دلالت دارد که ما برضدآگاه‌شدن از وجود این کیفیت در خود دفاع می‌کنیم.
در بیشتر موارد، سایه به‌طور عمده منفی است؛ چون متضاد تصویر مثبتی است که از خود داریم. به‌طورکلی، سایه شامل همه آرزوها و هیجانات ناسازگار با تمدن امروزی است که در نتیجه با معیارهای اجتماعی و شخصیت آرمانی ما متناسب نیست. هراندازه جامعه‌ای، که فرد در آن زندگی می‌کند، متعصب‌تر و مقیدتر باشد، سایه نیز وسیع‌تر خواهد بود.
زمانی که یونگ مشاهده کرد اغلب بیمارانش سایه خود را انکار می‌کنند و آن را واپس می‌زنند، به این نتیجه رسید که بیشتر باید راهی برای زندگی‌کردن با بخش تاریک شخصیت خود بیابد. درواقع، بهداشت جسمی و روانی او وابسته به این راهیابی است. البته پذیرش سایه مستلزم تلاش فراوان و اغلب به معنی کنارنهادن آرمان‌های مورد علاقه است. اما یونگ متذکر می‌شود که این آرمان‌ها اغلب بسیار بلندپروازانه و یا بر مبنای پندارهای نادرست هستند. به باور یونگ: سرکوبی یا واپس‌زنی سایه و نپذیرفتن آن باعث می‌شود، ناخودآگاه قدرت زیادی بیابد و رفته‌رفته نیرومندتر شود که در چنین صورتی، هنگام بروز شدت بیشتر، خواهد داشت و خطرناک‌تر خواهد بود. در حالی که اگر به‌شدت واپس زده نشود، تظاهر و عمل آن جزیی و با شدت کمتر خواهد بود. نمونه آن را می‌توان در رفتار مردم به ظاهری بسیار آرام و محبوب در هنگامه آشوب و شورش خیابانی دید. گفته شده سایه معمولاً منفی است، اما در همان حد که تصویر آگاهانه ما از خود شامل عناصر منفی باشد، سایه ناخودآگاه مثبت خواهد بود؛ برای مثال، زن جوانی که خود را زشت می‌انگارد، ممکن است درباره یک بانوی زیبارو، رؤیا ببیند. وی این بانوی زیبا را فردی دیگر می‌پندارد، اما ممکن است این بانو، تجسمی از زیبایی خود او باشد که آرزو می‌کند ظاهر شود. تماس با سایه ــ چه مثبت و چه منفی ــ مهم است. بینش نسبت به طبیعت سایه، نخستین گام به‌سوی آگاهی از خود و انسجام شخصیت است.

آنیما و آنیموس
آنیما عبارت است از: ته‌نشست همۀ تجارب از زن در میراث روانی یک مرد. آنیموس عبارت است از: ته‌نشست همۀ تجارب از مرد در میراث روانی یک زن. این امر به‌واسطه صاحب‌نظران فراوان عنوان شده است که بشر، یک موجود دوجنسی است و یک مرد با عنصر مکمل زنانه و یک زن با عنصر مکمل مردانه است. چینی‌های تائوئیست از ین و یانگ صحبت می‌کنند؛ یعنی جنبه‌های زنانه و مردانه شخصیت انسان. هرچند این نکته در ابتدا عجیب به‌نظر می‌رسد، ولی یافتن خصوصیات زنانه و مردانه در شخصی از یک جنس واحد تجربه و استنباط بالنسبه شایع و مشترکی است. یونگ در کتاب "دو رساله درباره روان‌شناسی تحلیلی"می‌نویسد: تصویر قوی زن به‌صورت یک نمودگار باستانی در ناخودآگاه جمعی مرد وجود دارد که وی به کمک آن طبیعت زن را درمی‌یابد.
نمودگار باستانی زن ناشی از تجربه و استنباط باستانی مرد از زن است و به‌هیچ‌وجه منش واقعی زن مشخص و متمایزی را نمی‌نمایاند. این تصویر در طول زندگی مرد از طریق تماس‌های واقعی، که با زنان دارد، خودآگاه و قابل‌لمس می‌شود. نخستین و مهم‌ترین تجربه یک مرد نسبت به زن به‌وسیله ارتباط با مادر حاصل می‌شود. تجربه و استنباط کودک از مادر خویش یک ویژگی ذهنی دارد؛ چون تنها بر پایه چگونگی رفتار مادر نیست، بلکه کیفیت احساس کودک از رفتار مادر خود حائز اهمیت است. تصویر مادرانه‌ای که هرکودک در ذهن خویش پدید می‌آورد، تصویر دقیق مادرش نیست، بلکه بر پایه آمادگی و زمینه کودک برای ایجاد تصویر یک زن، یعنی آنیما شکل گرفته است. برطبق نظر یونگ اصل زنانه شامل ظرفیت‌هایی برای پرستاری، احساسات، هنر، یگانگی با طبیعت است. آنیموس در زن، المثنای آنیما در مرد است که از سه ریشه منشعب شده است:
ــ تصویر قوی از مرد در ناخودآگاه جمعی، که زن به ارث می‌برد؛
ــ تجربه خاص زن از مردانگی، از تماس‎هایی که درطول زندگی خویش با مردان داشته است، حاصل می‌شود؛
ــ زمینه پنهانی مردانه در خود او.
اصل مردانه شامل اندیشه منطقی، ابراز وجود قهرمانانه و پیروزی بر طبیعت است.عنصر مردانه در زن باعث می‌شود، در مواقع ضروری بتواند عهده‌دار اموری شود که ویژه مردان تلقی می‌گردد. پدر نخستین ناقل تصویر آنیموس برای دختربچه است. همه ما از نظر زیست‌شناختی به میزان چشمگیری ظرفیت‌های جنس دیگر را داریم. وقتی انیما و انیموس در وهم‌ و رؤیا ظاهر می‌شوند، نشان‌دهنده فرصت و مجال برای فهم چیزی است که تاکنون ناخودآگاه بوده است. این دو هیچ‌وقت به‌طور کامل جزء خودآگاهی نمی‌شوند و همیشه بخشی از آنها پوشیده در لفافه‌ای از رموز و اسرار در ناخودآگاه جمعی ، پنهان می‌ماند.
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.