شنبه, 01 ارديبهشت 1403

 



موضوع: نقش عوامل فردي و اجتماعي در اميدواري

نقش عوامل فردي و اجتماعي در اميدواري 9 سال 7 ماه ago #101856

آیا امید و انگیزه افراد برای فعالیت و پیشبرد امور خود و جامعه شان امری است فردی كه تنها در ویژگی‌های روانی و شخصیتی افراد ریشه دارد یا فرهنگ و شرایط اجتماعی هم بر آن موثر است؟ شرایط اجتماعی و فرهنگی چه تاثیری بر احساس امیدواری یا ناامیدی افراد جامعه دارد و بر عكس، احساس امیدواری و ناامیدی افراد چه پیامدهایی برای جامعه دارد؟
وقتی از امید صحبت می‌كنیم، دست كم دو مولفه را باید در نظر داشته باشیم: 1- وجود میل و شوق و خواسته ای در فرد، و 2- احتمال برآورده شدن این میل و شوق و دستیابی به آن خواسته. بنابراین وقتی فردی امیدوار است كه اولاً چیزی را بخواهد و ثانیاً دست یافتن به آن خواسته را هم غیرممكن نداند و تا حدی از اطمینان در دستیابی به خواسته اش داشته باشد. در این صورت است كه فرد برای پیشبرد امور خود فعالیتی می‌كند و از حالت انفعال بیرون می‌آید. برعكس، اگر به هر دلیلی فردی به چنان درجه ای از بی میلی برسد كه هیچ خواسته‌ای نداشته باشد یا شرایط را چنان ببیند كه امكانی را برای تامین خواسته‌اش یا تغییر شرایط نتواند تصور كند، طبیعی است كه انگیزه‌ای برای حركت و فعالیت در خود نخواهد دید و از او انتظار پویایی و تحرك نمی‌توان داشت. جامعه‌ای هم كه در آن چنین وضعیتی غلبه داشته باشد، تبدیل به جامعه‌ای ایستا و بی تحرك و ساكن خواهد شد.
طبیعتاً عوامل فردی می‌توانند در بروز هر دو این حالات نقش داشته باشند. مثلاً در بیماری افسردگی ممكن است فرد مبتلاچنان شوق به همه چیز و میل به زندگی را از دست بدهد كه اساساً خواسته ای در دنیا نداشته باشد (حتی بسیاری اوقات این افراد شوقی برای رسیدن به نهایت سكون و بی‌تحركی دارند و آرزوی مرگ می‌كنند). از سوی دیگر به واسطه نوع نگرش و تفكر افسرده وار خود، آنچنان خود و دنیا و آینده را منفی می‌بینند كه ممكن است احتمالی هم برای بهبود اوضاع و تامین خواسته هایشان تصور نكنند. این نوع تفكر (نگاه منفی به خود، دنیا و آینده) هم حاصل افسردگی است و هم می‌تواند خود افسردگی زا باشد و افسردگی فرد را تشدید كند یا تداوم بدهد یعنی فرد افسرده، به دلیل افسردگی‌اش، نگاهی منفی دارد بنابراین احساس ناامیدی می‌كند و از سوی دیگر، این نگاه منفی به خود و دنیا و آینده، و احساس ناامیدی حاصل از آن، خود منجر به احساس افسردگی بیشتر در او می‌شود و این چرخه معیوب به طور مداوم خود را تكرار می‌كند و افسردگی تولید می‌كند. این ناامیدی ممكن است چنان در فرد افسرده فراگیر شود كه حتی امیدی به درمان هم نداشته باشد و تنها چاره را در پایان زندگی خود ببیند.
به این ترتیب در فرد مبتلا به افسردگی كه به واسطه عوامل زیست شناختی و روان شناختی فردی خود (و البته غالباً تحت تاثیر عوامل تنش زای زندگی) دچار این اختلال شده است، می‌توان انتظار ناامیدی و بی‌انگیزگی داشت. اما عوامل اجتماعی و فرهنگی چه نقشی در احساس امیدواری یا ناامیدی افراد، و به طور كلی جامعه دارند؟ همان طور كه گفته شد، دو مولفه وجود خواسته یا خواسته‌هایی در فرد، همراه با احتمالی قابل قبول برای دستیابی به آن خواسته‌هاست كه منجر به احساس امیدواری در فرد می‌شود. پس اگر در فرهنگی اساساً میل و شوق و خواست در افراد سركوب شود و امری مذموم شمرده شود یا اگر در شرایط اجتماعی خاصی دستیابی به خواسته‌های افراد ناممكن شود یا روش‌های رسیدن به آن محدود و مسدود شود، احتمال بروز ناامیدی و بی انگیزگی در جامعه افزایش خواهد یافت و عملاً منجر به سكون و ایستایی در آن جامعه خواهد شد. برای مثال فرض كنید شرایط اجتماعی چنان باشد كه فرد احساس كند با برنامه ریزی و تلاش خود نمی‌تواند به اهدافش نزدیك شود و تلاش‌های او در نهایت تاثیری بر دستیابی به اهدافش ندارد، و موفقیت را حاصل عواملی دیگر ببیند، نه نتیجه تلاش و كوشش خود. در این صورت، فرد یا چنان خود را بیرون از دایره گروه غالب می‌بیند كه احساس سرخوردگی و ناكامی او با درماندگی و ناامیدی همراه می‌شود كه چاره‌ای جز انفعال و فرو خوردن خشم یا بروز آن به صورت پرخاشگری منفعلانه نمی‌بیند یا به این نتیجه می‌رسد كه برای كامیابی و موفقیت مسیری دیگر را به جای برنامه ریزی و تلاش (مثلاً برای تحصیل و شغل خود) انتخاب كند و موفقیت خود را با وابستگی خود به گروه‌های برخوردار از احتمال پیشرفت و گروه‌های غالب تضمین كند (یعنی به اصطلاح «روابط را جایگزین ضوابط» پیشرفت و موفقیت خود كند). یا فرض كنید شرایط اقتصادی و اجتماعی از چنان ثباتی برخوردار نباشد كه فرد بتواند بر مبنای آن برنامه‌ریزی كند و برای موفقیت خود از عمر خود یا از نظر مالی سرمایه گذاری كند. در این حالت فرد مطمئن نیست كه اگر بخواهد برای دستیابی به اهدافش در دراز مدت برنامه‌ریزی كند و طبق آن عمل كند، تا وقتی كه او به نتیجه برسد شرایط همچنان طبق پیش بینی او باشد. در این حالت سرمایه‌گذاری امری پرخطر خواهد شد و فرد ترجیح می‌دهد روش‌هایی زودبازده‌تر را انتخاب كند كه در بی ثباتی‌ای كه او احساس می‌كند زودتر به نتیجه برسد. به این ترتیب حتی لذت‌ها و شادمانی‌های زندگی هم محدود به لذت‌های آسان یاب و شادمانی‌های زودگذر خواهد شد. فرد ترجیح می‌دهد در كوتاه‌ترین زمان ممكن به شادمانی دست پیدا كند، نه اینكه ماه‌ها و سال‌ها زمینه سازی و تلاش كند. آشكار است كه مثلاً روی آوردن به مصرف مواد خیلی زودتر به فرد احساس سرخوشی می‌دهد تا سرمایه گذاری برای تحصیل و شغل و شكل دادن به خانواده‌ای موفق؛ و البته این را هم خوب می‌دانیم كه این لذت آسان یافته چه آسان هم از دست می‌رود و چه لطمه‌هایی به كل زندگی فرد و خانواده و اجتماعش می‌زند. در واقع روش‌هایی كه افراد برای حصول موفقیت در زمان كوتاه و در شرایط بی‌ثبات در پیش می‌گیرند، غالباً در كوتاه مدت برای دیگران، و در درازمدت هم برای خود فرد و هم برای دیگران زیانبار است و اغلب با سوءاستفاده از دیگران و روش‌های ضداجتماعی توام است. به این ترتیب تخصیص شرایط و امكانات بر مبنای معیارهایی جز شایستگی و كوشش افراد، می‌تواند منجر به گسترش نگرش و رفتارهای ضداجتماعی در سطح جامعه شود.
علاوه بر این، چنین شرایطی كه در آن افراد احساس می‌كنند نقشی در تعیین سرنوشت خود و دستیابی به اهداف شان ندارند و به اصطلاح باعث «درماندگی آموخته شده» در افراد می‌شود، می‌تواند ترویج دهنده نوعی خاص از تفكر جادویی و نگرش منفعلانه باشد؛ نگرشی كه بر مبنای آن افراد میل و شوق و خواسته‌هایی دارند، اما تنها همین خواستن صِرف را برای دست یافتن به اهداف شان در پیش می‌گیرند و انتظار دارند حالا كه آنها از صمیم قلب و با تمام وجود چیزی را می‌خواهند، نیرویی یا انرژی ای بیاید و خواسته آنان را برآورده كند یا قهرمانی پیدا شود و آنان را به آنچه می‌خواهند برساند. این نوع نگرش در ظاهر امیدوارانه است، چون با خواست و اشتیاقی همراه است اما در واقع توام با ناامیدی و انفعال است، چون موجب تعقل و تفكر و برنامه‌ریزی و بعد كوشش و فعالیتی برای دستیابی به آن خواست و میل نمی‌شود. این نوع نگرش موجب گرایش جامعه به سبكی از فكر و عقیده می‌شود كه با تبلیغ شكل‌هایی از باورهای شبه عرفانی و وارداتی، توجیه‌گر رفتار منفعلانه افراد می‌شود. امید لازمه حیات و جنبش فرد و اجتماع است. احساس ناامیدی همان طور كه می‌تواند فرد را به سوی ایستایی و سكون ببرد، قادر است جامعه را نیز از حركت و پیشرفت بازدارد. لازمه دستیابی به جامعه‌ای پویا و زنده، توجه به عوامل مختلفی است كه در احساس امید و انگیزه افراد جامعه نقش دارد. در این یادداشت به برخی از عوامل موثر در احساس امیدواری در سطح فردی و اجتماعی اشاره شد ولی طبیعتاً مرور و بررسی جامع این عوامل نیازمند مطالعاتی دقیق و نظام‌مند درباره زمینه‌ها و شرایط فرهنگی هر جامعه است، و این نوشته مدعی انجام چنین كاری نیست.

http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=40126
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.