خوش آمديد,
مهمان
|
|
بسم الله الرحمن الرحيم
نقش دين در زندگي انسان پنجمين نشست سراسري طلاب دانشجو _ مشهد _ 1384/05/23 در اين فرصت مسألهاي ريشهاي كه اهميت فراواني دارد را مورد بحث قرار ميدهيم. بحث را با اين پرسش آغاز ميكنيم كه نقش دين در زندگي انسان چيست؟ ما چه اندازه به دين احتياج داريم؟ دين چه مشكلي را از ما حل ميكند؟ اگر كسي دين نداشته باشد چه ميشود؟ آيا ممكن است چيزي جايگزين دين شود؟ پاسخ اين پرسشها حتي براي برخي از عوام روشن است؛ اما گاهي بعضي مسائل از فرط روشني مبهم ميشود. شايد، ما هيچگاه احساس نميكرديم، روزي نياز باشد كه درباره دين، قلمرو و ارتباطش با نهادهاي اجتماعي بحث و گفتگو كنيم. البته از يك طرف مايه خرسندي است كه امروزه همه مسايل، مطالب و قضايا مورد تحقيق قرار ميگيرد و جواب عالمانه و محققانه براي آنها تهيه ميشود؛ اما از سوي ديگر كوتاهياي درباره بحث و بررسي اين موارد احساس ميشود، تا آن جا كه در يك جوّ اسلامي، در خانوادهاي مسلمان، كسي كه در محيط ديني پرورش پيدا ميكند، توهماتي برايش پيش ميآيد، سخناني ميگويد كه باوركردن آن دشوار است. به هرحال اين مسأله آشكار، باز هم جاي تحقيق دارد و ضرورت دارد به آن جديتر بپردازيم. زيرا روشن شدن اين مسأله بسياري از انحرافات را تصحيح ميكند.در اين راستا نخست ما بايد بفهميم دين يعني چه و بعد انسان را بشناسيم، تا بدانيم دين در زندگي انسان چه نقشي دارد. اگر دين و انسان را نشناسيم، پاسخ اين سؤال پاسخي روشن و عقلاني نخواهد بود. اما اين كه دين يعني نماز خواندن، روزه گرفتن و اعتقاد به خدا داشتن؛ پاسخهاي سادهاي است و بايد به اين سؤال عميقتر جواب داد. جامعهشناسان در مقام تعريف دين، آن را به عنوان يك نهاد اجتماعي، پديدهاي كه در زندگي اجتماعي انسان در طول تاريخ وجود داشته، دانستهاند و تعريفاتي براي آن ارائه كردند. بعضي از اين تعاريف آنقدر وسيع و عام است كه حتي شامل كساني كه اعتقادي به خدا هم ندارند ميشود. بعضي از تعريفها هم آنقدر محدود است كه انسان در مصاديقش دچار مشكل ميشود. چون در اين مجال فرصتي براي بررسي و نقد تعاريف مختلف از دين نيست، ما تعريف مورد نظر خود را مطرح ميكنيم. دين عبارت است از: مجموعهاي از اعتقادات، خُلقيات و رفتار كه در سعادت ابدي انسان مؤثر است و نداشتن آنها موجب شقاوت انسان ميشود. به عبارت ديگر ميتوان گفت: دين سه بخش است: اعتقادات، اخلاق و احكام. درباره اينكه آيا اعتقادات اصل است يا اخلاق و يا رفتارها و احكام كما بيش بحثهايي شده است؛ اما بين اين مجموعه نوعي ترتب وجود دارد. اعتقاداتِ خاص، منشهاي خاصي را ايجاب ميكند و آن منش رفتارهاي خاصي را اقتضا ميكند. در اين زمينه بحثهايي در اوايل انقلاب مطرح بود از قببيل اينكه بين ايدئولوژي و جهانبيني ارتباطي هست يا نه و آيا اين ارتباط منطقي است يا غيرمنطقي؟ اجمالاً عرض ميشود: اعتقادات خاص، منشهاي خاصي را ميطلبد و آن منشها، رفتارهاي خاصي را ايجاب ميكند. اما اين كه چه ارتباطي بين آنها وجود دارد و آيا به صورت قياس منطقي ميشود آن را اثبات كرد يا نه، در جاي خود بحث مفصلي را ميطلبد. بر اساس اين تعريف، اگر كسي به هيچ چيز اعتقاد نداشته باشد، نميتوانيم وي را ديندار بدانيم. البته ميدانيم كه فرض اين كه كسي اعتقادات صحيحي داشته باشد، ولي در اعمالش هيچ تأثيري از آن اعتقادات را مشاهده نكنيم، اين فرض غيرقابل قبول است. چون انسان موجودي است كه افعال اختياريش، ناشي از اعتقادات، فهم و شعور اوست. اگر انسان يك سلسله اعتقاداتي داشته باشد، خواه ناخواه در رفتارش اثر ميگذارد. اگر اعتقادي در رفتار انسان تاثير نگذارد، به اين معنا است كه اين اعتقاد در فرد جايگزين نشده و حالت تزلزل دارد. اگر انسان اعتقاد قلبي داشته باشد، حتماً در رفتارش اثر دارد. در فرهنگ قرآني نيز در موارد بسياري، ايمان و عمل صالح همراه با هم و توأمان ذكر شده است. اگر هم به طور اتفاقي فقط از ايمان سخن به ميان آمده باشد، از قرائن قبل و بعد آن برميآيد كه عمل صالح هم در آن دخيل است؛ همچنانكه اگر در جايي فقط عمل صالح را ذكر كرده باشد، باز از قرائن برميآيد كه مشروط به ايمان است؛ «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثي؛ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً1»، «وَ مَنْ أَرادَ الْآخِرَةَ وَ سَعي؛ لَها سَعْيَها وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ كانَ سَعْيُهُمْ مَشْكُوراً2». بنابراين دعوتكنندگان به دين، آنهايي كه آورنده دين هستند، يعني انبياء(ع)، ادعايشان اين است كه انسان بايد در زمينه اعتقادات، افكار و نظريات، به چيزهايي معتقد باشد؛ در غير اين صورت به انسانيت او لطمه ميخورد؛ «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الَّذِينَ كَفَرُوا فَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ3». دقت كنيد، در اين آيه شريفه نميفرمايد: «شرّ الأناس»، بلكه ميفرمايد: «شَرَّ الدَّوَاب»؛ «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لا يَعْقِلُونَ4». توجه كنيم كه در اين دو آيه كه «شَرَّ الدَّوَاب»؛ را معرفي ميكند، يكبار ميفرمايد: «الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لا يَعْقِلُون»؛ و در جاي ديگر ميفرمايد: «الَّذِينَ كَفَرُوا فَهُمْ لا يُؤْمِنُون». به يقين اين دو مصداق، با هم مرتبطاند و تناقضي بين اين دو آيه نيست. بر اساس عقيده ما، در ساير اديان تحريفاتي واقع شده است و مجموعهاي كه امروز از اديان ديگر باقي مانده قابل اعتماد نيست و كم و زيادهايي در آنها شده است. ديني كه ما از آن حمايت ميكنيم دين اسلام است و مهمترين منبع آن هم قرآن است. قرآن دين را اينگونه معرفي ميكند: اگر كساني فاقد دين باشند، انسان واقعي نيستند: «وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ5». كساني كه فاقد ويژگيهاي مذكور در اين آيه شريفه هستند، به تعبير قرآن مثل چهارپا هستند. «شَرَّ الدَّوَاب»؛ يعني بدترين جنبندهها. مدعي دين ميگويد: دين همچون گوهري است كه آدمي را به سوي جايگاه انسانيش رهنمون ميشود؛ يعني اين موجود دو پا را انسان ميكند؛ و اگر اين موجود دين نداشته باشد، در واقع انسان نيست. اين مباحث توضيحات بيشتري را ميطلبد كه بايد پيرامون آنها در جاي خود به صورت استدلالي بحث شود. اما مباحث مطرح شده مقدمهاي براي بحث اصلي بود. دين اسلام را كه ما پذيرفته ايم و آن را مكمل انسانيت انسان ميدانيم و انسانيت انسان را بدون آن ميسر نميدانيم، در زندگي ما چه جايگاهي دارد؟ صرف نظر از جايگاه ساير اديان، بايد پرسيد جايگاه دين اسلام، يعني ديني كه ما آن را پذيرفتيم در زندگي ما كجاست؟ بسياري تصور ميكنند كه جاي اين دين، مسجد، حسينيه و زيارتگاهها است و فقط اموري مثل نماز، روزه، خيرات و نذورات، سفره حضرت عباس و عزاداري سيدالشهداء در محرم مربوط به دين است. كساني هم كه خيلي ديندار باشند ايام فاطميه و مواليد ائمه و ساير اعياد را هم محترم بشمارند. به عقيده چنين كساني دين فقط براي ارتباط انسان با خداست و ساير مسايل از حوزه دين خارج و در حاشيه است. متن دين يعني نماز خواندن، روزه گرفتن، حج، زيارت امام رضا(ع)، نذري دادن، سفره انداختن، عزاداري كردن، سينه زدن و گريه كردن و اگر كسي به هيچ كدام اعتقادي نداشت بيدين است. آيا واقعاً اين سخن اسلام است؟ يا اين، تفكر غلطي است كه شيطان آن را القاء كرده است. اينكه شياطينِ انس چه اندازه در ترويج اين تفكر دخالت داشتند، در جاي خود محل بحث است. بدون شك اصل اين فكر كه دين فقط شامل اين موارد است، از شيطان است. اگر دين همان است كه قرآن آورده و منبع اصلي شناخت آن قرآن است، با قدري تأمل و دقت در مييابيم كه دين در قرآن غير از مسأله نماز، روزه و مودت اهل بيت(ع)، مباحث ديگري را هم شامل ميشود. اما متأسفانه شياطين شرايطي را فراهم كردهاند كه هنوز اكثريت مسلمانها، اعم از شيعه و سني، تصور ميكنند كه دين قلمروي محدود دارد و تنها براي رابطه انسان با خداست. و اين همان چيزي است كه امروز به نام «سكولاريزم»؛ ناميده ميشود. بر اساس اين تفكر مسايل خارج از محدوده ارتباط معنوي انسان با خدا ربطي به دين ندارد. هر چه ميخواهي در كسب و كار فريب كاري كن، كم فروشي و گرانفروشي كن، ولي مراقب نماز اول وقت و گريه در روضه امام حسين(ع) باش؛ معناي صحيح دينداري اين است! در مسايل اجتماعي هم نبايد پرسيد چه كسي حكومت ميكند، چه رژيمي بايد حاكم باشد و ما چه نقشي ميتوانيم در امور حكومتي داشته باشيم! يا اين كه آيا دين براي دخالت در مسائل اجتماعي به ما دستوري ميدهد يا خير؛ اين مسايل چون مربوط به امور دنيا و براي دنياداران است، ربطي به دين ندارد! مسلمان فقط بايد نماز بخواند و مد «و لا الضالين»؛ را خوب بكشد؛ اما اين كه چه كسي رئيس جمهور و نماينده مجلس ميشود، از امور دنيا است و فقط براي دنياداران است؛ اين مسايل آلوده است و نبايد از آنها حرفي زده شود؛ اگر در مسجد حرفي از آنها زديم، حرف دنيا است و اين ربطي به دين ندارد! چنين وضعي را براي ما پيش آورده بودند. كساني كه سن بيشتري دارند يادشان هست كه پيش از انقلاب خيلي بدتر از اين بود. آن زمان اگر كسي صحبت از سياست ميكرد، بار ارزشي منفي داشت و از جامعه مؤمنين و متقين طرد ميشد. پيگيري مسايل اجتماعي و سياسي عين بيديني تلقي ميشد و اگر كسي به اين قبيل مسايل ميپرداخت گويا كمبود و نقصاني در دينش به وجود آمده است. حضرت امام (رضوان الله عليه) با اين انديشه به مبارزه پرداخت، خداوند بر علو درجات ايشان بيافزايد. يكي از بزرگترين خدمات ايشان به عالم اسلام اين بود كه اين تصور را از ذهن جامعه اسلامي بيرون كرد. ايشان به مردم نشان داد كه ظواهر دين مثل نماز و روزه و... تنها بخش كوچكي از دين است و بخش عظيمي از دين مربوط به مسايل اجتماعي و سياسي است و نپرداختن به آنها نه تنها فضيلتي براي دين و دينداران نيست، بلكه موجب نقص دين است. حضرت امام با تلاش فراوان و زحمتهاي بسيار توانست اين انديشه را براي تودههاي مردم تبيين كند و بر اساس اين فكر، انقلاب اسلامي را به وجود آورد. مردمي كه دين را فقط نماز و روزه ميدانستند و پرداختن به مسايل دنيا را ضد دين و ضدارزش تلقي ميكردند، بر اثر درسهاي امام حاضر شدند سينههاي خود را در مقابل گلولهها سپر كنند. در واقع حضرت امام ابتدا براي مردم ثابت كرد كه پرداختن به اين مسايل جزء مهمترين مسايل دين است؛ سپس براساس اين نظريه توانست آن حركت اجتماعي را به وجود آورد كه جهان را متحير كند. خداوند هم وقتي صداقت مردم و آن رهبر فرزانه را ديد، نصرتش را بر مردم نازل كرد. اميرالمؤمنين(ع) در مقام توضيح شرايط و اوضاع زمان حضرت رسول(ص) و معرفي ياران آن حضرت ضمن خطبهاي ميفرمايد: «كُنَّا عَلي عَهْدِ رَسُولُ اللَّه...6». ما در زمان پيغمبر(ص) با پدرانمان، برادرانمان و خويشاوندانمان ميجنگيديم و توجه نميكرديم كه مخالف دين، پدر ما، برادر ما يا عموي ماست. براي ما فقط خدا و دين ملاك بود. هركس طالب حق و خدا بود، تحت لواي پيغمبر(ص) بود. در آن زمان ما براي خدا با خويشاوندان خود ميجنگيديم. مگر از زمان پيغمبر(ص) تا زمان علي(ع) چه مدت فاصله شده بود كه در اين مدت كوتاه ارزشها به اندازهاي تغيير كند كه علي(ع) با تاسف از ياران و همرزمان خود در زمان حضرت رسول(ص) ياد كند؟ آن حضرت در ادامه ميفرمايد: «فَلَمَّا رَأَي اللَّهُ صِدْقَنا أَنْزَلَ عَلَيْنا النَّصْر»؛ وقتي ما راستي و صداقتمان را در عمل ثابت كرديم، خدا هم ما را ياري كرد. در مقابل خدا، همه هيچ است. اميرمؤمنان(ع) ميفرمايد: «فَلَمَّا رَأَي اللَّهُ صِدْقَنا أَنْزَلَ عَلَيْنا النَّصْرَ وَ أَنْزَلَ عَلي عَدُوِّنا الْكَبْت»؛ وقتي خدا ديد كه ما راست ميگوييم، نصرتش را بر ما و شكست و نابودي را بر دشمنان ما نازل كرد. خداوند با علي(ع) هم اينگونه معامله ميكند، بايد ثابت كند كه راست ميگويد و اگر در عمل صداقتش را ثابت كرد، خدا پيروزي را بر او نازل ميكند: «وَ مَا النَّصْرُ إِلاَّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ7». اما اگر بخواهند با خداوند صادق نباشند و به نام دين، دنبال هواي نفس، خويش و قوم بازي و مالاندوزي بروند، خداوند نيز آنها را خوار و رسوا ميكند و در دنيا و آخرت بر آنها رسوايي نازل ميكند. پايمال كردن خون 200 هزار شهيد، آنهايي كه رفتند تا «كَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيا»؛ باشد، جان دادند تا احكام اسلام اجراء شود، تعطيل كردن احكام اسلام و جايگزيني احكام ضد اسلامي به نام حمايت از دين، چه معنايي دارد و خداوند با ما چه ميكند؟ خارج كردن دين از اجتماع، به نام پيروي از امامي كه تلاش كرد تا براي مردم ثابت كند كه دين بايد در مسايل اجتماعي و سياسي و در مسايل بينالمللي حاكم باشد، يعني بازگشت به همان ارتجاع قديم، يعني دين فقط نماز و روزه و مسجد و اين كه نبايد پرسيد احكام اجتماعي اسلام چيست، قوانين حاكم بر مملكت چه باشد، مسؤولين چگونه رفتار كنند، آيا بازار بازار اسلامي باشد يا بازار ربوي، آيا عفت در جامعه اسلامي حاكم باشد يا شهوت، و هر چه ميخواهد باشد. اين رسم مسلماني است؟ آيا مسلمان فقط بايد نماز بخواند، قرآن را حفظ كند و با لحن عربي بخواند؟ جواب اين معما چيست؟ بايد تكليف را روشن كنيم. دين جايش كجاست؟ آيا جايگاه دين در مسجد و در قلب انسان است؟ آيا دين فقط رابطه قلبي انسان با خداست و به دانشگاه، بازار، وزارتخانهها، روابط بينالملل، بازرگاني خارجي، تصميمات بانك مركزي و شوراي اقتصاد ربطي ندارد؟ آيا دستورات صندوق بينالملل و بانك جهاني _هر چه بود_ بايد اجرا شود و شما نيز فقط قرآن را حفظ كنيد؟ پيش از انقلاب مراسم عزاداري عاشورا هم از كاخ اعليحضرت پخش ميشد؛ عكس اعليحضرت را هم با لباس احرام در وزارتخانهها نصب ميكردند، قرآن هم چاپ ميكرد. آيا اينها نشانه دينداري است؟ ديندار كسي است كه احكام خدا را اجرا كند نه اين كه با احكام خدا بازي كند. هر كدام از ما بايد دينداري خود را با اين معيار بسنجيم. امروزه بحمدللّه، قرآن در جامعه رواج دارد. زماني بود كه در همه كشور، فقط چند تن انگشتشمار حافظ قرآن پيدا ميشد؛ ولي، امروزه در هر شهر و روستايي، چندين حافظ نوجوان قرآن يافت ميشود كه مدال اين افتخار بر سينه رهبر معظم انقلاب زده شده است. ان شاء اللّه خداوند سايه ايشان را مستدام بدارد. اما قرآني كه با اين لحن خوانده ميشود، مايه افتخار است، و با زحمات بسيار در حافظه جاي ميگيرد، نبايد محتواي آن در نظر آيد؟ نبايد مشخص شود كه قرآن براي چه چيزهايي اهميت قائل است؟ اين كه قرآن ميفرمايد: «فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ8»؛ اگر دست از ربا برنميداريد، با خدا اعلام جنگ كردهايد. قرآن درباره هيچ چيز ديگر چنين تعبيري ندارد. امّا بانكهاي كشور اسلامي ما از رباخوارترين بانكهاي كشورهاي دنيا به شمار ميآيند، همين كشور جمهوري اسلامي كه براي اجراي احكام اسلام به وجود آمد. چرا اين گونه شد؟ مسئولين با دين خدا بازي كردند. اسم ربا را تغيير دادند و گفتند: «إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبا9»؛ بعضي تصور ميكنند عنوان كه تغيير كرد حلال ميشود. قرآن درباره اين بازي كردنها با دين به داستان اصحاب سبت اشاره ميكند و ميفرمايد: عدهاي از بنياسرائيل كنار دريا يا رودخانهاي زندگي ميكردند و منبع اقتصادي آنها صيد ماهي بود. روز شنبه ماهيها به كنار ساحل ميآمدند و غير از روز شنبه نميآمدند: «إِذْ تَأْتِيهِمْ حِيتانُهُمْ يَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعاً وَ يَوْمَ لا يَسْبِتُونَ لا تَأْتِيهِمْ10». به دستور خداوند براي بنياسرائيل در روز شنبه تجارت و كارهاي دنيايي، حرام بود. آنها بايد از صبح روز شنبه به كنيسه ميرفتند و مشغول عبادت مي شدند. اگر هم به كنيسه نميرفتند، نبايد آتش روشن كنند، غذا بپزند و تجارت كنند. در حال حاضر نيز يهوديها ارتدكس، حتي در آمريكا و اروپا اين احكام را رعايت ميكنند. به هر حال به دستور خداوند روز شنبه نبايد صيدي انجام ميشد. عقلاي قوم گفتند: دستور خدا را كه نميشود زيرپا گذاشت، از صيد ماهي هم نميشود صرف نظر كرد؛ روزهاي ديگر هم ماهيها نزديك ساحل نميآيند. بنابراين آنها كنار دريا حوضچههايي ساختند. روزهاي شنبه آب را در اين حوضچهها باز ميكردند و ماهيها به همراه آب وارد حوضچهها ميشدند و سپس عصر شنبه حوضچهها را ميبستند كه ماهيها ديگر بيرون نروند. صبح يكشنبه هم ميآمدند و ماهيها را صيد ميكردند. اگر من و شما بوديم چه ميكرديم؟ بسياري از حيلههاي ما در ربا صد مرتبه از اين حيله بدتر و رسواتر است. دسته اول، يعني يك عده از مؤمنين به گروهي كه اين عمل را مرتكب شدند، گفتند: با دين خدا بازي نكنيد، اين مقدمه صيد است؛ خداوند ميخواهد در روز شنبه شما دنبال مال دنيا نرويد؛ اين امتحان الهي است. دسته دوم اين عمل را انجام دادند و دسته سوم هم ميگفتند: «لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللَّهُ مُهْلِكُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذاباً شَدِيداً11»، چرا شما به اينها نصيحت ميكنيد، در حالي كه آنان توجه نميكنند. قرآن ميفرمايد: عذاب بر اينها نازل شد. گروهي كه مرتكب اين عمل خلاف ميشدند و كساني كه ساكت بودند، هر دو مسخ شدند و به صورت ميمون درآمدند. فقط آن دستهاي كه نهي از منكر ميكردند، به صورت انسان باقي ماندند. قرآن اين داستان را براي چه ميگويد؟ آيا جز اين است كه من و شما از آن عبرت بگيريم و داستان بنياسرائيل را تكرار نكنيم؟ با دين خدا بازي نكنيم و ترك امر به معروف و نهي از منكر نكنيم. خدا خويش و قوم هيچ كس نيست. آيا آنها چون بنياسرائيل بودند عذاب شدند و چون ما مسلمانيم عذاب نميشويم؟ با دين خدا نميشود بازي كرد. خدا، خداست. احكام خدا در همه جا بايد اجرا شود. در خانواده، در مدرسه، در دانشگاه، در بازار، در جبهه، در روابط بينالملل، در حكومت. همه جا مُلك خداست. در همه جا ما بندهايم و او «اللّه»؛ است. اين امر فقط به مسجد و حسينيه اختصاص ندارد. كساني كه با دين خدا بازي كنند، هم در اين دنيا و هم در آخرت رسوا ميشوند «يُرَدُّونَ إِلي؛ أَشَدِّ الْعَذابِ12». چنين كساني شايد از چهره موجهي هم برخوردار باشند. چنانكه بيشتر كساني كه در دين بناي بدعتها را گذاشتند و مردم را منحرف كردند داراي چهرههاي مطلوبي بودند: «وَ مَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلاَّ الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ بَغْياً بَيْنَهُمْ13»؛ «إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُمْ14»؛ سرسلسله بدعتگذاران، عالمان ديني بودند. خدا به چهره ما نمينگرد، به دل ما و به رفتار ما نگاه ميكند: «لَيْسَ بَيْنَ اللَّهِ وَ بَيْنَ أَحدٍ قَرابَةً ... مَنْ كانَ لِلَّهِ مُطيعاً فَهُوَ لَنا وَلي وَ مَنْ كانَ لِلَّهِ عاصياً فَهُوَ لَنا عَدُوٌّ15». اين روزگار بوته امتحان است. كساني آمدند، امتحان شدند و به شهادت رسيدند و اكنون در جوار انبيا و اولياي خدا هستند. «وَ يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ16»؛ «طُوبي؛ لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ17». من و شما نيز بايد مراقب امتحانهاي الهي باشيم. همه در معرض امتحانيم. بايد نشان بدهيم در ايمانمان صادقيم و راست ميگوييم: «فَلَمَّا رَأَي اللَّهُ صِدْقَنا أَنْزَلَ عَلَيْنا النَّصْر». بارها به تجربه ديدهايم: هروقت مردم صداقت نشان دادند، خدا نيز كمك كرده است. هروقت خواستند با دين خدا بازي كنند، خوار شدند و دنياشان نابود شد و آخرتشان صد بدتر
پيوست:
|
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
|
|
متشکرم
|
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
|