پنج شنبه, 09 فروردين 1403

 


daneshjo jadid
 راهنمای دانشجویان و اخبار دانشجویان ورودی جدید  
دانشگاه جامع علمی کاربردی واحد13
pajoh2 copy
کارکاه ها و نشست های تخصصی  مجازی    
دانشگاه جامع علمی کاربردی واحد13
paziresh1111111
پذیرش دانشجو بدون کنکور ، ثبت نام از طریق سایت    
دانشگاه جامع علمی کاربردی واحد13
anjoman1
سامانه آموزش مجازی   
برای ورود به سامانه کلیک نمایید
anjoman1
ارسال سوال و درخواست
از طریق تیکتینگ
  
(پاسخگویی آنلاین)

10 copy copy copy copy copy copy copy copy copy copy copy copy copy copy copy
ثبت نام ، انتخاب واحد ، پرداخت شهریه 

12 copy copy copy copy copy copy copy 1 copy
زمان ثبت نام،انتخاب واحد ،
حذف و اضافه و برنامه هفتگی 

anjoman1
 انجمن های علمی دانشجویی
و سامانه آموزش مجازی 

karvarzi copy
اخبار کارورزی 
فرهنگ و هنر مرکز 13 


مصاحبه باخود

56232155194204155175854247641714566213
اون شب وقتی به خونه رسیدم دیدم همسرم مشغول آماده کردن شام است. دستشو گرفتم و گفتم: باید راجع به یک موضوعی باهات صحبت کنم. اون هم آروم نشست و منتظر شنیدن حرف های من شد. دوبارهسایه رنجش و غم رو توی چشماش دیدم. اصلا نمی دونستم چه طوری باید بهش بگم، انگاردهنم باز نمی شد. هرطور بود باید بهش می گفتم و راجع به چیزی که ذهنم رو مشغول کردهبود، باهاش صحبت می کردم. موضوع اصلی این بود که من می خواستم از اون جدا بشم. بالاخره هرطور که بود موضوع رو پیش کشیدم، از من پرسید چرا؟! اما وقتی از جواب دادنطفره رفتم خشمگین شد و در حالی که از اتاق غذاخوری خارج می شد فریاد می زد: تو مردنیستی.
اون شب دیگه هیچ صحبتی نکردیم و اون دایم گریه می کرد و مثل باران اشک میریخت. می دونستم که می خواست بدونه که چه بلایی بر سر عشق مون اومده و چرا؟ اما بهسختی می تونستم جواب قانع کننده ای براش پیدا کنم. چرا که من دلباخته یک دختر جوانبه اسم"دوی" شده بودم و دیگه نسبت به همسرم احساسی نداشتم. من و اون مدت ها بود کهبا هم غریبه شده بودیم من فقط نسبت به اون احساس ترحم داشتم. بالاخره با احساس گناهفراوان موافقت نامه طلاق رو گرفتم. خونه، 30درصد شرکت و ماشین رو به اون دادم. امااون یک نگاه به برگه ها کرد و بعد همه رو پاره کرد.
زنی که بیش از 10 سال باهاشزندگی کرده بودم تبدیل به یک غریبه شده بود و من واقعا متاسف بودم و می دونستم کهاون 10 سال از عمرش رو برای من تلف کرده و تمام انرژی و جوانی اش رو صرف من و زندگیبا من کرده، اما دیگه خیلی دیر شده بود و من عاشق شده بودم. بالاخره اون با صدایبلند شروع به گریه کرد، چیزی که انتظارش رو داشتم. به نظر من این گریه یک تخلیههیجانی بود. بالاخره مسئله طلاق کم کم داشت براش جا می افتاد.
فردای اون روزخیلی دیر به خونه اومدم و دیدم که یک نامه روی میز گذاشته! به اون توجهی نکردم ورفتم توی رختخواب و به خواب عمیقی فرو رفتم. وقتی بیدار شدم دیدم اون نامه هنوز همهمون جاست. وقتی اون رو خوندم دیدم شرایط طلاق رو نوشته. اون هیچ چیز از من نمیخواست به جز اینکه در این مدت یک ماه که از طلاق ما باقی مونده بهش توجه کنم. اوندرخواست کرده بود که در این مدت یک ماه تا جایی که ممکنه هر دومون به صورت عادیکنار هم زندگی کنیم. دلیلش هم ساده و قابل قبول بود؛ پسرمون در ماه آینده امتحانمهمی داشت و همسرم نمی خواست که جدایی ما پسرمون رو دچار مشکل بکنه! این مسئله برایمن قابل قبول بود. اما اون یک درخواست دیگه هم داشت: از من خواسته بود که به یادبیارم که روز عروسی مون من اون رو روی دست هام گرفته بودم و به خانه آوردم ودرخواست کرده بود که در یک ماه باقی مونده از زندگی مشترکمون هر روز صبح اون رو ازاتاق خواب تا دم در به همون صورت روی دست هام بگیرم و راه ببرم!

خیلیدرخواست عجیبی بود. با خودم فکر کردم حتما داره دیوانه می شه. اما برای این کهآخرین درخواستش رو رد نکرده باشم موافقت کردم. وقتی این درخواست عجیب و غریب روبرای "....."تعریف کردم اون با صدای بلند خندید گفت: به هر حال باید با مسئله طلاقروبرو می شد، مهم نیست داره چه حقه ای به کار می بره!!
مدت ها بود که من و همسرمهیچ تماسی با هم نداشتیم تا روزی که طبق شرایط طلاق که همسرم تعین کرده بود من اونرو بلند کردم و در میان دست هام گرفتم. هر دومون مثل آدم های دست و پاچلفتی رفتارمی کردیم و معذب بودیم. پسرمون پشت ما راه می رفت و دست می زد و می گفت: بابا مامانرو تو بغل گرفته راه می بره.جملات پسرم دردی رو در وجودم زنده می کرد، از اتاق خوابتا اتاق نشیمن و از اون جا تا در ورودی حدود 10متر مسافت رو طی کردیم. اون چشم هاشوبست و به آرومی گفت: راجع به طلاق تا روز آخر به پسرمون هیچی نگو! نمی دونم یک دفعهچرا این قدر دلم گرفت و احساس غم کردم. بالاخره دم در اون رو زمین گذاشتم. رفت وسوار اتوبوس شد و به طرف محل کارش رفت. من هم تنها سوار ماشین شدم و به سمت شرکتحرکت کردم. روز دوم هر دومون کمی راحت تر شده بودیم، می تونستم بوی عطرشو استشمامکنم. عطری که مدتها بود از یادم رفته بود!
با خودم فکر کردم من مدتهاست که بههمسرم به حد کافی توجه نکرده بودم. انگار سال هاست که ندیدمش، من از اون مراقبتنکرده بودم. متوجه شدم که آثار گذر زمان بر چهره اش نشسته، چند تا چروک کوچک گوشهچشماش نشسته بود. لابلای موهاش چند تا تار خاکستری ظاهر شده بود! برای لحظه ای باخودم فکر کردم: خدایا من با او چه کار کردم؟! روز چهارم وقتی اون رو روی دست هامگرفتم حس نزدیکی و صمیمیت رو دوباره احساس کردم. این زن، زنی بود که 10 سال از عمرو زندگی اش رو با من سهیم شده بود. روز پنجم و ششم احساس کردم، صیمیت داره بیشتر وبیشتر می شه، انگار دوباره این حس زنده شده و دوباره داره شاخ و برگ می گیره. منراجع به این موضوع به "دوی" هیچی نگفتم. هر روز که می گذشت برام آسون تر و راحت ترمی شد که همسرم رو روی دست هام حمل کنم و راه ببرم. با خودم گفتم حتما عضله هام قویتر شده. همسرم هر روز با دقت لباسش رو انتخاب می کرد!
یک روز در حالی که چند دستلباس رو در دست گرفته بود احساس کرد که هیچ کدوم مناسب و اندازه نیستند. با صدایآروم گفت: لباس هام همگی گشاد شدند. و من ناگهان متوجه شدم که اون توی این مدت چهقدر لاغر و نحیف شده و به همین خاطر بود که من اون رو راحت حمل می کردم. انگاروجودش داشت ذره ذره آب می شد. گویی ضربه ای به من وارد شد، ضربه ای که تا عمق وجودمرو لرزوند. توی این مدت کوتاه اون چقدر درد و رنج رو تحمل کرده بود. انگار جسم وقلبش ذره ذره آب می شد. ناخوداگاه بلند شدم و سرش رو نوازش کردم. پسرم این منظره کهپدرش، مادرش رو در آغوش بگیره و راه ببره تبدیل به یک جزء شیرین زندگی اش شدهبود!همسرم به پسرم اشاره کرد که بیاد جلو و به نرمی و با تمام احساس اون رو در آغوشفشرد. من، رویم رو برگردوندم، ترسیدم نکنه که در روزهای آخر تصمیمم رو عوض کنم. بعداون رو در آغوش گرفتم و حرکت کردم!
همون مسیر هر روز، از اتاق خواب تا اتاقنشیمن و در ورودی. دست های اون دور گردن من حلقه شده بود و من به نرمی اون رو حملمی کردم، درست مثل اولین روز ازدواج مون. روز آخر وقتی اون رو در آغوش گرفتم بهسختی می تونستم قدم های آخر رو بردارم. انگار ته دلم یک چیزی می گفت: ای کاش اینمسیر هیچ وقت تموم نمی شد. پسرمون رفته بود مدرسه، من در حالی که همسرم در آغوشمبود با خودم گفتم: من در تمام این سالها هیچ وقت به فقدان صمیمیت و نزدیکی در زندگیمون توجه نکرده بودم ! اون روز به سرعت به طرف محل کارم رانندگی کردم، وقتی رسیدمبدون این که در ماشین رو قفل کنم ماشین رو رها کردم. نمی خواستم حتی یک لحظه درتصمیمی که گرفتم، تردید کنم. "......" در رو باز کرد و من بهش گفتم که متاسفم، من نمیخوام از همسرم جدا بشم! اون حیرت زده به من نگاه می کرد، به پیشانیم دست زد و گفت: ببینم فکر نمی کنی تب داشته باشی؟ من دستشو کنار زدم و گفتم: نه! متاسفم، من جداییرو نمی خوام. این منم که نمی خوام از همسرم جدا بشم. به هیچ وجه نمی خوام اون رو ازدست بدم. زندگی مشترک من خسته کننده شده بود، چون نه من و نه اون تا یک ماه گذشتههیچ کدوم ارزش جزییات و نکات ظریف رو در زندگی مشترکمون نمی دونستیم. زندگیمشترکمون خسته کننده شده بود نه به خاطر این که عاشق هم نبودیم بلکه به این خاطر کهاون رو از یاد برده بودیم. من حالا متوجه شدم که از همون روز اول ازدواج مون کههمسرم رو در آغوش گرفتم و پا به خانه گذاشتم موظفم که تا لحظه مرگ همون طور اون رودر آغوش حمایت خودم داشته باشم. "......" انگار تازه از خواب بیدار شده باشه در حالیکه فریاد می زد در رو محکم کوبید و رفت.
من از پله ها پایین اومدم سوار ماشینشدم و به گل فروشی رفتم. یک سبد گل زیبا و معطر برای همسرم سفارش دادم. دختر گلفروش پرسید: چه متنی روی سبد گل تون می نویسید؟ و من در حالی که لبخند می زدمنوشتم: از امروز صبح، تو رو در آغوش مهرم می گیرم و حمل می کنم، تو رو با پاهای عشقراه می برم، تا زمانی که مرگ، ما دو نفر رو از هم جدا کنه و امیدوارم که فقط مرگمارو از هم جدا کنه...




**درسته، جزئیات ظریفی توی زندگی ماها هست که از اهمیت فوق العادهای برخورداره ولی در بعضی مواقع از اونها غافل هستیم. مسائل و نکاتی که برای تداومو یک رابطه، مهم و ارزشمندند. این مسایل خانه مجلل، پول، ماشین و مسایلی از اینقبیل نیست. این ها هیچ کدوم به تنهایی و به خودی خود شادی آفرین نیستند. پس درزندگی سعی کنید زمانی رو صرف پیدا کردن شیرینی ها و لذت های ساده زندگی تون کنید. چیزهایی رو که از یاد برده اید رو یادآوری و تکرار کنید و هر کاری رو که باعث ایجادحس صمیمیت و نزدیکی بیشتر و بیشتر بین شما و همسرتون می شه، انجام بدید. زندگی خودبه خود دوام پیدا نمی کنه!!
نويسنده : محمدعلي رايدپور

این کاربر 12 مطلب منتشر شده دارد.

به منظور درج نظر برای این مطلب، با نام کاربری و رمز عبور خود، وارد سایت شوید.

  1. آموزش
  2. فرهنگی و پژوهشی
  3. اخبار کلاسها
  4. کانون های مشاوره
  5. سرفصل دروس
  6. مدیران گروه
  7. ثبت نام و ورود
  8. انجمن ها
  9. دسترسی سریع
  10. آموزش های کوتاه مدت (تک درس - تک پودمان)
  11. ارسال درخواست پشتیبانی (تیکت)
در 1402/11/11
اطلاعیه-شرایط-ثبت-نام-کارشناسی-برای-دانشجویان-ترم-آخر-کاردانی-فاقد-گواهی-فراغت-از-تحصیل
دانشجویان ترم آخر کاردانی که هنوز گواهی فارغ التحصیلی آنها صادر نشده است در صورت تمایل برای ثبت نام در مقطع کارشناسی می توانند، با مراجعه حضوری به مرکز پس از چک کردن دروس پاس شده  از روی سرفصل دروس و...
در 1402/11/11
اطلاعیه-اخذ-دروس-معرفی-به-استاد
قابل توجه دانشجویان ترم آخر کاردانی و کارشناسیبا توجه به بخشنامه جامع علمی کاربردی ، دانشجویانی که برای فراغت از تحصیل دارای حداکثر دو درس باقی مانده با شرایط زیر می باشند میتوانند این دروس را به...
در 1402/11/10
اطلاعیه-درخواست-تجدید-نظر-نمره-تو-سط-دانشجو-مورخ-10-و-11-بهمن
دانشجویان گرامی ، برای درخواست تجدیدنظر فقط روزهای 10 و 11 بهمن فرصت دارید که در سامانه هم آوا درخواست  خود را در مقابل درس مورد نظر را ثبت نمایید. ضمنا پاسخ تجدید نظر روزهای 12 و 13...
در 1402/10/12
کنسلی-کلاس-درس-استاد-خاوندی-مورخ-1402-10-12
قابل توجه دانشجویان گرامی: کلاس درس استاد خاوندی ،مورخ 1402/10/12 برگزار نمی گردد. TRANSLATE with x ...
در 1402/10/12
کنسلی-کلاس-درس-سرکار-خانم-گرامی-مورخ-1402-10-12
قابل توجه دانشجویان گرامی: کلاس درس سرکار خانم گرامی مورخ 1402/10/12 برگزار نمی گردد. TRANSLATE with x ...
در 1401/09/02
برگزاری-نمایشگاه-کتاب-به-مناسبت-هفته-کتاب
برگزاری نمایشگاه کتاب به مناسبت هفته کتاب؛کتاب رخساره های گردشگری ایران مورد توجه و استقبال دانشجویان مخصوصا رشته...
در 1401/05/25
گزارش-تصویری-مراسم-سوم-امام-حسین-ع-مرکز-فرهنگ-و-هنر-واحد-13
در روز سوم امام حسین(ع) مراسم عزاداری به همت مدیر مرکز خانم صفاپو و بخش فرهنگی دانشگاه و با حضور گرم میهمانان عزادار امام حسین(ع) برگزار گردید. در ابتدای مراسم حاج...
در 18/12/1401
کلیه کلاس های دانش خانواده استاد رمضانی در سال 1401 کنسل و تایم کلاس متعاقبا اعلام میگردد.
در 13/12/1401
کلیه کلاس های استاد عظیمی روز شنبه مورخ 1401/12/13 لغو میباشد.
در 11/12/1401
کلیه کلاس های استاد کشاورزیان از تاریخ 13 اسفند الی 19 اسفند تشکیل نمیشود.
در 10/12/1401
کلاس های استاد هشترودی روز چهارشنبه مورخ 1401/12/10 لغو میباشد.
در 09/12/1401
کلیه کلاس های استاد سلطان محمدی روز پنجشنبه مورخ 12/11 لغو میباشد.
moshaver karafari

ravan shenakhti

moshaver mazhabi
در 1401/06/13
سر-فصل-دروس
بخش : سر فصل دروس
در 1401/06/12
سر-فصل-دروس-کاردانی
  This page is in Chichewa   Translate to...
بخش : سر فصل دروس
به زودی ...
  • ارسالي جهت نمايش وجود ندارد
 فیلم-آموزشی-انتخاب-واحد       
  


در 1399/02/20
برگزاری-کارگاه-آموزشی-بورس-و-سرمایگذاری
قابل توجه دانشجویان ، اساتید و علاقمندان به شرکت گارگاه آموزشی بورس و سرمایه گذاریبه اطلاع کلیه علاقمندان میرساند واحد فرهنگ و هنر مرکز 13 تهران در راستای آموزش های کوتاه مدت خود اقدام...