خوش آمديد,
مهمان
|
|
دخترک خسته وارد مترو شد
تا خود را به خانه خاله اش برساند آخه به خاله قول داده بود برای دیدنش برود ایستگاه چهارراه ولیعصر سوار شد ایستگاه دوم بود که 50 مرد وارد واگن بانوان شدند و دخترک آنقدر بی رمق بود که به زحمت خودش را به کناری رساند تا در فشار جمعیت له نشود زنی فریاد زد این واگن بانوانه آقایون پیرزنی داد زد آقا جون توام جای پسر من مادر پام درد میکنه حواست نیست من دارم له می شم اما انگار این جماعت گوششان بدهکار نبود تا مقصد بسیار مانده بود دخترک تصمیم گرفت خط را عوض کند وارد خط دیگری شد تا خود را به مقصد برساند وارد مترو که شد در واگن خانمهای محترم بین دو واگن بر زمین نشسته بودند و فشار جمعیت باز زیاد بود اما جایی برای نفس کشیدن بود در افکار خود به مترو و مسئولین آن می اندیشید اما خوشحال بود از اینکه حداقل تو این واگن همه خانم هستند بی خبر از اینکه تا دقایقی دیگر مترو به ایستگاه رسید 70 نفر مرد با سرعت تمام وارد واگن مترو شدند و این بار دیگر نه جایی برای نفس بود و نه جایی برای حرف به مقصد با سختی رسید با مامور ایستگاه ها مطلب را در میان گذاشت و او گفت باید به حراست مترو گزارش شود خوشحال به حراست مترو رفت اما تلاشش بی نتیجه بود چون آنها گفتند کاری از دست ما بر نمی آید تقاضای نیرو کردیم اما نیرو نداریم برای کنترل این موضوع دخترک با ناتوانی تمام گفت حداقل به مامورین خود بگویید در ایستگاه ها نباشند تا آدم بداند که کاری از دستشان بر نمی آید |
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
|