چهل روز گذشت...

  • پرینت
واحد 13 تهران

کاروان خاطرات، بازگشته است از جایی که چهل روز گذشته است از ماتم‏های سرخ، از عطش‏ های پرپر شده.

این آتش یادها، چهل روز چون اسبان  تاخته اند بر پیکر صبر آنان.

بازماندگانِ حادثه تیغ و تاول، رسیده اند به نقطه های از آغاز؛ به نگاه‏های در خون شناور، به گلوهای بریده شده در دلِ تشنگیِ دشت.

کاروانِ اربعین، با خطبه های گریه، از شام رسوا برگشته است و تصاویر جراحت، در سوزنده‏ نرین بیان قاب می‏شود و در سوزنده‏ ترین بیابان.

بغل بغل شعله ریخته می‏شود در صحرا.

دوبیتی ‏های پرلهیب، سطح مصیبت‏ زده دشت را گلگون تر می‏کند. اکنون چهل روز از آن سیل عطش، سپری شده است. قافله ای زخم خورده، وارد سرزمین چهلمین روز می‏شود.
واحد 13تهران

اینان اربعین را با خود آورده اند؛ با نقل خاطرات قطعه قطعه شده. دنیای ادب نیز گل و ستاره آورده است که به پای سربلندی‏شان بریزد.

سلام بر استواری غیرقابل ترسیم شما! سلام بر آن گام‏های شکیباتان که جاده‏ های دراز شام را خسته کرد!

هر سال، چشمان غمبار اربعین که می ‏آید، اطراف ما پر می‏شود از هیئت‏های مذهبی التماس و دسته دسته گل‏های اشک.

هر سال اربعین، از لابه ‏لای واژه‏ های مذاب مداحان، دل‏های آسمانی شما دیده می‏شود و علم‏های ما از هوش می‏روند.

لباس‏های مشکی تقویم، بوی قتلگاه می‏گیرند.

اربعین! به یاد روشنیِ شما شمع‏ گونه می‏سوزیم و گریه سر می‏دهیم برای فاصله‏ های خود و زجرهای شما.

خوشا زندگی در این گریستن و مردن‏ های پیاپی!

واحد 13تهران
نويسنده :

این کاربر مطلب منتشر شده دارد.