سه شنبه, 04 ارديبهشت 1403

 



موضوع: الهی به امید خودت

الهی به امید خودت 9 سال 11 ماه ago #72240

پسرک صبح بود که از خانه برای کاری اداری بیرون آمد و در دلش با خود گفت زود می روم تا کارم
را زودتر انجام دهم و برگردم

ترافیک عجیبی بود خلاصه به مقصد رسید
جمعیت زیادی به اداره مورد نظر مراجعه کرده بودند

پسرک در پشت یکی از باجه ها ایستاد اما کسی پشت باجه نبود باجه کناری آقایی نشسته بود و گفت کارت چیه پسرم؟

پسرک خوشحال شد از اینکه سریع کارش توسط یه باجه دیگر انجام می شود
مرد کارمند وقتی مدارکش را دید گفت : تازه اول راهی تا فردا فقط باید امضا جمع کنی

پسرک خندید و گفت : با خدا باش پادشاهی کن . بی خدا باش هر چه خواهی کن

پسرک با بسم الله گفتن در دل کارش را آغاز کرد

طبقه اول بایگانی دریافت پرونده
طبقه دوم امضاء رئیس
طبقه سوم ----
نیم طبقه دوم صدور
طبقه همکف ----
طبقه دوم
طبقه اول
تایید شرکت و بانک
تایید مدیر
تحویل بایگانی

پسرک که خسته شده بود صدای اذان را شنید
و گفت با خدا باش

ناگهان یکی از دوستانش را دید

خوشحال شد دوستش پرسید : برای چه کاری اینجا اومدی توضیح داد
دوستش خندید و گفت کاش زودتر می گفتی عموم تو این اداره هست
کارت و راه می انداختم

پسرک خندید و گفت کار خوبه خدا درست کنه
نه بنده خدا

از قدیم گفتن با خدا باش پادشاهی کن نشنیدی

پسرک به مسجد رفت نماز را خواند و دوباره بعد از تایید شرکت و بانک
برگشت و فهمید که پرونده اش گم شده

نمی دانست بخندد یا گریه کند تنها گفت
راضی ام به رضای تو
خلاصه پرونده اش پیدا شد
و کارش تمام شد در آن اداره
اما ساعت 3 عصر بود که از آن اداره خارج شد
با خود گفت الهی به امید خودت
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.