شنبه, 01 ارديبهشت 1403

 



موضوع: مختصری بر شخصیت استاد مطهری

مختصری بر شخصیت استاد مطهری 9 سال 3 ماه ago #109596

معرفی شخصیت استاد مطهری

در دوره اقامت پانزده ساله خود در قم از محضر مرحوم آيت الله العظمي بروجردي (در فقه و اصول) و حضرت امام خميني ( به مدت 12 سال در فلسفه ملاصدرا و عرفان و اخلاق و اصول) و مرحوم علامه سيد محمد حسين طباطبائي (در فلسفه : الهيات شفاي بوعلي و دروس ديگر) بهره مي گيرد. قبل از هجرت آيت الله العظمي بروجردي به قم نيز استاد شهيد گاهي به بروجرد مي رفته و از محضر ايشان استفاده مي کرده است. مولف شهيد مدتي نيز از محضر مرحوم آيت الله حاج ميرزا علي آقا شيرازي در اخلاق و عرفان بهره هاي معنوي فراوان برده است. از اساتيد ديگر استاد مطهري مي توان از مرحوم آيت الله سيد محمد حجت ( در اصول) و مرحوم آيت الله سيد محمد محقق داماد (در فقه) نام برد. وي در مدت اقامت خود در قم علاوه بر تحصيل علم، در امور اجتماعي و سياسي نيز مشارکت داشته و از جمله با فدائيان اسلام در ارتباط بوده است. در سال 1331 در حالي که از مدرسين معروف و از اميدهاي آينده حوزه به شمار مي رود به تهران مهاجرت مي کند. در تهران به تدريس در مدرسه مروي و تأليف و سخنرانيهاي تحقيقي مي پردازد. در سال 1334 اولين جلسه تفسير انجمن اسلامي دانشجويان توسط استاد مطهري تشکيل مي گردد. در همان سال تدريس خود در دانشکده الهيات و معارف اسلامي دانشگاه تهران را آغاز مي کند. در سالهاي 1337 و 1338 که انجمن اسلامي پزشکان تشکيل مي شود .استاد مطهري از سخنرانان اصلي اين انجمن است و در طول سالهاي 1340 تا 1350 سخنران منحصر به فرد اين انجمن مي باشد که بحثهاي مهمي از ايشان به يادگار مانده است.
کنار امام بوده است به طوري که مي توان سازماندهي قيام پانزده خرداد در تهران و هماهنگي آن با رهبري امام را مرهون تلاشهاي او و يارانش دانست. در ساعت 1 بعد از نيمه شب روز چهارشنبه پانزده خرداد 1342 به دنبال يک سخنراني مهيج عليه شخص شاه به وسيله پليس دستگير شده و به زندان موقت شهرباني منتقل مي شود و به همراه تعدادي از روحانيون تهران زندانی مي گردد. پس از 43 روز به دنبال مهاجرت علماي شهرستانها به تهران و فشار مردم، به همراه ساير روحانيون از زندان آزاد مي شود.
پس از تشکيل هيئتهاي موتلفه اسلامي، استاد مطهري از سوي امام خميني همراه چند تن ديگر از شخصيتهاي روحاني عهده دار رهبري اين هيئتها مي گردد. پس از ترور حسنعلي منصور نخست وزير وقت توسط شهيد محمد بخارايي کادر رهبري هيئتهاي موتلفه شناسايي و دستگير مي شود ولي از آنجا که قاضي يي که پرونده اين گروه تحت نظر او بود مدتي در قم نزد استاد تحصيل کرده بود به ايشان پيغام مي فرستد که حق استادي را به جا آوردم و بدين ترتيب استاد شهيد از مهلکه جان سالم بدر مي برد. سنگينتر مي شود. در اين زمان وي به تأليف کتاب در موضوعات مورد نياز جامعه و ايراد سخنراني در دانشگاهها، انجمن اسلامي کردن محتواي نهضت اسلامي پزشکان، مسجد هدايت، مسجد جامع نارمک و غيره ادامه مي دهد. به طور کلي استاد شهيد که به يک نهضت اسلامي معتقد بود نه به هر نهضتي، براي اسلامي کردن محتواي نهضت تلاشهاي ايدئولوژيک بسياري نمود و با اقدام به تأسيس حسينيه ارشاد نمود و با کجرويها و انحرافات مبارزه سرسختانه کرد. در سال 1346 به کمک چند تن از دوستان اقدام به تأسيس حسينيه ارشاد نمود به طوري که مي توان او را بنيانگذار آن موسسه دانست. ولي پس از مدتي به علت تکروي و کارهاي خودسرانه و بدون مشورت يکي از اعضاي هيئت مديره و ممانعت او از اجراي طرحهاي استاد و از جمله ايجاد يک شوراي روحاني که کارهاي علمي و تبليغي حسينيه زير نظر آن شورا باشد سرانجام در سال 1349 عليرغم زحمات زيادي که براي آن موسسه کشيده بود و عليرغم اميد زيادي که به آينده آن بسته بود در حالي که در آن چند سال خون دل زيادي خورده بود از عضويت هيئت مديره آن موسسه استعفا داد و آن را ترک گفت.
در سال 1348 به خاطر صدور اعلاميه اي با امضاي ايشان و حضرت علامه طباطبايي و آِيت الله حاج سيد ابوالفضل مجتهد زنجاني مبني بر جمع اعانه براي کمک به آوارگان فلسطيني و اعلام آن طي يک سخنراني در حسينيه ارشاد دستگير شد و مدت کوتاهي در زندان تک سلولي به سربرد. از سال 1349 تا 1351 برنامه هاي تبليغي مسجدالجواد را زير نظر داشت و غالباً خود سخنران اصلي بود تا اينکه آن مسجد و به دنبال آن حسينيه ارشاد تعطيل گرديد و بار ديگر استاد مطهري دستگير و مدتي در بازداشت قرار گرفت. پس از آن استاد شهيد سخنرانيهاي خود را در مسجد جاويد و مسجد ارک و غيره ايراد مي کرد. بعد از مدتي مسجد جاويد نيز تعطيل گرديد. در حدود سال 1353 ممنوع المنبر گرديد و اين ممنوعيت تا پيروزي انقلاب اسلامي ادامه داشت.
اما مهمترين خدمات استاد مطهري در طول حيات پر برکتش ارائه ايدئولوژي اصيل اسلامي از طريق درس و سخنراني و تأليف کتاب است. اين امر خصوصاً در سالهاي 1351 تا 1357 به خاطر افزايش تبليغات گروههاي چپ و پديد آمدن گروههاي مسلمان چپ زده و ظهور پديده التقاط به اوج خود مي رسد. گذشته از حضرت امام، استاد مطهري اولين شخصيتي است که به خطر سران سازمان موسوم به « مجاهدين خلق ايران » پي مي برد و ديگران را از همکاري با اين سازمان باز مي دارد و حتي تغيير ايدئولوژي آنها را پيش بيني مي نمايد. در اين سالها استاد شهيد به توصيه حضرت امام مبني بر تدريس در حوزه علمي قم هفته اي دو روز به قم عزيمت نموده و درسهاي مهمي در آن حوزه القا مي نمايد و همزمان در تهران نيز درسهايي در منزل و غيره تدريس مي کند. در سال 1355 به دنبال يک درگيري با يک استاد کمونيست دانشکده الهيات! زودتر از موعد مقرر بازنشسته مي شود. همچنين در اين سالها استاد شهيد با همکاري تني چند از شخصيتهاي روحاني، «جامعه روحانيت مبارز تهران » را بنيان مي گذارد بدان اميد که روحانيت شهرستانها نيز به تدريج چنين سازماني پيدا کند.
گرچه ارتباط استاد مطهري با امام خميني پس از تبعيد ايشان از ايران به وسيله نامه و غيره استمرار داشته است ولي در سال 1355 موفق گرديد مسافرتي به نجف اشرف نموده و ضمن ديدار با امام خميني درباره مسائل مهم نهضت و حوزه هاي علميه با ايشان مشورت نمايد. پس از شهادت آيت الله سيد مصطفي خميني و آغاز دوره جديد نهضت اسلامي، استاد مطهري به طور تمام وقت درخدمت نهضت قرار مي گيرد و در تمام مراحل آن نقشي اساسي ايفا مي نمايد. در دوران اقامت حضرت امام در پاريس، سفري به آن ديار نموده و در مورد مسائل مهم انقلاب با ايشان گفتگو مي کند و در همين سفر امام خميني ايشان را مسؤول تشکيل شوراي انقلاب اسلامي مي نمايد. هنگام بازگشت امام خميني به ايران مسؤوليت کميته استقبال از امام را شخصاً به عهده مي گيرد و تا پيروزي انقلاب اسلامي و پس از آن همواره در کنار رهبر عظيم الشأن انقلاب اسلامي و مشاوري دلسوز و مورد اعتماد براي ايشان بود تا اينکه در ساعت بيست و دو و بيست دقيقه سه شنبه يازدهم ارديبهشت ماه سال 1358 در تاريکي شب در حالي که از يکي از جلسات فکري سياسي بيرون آمده بود يا گلوله گروه نادان و جنايتکار فرقان که به مغزش اصابت نمود به شهادت مي رسد و امام و امت اسلام در حالي که اميدها به آن بزرگمرد بسته بودند در ماتمي عظيم فرو مي روند.

تأملی بر شخصیت چند بعدی استاد شهید مرتضی مطهری

قیام برای خدا
وقتی قرار شد در دانشکده خودمان سخن بگویم، همین مساله سه چهار روز ذهن مرا مشغول کرد، اما سرانجام به یک نکته توجه کردم و روییک نکته که عامل اصلی همه آن ابعاد است متمرکز شدم. به نظر من عامل آن برجستگی ها در ابعاد مختلف، عاملی است که عامل محرک معلم و استاد ایشان هم بوده است. مطهری از استاد خویش این نکته را به خوبی آموخته و قدم جای پای او گذاشته است و آن عامل، قیام برای خداست؛ شما در همه ابعاد شخصیتی مطهری خصوصیت «قیام برای خدا» را به خوبی درمی یابید. آیه ایکه من در ابتدای عرایضم تلا وت کردم این آیه بود: قل انما اعظکم بواحده آن تقوموالله مثنی و فرادی؛ پیغمبر بگو من به یک چیز شما را موعظه می کنم؛ یک چیز که همه مواعظ در آن خلا صه می شود و آن قیام برای خداست، حرکت برای خدا، حرف زدن برای خدا، مبارزه برای خدا، هر کاری برای خدا. مثنی و فرادی: یا فردییا جمعی. جالب است که این آیه مورد نظر امام هم بوده است، به مصداق «این همه آواز ها از شه بود» همه این هنر ها از امام است و بزرگانی چون مطهری دست پروده های اویند.
نامه ای از امام(ره)
من بخشی از نامه ای از امام را که ضمنا خاطره خوبی هم هست برای شما برادران و خواهران می خوانم، شما آن وقت خواهید دانست که شهید مطهری چه مسیری را طیکرده و از این استاد چگونه آموخته. یکی از علماییزد، مرحوم وزیری رحمت الله علیه است که در حال حاضر کتابخانه ایشان به نام کتابخانه وزیری در یزد دایر است و کتابخانه عمومی است. در دوران مبارزه، یکی از دوستان ما که هم پرونده بودیم وقتیکه مرا دستگیر کردند خوشبختانه فرار کرد و به نجف رفت، جناب آقای حمید روحانی نویسنده کتاب نهضت امام خمینی بود که فامیلی اصلی او «زیارتی» است. ایشان از نجف به این حقیر، نامه نوشت که من سرگرم نگارش جلد اول کتاب نهضت امام خمینی ام، نامه ای را سراغ دارم که در نزد آقای وزیری است، آیا شما می توانید نامه را بگیرید و برای من به نجف بفرستید؟ من نه یزد رفته بودم و نه ایشان را می شناختم، به هر حال با لطایف الحلیلی از طریق کرمان و بعضی از دوستانیکه در آنجا می شناختیم، با داماد مرحوم وزیری آشنا شدم و از طریق او به عیادت مرحوم وزیری در منزلش رفتم؛ پیرمردی بود که هر چه در زندگی درآورده بود، همه را به کتابخانه تبدیل کرده بود. وقتی به عیادت ایشان رفتیم داماد ایشان به خانمشان گفت: آقا دفتر خاطراتی دارد، آن را می توانی بیاوری، فلا نی می خواهد ببیند. ایشان به صندوقخانه رفت و از درون صندوقی، بقچه ای را که حاویکتابی و در واقع دفتر خاطراتی بود، آورد. این کتاب خیلی قطور و به اندازه یک مفاتیح بود. کتاب را ورق زدم، فهمیدم مرحوم وزیری آدم خوش ذوقی است؛ به هر یک از علما که رسیده، درخواست کرده خاطره ای در این دفتر بنویسد و هر کس مطابق ذوق خویش چیزی نوشته؛ یکی شعری از حافظ نوشته، یکی از اشعار مولا نا نوشته، یکی حدیث نوشته و یکی هم جمله ای حکیمانه نوشته. ضمن تورق، وقتی به نامه امام رسیدم، عظمت امام و نگاه امام را فهمیدم.
امام و قیام برای خدا
این نامه دقیقا شصت و پنج سال قبل نوشته شده؛ تاریخیکه من از آن استنساخ کردم، 1363 قمری بود. الا ن 1428 قمری است، 65 سال قبل آقای وزیزی به خدمت امام رسیده و درخواست کرده که امام برایش بنویسند. امام هم به جاییک شعر و یک جمله و یا یک حدیث، متنی نوشته اند که بخشی از آن را برایتان می خوانم:
«بسم الله الرحمن الرحیم. قال الله تعالی: قل انما اعظکم بواحده ان تقوموالله مثنی و فرادی خدای تعالی در این کلا م شریف از سرمنزل تاریک طبیعت تا منتهای سیر انسانیت را بیان کرده است؛ بهترین موعظه هایی است که خدای آدم از میان تمام انتخاب مواعظ فرموده و این کلمه را پیشنهاد بشر فرموده؛ این کلمه تنها راه اصلا ح در جهان است.
قیام برای خداست که ابراهیم خلیل الرحمن را به منزل خلیلیت رسانده و از جلوه های گوناگون عالم طبیعت رهانده. خلیل آسا در علم الیقین زن / ندای لا احب الا فلین زن
قیام الله است که موسایکلیم را با یک عصا به فرعونیان چیره کرد و تمام تخت و تاج آن را به باد فنا داد و نیز او را به میقات محبوب رساند. قیام برای خداست که خاتم النبیین صلی الله علیه و آله را یک تنه بر تمام عادات و عقاید جاهلیت غلبه داد و بت ها را از خانه خدا برانداخت و به جای آن توحید و تقوا را گذاشت و این ذات مقدس را به مقام قاب قوسین او ادنی رساند.
خودخواهی و ترک قیام برای خدا ما را به این روزگار سیاه رسانده و همه جهانیان را بر ما چیره کرده و کشور های اسلا می را زیر نفوذ دیگران درآورده. قیام برای منافع شخصی است که روح وحدت و برادری را در ملت اسلا می خفه کرده. قیام برای نفس است که بیش از ده میلیون جمعیت شیعه را به طوری از هم متفرق و جدا کرده که طعمه مشتی شهوت پرست پشت میزنشین شدند. قیام برای شخص است که یک نفر بی سواد مثل رضاخان را بر یک گروه چند میلیونی چیره می کند که حرث و نسل آنها را دستخوش شهوات خود کند. قیام برای نفع شخصی است که الا ن هم چند نفر کودک خیابانگرد را بر تمام کشور، بر اموال و نفوس و اعراض مسلمانان حکومت داده. قیام برای نفس اماره است که مدارس علم و دانش را تسلیم مشتیکودک ساده کرده و مراکز علم قرآن را مرکز فحشا کرده. قیام برای خود است که موقوفات مدارس و محافل دینی را به رایگان تسلیم مشتی هرزه گرد کرده و نفس از هیچ کس در نمی آید. قیام برای نفسی است که چادر عفت را از سرزن های عفیف مسلمان برداشت و الا ن هم این امر خلا ف دین و قانون در مملکت جاری است و کسی بر ضد آن سخن نمی گوید. قیام برای نفع های شخصی است که روزنامه ها که کالا ی پخش فساد اخلا ق است امروز هم همان نقشه ها را که از مغز خشک رضاخان{...} تراوش کرده تعقیب می کنند و در میان توده پخش می کنند. قیام برای خود است که مجال به بعضی از این وکلا ی قاچاق داده که در پارلمان برضد دین و روحانیت هرچه می خواهند بگویند و کسی نفسی نکشد.
هان ای روحانیون اسلا می، ای علمای ربانی، ای دانشمندان دیندار، ای گویندگان آیین دوست، ای دینداران خداخواه، ای خداخواهان حق پرست، ای حق پرستان شرافتمند، ای شرافتمندان وطن خواه، ای وطن خواهان با ناموس، موعظه خدای جهان را بخوانید و یگانه راه اصلا حی را که پیشنهاد فرمود بپذیرید و ترک نفع های شخصیکرده تا به همه سعادت های دو جهان نائل شوید.»
در پایان این یادداشت امام خطاب به مرحوم وزیری نوشته اند:
«آقای محترم که این صفحات را جمع آوری می کنی و به نظر علمای بلا د و گویندگان می رسانی، خوب است کتابی هم فراهم آوری و از همه امضا بگیریکه اگر در گوشه ای از مملکت به دین جلسارتی شد، همه یک دل و یک جهت از تمام کشور قیام کنند و چون این کار را تاکنون نکره ایم، خیره سران بی دین از جای خود برخاسته و در هر گوشه ای زمزمه بی دینی را آغاز کرده اند و به هیمن زودی بر شما تفرقه زده ها چنان چیره شوند که از زمان رضاخان هم روزگار سخت تر می شود. و من یخرج من بیته مهاجرا الی الله و رسوله ثم یدرکه الموت فقد وقع اجره علی الله. 11 شهر جمادی الا ولی، سیدرو ح الله خمینی»
قیام برای خدا، این معلم و این استاد را به امامت می رساند و قیامی می کند که تفکر اسلا می در جهان اسلا م احیا می شود.
استقامت در راه هدف
شاگرد این استاد، مطهری است. مطهری از نظر فقهی و کلا می برجسته بود، فکری جذاب و بینشی باز داشت و به معنی واقعیکلمه، روشنفکر و دور اندیش و نوآور بود. اگر مطهری با این ویژگی ها در حوزه می ماند، قطعا از مراجع تقلیدیکه الا ن درحوزه های علیمه نجف و قم و مشهد حضور دارند بالا تر بود؛ یعنی مرجعی جامع الا طراف و روشنفکر بود. اما این شهید بزرگوار در اوج کار در حوزه و در عین نشاط و شادابی، یک مرتبه حوزه را ترک می کند و به تهران می آید.
واقعا من خودم سال ها روی این مساله فکر می کردم که چرا استاد حوزه را رها کرد؟ به خصوص وقتیکه به عنوان دانشجوی رشته فلسفه به این دانشکده آمدم و وضع استاد را دیدم، چون جایگاهش را می دانستم، بغض گلویم را گرفت، الا ن هم که می خواهم بگویم منقلب می شوم؛ استادیکه شاگردانش اسفار ملا صدرا و تالیفات و تصنیفاتی از بوعلی از قبیل اشارات را در مدرسه مروی و در قم درس می دادند به تهران آمده و با خواهش و با تحمل ناسزا ها و نارواگویی ها سعی می کند در دانشگاه تهران اجازه تدریس بگیرد. به راستی چرا استاد مطهری آن عزت و عظمت حوزه و آن جایگاه و آن مقام و آن آینده را رها می کند و به دانشگاه می آید. شاید استاد بزرگوار جناب آقای حجتیکه در دانشکده الهیات استاد ما بودند و در خدمتشان تلمذ کردیم بدانند که تا چه حد شهید مطهری مشکلا ت را تحمل کرد تا استادی اش به رسمیت شناخته شد.
آقای نورییک شاگرد، شما هم یک شاگرد!
خوب است خاطره ای برایتان نقل کنم. یک روز سرکلا س، بحث بر سر اصالت وجود یا اصالت ماهیت بود. استاد زحمت کشید یک ساعت ونیم درباره اصالت وجود یا ماهیت بحث کرد و ادله اصالت وجودی ها و اصالت ماهیتی ها را بیان کرد و بعد بحث را خلا صه و جمع بندیکرد و نظر خودش را هم که از طرفداران اصالت وجود بود بیان کرد. از هنر های بی نظیر استاد مطهری این بود که سخت ترین مسائل و غامض ترین مباحث علمی را در ساده ترین قالب ها بیان می کرد. وقتی بحث تمام شد جمعی از دانشجویان بلند شدند و به صورت توهین آمیزی گفتند که ما اصلا نفهمیدیم که شما چه گفتید! ایشان به دانشجویان نگاهیکرد و فرمود: من که خسته شدم، اگر در بین دانشجویان کسی هست بیاید درسیکه داده ام تقریر کند. من جرات پیدا کردم، گفتم: استاد من حاضرم درس امروز را تقریر کنم. فرمود: تقریر کن. من هم در نیم ساعت باقیمانده کلا س، اجمالی از بحث استاد را بیان کردم که دانشجویان برای من کف زدند و من هم خیلی خجالت کشیدم. البته استاد خیلی هوشمندانه پاسخشان را داد و فرمود: آقای نورییک شاگرد، شما هم یک شاگرد، چطور او فهمید و شما نفهمیدید!؟
رسالت شهید مطهری در دانشگاه
خلا صه کلا م اینکه استاد مطهری حوزه ای را که در آن اعتبار و احترام داشت رها کرد و به دانشگاه آمد، چون در آن زمان تبلیغ می شد روحانیت به دلیل اینکه در حوزه ها درس می خوانند یک مشت روضه خوان بی سوادند و البته دست رژیم هم پشت این قصه بود که دانشگاه را از حوزه و حوزه را از دانشگاه جدا کند و آنها را به یکدیگر بدبین نماید. مرحوم بهشتی، مرحوم مفتح و جلوتر از همه مرحوم مطهری به دانشگاه آمدند تا اولا این فاصله را بردارند و حوزه و دانشگاه را به هم نزدیککنند، ثانیا حرف طلبه ها و روحانیون را در دانشگاه بگویند، ثالثا جوان ها را از انحراف باز دارند. واقعا آن چیزیکه سبب شد استاد به دانشگاه بیاید این بود که به فکر جوان ها و به یاد جوان ها بود. در همین دانشگاه امیر کبیر (پلی تکنیک سابق) ایشان را دعوت کرده بودند و ما طلبه ها با یک اتوبوس از قم راه افتادیم و در سخنرانی استاد شرکت کردیم. آن سخنرانی به مناسبت عید غدیر در یک سالن بزرگ برگزار می شد. استاد پشت میز نشست، به عادت معمول دستمال یزدی اش را باز کرد، خیلی آرام و بدون اینکه اصلا تحت تاثیر جو واقع شود، نهج البلا غه و نوشته هایش را درآورد. به یاد دارم که در آن جلسه، موضوع سخنرانی استاد «زهد درنهج البلا غه» بود که فکر می کنم همین بحث در کتاب سیری در نهج البلا غه آمده است. در آن جلسه وقتی درباره «زهد» بحث می کرد چنان اساتید و دانشجوها مبهوت فکر و بینش و زاویه دید شهید مطهری شده بودند که ما طلبه ها را به ذوق آوردند و ما از جهت اینکه سخنرانییک روحانی اینگونه مورد توجه دانشگاهیان واقع شده خوشحال شدیم. مطهری برای خدا قیام کرد. حوزه را رها کرد و به دانشگاه آمد تا فرزندان این آب و خاک را از انحراف نجات دهد.

دین بدون معاد!
در همین دانشکده استاد ادبیاتی داشتیم که اکنون از دنیا رفته است و ان شاء الله خدا او را بیامرزد. او شاعری توانمند و در رشته خود فردی قوی و صاحبنظر بود. به یاد دارم که یک روز سرکلا س شعری از ابوسعید ابوالخیر خواند، بعد گفت: «البته من خیلی از ابوسعید خوشم نمی آید.» او خیلی با عرفان و عرفا و مسائل متافیزیک میانه ای نداشت، اما از خیام خوشش می آمد. او از طرفداران این تز بود که خدا وجود دارد اما معاد وجود ندارد. یک روز سرکلا س ضمن ابزار عقیده اش و اینکه معاد وجود ندارد، گفت: «خدا بزرگ تر از این است که روز قیامت آدم ها را زنده کند و با حالت تمسخر بگوید: تو به او یک شاخ زدی حالا او هم باید به تو یک شاخ بزند.» من هم که ته کلا س نشسته بودم و جوان پرشور و اهل مبارزه ای بودم و سرم برای این جور مباحث درد می کرد، بلند شدم و گفتم: «استاد مثل اینکه حواست پرت است، اینجا دانشکده الهیات و معارف اسلا می است، اینجا کسی نباید ضدقرآن و معارف اسلا می حزف بزند، معاد از ضروریات دین است و در قرآن از معاد فراوان یادشده» و از این دست حرف ها. داد و فریادمان بالا گرفت، دانشجویان هم که به دنبال بهانه اند تا شلوغ شود و کلا س را تعطیل کنند به این بحث و درگیری دامن زدند.

شهید مطهری و دفاع از حق
تصور می کنم رئیس دانشکده در آن زمان آقای دکتر محمدی بود که اگر زنده اند خدا سلا متشان بدارد و اگر درگذشته اند خدا رحمتشان کند. من به دفتر ایشان رفتم و قضیه را گفتم. هنگام بیرون آمدن، مرحوم مطهری را دیدم! ایشان از من پرسید که کجا بوده ام؛ قضیه را شرح دادم و تاکید کردم که هرچه بشود پایکار ایستاده ام. ایشان فرمود چون دفاع از حق کرده ای مقاومت کن. تا هر جا باشد از تو پشتیبانی می کنم. البته دکتر محمدی هم خوب برخورد کرد، اما شاگرد ها به من گفتند: نان خودت را پختی، چون امتحان شفاهی است و باید کتابت را جلوی استاد بیاوری تا شعر انتخاب کند و بخوانی و تو که دعوا کرده ای، حسابت معلوم است. وقتی نوبت من شد و برای امتحان شفاهی پیش او رفتم، لبخندی زد و مرا نگاه کرد. من معمولا آدم عبوسی نیستم، من هم لبخندی زدم؛ بعد استاد از من شعری را خواست که بخوانم و خواندم. در آن لحظه فکر می کردم که با لبخند او کارم در آن درس تمام است، ولی انصافا مردانگیکرد و یک «الف» درست و حسابی به من داد و برخورد آن روز هیچ تاثیری در او نداشت. بالا خره در این قضیه مرحوم مطهری محکم از من دفاع کرد و این استاد ناچار شد در حضور رئیس دانشکده از بابت حرفیکه در کلا س زده بود عذرخواهیکند. به هر حال هرجا بحث حق بود شهید مطهری می ایستاد و دفاع می کرد و هرگز از غیرخدا نمی ترسید.



مخالفان سه گانه شهید مطهری
اگر بررسیکنیم می بینیم که مخالفان مرحوم مطهری به چند گروه تقسیم می شوند: اول ملحدان و کمونیست ها و مارکسیست ها که سخت مخالف ایشان بودند. بعد از ملحدان متاسفانه بعضی از اساتید بودند که حسابی به خون استاد مطهری تشنه بودند، البته ایشان هم از آنها خیلی ناراحت بود.
عده ای دیگر روشنفکرهای غربزده و به معنی واقعیکله بیمار بودند که روشنفکری را در مخالفت با مذهب و دین می دانستند و شهید مطهری سخت با آنها مخالفت می کرد و گروه دیگر آدم هاییکه تفکر نیمه مارکسیستی خود را روغن مالی دینیکرده بودند و اعتقادشان را به نام مذهب و اسلا م به خورد مردم می دادند و هرچند که با شاه می جنگیدند ولی مرحوم استاد سخت با آنها مخالف بود.
مخالفت استاد با مجاهدین خلق
شهید مطهری با مجاهدین خلق قبل از همه به مخالفت برخاست، حتی آن موقع که هنوز چهره آنها در مبارزات و در زندان روشن نشده بود؛ چون در زندان اعلا م مواضع کردند و مذهبی ها از آنها در اواسط دهه پنجاه جدا شدند. مرحوم استاد مطهری از همان اول سخت مواظب بود، اصلا ایشان در دقت کردن عجیب بود. اصلا ایشان در دقت کردن عجیب بود. جامعه جوان ها از تهران و از شهر ستان های اطراف تهران به جلسات تفسیر قرآن بعضی از این گروهک ها می آمدند که خیلی هم شلوغ می شد و من نوار های این جلسات را برای ایشان می بردم و گوش می دادیم و استاد مطهری با دقت و پیگیری ایکه داشت برای جلوگیری از انحراف جوان ها تلا ش می کرد که این جلسات تفسیر تعطیل شود.
آن وقت ها ما به تفسیر های اینچنینیکه مجاهدین خلق هم داشتند، تفسیر تفنگی می گفتیم؛ از لا ییک آیه (برای جذب جوانان) یکدفعه آرپی جی و ادوات جنگی درمی آوردند و خیلی مشتری پیدا می کردند. مثلا در جلسه تفسیریکه درباره سوره حمد از سوی مجاهدین خلق برپا شده بود گفته بودند: «حمد را در فلسطین می خوانیم، رکوع را در اریتره و سجده را در نیکاراگوئه به جا می آوریم و سلا م را در کوبا می دهیم.» این حرف ها را به گونه ای بیان می کردند که خیلی برای جوان ها جاذب بود.
مبارزه شهید مطهری با انحراف فکری
مرحوم مطهری با این افکار و اعمال انحرافی سخت مبارزه می کرد. یک روز در مجلس عقدی نشسته بودیم، مقاله ای از شخصیکه اگر عنوان مقاله را بگویم بعضی از شما پی می برید که او چه کسی است، در کیهان چاپ شده بود و مقاله درباره اومانیسم بود. با اینکه خود نویسنده مقاله در زندان بود، مقاله او را چاپ کرده بودند. من ناگهان متوجه مرحوم مطهری شدم که به شدت رنگ پریده و عصبانی به نظر می رسید. آقایانیکه با ایشان آشنا بوده اند می دانند که وقتی مرحوم مطهری عصبانی می شد، هم رنگش زرد می شد و هم سرش خیلی تکان می خورد. آن شهید بزرگوار در همان حال به من گفت: «آقای نوری این علما نمی دانند که این مقاله با اسلا م چه می کند و کجای اسلا م را نشان رفته است؟»
یک روز به مناسبتی بحث مجاهدین خلق پیش آمد؛ من گفتم «استاد! باز مجاهدین خلق اولیه مثل بدیع زادگان و حنیف نژاد و ناصر صادق بد نبودند و کمی اهل مراقبه بودند.» استاد به من تشر زد و گفت: «این چه حرفی است که می زنی؟ همین ها خبیث بودند که بعدی ها هم خبیث شدند.»

کار فقط برای خدا
وقتی انسان برای خدا کار کند، تعیین و تشخیص برایش مطرح نیست و نمی گوید جایگاه من چیست؟ استاد بزرگیکه پاورقی اصول فلسفه و روش رئالیسم را می نویسد و درباره نهج البلا غه در اوج بحث می کند، یکدفعه بنا به اقتضای زمان کتابی به نام داستان راستان به رشته تحریر درمی آورد. وقتی به بعضی از علما می گوییم «چرا تفسیر و بحث های قرآنی تان را تعطیل کردید؟»
می گویند: «اطرافیان ما گفته اند در شان شما نیست»! اما مطهری ملا حظه شأن خویش را نمی کرد و برای خدا داستان راستان و کتاب قصه هم می نوشت..

نگاهی به شخصیت علمی و فرهنگی شهید مطهری

تاریخ درخشان و پرافتخار حوزه های علیمه شیعه همواره شاهد ظهور و بروز عالمان بزرگ و دانشمندان تلاشگری بوده که با همتی بلند و عزمی راسخ، مراتب علم و تقوی و معنویت را یکی پس از دیگری طی نموده و به درجات بالا نائل و به چراغ فروزانی تبدیل شده و انسانهای بسیاری را به سوی نور و هدایت و رستگاری رهنمون گردیده اند.
شهید آیت اللّه مرتضی مطهری یکی از شخصیتهای برجسته و کم نظیر در تاریخ اسلام و یکی از دانشمندان اسلام شناس و محققان توانا به شمار می رود که با تلاش و مجاهدت فراوان توانست در تمامی رشته های معارف اسلامی، صاحبنظری ژرف اندیش و محققی دقیق و در پاره ای حوزه ها همچون فلسفه، فقه و اصول در قله اجتهاد قرار گیرد. وی با افکار و اندیشه های ناب و اصیل خود، آثار و نتایج بزرگی را در زمینه های گوناگون علمی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی در میان حوزویان و دانشگاهیان بر جای گذارد. با مجهز ساختن خویش به علوم روز و نیز تحقیق درباره اسلام و تعالیم حیات بخش آن و فهم دقیق آن، در برابر انبوه تهاجمات و شبهات مختلف ایستادگی کرد و با منطق و استدلال به مبارزه با افکار الحادی، التقاطی و متحجرانه پرداخت و اسلام را بدور از هرگونه تحریف و بدعت و کژاندیشی معرفی کرد و بدینوسیله از خود نامی جاودانه و ماندگار در تاریخ باقی گذاشت.
به منظور آشنایی با شخصیت علمی و خدمات فرهنگی استاد مطهری، مراحل تحصیل، تدریس و فعالیتهای علمی و فرهنگی ایشان را در چند محور مورد توجه قرار می دهیم.
استعداد و نبوغ
یکی از ویژگیهای استاد مطهری که نقش مهمی در برجستگی و شخصیت علمی کم نظیر وی دارد، برخورداری از استعداد و نبوغ فوق العاده و قدرت فراگیری زیاد مطالب علمی است. وی درباره این ویژگی خود می گوید: «افراد از نظر استعداد و یاد گرفتن و فراگیری مطالب علمی بر دو گونه اند برخی در سنین جوانی از قدرت فوق العاده ای برخوردارند و تا چند سال می توانند به شدّت بیاموزند ولی وقتی به اصطلاح پابه سن می گذارند، دیگر گویی استعداد آنها خشک می شود و فقط به هر آنچه که تا آن موقع آموخته اند اکتفا می کنند و به اصطلاح از کیسه می خورند. عموم افراد و دانشمندان از این سنخ اند اما در مورد برخی مطلب طور دیگری است یعنی همیشه دارای قدرت فراگیری اند. من از این دسته ام. من امروز بیشتر از گذشته در خودم آمادگی برای آموختن احساس می کنم من امروز دلم می خواهد که دائماً مطالعه کنم و بیاموزم و تدریس کنم و بیاموزانم. یکی از تفضلات الهی این است که در حالی که بسیاری از دانشمندان اهل نظر هر چند سال یکبار درنظریات خود تجدید نظر می کنند و به اصطلاح تغییر رأی می دهند و گاه تا آخر عمر به چندین عقیده متناوب و متضاد گرایش پیدا می کنند، من از ابتدای جوانی تا حال، حتی یک سطر هم ننوشته ام که بعداً ببینم غلط بوده است. بحمداللّه هرچه از همان روزهای اول تا حالا نوشته ام و اندیشیده ام، هنوز بر همان عقیده ام.»
(1)
استاد بزرگ او علامه طباطبایی این ویژگی را مورد تأکید قرار داده است: «مرحوم مغفور مطهری دانشمندی بود متفکر و محقق، دارای هوش سرشار و فکری روشن و ذهنی واقع بین.»
(2)
حضرت آیت اللّه العظمی خامنه ای نیز پس از بیان عوامل مؤثر در تکوین شخصیت آیت اللّه مطهری می افزاید «آن چیزی که همه این استفاده ها را برای آقای مطهری ممکن می کرد استعداد قوی این مرد بود. این مرد دارای استعداد فکری بسیار زیادی بود، یکی مغز بزرگ بود.»
(3)
تحصیلات
استاد مطهری اولین گامهای علمی خود را با حضور در مکتب خانه نزد فردی به نام شیخ علی قلی آغاز کرد، به واسطه شور و اشتیاق فراوان به درس، صبح نخستین روز، در حالی که کتابی زیر بغل داشت قبل از سایر شاگردان به مکتب خانه رفت و منتظر ماند و در همین حال بر روی کتاب خود به خواب رفت. وی در مکتب خانه به یادگیری قرآن و خواندن و نوشتن پرداخت. در سن ده سالگی تحصیلات قدیم را شروع کرد و در محضر پدر خویش مقدمات را آغاز نمود و در سال 1313 ش در سن پانزده سالگی برای ادامه تحصیل به مشهد مقدس رفت و در مدرسه ابدال خان مقدمات علوم اسلامی را دنبال نمود.
به دنبال بسته شدن مدارس علمیه به دستور رضاخان و نیز در پی تخریب منزل پدریش در فریمان توسط عمال رضاخانی، مجبور به ترک حوزه علمیه مشهد و بازگشت به فریمان شد. در طول مدت اقامت دو ساله خود در فریمان، ایام خود را با مطالعه آثار تاریخی سپری می کرد که آثار فراوانی را در زندگی ایشان بر جای گذارد، «من هرچه مایه مطالعات تاریخی دارم، مربوط به همان دو سالی است که از مشهد به فریمان برگشتم.»
(4)
استاد در سال 1315 به منظور تکمیل تحصیلات و بهره مندی از اساتید حوزه علمیه قم و نیز حضور در جوار حرم حضرت معصومه(ع) به قم عزیمت کرد و در مدرسه فیضیه اقامت گزید و با شرکت در دروس اساتید بزرگوار قم، به کسب علم و معنویت پرداخت.
وی در قم، کتاب مطول را نزد شهید آیت اللّه شیخ محمد صدوقی و شرح لمعه را نیز در محضر مرحوم آیت اللّه حاج آقا شهاب الدین نجفی مرعشی و کفایه را نیز نزد آیت اللّه محقق داماد تلمذ کرد و درس خارج فقه را با حضور در دروس حضرات آیات عظام حجت، صدر و خوانساری آغاز و سالها در درس خارج آقای حجت شرکت کرده و به دلیل تلاش و فعالیتهای علمی از ایشان جایزه دریافت نمود.
یکی از اساتیدی که شهید مطهری بهره های علمی، روحی و معنوی بسیاری از او برد، امام خمینی(رض) بود ایشان به مدت 12 سال در درس امام شرکت کرد و یک دوره کامل درس خارج اصول را نزد ایشان فرا گرفت. این درس به درخواست خود استاد و یکی از دوستانش گفته شد و اولین دوره خارج اصول امام بود که به غیر از آن دو، حدود ده تن دیگر از فضلا در آن شرکت می کردند.
امام خمینی شخصیتی الهی و روحانی بود که شهید مطهری گمشده خود را در وجود او یافت، «بعد از مهاجربت به قم، گمشده خویش را در شخصیتی دیگر یافتم.»
(5)
استاد همچنین در درس منظومه و عرفان امام شرکت می کرد و اسفار ملاصدرا را به همراه چند تن از فضلا به طور خصوصی از محضر امام آموخت.
مطهری از حضور خود در درس حکمت الهی در محضر امام خمینی چنین یاد کرده است. «آن ایام، تازه با حکمت الهی اسلامی آشنا شده بودم و آن را نزد استادی که...الهیات اسلامی را واقعاً چشیده و عمیق ترین اندیشه های آن را دریافته بود و با شیرین ترین بیان آنها را بازگو می کرد، می آموختم. لذت آن روزها و مخصوصاً بیانات عمیق و لطیف و شیرین استاد از خاطره های فراموش ناشدنی عمر من است.»
(6)
علاوه بر دروس فوق، درس اخلاق امام از جمله درسهایی بود که شهید مطهری را به شدت شیفته خود ساخته بود و با عشق و علاقه فراوان در آن شرکت می کرد و به کسب معنویت و ایمان می پرداخت.
استاد مطهری همچنین به مدت ده سال از محضر آیت اللّه بروجردی در درس خارج فقه و اصول بهره برد و به عنوان یکی از شاگردان مبرز و ممتاز ایشان به شمار می رفت. شهید مطهری می گفت: «به روش فقاهت ایشان ایمان دارم و معتقدم که باید تعقیب و تکمیل شود.»
(7)
وی یکی از شاگردان مقیّد و دائمی درس آیت اللّه بروجردی و مورد توجه خاص ایشان بود به گونه ای که اگر روزی او در درس حاضر نمی شد استاد در میان خیل شاگردان غیبت او را حس می کرد. نقل است که روزی آیت اللّه بروجردی از گذر معروف «خان» برای تدریس به طرف صحن مطهر حضرت معصومه(س) می رفت، از دور ملاحظه کرد که آقای مطهری به طرف دیگری می رود، از اطرافیان سؤال کرد آقای مطهری کجا می رود الآن وقت درس است.
(8)
یکی از اساتید برجسته شهید مطهری در زمینه فلسفه و علوم عقلی، مرحوم علامه طباطبایی است.
وی از سال 1323 یعنی در حالی که 25 سال از عمر خود را سپری کرده بود، به آموزش فلسفه روی آورد و این در حالی است که علاقه به علوم عقلی و اساتید این فن از سالهای قبل در او بوجود آمده بود و همواره به دنبال مطالعه و آشنایی با اینگونه آثار بود. وی می گوید: «تحصیل رسمی علوم عقلی را از سال 23 شمسی آغاز کردم. این میل را همیشه در خود احساس می کردم که با منطق و اندیشه مادیین از نزدیک آشنا گردم، آرا و عقاید آنها را در کتب خودشان بخوانم، دقیقاً یادم نیست. شاید در سال 25 بود که با برخی کتب مادیین که از طرف حزب توده ایران به زبان فارسی منتشر می شد و یا به زبان عربی در مصر مثلاً منتشر شده بود آشنا شدم. کتابهای دکتر تقی ارانی را هرچه می یافتم به دقت می خواندم و چون در آن وقت به علت آشنا نبودن با اصطلاحات فلسفی جدید، فهم مطالب آنها بر من دشوار بود، مکرر می خواندم و یادداشت بر می داشتم و به کتب مختلف مراجعه می کردم، بعضی از کتابهای ارانی را آن قدر مکرر خوانده بودم که جمله ها در ذهنم نقش بسته بود...»

(9)
آیت اللّه مطهری در سال 1329 در درس علامه طباطبایی حضور یافت و به فراگیری الهیات شفا پرداخت. در همان سالها، به اتفاق گروهی از فضلا در جلسات هفتگی شبهای پنجشنبه مرحوم علامه شرکت می کرد. این درس بعدها به صورت کتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم» درآمد و با مقدمه و پاورقی و توضیحات مفصل و ارزنده استاد مطهری انتشار یافت. در این جلسات روش کار بدین صورت بود که استاد مطهری، مقالات را از قبل آماده می کرد و در جلسه می خواند و توضیح می داد و به سؤالات پاسخ داده می شد و گاهی متن را تغییر داده و پرسشها و پاسخها را بر آن می افزود.
حضور استاد مطهری در درس علامه طباطبایی، حضور عالمانه، محققانه و بسیار مفید و سازنده بود علامه درباره هوش و فهم دقیق شهید مطهری چنین می گوید: «مخصوصاً مرحوم مطهری یک هوش فوق العاده داشت و حرف از او ضایع نمی شد، حرفی که می گفتیم می گرفت و به مغزش می رسید.علاوه بر مسأله تقوی و انسانیت و جهات دیگر اخلاقی که انصافاً داشت، یک هوش فراوانی هم داشت وهرچه می گفتیم، هدر نمی رفت، مطمئن بودم که هدر نمی رود. بنده وقتی که ایشان به درسم می آمدند، حالت رقص پیدا می کردم از شوق و شعف، به جهت اینکه انسان می داند هرچه می گوید، هدر نمی رود و محفوظ است.»
(10)
پس از مدت پنج سال که از اقامت آیت اللّه مطهری در قم می گذشت، تقدیر روزگار بر این شد تا در تابستان 1320 به بهانه فرار از گرمای قم به اصفهان عزیمت نماید. این سفر، زمینه ای برای آشنایی با استاد یا عالم بزرگ میرزا علی آقا شیرازی و بهره مندی از منش و روش آن بزرگوار را فراهم نمود و بدینوسیله او را با عالم پهناور نهج البلاغه امیرالمؤمنین آشنا ساخت.
«تا آنکه در تابستان سال 1320، پس از پنج سال که در قم اقامت داشتم برای فرار از گرمای قم به اصفهان رفتم، تصادف کوچکی مرا با فردی آشنا با نهج البلاغه آشنا کرد. او دست مرا گرفت و اندکی وارد دنیای نهج البلاغه کرد. آن وقت بود که عمیقاً احساس کردم این کتاب را نمی شناختم و بعدها مکرر آرزو کردم که ای کاش کسی پیدا شود و مرا با دنیای قرآن نیز آشنا سازد. از آن پس چهره نهج البلاغه در نظرم عوض شد مورد علاقه ام قرار گرفت و محبوبم شد گویی کتاب دیگری است غیر آن کتابی که از دوران کودکی آن را می شناختم، احساس کردم که دنیای جدیدی را کشف کرده ام.»



(11)
تدریس در حوزه
سنت حوزه های علمیه همواره بر این اساس بود که معمولاً طلاب و روحانیون در کنار تحصیل، به تدریس نیز اشتغال داشتند.
استاد مطهری نیز در دوران اقامت، در قم، در کنار تحصیل، به تدریس نیز مشغول شد. ابتدا تدریس ادبیات را عهده دار شد و پس از آن کتابهای: شرح مطالع در علم منطق، شرح تجرید در علم کلام، شرح منظومه در فلسفه، رسائل، مکاسب و کفایه را تدریس نمود.
استاد که دروس طلبگی خود را به شایستگی خوانده و فهمیده بود و از روحانیون ممتاز در حوزه به شمار می رفت و مراتب علمی بالایی بدست آورده بود. به زودی در شمار اساتید بنام حوزه قرار گرفت و حوزه درسش، زبانزد اهل علم شد.
وی پس از عزیمت به تهران نیز ارتباط خود را با طلاب و روحانیون حوزه علمیه قم قطع ننمود و با برگزاری کلاس درس، به تعلیم و تربیت آنها ادامه داد. و از سال 1351 تا 1357 هفته ای سه روز به قم می رفتند و دروس مهمی مانند فلسفه هگل، معارف قرآن، منظومه و اسفار را تدریس می کرد.
ایشان همچنین پس از اقامت در تهران، در مدرسه علمیه مروی به تدریس شرح منظومه، دانشنامه علایی و شفای ابن سینا پرداخت و حدود 20 سال در این مدرسه، به آموزش و تربیت طلاب و محققین علوم و فرهنگ اسلامی توفیق یافت.
استاد مطهری پشتکار عجیبی در تدریس داشت. یکی از شاگردان وی نقل می کند: «تنها استادی که در مدرسه مروی سراغ داشتم که قبل از اذان صبح به مدرسه می آمد و نماز صبح را در مدرسه می خواند، استاد مطهری بود. با وجود آنکه در خیابان آبشار منزل داشت از آنجا قبل از اذان صبح حرکت می کرد و می آمد و یک استکان چای می خورد و نماز صبح را ادا می کرد و می نشست، درسش را شروع می کرد و این درس همینطور شاید تا ساعت 8 یا 9 ادامه داشت.»
(12)
آیت اللّه مطهری علاوه بر تدریس علوم رایج در حوزه های علمیه، از نظر فکری نیز تأثیرات فراوانی در میان روحانیون و حوزه های علمیه از خود بر جای گذارد، حضرت آیت اللّه العظمی خامنه ای درباره نقش شهید مطهری در حوزه های علمیه چنین می گویند: «من آقای مطهری را به وجود آورنده یک جریان روشنفکرانه روحانی در حوزه های علمیه می دانم. شما در حوزه های علمیه، طلاب جوانی که شاگردان آقای مطهری بودند( چه با واسطه و چه بی واسطه) و بعدها هر کدام توانستند منشأ آثار فراوانی بشوند، زیاد می بینید. من باید مطلبی را که در مورد خودم به آقای مطهری گفتم در اینجا بیان کنم.
...به ایشان گفتم: من شاگرد شما هستم، تعجب کرد و گفت: شما پیش بنده درس نخوانده اید، حقیقتاً بنده پیش استاد مطهری درس نخوانده ام اما یکی از عناصری که بنیه اصلی فکری اسلامی من را پایه گذاری کرده است. سخنرانیهای بیست سال پیش آقای مطهری است.»
(13)
مهاجرت به تهران
آیت اللّه مطهری با آنکه علاقه زیادی به حوزه علمیه قم داشت. اما در سال 1331 به تهران مهاجرت کرد که نقطه عطفی در زندگی ایشان به شمار می رود.
حضور استاد در دانشگاه را نباید محدود به تدریس چند واحد درسی نمود، بلکه دارای آثار و برکات بسیار دیگری بود همچون: تحقیق و پژوهش، ارائه کنفرانس های علمی، مسافرتهای علمی، شرکت در سمینارها، گفت و گو با اساتید و شخصیتهای علمی، ایراد سخنرانی در جمع اساتید، دانشگاهیان، معلمان و...، شناخت نیازهای فکری دانشجویان و اساتید و جهت دهی به پایان نامه ها.
استاد با حضور در دانشگاه ضمن آشنایی نزدیک با عینیتها و نیازهای جامعه مصمم شد تا برای نیازهای زمان و مشکلات فرهنگی و اجتماعی پاسخی مناسب بیابد و به انبوه سؤالاتی که نسل جوان با آن روبرو بود پاسخ دهد و قشر تحصیل کرده دانشگاهی را از انحرافات، شبهات دور کند تا مبادا در دام افکار الحادی و منحرف گرفتار شوند.
نحوه اشتغال استاد مطهری در دانشگاه بدین صورت است که در سال 1333، دانشکده الهیات آگهی استخدام یک نفر دانشیار را در رشته علوم معقول و منقول در روزنامه ها منتشر کرد، در پی انتشار این آگهی،آقای مطهری داوطلب استخدام شد و تقاضایی را برای دانشکده الهیات فرستاد.
وی پس از آن در امتحان کتبی شرکت کرد و با موفقیت آنرا پشت سرگذارد. آقای محمد تقی مطهری برادر استاد می گوید: «در روز امتحان شفاهی، میرزا احمدخان سعیدی، رئیس هیئت ممتحنه گفت: «مطهری امتحان کتبی را به این خوبی داده است، حال ببینیم آزمون شفاهی را چه می کند؟» مرحوم راشد، مدیر گروه فلسفه و حکمت اسلامی به استاد گفت: «آقای مطهری! ما دیگران را با بحث های خودمان امتحان می کنیم ولی شما را با یک بحث تفألی امتحان می کنیم.» کتاب امتحانی، منظومه ملاهادی سبزواری بود. تفألی کتاب را باز می کنند.
استاد مطلب را شروع می کند. بحث را از منظومه به اشارات می برد و از اشارات به اسفار. دراین هنگام راشد رو به استاد می کند و می گوید: «صبر کن! ما از بیست بالاتر نداریم، این نمره بیست. حال، مطلب را دامه بده تا ما استفاده کنیم.» جلسه تعطیل می شود.استاد می شود شاگرد و شاگرد می شود استاد.استاد مطهری یک ساعت و نیم صحبت می کند و مطلب را به پایان می رساند. راشد می گوید: «واقعاً بهره بردم» این جمله را دوباره تأکید می کند.
ایام عید بود که استاد با من تماس گرفت و گفت: «بیا با هم به منزل راشد برویم» اتفاقاً، یک دانشجوی دانشکده حقوق هم آنجا بود. وی، از آقای راشد سؤالی کرد: آقای راشد، بی درنگ گفت: «استاد نشسته اند. دیگر جای من نیست.»استاد مطهری خودش را جمع کرد و گفت: «آقای راشد! من کجا و شما کجا؟» آقای راشد گفت: «بی تعارف می گویم: تو از من با سوادتری. می نمی دانستم این قدر باسوادی.»
(14)
بدین ترتیب استاد مطهری از ابتدای حضور در دانشگاه نبوغ خود را نشان داد و خوش درخشید.
در تاریخ 2/7/34 صلاحیت علمی استاد در دانشگاه مورد تصویب قرار گرفت و ایشان از روز بیستم آبان تدریس در دانشکده الهیات را آغاز کرد.و در مدت حضور خود در دانشگاه، در دوره های لیسانس و دکترای دانشکده الهیات و معارف اسلامی، به تدریس دروس کلیات علوم اسلامی شامل منطق، فلسفه، کلام، عرفان، اصول فقه، حکمت عملی، فلسفه مشتمل بر شرح منظومه و الهیات شفا، مقاصد الفلاسفه غزالی و نیز تاریخ فلسفه، سیر فلسفه اسلامی، تاریخ مجادلات اسلامی و روابط فلسفه و عرفان پرداخت.
استاد در تاریخ 12/9/50 به عنوان مدیر گروه فلسفه و حکمت اسلامی انتخاب شد. ودر تاریخ 1/4/53 حکم استادی به ایشان ابلاغ شد، ایشان پس از سالها تلاش و فعالیت مستمر علمی و خدمات ارزنده خالصانه در محیط دانشگاه در تاریخ 19/6/56 بازنشسته شد.
حضور 23 ساله استاد مطهری در دانشگاه را باید یکی از درخشانترین دوران زندگی سراسر تلاش و خدمت وی دانست که با همتی بلند و عزمی راسخ توانست آثار،برکات و خدمات چشمگیری را در مجامع علمی و در میان دانشگاهیان از خود بر جای گذارد.
اگراستاد فرصتی را که برای تدریس و تحقیق در دانشکده الهیات صرف کرد، در حوزه علمیه قم به تحقیق و تدریس علوم اسلامی می پرداخت. بدون تردید در ردیف یکی از مراجع بزرگ و بنام تقلید قرار می گرفت و شاید می توانست تغییراتی و اصلاحاتی را نیز در سیستم آموزشی، تحقیقی و علمی حوزه به وجود آورد که همواره دغدغه او بود. امام خمینی در نامه ای که از نجف برای ایشان فرستادند نگرانی خود را از دور بودن استاد از حوزه علمیه قم ابراز داشتند.
(15)
و در چند نوبت از نجف به آقای پسندیده یا به آقای اشراقی دامادشان نامه نوشتند که «آقای مطهری را به قم بیاورید و نگهدارید، در قم بماند و به تدریس مشغول باشد.»
تألیفات و آثار
علامه مطهری از جمله محققان و متفکران اسلامی است که با تمام توان و با جدیت و پشتکار به دفاع از مبانی اسلام پرداخت و با درک دقیق شرایط و شناخت نیازهای زمان و آگاهی از شبهات، ابهامات و سؤالات نسل جوان، اقدام به پاسخگویی نمود. ایشان می گوید: «این بنده از حدود بیست سال پیش که قلم به دست گرفته مقاله یا کتاب نوشته ام، تنها چیزی که در همه نوشته هایم آن را هدف قرار داده ام، حل مشکلات و پاسخگویی به سؤالاتی است که در زمینه مسائل اسلامی در عصر ما مطرح است. نوشته های این بنده برخی فلسفی، برخی اجتماعی، برخی اخلاقی، برخی فقهی، برخی تاریخی است. با این حال موضوعات این نوشته ها کاملاً با یکدیگر مغایر است. هدف کلی از هم
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.

مختصری بر شخصیت استاد مطهری 8 سال 11 ماه ago #115738

سلام خوب بود
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
مدیران انجمن: حجت مداحی شاهخالی