خوش آمديد,
مهمان
|
|
مباحث علم بيان عبارت است از: تشبيه ، استعاره ، مجاز و کنايه .
1ـ تشبيه : مانند كردن دو شي يا پديده در وصفي از اوصاف. مانند: « علم در هدايت چون نوراست » در اين مثال چهار پايه يا رکن وجود دارد که ارکان تشبيه ناميده مي شوند. الف) مشبه: موردي که آن را به ديگري مانند کرده ايم. ( علم ) ب) مشبه به: موردي که مشبه ، به آن مانند شده است. ( نور ) ج) ادات تشبيه: کلماتي که ميان مشبه و مشبه به رابطه برقرار مي کنند. ( چون ) برخي از ادات تشبيه عبارتند از : چون ، چو، همچون، مانند، به سان ، مثل ، به کردار، پنداري ، گويي و ... د) وجه شبه: صفت مشترک ميان مشبه و مشبه به ( هدايت ) * درياي شور انگيز چشمانت چه زيباست آن جا كه بايد دل به دريا زد همين جاست * و نگاهم / مثل يك حرف دروغ / شرمگين است و فرو افتاده ( فروغ فرخزاد ) نکته : به مشبه و مشبه به طرفين تشبيه مي گويند و هيچ تشبيهي بدون ذکر آن ها شکل نمي گيرد. گاه ممکن است يکي ازطرفين تشبيه مرکب باشد. * سر از البرز بر زد قرص خورشيد چو خون آلوده دزدي سر ز مکمن " مشبه " " مشبه به " * وآن قطره ي باران كه برافتد به گل سرخ چون اشك عروسي است برافتاده به رخسار (منوچهري ) نکته : زيباترين تشبيه آن است که وجه شبه و ادات تشبيه در آن حذف شده باشد. ( تشبيه بليغ ) گاهي در زبان ادبي مشبه و مشبه به، با يك کسره به هم مي پيوندند و به صورت اضافه ي تشبيهي بيان مي شوند. چند نمونه : کيمياي عشق، قد سرو، تير مژگان، شبنم عشق، نيشتر عشق، آتش عشق، سراچه ي دل، باران رحمت، خوان نعمت، نور دانش، چراغ علم، تخم محبت، نسيم رحمت، سحاب رحمت، سيلاب اشک. * دست از مس وجود چو مردان ره بشوي تـــا كـيـميــاي عشـــق بيـابي و زر شوي ( حافظ ) 2ـ استعاره : هرگاه واژه اي به دليل شباهت با واژه ي ديگر به جاي آن به کار رود، استعاره پديد مي آيد. به عبارت ديگر استعاره، تشبيهي است که يکي از طرفين تشبيه آن ذکر نشود . استعاره از لحاظ ذکر يا حذف مشبه يا مشبه به بر دو قسم است : الف ) استعاره مصرحه : آن است که مشبه را حذف کنيم و تنها مشبه به را ذکرنماييم . * بر او بر گذرکرد و او را بخست به شمشير برد آن زمان شير، دست ( فردوسي ) شير استعاره از انسان دلير * بر کشته هاي ما جز باران رحمت خود مبار ( خواجه عبدالله ) استعاره از اعمال انسان * ستاره اي بدرخشيد و ماه مجلس شد ( حافظ ) استعاره از يار زيبارو * فراش باد صبا را گفته تا فرش زمردين بگسترد. ( سعدي ) استعاره از چمن و سبزه * همي زورکرد اين برآن ، آن بر اين نجنبيد يک شير بر پشت زين ( فردوسي ) استعاره از پهلوان * دلا کلاهش را برداشت و از زير آن آبشار طلايي رنگ سرازير شد. ( ويليام سيدني ) ( استعاره از مو ) * نه اين برف را / ديگر سر باز ايستادن نيست / برفي كه بر ابرو و موي ما مي نشيند. ( الف. بامداد ) * چو باز آمدم كشور آسوده ديدم پلنگان رها كرده خوي پلنگي ( سعدي ) * نشست و لؤلؤ از نرگس همي ريخت به آن آب، آتش از عالم فرو ريخت ( نظامي ) ب) استعاره مکنيه : در اين نوع استعاره ، « مشبه به » حذف و مشبه ذکر مي شود. به طور مثال وقتي مي گوييم: کام ظلم ، در واقع ظلم را به حيواني تشبيه کرده ايم که براي بلعيدن کام و دهان دارد و مظلوم را در کام خود فرو مي برد. مثال : * به چشم عقل در اين رهگذار پر آشوب نگرکه کار جهان بي ثبات و بي محل است (حافظ ) * باغ سلام مي كند سرو قيام مي كند سبزه پياده مي رود غنچه سوار مي رسد ( مولوي ) * اي غم بيا بگرييم بازم تو يار غاري شادي اگرچه گل بود بي مهر و بي بقا بود ( شهريار ) * در طواف شمع مي گفت اين سخن پروانه اي سوختم زين آشنايان اي خوشا بيگانه اي ( ) نکته : اگر « مشبه به » در استعاره مکنيه انسان باشد، مي توان آن را تشخيص ناميد . تشخيص ( شخصيت بخشي/ Personification) : هر گاه با نسبت دادن عمل، حالت يا صفتي انساني به يک پديده ( غيرانساني ) به آن جلوه ي انساني ببخشيم، آرايه ي تشخيص پديد مي آيد. مثال : * از نجواي نخل هاي لب آب داستان ها مي شنيديد. (نجواکردن نخل ها) * خورشيد ازکرانه هاي افق شرقي همراه با پيام مرگي خونين، سر برآورد. (همراه داشتن خورشيد پيامي را ) * به کجا چنين شتابان ؟ گون از نسيم پرسيد. ( شفيعي کدکني ) * وقتي که مرگ در شکم درندگان ، دنده هاي بشر را ديد. ( جبرا ابراهيم جبرا ) 3- مجاز : به کار بردن واژه اي در غير معناي حقيقي. البته به شرط آن که ميان معني حقيقي و معني مجازي رابطه اي برقرار باشد. * همي کند سودابه از خشم موي همي ريخت آب و همي خست روي ( فردوسي ) * يکي تازي اي برنشسته سياه همي خاک نعلش برآمد به ماه ( فردوسي ) * هرگز وجود حاضر غايب شنيده اي من در ميان جمع و دلم جاي ديگر است ( حافظ ) * ديدم كه نفسم درنمي گيرد و آتشم در هيزم تر اثر نمي كند . ( سعدي ) 4-کنايه : در لغت پوشيده سخن گفتن است اما در زبان هنر و علم بيان، عبارت است از بيان عبارت و اراده ي معني غيرحقيقي به عنوان مثال: درجمله هاي با حال درماندگي پرسيدم « پس چه خاکي بر سر بريزم » و مابقي را نقدا خط بکش ، عبارت هاي مشخص شده داراي دو معني نزديک و دور هستند اما معني دور آن ها مورد نظر است. «چه خاکي برسر بريزم » دراصطلاح يعني «چه کار بايد بکنم » و عبارت «خط بکش » يعني « ناديده بگير». به اين کاربرد کنايه مي گويند. نمونه : درخانه ي اوبه روي همه باز است معناي نزديک : باز بودن در معناي دور: مهمان نواز بودن چشم به راه بودن معناي نزديک : يکسره به راه نگاه کردن معناي دور: انتظارکشيدن شکم راصابون زدن معناي نزديک : به شکم صابون زدن معناي دور: اميدوار بودن کمربستن معناي نزديک :کمربند را به کمر بستن معناي دور: همت کردن نمونه هاي ديگر: * سر به جيب مراقبت فرو بردن کنايه از فرو رفتن در حالت تفکر و تعقل * کباده ي شعر و ادب کشيدن کنايه از ادعاي شعر و شاعري داشتن * دست شستن از کاري کنايه ازترک آن کار * باز بودن سر کيسه کنايه از بخشنده بودن * رخت افکندن کنايه از مقيم شدن * رخت کشيدن کنايه از نقل مکان و کوچ کردن * اي عاشقان اي عاشقان يك لولي اي ديوانه شد طشتش فتاد از بام ما نك سوي مجنون خانه شد(مولوي) * هنوز از دهن بوي شير آيدش همي راي شمشير و تير آيدش ( فردوسي ) * به لطف و سخن ، گرم رو مرد بود ولي ديگدانش عجب سرد بود ( سعدي ) |
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
|