پنج شنبه, 09 فروردين 1403

 



موضوع: عرفان یا اخلاق، کدامیک؟

عرفان یا اخلاق، کدامیک؟ 10 سال 11 ماه ago #2643

  • محبوبه جنتي جهرمي
  • محبوبه جنتي جهرمي's Avatar
تعریف اخلاق : کلمه اخلاق جمع خلق است. خلق شکل درونی انسان است. چنان چه خَلق شکل ظاهری و صوری اشیاء از جمله انسان است. غرایز و ملکات و صفات روحی و باطنی که در انسان است، اخلاق نامیده می شود و به اعمال و رفتاری که از این خلقیات ناشی گردد نیز اخلاق و یا رفتار اخلاقی می گویند.(1)


اما عرفان به عنوان یک دستگاه علمی و فرهنگی دارای دو بخش است: بخش‏ عملی و بخش نظری . قسمت دوم آن ارتباطی با اخلاق ندارد اما بخش عملی عبارت است از آن قسمت که روابط و وظایف انسان را با خودش و با جهان و با خدا بیان می‏کند و توضیح می‏دهد . عرفان در این بخش‏ مانند اخلاق است ، یعنی یک " علم " عملی است با تفاوتی که بعدا بیان‏ می‏شود. این بخش از عرفان علم " سیر و سلوک " نامیده می‏شود. در این‏ بخش از عرفان توضیح داده می‏شود که " سالک " برای اینکه به قله منیع‏ انسانیت ، یعنی " توحید " برسد از کجا باید آغاز کند و چه منازل و مراحلی را باید به ترتیب طی کند و در منازل بین راه چه احوالی برای او رخ می‏دهد و چه وارداتی برای او وارد می‏شود . و البته همه این منازل و مراحل باید با اشراف و مراقبت یک انسان کامل و پخته که قبلا این راه را طی کرده و از رسم و راه منزلها آگاه است صورت گیرد و اگر همت انسان‏ کاملی بدرقه راه نباشد خطر گمراهی است.

لهذا از نظر عارف، روح بشر مانند یک گیاه و یا یک کودک است و کمالش در نمو و رشدی است که طبق نظام مخصوص باید صورت گیرد . ولی در اخلاق صرفا سخن از یک سلسله فضائل است از قبیل راستی ، درستی ، عدالت ، عفت ، احسان ، انصاف ، ایثار و غیره که روح باید به آنها مزین و متجلی‏ گردد . از نظر اخلاق ، روح انسان مانند خانه ه‏ای است که باید با یک سلسله‏ زیورها و زینت ها و نقاشی ها مزین گردد بدون اینکه ترتیبی در کار باشد که‏ از کجا آغازشود و به کجا انتها یابد؟ مثلا از سقف شروع شود یا از دیوارها و از کدام دیوار؟ از بالای دیوار یا از پائین؟ در عرفان بر عکس ، عناصر اخلاقی مطرح می‏شود اما به اصطلاح به صورت‏ دیالکتیکی، یعنی متحرک و پویا . ثالثا عناصری روحی اخلاقی محدود است به معانی و مفاهیمی که غالبا آنها را می‏شناسند ، اما عناصر روحی عرفانی بسی وسیعتر و گسترده‏ تر است . در سیر و سلوک عرفانی از یک سلسله احوال و واردات قلبی سخن می‏رود که‏ منحصرا به یک " سالک راه " در خلال مجاهدات و طی طریق ها دست می‏دهد و مردم دیگر از این احوال و واردات بی‏ خبرند .(2)


سالک در مرحله اول مأموریت دارد باطن خود را از اخلاق و صفات زشت و رذیله، مانند: بخل وحسد و کبر و غرور و ریا و دنیا خواهی، خالی کرده و ویروس های فساد را از آن بزداید

در نتیجه اینکه کدامیک بهتر است شاید سۆال دقیقی نباشد چرا که عرفان با همه خوبی هایش اما برای عده خاصی فایده دارد اما اخلاق برای عموم جامعه مفید است، به همین دلیل هر دو نیاز است. برای آنان که می خواهند اهل معنا باشند عرفان و سیر و سلوک وبرای عموم جامعه اخلاق عملی کاربرد بیشتری دارد.



رابطه اخلاق و عرفان
برای کسانی که می خواهند وارد عرفان شوند، باید ابتدا با علم اخلاق آشنا شوند.

عرفان به مفهوم علم اخلاق و یا منازل سیر و سلوک، می تواند ملازم و همراه با عرفان عملی (اخلاق عملی) باشد.

برای آشنا شدن با تئوری های اخلاقی، باید نفس و روح و غرایز انسان را شناخت. در علم اخلاق می آموزیم که انجام چه کارهایی نیک یا بد است، تا خوب‌ها را انجام دهیم و بدها را ترک کنیم.

اول خود را از رذایل اخلاقی تخلیه کنیم و بعد تجلیه (زنگارزدایی) کنیم و بعد تحلیه (آرایش) کنیم.

سالک، باید پله به پله، نردبان خودسازی را طی کند!

اندیشه وران فن، برای خودسازی، چند مرحله ذکر کرده‌اند:

مرحله اوّل، تخلیه:

سالک در مرحله اول مأموریت دارد باطن خود را از اخلاق و صفات زشت و رذیله، مانند: بخل و حسد و کبر و غرور و ریا و دنیا خواهی، خالی کرده و ویروس های فساد را از آن بزداید.

اینکه کدامیک بهتر است شاید سۆال دقیقی نباشد چرا که عرفان با همه خوبی هایش اما برای عده خاصی فایده دارد اما اخلاق برای عموم جامعه مفید است، به همین دلیل هر دو نیاز است. برای آنان که می خواهند اهل معنا باشند عرفان و سیر و سلوک وبرای عموم جامعه اخلاق عملی کاربرد بیشتری دارد

مرحله دوم، تجلیه:

سالک در این مرحله وظیفه دارد درون را جلا داده و صیقلی کند، تا آماده دریافت فضایل و صفات شایسته و پاک گردد.

مرحله سوم، تحلیه:

در این مرحله، به جای ویروس های وجین شده، باغچه دل و درون را با صفاتی، مثل: تقوا و تواضع و فروتنی و ایثار و فداکاری و شجاعت و حقیقت خواهی، زینت دهد و این درخت های پاک را در آن کشت نماید.( 3)

بالاخره بعد از طی مراحل سه گانه، کارش به جایی می رسد که همه چیز را فانی در حق ببیند و وِرْد زبانش این می شود که: زن، فرزند، پول، ثروت، جاه، پُست، مقام، خانه، ماشین، زندگی، جسم و جان و کل هستی، فانی شدنی هستند؛ از این رو ارزش ندارد انسان به آن‌ها عشق بورزد و به خاطر آن‌ها از حق و حقیقت و از خدا غافل شود.



پی نوشت ها :

(1) اخلاق عملی / آیت الله مهدوی کنی/ص15

(2) آشنایی با علوم اسلامی / شهید مطهری/ج2/ص85

(3) علی قائمی، مبانی تربیت و اخلاق اسلامی، ص 345ـ 346


:blink: :blink: :blink: :blink: :blink: :blink: :silly: :silly: :silly: :silly: :silly: :silly: :silly: :silly: :silly: :silly:
آخرين ويرايش: 10 سال 11 ماه ago توسط محبوبه جنتي جهرمي.
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
مدیران انجمن: رضا بازرگان