پنج شنبه, 06 ارديبهشت 1403

 



موضوع: نقش وجایگاه دین درزندگی انسان

نقش وجایگاه دین درزندگی انسان 9 سال 10 ماه ago #83434

بسم الله الرحمان الرحیم

تحقیق درمورد نقش وجایگاه دین درزندگی
استاد سرکارخانم شیرین الله بخش


مقدمه :

از آغاز حيات بشر ، دين و خداپرستي –صرفنظر از چگونگي آن ،وجود داشته و انسانها از روز نخست زندگي در روي كره خاكي دين دار و خداپرست بوده اند . و همچنين با همه ي مخالفتها ومبارزات سخت طاغوتها وساير دين ستيزان بادين ودين آوران (پيامبران) ودين داران راستين در طول تاريخ ، همجنان درخت كهنسال دين پابرجابوده ودر تمام عرصه هاي زندگي بشر حضور موثر و تعيين كننده اي داشته است .


مفهوم دين :

واژه دين در فرهنگ لغات ونيز در كاربردهاي قرآني به معاني حكم وقضا، رسم وعادت ، قانون ،جزا، حساب شريعت،طاعت وبندگي، تسليم،اسلام ،روش، توحيدو خداپرستي و مانند آن آمده است. اما براي مفهوم اصطلاحي دين دين پژوهان شرقي وغربي اعم ازمسلمان و غير مسلمان، تعاريف گوناگون و گاه متضادي ارائه كرده اند كه از مجموع تعاريفي كه براي دين حق و كامل طرح و بيان شده دو تعريف زير جزو بهترين و جامع ترين آنها مي باشد.

1-دين مجموعه عقايد ، قوانين و مقرراتي است كه هم به اصول بينشي بشر نظر دارد وهم در باره اصول گرايشي وي سخن مي گويد و هم اخلاق و شئون زندگي او را زيرپوشش دارد .
به ديگر سخن ، دين مجومه عقايد، اخلاق و قوانين ومقرراتي است كه براي اداره ي فرد و جامعه ي انساني و پرورش انسان ها از طريق وحي و عقل در اختيار آنان قرار دارد .

2-دين ، عبارت است از اصول علمي وسنن و قوانين عملي كه بر گزيدن و عمل كردن به آن تضمين كننده سعادت حقيقي انسان است. از اين رو لازم است دين با فطرت انساني هماهنگ باشد تا تشريع با تكوين مطابقت داشته باشد و آنچه آفرينش انسان اقتضاي آن را دارد ، پاسخ گويد.

اين دو تعريف ، ناظر به دين حق در مرتبه ي كمالش مي باشد كه بر پايه خدا شناسي و انسان شناسي واقع بينانه استوار است زيرا با توجه به ربوبيت حكيمانه ي الهي ونيز باتوجه به اين كه انسان قابليت حيات ابدي و كمالات بالاي معنوي واخروي را در حد ظرفيت خود داراست، به ديني نياز منداست كه اورا در طي اين مسير كمالي وحيات جاودانه اخروي توام با رستگاري حقيقي ياري دهد و ر عين حال به نيازهاي منطقي دنيوي او توجه كافي نمايد و پاسخگوي نيازهاي لاز م وضروري اوباشد.


پيشينه دين :

دين ، به گواهي پژوهشگران شرقي و غربي ، همزاد بشر بوده و به عنوان يك حقيقت انكارناپذير از آغاز تاريخ زندگي بشر تاكنون حضور داشته وهيچ گاه از صحنه زندگي او بيرون نرفته ، هرچند حضورش با فراز ونشيب فراوان همراه بوده است.استمرار حضور دين درحيات آدمي نشان از آن دارد كه بشر در عمق ذات و خمير مايه ي وجودش ، دين دار و باور مند بوده ، به تعبير روانشناسان ، نوعي (( حس مذهبي )) يا (( عشق مذهبي )) دارد و پيوسته در صدد رسيدن به معشوق آرماني خويش است . هر چند طريق رسيدن به آن را نيافته وگاه به بي راهه رفته باشد. خلاصه آنكه به رغم ادعاي برخي از دانشمندان مادي ، كه دين و مذهب را زاييده ي امثال جهل ، ترس و تخيل بشر مي پندارند. خاستگاه اصلي و سرچشمه اصيل دين ورزي و خدا گرايي انسان ،(( فطرت پاك وزلال انساني )) است.


نقش دين در زندگي :

به اعتراف عموم دانشمندان روان شناس وجامعه شناس ونيز تحليل گران مسائل سياسي-اجتماعي، دين در زندگي فردي واجتماعي انسان نقش سازنده اي داشته ودارد ، تا جايي پيترال برگرمي گويد.((آنان كه ازنقش دين در تحليل مسائل جهان معاصر غفلت مي ورزند ، مرتكب خطاي بزگي ميشوند))يوآخيم واخ ، جامعه شناس ديني مشهورنيز مي گويد :((دين در واقع مهم ترين عامل تاثير گذار محسوب مي گردد. دين در همه خانواده هاو روابط اجتماعي آنها و در اكثر فعاليتهاي همگاني وامور روز مره همگان دخيل است )) خلاصه آنكه اهميت دين در كليه ابعاد زندگي معمولي ومتعارف مردم محرز است.
براي نشان دادن نقش سازنده ي دين در زندگي فردي و اجتماعي ، به برخي از آن نقشها و يا به تعبيري ، برخي از آثار سازنده دين ، اشاره ي كوتاهي مي شود.


نقش دين در زندگي فردي :

1-آرامش روحي و رواني : دين و خداپرستي ، به تصريح قرآن كريم ، مهم ترين منبع تامين نياز روحي وتغذيه رواني بشر است . جرا كه با ياد وذكر خدا و راز ونياز به در گاه اوست كه زنگارهاي دل آدمي زدوده مي شود وروح متلاطم ، پژمرده و مضطرب ، التيام وآرامش مي گيرد.

2-خوش بيني واميدواري : يكي از بيماريهاي روحي و فكري انسانهاي غير مومن درعصر مدرن بدبيني رنج دهنده ونااميد كننده به نظام هستي وآينده ي زندگي است .
درحاليكه انسان دين دارو با ايمان ، چون به مبدا هستي بخش (خدا) معتقد است و او را حكيم عادل و مهربان مي داند و نيز زندگي پس از مرگ (معاد) را باور دارد ، نسبت به جهان هستي خوش بين بوده و آينده را روشن مي بيند و هرگز در بن بست فكري قرار نمي گيرد و به ياس و نااميدي روحي دچار نمي شوداو براساس داده هاي ايماني ، در صحنه هاي دشوار زندگي به عنايات و كمكهاي الهي اميدوار بوده ،با توكل و اعتماد ، بر خداوند ي كه بر هر كاري توانااست،به فكر راه چاره مي افتد وخود را از بن بست هارهايي مي بخشد.

3-عملياتي شدن اخلاق :اخلاق بدون پشتوانه دين وايمان ديني ، يا اصلا به اجرا در نمي آيد. و اگر اجرا شود ، از بار ارزشي تهي مي گردد. چنان كه امروزه شاهديم دنياي غرب و به ويژه آمريكا از همه آموزه هاي اخلاقي و انساني تحت عناوين حقوق بشر ، آزادي و دمو كراسي استفاده ابزاري مي كنندو صرفا براي پيشبرد اهداف استعماري خود ودستيابي به منافع نا مشروع مادي از آن سخن مي گوينداز اينرو، انجام افعال اخلاقي نيازمند پشتوانه قوي معنوي وايماني است كه دين تنها متكفل آن است


نقش دين در زندگي اجتماعي :

دين در زندگي اجتماعي بسيار تاثير گذار است كه در اينجا به دو نقش مهم آن اشاره مي شود.

1- تامين قوانين جامع وكامل : ديني چون اسلام به دليل اينكه از منبع لايزال وحي آسماني واز سوي خداي انسان آفرين فرستاده شده است از جامعيت وكمال مطلق برخوردار بوده، برانسان شناسي دقيق و واقع بينانه استوار است و از عقل نيز به عنوان يك منبع مستقل كشف و استخراج احكام و قوانين - در كنار نقل يعني قرآن و روايات سود مي جويد.
از اين رو به همه جنبه هاي جسمي و روحي ،مادي ومعنوي- دنيوي و اخروي بشر در زندگي فردي و اجتماعي توجه كافي دارد. در حاليكه قوانين ساخت ذهن و عقل بشر ،چنين نيست و معمولا بعدي از ابعاد روحي ومعنوي بشر را مورد غفلت قرار مي دهد ودر نتيجه ، فاقد كارآيي لازم و مطلوب مي باشد.

2- بهبود در روابط اجتماعي : جوامع فاقد دين وايمان ، از ارتباط سالم اجتماعي وروابط خوب انساني بر خوردار نيستند ، به ويژه روابط خانوادگي در اين جوامع بسيار نا مطلوب واز هم پاشيده است و احترام و اعتماد لازم ميان اعضاي خانواده برقرار نيست . از اين رو ، نمي توانند طعم شيرين محبت را در جمع خانواده بچشند وبيشتر تر جيح كه در بيرون از خانه به سر ببرند . دين با ايجاد تعهد وحس مسئوليت در انسان نسبت به همنوعان و افراد اجتماع و افشاندن بذر صلح ، صفا ، اعتمادو علاقه نسبت به يكديگر ، موجب مي شود كه اجتماع و زندكي جمعي ، سالم و مطلوب شود وروابط عمومي بهبود يابد و كانون خانواده به بهشت كوچكي از صفا و صميميت و علاقه مبدل گردد.


نقش دین درزندگی انسان :

بحث را با اين پرسش آغاز مي كنيم كه نقش دين در زندگي انسان چيست؟ ما چه اندازه به دين احتياج داريم؟ دين چه مشكلي را از ما حل مي كند؟ اگر كسي دين نداشته باشد چه مي شود؟ آيا ممكن است چيزي جايگزين دين شود؟
پاسخ اين پرسش ها حتي براي برخي از عوام روشن است؛ اما گاهي بعضي مسائل از فرط روشني مبهم مي شود. شايد، ما هيچگاه احساس نمي كرديم، روزي نياز باشد كه درباره دين قلمرو و ارتباطش با نهادهاي اجتماعي بحث و گفت وگو كنيم. البته از يك طرف مايه خرسندي است كه امروزه همه مسائل، مطالب و قضايا مورد تحقيق قرار مي گيرد و جواب عالمانه و محققانه براي آنها تهيه مي شود؛ اما از سوي ديگر كوتاهي اي درباره بحث و بررسي اين موارد احساس مي شود، تا آن جا كه در يك جو اسلامي، در خانواده اي مسلمان، كسي كه در محيط ديني پرورش پيدا مي كند، توهماتي برايش پيش مي آيد، سخناني مي گويد كه باور كردن آن دشوار است. به هر حال اين مسئله آشكار، باز هم جاي تحقيق دارد و ضرورت دارد به آن جدي تر بپردازيم. زيرا روشن شدن اين مساله بسياري از انحرافات را تصحيح مي كند.


دین چیست:

براساس اين تعريف، اگر كسي به هيچ چيز اعتقاد نداشته باشد، نمي توانيم وي را دين دار بدانيم.البته مي دانيم كه فرض اينكه كسي اعتقادات صحيحي داشته باشد، ولي در اعمالش هيچ تاثيري از آن اعتقادات را مشاهده نكنيم، اين فرض غيرقابل قبول است. چون انسان موجودي است كه افعال اختياري اش، ناشي از اعتقادات، فهم و شعور اوست. اگر انسان يك سلسله اعتقاداتي داشته باشد، خواه ناخواه در رفتارش اثر مي گذارد. اگر اعتقادي در رفتار انسان تاثير نگذارد، به اين معناست كه اين اعتقاد در فرد جايگزين نشده و حالت تزلزل دارد.


ضرورت همراهي ايمان با عمل صالح :

اگر انسان اعتقاد قلبي داشته باشد، حتما در رفتارش اثر دارد. در فرهنگ قرآني نيز در موارد بسياري، ايمان و عمل صالح همراه با هم و توأمان ذكر شده است. اگر هم بطور اتفاقي فقط از ايمان سخن به ميان آمده باشد، از قرائن قبل و بعد آن برمي آيد كه عمل صالح هم در آن دخيل است؛ همچنان كه اگر در جايي فقط عمل صالح را ذكر كرده باشد، باز از قرائن برمي آيد كه مشروط به ايمان است:

«من عمل صالحا من ذكر او انثي و هو مؤمن فلنحيينه حياه طيبه »

«و من اراد الاخره و سعي لها سعيها و هو مؤمن فاولئك كان سعيهم مشكورا»

بنابراين دعوت كنندگان به دين، آنهايي كه آورنده دين هستند، يعني انبياء(ع)، ادعايشان اين است كه انسان بايد در زمينه اعتقادات، افكار و نظريات، به چيزهايي معتقد باشد؛ در غير اين صورت به انسانيت او لطمه مي خورد:

«ان شر الدواب عندالله الذين كفروا فهم لايومنون»

دقت كنيد، در اين آيه شريفه نمي فرمايد: «شر الاناس»، بلكه مي فرمايد: «شر الدواب»

«ان شر الدواب عند الله الصم البكم الذين لايعقلون»

توجه كنيم كه در اين دو آيه كه «شر الدواب» را معرفي مي كند، يك بار مي فرمايد: «الصم البكم الذين لايعقلون» و در جاي ديگر مي فرمايد:

«الذين كفروا فهم لايؤمنون».

به يقين اين دو مصداق، با هم مرتبطند و تناقضي بين اين دو آيه نيست.
براساس عقيده ما، در ساير اديان تحريفاتي واقع شده است و مجموعه اي كه امروز از اديان ديگر باقي مانده قابل اعتماد نيست و كم و زيادهايي در آنها شده است.
ديني كه ما از آن حمايت مي كنيم دين اسلام است و مهمترين منبع آن هم قرآن است. قرآن دين را اين گونه معرفي مي كند: اگر كساني فاقد دين باشند، انسان واقعي نيستند:

«و لقد ذرانا لجهنم كثيرا من الجن و الانس لهم قلوب لايفقهون بها و لهم اعين لايبصرون بها و لهم اذان لايسمعون بها اولئك كالانعام»

كساني كه فاقد ويژگي هاي مذكور در اين آيه شريفه هستند، به تعبير قرآن مثل چهارپا هستند. «شرالدواب» يعني بدترين جنبنده ها. مدعي دين مي گويد: دين همچون گوهري است كه آدمي را به سوي جايگاه انساني اش رهنمون مي شود؛ يعني اين موجود دو پا را انسان مي كند؛ و اگر اين موجود، دين نداشته باشد، در واقع انسان نيست.
اين مباحث توضيحات بيشتري را مي طلبد كه بايد پيرامون آنها در جاي خود به صورت استدلالي بحث شود. اما مباحث مطرح شده مقدمه اي براي بحث اصلي بود. دين اسلام را كه ما پذيرفته ايم و آن را مكمل انسانيت انسان مي دانيم و انسانيت انسان را بدون آن ميسر نمي دانيم، در زندگي ما چه جايگاهي دارد؟

صرف نظر از جايگاه ساير اديان، بايد پرسيد جايگاه دين اسلام، يعني ديني كه ما آن را پذيرفتيم در زندگي ما كجاست؟
بسياري تصور مي كنند كه جاي اين دين، مسجد، حسينيه و زيارتگاه هاست و فقط اموري مثل نماز، روزه، خيرات و نذورات، سفره حضرت عباس و عزاداري سيدالشهداء در محرم مربوط به دين است. كساني هم كه خيلي دين دار باشند ايام فاطميه و مواليد ائمه و ساير اعياد را هم محترم مي شمارند. به عقيده چنين كساني دين فقط براي ارتباط انسان با خداست و ساير مسائل از حوزه دين خارج و در حاشيه است. متن دين يعني نماز خواندن، روزه گرفتن، حج، زيارت امام رضا(ع)، نذري دادن، سفره انداختن، عزاداري كردن، سينه زدن و گريه كردن و اگر كسي به هيچ كدام اعتقادي نداشت بي دين است.
آيا واقعا اين سخن اسلام است؟ يا اين، تفكر غلطي است كه شيطان آن را القاء كرده است.


شياطين و ترويج سكولاريزم :

اينكه شياطين انس چه اندازه در ترويج اين تفكر دخالت داشتند، در جاي خود محل بحث است. بدون شك اصل اين فكر كه دين فقط شامل اين موارد است، از شيطان است.
اگر دين همان است كه قرآن آورده و منبع اصلي شناخت آن قرآن است، با قدري تأمل و دقت در مي يابيم كه دين در قرآن غير از مسئله نماز، روزه و مودت اهل بيت(ع)، مباحث ديگري را هم شامل مي شود. اما متأسفانه شياطين شرايطي را فراهم كرده اند كه هنوز اكثريت مسلمان ها، اعم از شيعه و سني، تصور مي كنند كه دين قلمروي محدود دارد و تنها براي رابطه انسان با خداست و اين همان چيزي است كه امروز به نام «سكولاريزم» ناميده مي شود.

براساس اين تفكر مسايل خارج از محدوده ارتباط معنوي انسان با خدا ربطي به دين ندارد. هر چه مي خواهي در كسب و كار فريب كاري كن، كم فروشي و گران فروشي كن، ولي مراقب نماز اول وقت و گريه در روضه امام حسين(ع) باش؛ معناي صحيح دين داري اين است!

در مسايل اجتماعي هم نبايد پرسيد چه كسي حكومت مي كند؛ چه رژيمي بايد حاكم باشد و ما چه نقشي مي توانيم در امور حكومتي داشته باشيم! يا اينكه آيا دين براي دخالت در مسائل اجتماعي به ما دستوري مي دهد يا خير؛ اين مسايل چون مربوط به امور دنيا و براي دنياداران است، ربطي به دين ندارد!
مسلمان فقط بايد نماز بخواند و مد «و لا الضالين» را خوب بكشد؛ اما اينكه چه كسي رئيس جمهور و نماينده مجلس مي شود، از امور دنيا است و فقط براي دنياداران است، اين مسائل آلوده است و نبايد از آنها حرفي زده شود؛ اگر در مسجد حرفي از آنها زديم، حرف دنيا است و اين ربطي به دين ندارد!

چنين وضعي را براي ما پيش آورده بودند. كساني كه سن بيشتري دارند يادشان هست كه پيش از انقلاب خيلي بدتر از اين بود. آن زمان اگر كسي صحبت از سياست مي كرد، بار ارزشي منفي داشت و از جامعه مؤمنين و متقين طرد مي شد. پيگيري مسايل اجتماعي و سياسي عين بي ديني تلقي مي شد و اگر كسي به اين قبيل مسايل مي پرداخت گويا كمبود و نقصاني در دينش به وجود آمده است.
حضرت امام(رض) با اين انديشه به مبارزه پرداخت، خداوند بر علو درجات ايشان بيفزايد. يكي از بزرگترين خدمات ايشان به عالم اسلام اين بود كه اين تصور را از ذهن جامعه اسلامي بيرون كرد. ايشان به مردم نشان داد كه ظواهر دين مثل نماز و روزه و... تنها بخش كوچكي از دين است و بخش عظيمي از دين مربوط به مسايل اجتماعي و سياسي است و نپرداختن به آنها نه تنها فضيلتي براي دين و دين داران نيست، بلكه موجب نقص دين است.
حضرت امام با تلاش فراوان و زحمت هاي بسيار توانست اين انديشه را براي توده هاي مردم تبيين كند و براساس اين فكر، انقلاب اسلامي را به وجود آورد.
مردمي كه دين را فقط نماز و روزه مي دانستند و پرداختن به مسايل دنيا را ضد دين و ضدارزش تلقي مي كردند، بر اثر درسهاي امام حاضر شدند سينه هاي خود را در مقابل گلوله ها سپر كنند.
در واقع حضرت امام ابتدا براي مردم ثابت كرد كه پرداختن به اين مسايل جزء مهمترين مسايل دين است؛ سپس بر اساس اين نظريه توانست آن حركت اجتماعي را به وجود آورد كه جهان را متحير كند. خداوند هم وقتي صداقت مردم و آن رهبر فرزانه را ديد، نصرتش را بر مردم نازل كرد.


نقش دین دردنیای مدرن :

کشف حقیقت، نقش و جایگاه دین در گرو شناخت ماهیت، مسئولیت، و آغاز و انجام انسان و عنصر حیات و نگاهی اجمالی به نظام آفرینش و ارتباط میان این امور است.
از منظر مؤمنان، داعیان دعوت حق، راهیان راه انبیاء، سالکان مسلک رسولان ،عالمان و اندیشمندان آزاد اندیش، انسان نه اینکه موجود ناشناخته ای نیست بلکه برای معرفت خویشتن و پدیده های اطراف خود دارای ابزار شناخت و معرفت است و به تعبیر قرآن ازسمع، بصر وقلب برخوردار می باشد.
انسان هـــــمانگونه که بر پایــــــه قوانین و سنتهای الهی از نظر مادی، دورانی را طی می کند و در مسیر تکامل بدون دخالت خود، گام هایی را بر می دارد و بعد از سپری نمودن دوران نهد و در آن مراحل کودکی، نوجوانی، جوانی، میانسالی و کهنسالی را طی می نماید.
از طرف دیگر استعدادهای ذهنی، درونی و روانی او بر اساس آموزه ها، الگوهای موجود، سیستم تعلیم و تربیت و فرهنگ و آداب رایج، رشد و نمو می کند وبا توجه به تفاوت و نوع آنها شخصیت ویژه ای را برای او شکل می دهند. از طرف دیگر حیات وزندگی بطور عمومی به چهار شکل تبلور پیدا نموده و می نماید و بنا بر تقسیم بندی که استاد ناصر سبحانی انجام داده اند به:

الف – حیات گیاهی، که دارای دو ویژگی رشد و تولید مثل می باشد.

ب – حیات حیوانی، که از سه ویژگی رشد، تولید مثل وحرکت برخوردار می باشد.

ج – حیات انسانی،که دارای چهارویژگی رشد، تولید مثل، حرکت،علم واراده می باشد.

جهان هستی نیزبنابر آیات قرآنی و تحقیقات علمی تابع مجموعه ای از قوانین و مقررات دقیق است و گردش زمین و ماه و خورشید و دیگرمجموعه های کیهان و تحولاتی مانند شب و روز و فصل ها و رشد و نمو گیاهان و درختان و. .. بر پایه آن قوانین دقیق صورت می پذیرد.
با این نگاه اجمالی به انسان، حیات و هستی، به این نتیجه می رسیم که منهای بخش ذهنی، فکری و ارادی انسان، بقیه امور متعلق به او تقریبا به طور خودکار و سیستماتیک بر- خاسته از اراده خداوند و به وسیله قوانین و سنت های تغییر ناپذیراداره می شوند. ازآنجا که خداوند انسان را برای سه هدف:

1- عمران، سازندگی و بالندگی:
- هو أنشاکم من الارض واستعمرکم فیها» (هود:16)
2- عبادت، بندگی و اطاعت:
- وما خلقت الجنّ و الانس الا لیعبدون» (ذاریات:56)
3- خلافت، انجام مسؤلیت های محوله از جانب خداوند.
ـ «إ ِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً» (البقرة: 30)

آفریده است:
ـ قیام واقدام به سازندگی ،بندگی وماموریت الهی.
- همگامی با سیر حرکت حیات و نظام هستی
- سیر تکاملی فکری، معـــــــــنوی و اخــــــــلاقی انسان به مجموعه ای از قوانین، باید ها و نبایدهایی که اصول و ثوابت آن لزوما همچون قوانین حاکم بر هستی و حیات باید استوار و تغییر ناپذیر باشـــــــند نیازمند است. از آنجا که توانایی های قانون گذاری و تشریع انسان برای خود تحت تأثیر شدید محدودیت های زمانی، مکانی و متأثر شدن از عواملی مانند نوع خاص تعلیم و تربیت، فرهنگ، نژاد، گرایش ها و منافع و مصالح قرار داردولزوما نمی تواند قوانین و رهنمودهای اصولی را با توجه به گذشته، حال و آینده ارائه دهد. و بارها در تاریخ حیات بشری چنین چیزی را تجربه نموده و به شکست. و بن بست و گاهی به فاجعه های وحشتناک انجامیده است. در نتیجه این خداوند علیم و حــــکیم است که بر اساس علم و حکمت و تدبیر خویش رهنمودهایی کلی و ثوابت لایتغیر را به عنوان دستور العمل هایی در جهت رشد و تکامل فکری، معنوی ،اخلاقی، عملی و ارادی انسان ها فرا راه ایشان قرار داده و در کنار آن رهنمودهای کلی و ثوابت لا یتغیر،احکام جزئی و دستور العمل های متغیری را برای پاسخگویی به تحولات مختلف و پدیدههای جدید وهمراهی با سیر تکاملی حیات بشری مقرر نمودهاست. آن رهنمودها و دستورالعمل های اسلام، از آنجا که برخاسته از علم و تدبیر و حکمت مطلق بری از عیب و نقــــــص خـــــداوند می باشد به تمام معنی با ساختار شخصیتی انسان و تعامل او با دیگر انسانها و پدیده ها، سازگاری و هماهنگی تام و تمام دارند. و انسان را با سیر، حرکت و تکامل مادی و معنوی آفرینش همراه و همگام می گردانند.

نقش دین را در ارتباط با انسان می توان به عوامل مؤثر بر رشد گیاهان و درختان مانند: آب، خاک، و انرژی خورشید تشبیه کرد که میوه آن اصلاح باورها،رویکرد ها، رفتارها وعمل به مسئولیتهای سازندگی، بندگی و جانشینی خداوند است. همچنین می توان مجموعه رهنمود های دینی را به مجموعه قوانین و مقررات حاکم بر امور راهنمایی و رانندگی در شهرها و جاده ها و وجود چراغ های قرمز، سبز، زرد، گردش به چپ و راست و عواقب ناشی از پایبندی و عدم پایبندی آنها تشبیه کرد. از طرف دیگر با توجه به تحولات گسترده وپیشرفت- های عظیم درابعاد گوناگون صنعتی،علمی و فکری زندگی بشری و مطرح شدن گونه های بسیار زیادی از روابط اجتماعی، اقتصادی سیاسی و. .. بشریت بیش از پیش به باید و نبایدها و تصفیه و پالایش پدیده ها و سبک و سنگین نمودن آنها نیازمند است. ازآنجاییکه در سیستم های غیر اسلامی تقریبا آن پدیده ها را اقشار مختلفی از مردم پدید می آورند و در رابطه با آنها سود و زیان های مادی و معنوی مترتب می شوند و منتفعان از آنها دفاع می نماید و متضرران در مخالفت با آنها قد علم می کنند، و هریک به دنبال تقنین قوانینی در راستای جلب منافع و دفع مضارّ از خویش اند و گونه های بسیاری از قوانین متضاد در بسیاری از کشورها وحتی در ایالت های یک کشور ملاحظه می نماییم ودر موارد زیادی حتی به یک قانون متفاوت، عملکرد های مختلفی وجود دارد و عملاً بسیاری از جامعه ها در گذشته و حال به بدترین شکل ممکن از جانب تصمیم گیری ها و قانون گذاری ها یک جانبه نژادی، طبقاتی، جغرافیایی و.. . زیان دیده اند. شریت دیر یا زود به این نتیجه خواهد رسید که انسان قرار گرفته در دایره جهالتها ومنفعت طلبی ها، خود خواهی ها و نژاد پرستی ها و مجالس بر خاسته از اعمال نفوذ احزاب و سازمان های سیاسی و اقتصادی وابسته به طبقات خاصی از جامعهبشری، نمی تواند پاسخگوی نیازجامعه ها به قانون گذاری سازگار با طبیعت بشری و زندگی و تکامل صحیح انسان ها با یکدیگر و پدیده های متجدد و متغیر باشند و تنها راه رهایی را از تبعیت از آن قوانین وضعی - که در واقع نوعی از عبودیت انسان برای انسان در قالب قوانین یکطرفه و ستمکارانه است - بازگشت به احکام ثابت و متغیر دین خالص خداوند است که معنای آن بازگشت به توحید و یکتا پرستی و عدمتبعیت انسان از انسان می باشد.

در اینجا این پرسش ممکن است به ذهن برسد که دین چگونه و از طرف چه اشخاصی و یا ارکان هایی و با بهره گیری از چه راهکارهایی می تواند برای امور و پدیده های بسیار گسترده زندگی بشری قانون وضع کند و چه تضمینی برای اجرا و تبعیت از آنها وجود دارد؟
پاسخگویی به این پرسشها بسیار مفصل و گسترده است و در ارتباط با سیستم های سیاسی، قانون گذاری، اجرا یی و زمینه های عقیدتی تبعیت از آن باید در فرصت و زمان دیگر سخن گفت.
در اینجا تنها به طور اجمالی به این موضوع اشاره می شود :
که اسلام با هدف خیر،رفاه،پیشرفت،سربلندی،سعادت مادی، معنوی، دنیوی و اخروی انــــــــسان از جانب خداوندفرود آمده و نمونه ای از آن درعصر نبوت و خلافت راشده واقعیت پیدا کرده است، و از بهره گیری علمی و کارشناسانه از تمامی دست آوردهای اندیشه و تحقیق و تجربه بشری برای اداره سیستم سیاسی، اقتصادی ودر جهت رفاه و آسودگی فردی،اجتماعی و مادی و معنوی استقبال می نماید.
و برای هرچه بهتر اداره شدن آنها از پیشرفته ترین روشهای قانون گذاری البته بر پایه اصول و ثوابت دین بهره می گیرد و برای پاسخگویی به پرسشهای مطرح شده در ارتباط با پدیده های سیاسی، اقتصادی و. .. ازخبره ترین کارشناسان وحقوقدانان و جامعه شناسان به روشی گروهی و سازمان یافته و پس از کار تحقیقاتی گسترده استفاده می نماید و با توجه به شناختی بر گرفته از وحی که از "انسان و هستی و زندگی" دارد، علمی ترین و پیشرفته ترین و سازگار ترین قوانین و رهنمودها را فرا راه بشریت تشنه عدالت وسعادت قرار می دهد.


دین چه ثمراتی برای زندگی انسان دارد:

در اینکه نیروی عقل و تفکر و اندیشه برای تدبیرهای جزئی و محدود زندگی ضروری و مفید است بحثی نیست انسان در زندگی همواره مواجه با مسائلی است از قبیل: انتخاب دوست، انتخاب رشته تحصیلی، انتخاب همسر، انتخاب شغل، مسافرت، معاشرت، تفریح، فعالیتهای نیکوکارانه، مبارزه با کژیها و ناراستیها و بدون شک در همه اینها نیازمند به تفکر و اندیشه و تدبیر است و هر چه بیشتر و بهتر بیندیشد موفقیت بیشتری کسب می کند، و احیانا نیازمند به استمداد از تفکر و تجربه دیگران می شود (اصل مشورت) در همه این موارد جزئی، انسان طرح تهیه می کند و آن را به مرحله اجرا در می آورد. در دایره کلی و وسیع چطور؟ آیا انسان قادر است طرحی کلی برای همه مسائل زندگی شخصی خود که همه را در بر گیرد و منطبق بر همه مصالح زندگی او باشد بریزد؟ یا قدرت طرح ریزی فکری فردی، در حدود مسائل جزئی و محدود است و احاطه بر مجموع مصالح زندگی که سعادت همه جانبه را در برگیرد از عهده نیروی عقل بیرون است؟ می دانیم که برخی فیلسوفان به چنین خودکفائی معتقد بوده اند، مدعی شده اند که راه سعادت و شقاوت را کشف کرده ایم و با اعتماد به عقل و اراده، خویشتن را خوشبخت می سازیم.
اما از طرف دیگر می دانیم که در جهان دو فیلسوف یافت نمی شوند که در پیدا کردن این راه، وحدت نظر داشته باشند خود سعادت که غایت اصلی و نهائی است و در ابتدا مفهومی واضح و بدیهی به نظر می رسد یکی از ابهام آمیزترین مفاهیم است. اینکه سعادت چیست؟ و با چه چیزهائی محقق می شود؟ شقاوت چیست؟ و عوامل آن کدام است؟


هنوز به صورت یک مجهول مطرح است او ناشناخته باقی مانده است چرا؟
چون هنوز که هنوز است خود بشر و استعدادها و امکاناتش ناشناخته است مگر ممکن است خود بشر ناشناخته بماند و سعادتش که چیست و با چه میسر می شود شناخته گردد؟!
بالاتر اینکه، انسان موجودی اجتماعی است زندگی اجتماعی هزارها مسئله و مشکل برایش به وجود می آورد که باید همه آنها را حل کند و تکلیفش را در مقابل همه آنها روشن نماید، وچون موجودی است اجتماعی، سعادتش، آرمانهایش، ملاکهای خیر و شرش راه و روشش، انتخاب وسیله اش، با سعادتها و آرمانها و ملاکهای خیر و شرها و راه و روش ها و انتخاب وسیله های دیگران آمیخته است، نمی تواند راه خود را مستقل از دیگران برگزیند، سعادت خود را باید در شاهراهی جستجو کند که جامعه را به سعادت و کمال برساند.
واگر مساله حیات ابدی و جاودانگی روح، و تجربه نداشتن عقل نسبت به جهان بعد از دنیا را در نظر بگیریم مساله بسی مشکلتر می شود.
اینجاست که نیاز به یک مکتب و ایدولوژی، ضرورت خود را می نمایاند، یعنی نیاز به یک تئوری کلی، یک طرح جامع و هماهنگ و منسجم که هدف اصلی، کمال انسان و تامین سعادت همگانی است، و در آن، خطوط اصلی و روشها، بایدها و نبایدها، خوبها و بدها، هدفها و وسیله ها، نیازها و دردها و درمانها، مسؤولیتها و تکلیفها مشخص شده باشد و منبع الهام تکلیفها و مسؤولیتها برای همه افراد بوده باشد.انسان از بدو پیدایش، لااقل از دوره ای که رشد و توسعه زندگی اجتماعی منجر به یک سلسله اختلافات شده است.



نیازمند به ایدئولوژی و به اصطلاح قرآن کریم، شریعت بوده است هر چه زمان گذشته و انسان رشد کرده و تکامل یافته است، این نیاز شدیدتر شده است. آنچه بشر امروزو به طریق اولی بشر فردا را وحدت و جهت می بخشد و آرمان مشترک می دهد و ملاک خیر و شر و باید و نباید برایش می گردد، یک فلسفه زندگی انتخابی آگاهانه آرمان خیز مجهز به منطق، و به عبارت دیگر یک ایدئولوژی جامع و کامل است. بشر امروز بیشتر از بشر دیروز نیازمند به چنین فلسفه زندگی است، فلسفه ای که قادر باشد به او دلبستگی و حقایقی ماوراء فرد و منافع فرد بدهد، امروز دیگر جای تردید نیست که مکتب و ایدئولوژی، از ضروریات حیات اجتماعی است. اینچنین مکتبی را چه کسی قادر است طرح و پی ریزی کند؟ بدون شک عقل یک فرد قادر نیست آیا عقل جمع قادر است؟ آیا انسان می تواند با استفاده از مجموع تجارب و معلومات گذشته و حال خود چنین طرحی بریزد؟ اگر انسان را بالاترین مجهول برای خودش بدانیم، به طریق اولی جامعه انسانی و سعادت اجتماعی مجهولتر است پس چه باید کرد؟ اینجا است که اگر دیدی راستین درباره هستی و خلقت داشته باشیم، نظام هستی را نظامی متعادل بدانیم، خلاء و پوچی را از هستی نفی نمائیم، باید اعتراف کنیم که دستگاه عظیم خلقت این نیاز بزرگ را، این بزرگترین نیازها را، مهمل نگذاشته و از افقی مافوق افق عقل انسان، یعنی افق وحی، خطوط اصلی این شاهراه را مشخص کرده است (اصل نبوت) کار عقل و علم، حرکت در درون این خطوط اصلی است.


دین تأمین کننده خواسته‏های بشر :

دین تأمین کننده خواسته‏های بشر است و جانشین هم ندارد، زمانی خیال می‏کردند اگر تمدن پیشرفت کرد دیگر جائی‏ برای دین نیست، امروز دیگر معلوم شده که پیشرفت علم و تمدن نیازی را که بشر به دین برای یک زندگی خوب دارد رفع نمی‏کند بشر هم از لحاظ شخصی‏ احتیاج به دین دارد و هم از لحاظ اجتماعی نیازمند دین است، همین قدر که‏ ابدیت به فکر بشر می‏آید، به جهان دیگر پیوند پیدا می‏کند، این قدرت‏ فکری و تصوری در او احساسات و تمایلات ابدیت خواهی به وجود می‏آورد.
پیدایش این گونه تصورات وسیع و گسترده و پیدایش اینگونه تمایلات و خواسته‏های عظیم و پهناور در انسان با ساختمان بدنی و جسمانی محدود و فانی‏ شونده انسان به هیچوجه جور نمی‏آید.
یعنی وقتی که از یک طرف آن تصورات‏ و تمایلات عظیم را در خود احساس می‏کند و از طرف دیگر به ساختمان محدود و فانی شونده و زودگذر مادی خود مینگرد می‏بیند اشتهای لقمه‏ای در او پیدا شده که به اصطلاح برای دهانش خیلی بزرگ است، آرزوی کلاهی را پیدا کرده‏ است که نه تنها برای سر او بلکه، برای سر چرخ و فلک هم گشاد است، اینجا است که یک عدم تعادل عجیب و ناراحت کننده‏ای میان آرزوها و خواسته‏ها از یک طرف و میان استعداد جسمانی خود از طرف دیگر می‏بیند، تصور محرومیت از ابدیت او را خرد می‏کند، غبطه می‏برد به حال حیوانات‏ که حدود فکرشان با حدود استعداد جسمانی شان منطبق است، در باره بقاء و ابدیت فکر نمی‏کنند تا آرزویش در دلشان پیدا شود و از تصوررسیدن به آن آرزو و از تصور فنا و نیستی رنج ببرند.
راستی هم اگر بنا بشود انسان فانی شونده باشد عدم تعادل و عدم تناسب‏ عجیبی میان افکار و تمایلات روحیش از یک طرف و میان استعداد و توانائیش از طرف دیگر وجود دارد، این سئوال پیش می‏آید که اگر بنا است این موجود مات وفات شود این تفکرات و تصورات و تمایلات وسیع و پهناور چقدر بیهوده و موذی و خردکننده است. بسیاری از تلاشهای بشر برای جاوید ماندن نام و عنوان و یادگارهایش بعد از خودش، مولود همین احساس و آرزو است، ولی البته به صورت غیر منطقی، خیال می‏کند اگر کاری کند که نامش، مجسمه‏اش، یادگارهایش، آثارش، سرگذشتهایش بعد از خودش جاوید بماند خودش جاوید مانده است، و خود را از چنگال فنا و نیستی نجات داده است، بسیاری از جنایتها را بشر برای رسیدن به این نوع جاودانه شدن انجام می‏دهد، اما کیست که در همان وقت نداند که این تلاشها بیهوده است، من که نیست و نابود باشم، شهرت و نام من چه لذتی می‏تواند برای من داشته باشد؟! لذت از شهرت و افتخار و نام و عنوان فرع بر بقا. و حیات خود من‏ است.


دین ودنیای جدید:

1- میزان دخالت دین در سعادتمندشدن جامعه بشری چقدر است؟
2- آیا تکنولوژی مورد تائید دین است؟
3- نقش دین در ترغیب به بهره وری از مواهب طبیعی چیست؟

مکتب هایی که خطوط بایستگی و شایستگی جامعه انسانی را چه در قلمرو زندگی این جهانی و چه در حیات جاودانی ترسیم می نمایند، خطوط کلی خواهد بود نه ورود درمسائل جزئی. اماشناخت آن خطوط کلی و قرارگرفتن در جریان جزئیات و تطبیق کلیات بر آنها، به عهده خود مردم است و به همین دلیل می گوییم: مکتب اسلام دو جنبه دارد:

الف:جنبه پیشروی

ب: جنبه پیروی

به همین جهت همه آموزه های دین مربوط به نیازهای ثابت مادی و معنوی انسانها است، مکتب اسلام با جنبه پیشروی، انسانها را روبه کمال تشویق می کند و اما در جزئیات و موضوعات و انتخاب طرق زندگی [ مادامیکه مخالف عقل و مقررات ثابت شده اسلامی نباشد ]مکتب اسلام خواسته های معقول مردم را امضا، نموده و به اصطلاح رویکرد پیروی دارد وشاید به همین علت است که اسلام تازگی و سازندگی خود را در ذات خود دارد و در نتیجه جاودانگی مقتضای ذات آن است. اگر فرد یا جامعه ای به علل مختلف فاقد استعداد لازم باشد،دراین صورت هیچ خللی بر کمال دین وارد نمی آورد.

البته جامعه بشری ممکن است بدون شریعت اسلامی نیز برقرار باشد. اما بر اساس مبانی دینی معتقدیم نیاز انسان [ به جهت استعدادهای بسیار متنوعی که دارد ] به هدایت فکری از طریق خالق هستی ضرورتی غیر قابل انکاراست. زیرا هدف حیات انسان منحصر در زوایای حیوانی نیست.
هنگامی که زندگی اجتماعی برای او ضروری شد؛ زمانی محتوایی این زندگی مستند به سیاست عقلی است وگاهی مستند به شریعت الهی است اماهنگامی که آن مستند به سیاست عقلی است، منافعش تنها دردنیا،حاصل می گردد.
بنابراین،قوانین شریعت اسلامی مجموعه ای ازاحکام شرعی وآداب اخلاقی وقوانین طبیعی است که مراعات آن دنیای جدیدی را پیشروی انسان باز می کند، در نتیجه زندگی بر مبنای دین از زندگی بر مبنای تعقل محض [ اگر امکان پذیر باشد ]، کاملتر و جامعترخواهد بود. جامعیت زندگی دینی از آن جهت است که سعادت هر دو جهان را تامین میکند. اما زندگی بر مبنای سیاست غیردینی این فرجام اندیشی را ندارد.


منظوراز «تکنولوژی دینی» چیست؟

در آن هنگام که نیازهای اساسی جامعه بشری شکل می گیرد، موجب ابداع و ابتکار صنعتی می شود تا نیازهای خودرا مرتفع نماید، قرآن نیز تاکید کرده است .

«و اعدوا لهم مااستطعتم من قوة» (و هر چه می توانید قوای خود را برای دفاع از حیات و شرف و کرامت خود در برابر دشمن آماده کنید. ) انفال/60.

در گذشته عده ای ساده لوح می کوشیدند اصول همه ابتکارات و تکنولوژیهایی که بشر به آنها دست یافته است، از قرآن و احادیث استخراج نمایند و این یک کار بیهوده ای بود، زیرا وظیفه مستقیم مکاتب آسمانی ومنابع معارف دینی این نیست که برای بشریت ،علوم ریاضی، فیزیکی، شیمی، گیاه شناسی، زمین شناسی را با تمامی مسائل و قوانین آنها تعلیم بدهند، آنچه که وظیفه دین است، تعلیم بشریت در عرصه «حیات معقول» و آموزش همه نیازهای اصیل وبنیادی او است.
اما کمیت و کیفیت آن، موکول به حواس، تعقل، انواع درک، دریافتهای اکتشافی وانواع تکاپوها است که خداوند این سرمایه رابه بندگان خودعنایت فرموده است.
همانگونه که لزوم و کیفیت آماده کردن وسیله برای کشاورزی، ابزار خاص برای ساختن مسکن و تهیه انواع دواها برای معالجه بیماریها، وظیفه پیامبران و کتب آسمانی نیست، چنانکه بیان طرق به وجود آوردن انواع تکنولوژی ها، ساختن کامپیوترها، تجزیه، تحلیل ذر ات اتمی و غیره.. . به عهده دین نیست.
پس هر کس که توانایی تهیه و تنظیم علوم وتکنولوژی مزبور را داشته باشد [ اعم از دولت، جامعه و فرد ] و با این حال اقدام نکند،بلحاظ تفکر دینی مسئول و مجرم محسوب می گردد.
از این رو وضعیت اقتصادی و معیشتی ثابتی در تمام دوره ها برای انسان نمی توان در نظر گرفت و اسلام نیز بر همین اساس علم اقتصاد ثابتی را برای حیات بشری معرفی نکرده است، اساساً هیچ مکتب یا علمی نیز نمی توانداین شیوه را دنبال نماید.
زیرا ذات علم متناسب با شرایط و اوضاع زمان در تغییر و تحول است. در عین حال اسلام از دو جهت بر دانش های مورد نیاز جامعه نظارت دارد؛

الف: به لحاظ نظام فقهی و حقوقی

ب: به لحاظ نظام اخلاقی

و به این جهت سیستم اقتصاد اسلامی مانند فقه و فلسفه اسلامی باز است. لذا آن علم و دانشی، فرصت ظهور و بروز در جامعه اسلامی می یابد، که خود را با قواعد اخلاقی و فقهی و حقوقی اسلامی هماهنگ کند. با این اوصاف برای دین در برابر دنیای جدیدچالشی نخواهیم داشت.

بعضی از متفکران غربی و پیروان آنان جایگاه دین را تغییر داده وآن را از همه پدیده ها و شئون حیات مادی و معنوی تفکیک کردند و در حقیقت با این اقدام قهرمانانه!!هویت دین را از موجودیت انسانی جدا کردند و به قول مردان خردمند مغرب زمین،انسان را تا حد دندانه های ماشین ناآگاه پایین آوردند و برای دلخوش داشتن او دست به دامان اپیکوریان شده، با سرخوشی و مستی و تخدیر او را سرگرم نمودند، تا آنجا که بقول مولوی: ذکر و فکر او را به پایین کشاندند.
حتی بعضی ها کار را به آنجا رساندند که با کمال وقاحت بگویند: اندیشه یک نوع بیماری است. در حالی که دین به اندیشه و اندیشیدن بهای فراوانی داده است. البته این سلاح مخرب هویت انسانی در کارگاه فکری امثال سارتر تیز می شود که معتقد است: «انسان تاریخ دارد و نهاد ندارد»!

همه آن آیات قرآنی که دستور به مطالعه و بررسی جهان هستی می دهند، برای آن نیست که چند رشته دانش مجرد از عمل و سازندگی را به دست بیاوریم واسم آن را دنیای جدید بنامیم. بلکه در این دنیا باید شخصیت آدمی به ثمر برسد و این به ثمررسیدن سنتز یا محصولی از علوم و معارف و گسترش «من انسانی» بر جهان عینی است که بدون ساختن جهان برای بهره برداری در حیات معقول امکان پذیر نیست.
تلاش مسلمانان برای بدست آوردن بهترین ابزارهای توسعه زندگی ایده آل؛ هیچ تعارضی با اصول اسلامی ندارد.
امام باقر(ع) فرموده: انی لا بغضَ الرجل ان یکون کسلانا عن امر دنیاه و من کسل عن امر دنیا، فهو عن امر آخرته الکسل (الفروع من الکافی، 5/85)
(من دشمن می دارم مردی را که در امر زندگی دنیوی افسرده و کسل باشد و هر کس در زندگی دنیوی کسالت داشته باشد آن شخص در امور اخروی کسل تر است).
امروز ما شاهد بروز یک نظام عالی حقوق جهانی بشر از دیدگاه اسلام هستیم که با تکیه به نصوص و قواعد مستند به نصوص الهی وبه جوامع بشری عرضه می شود، پیشرفت تکاملی بشر نه با گسترش فراگیر تکنولوژی است و نه بواسطه علم برای سلطه گری و نفع گرایی و لذت پرستی، بلکه بوسیله اخلاق والای انسانی است تااز این طریق فرهنگ انسانی را به فرهنگ اسلامی نزدیک سازد.


منابع:

1- مقاله تعامل های دین و دولت، نوشته علیرضا شجاعی زند
2- قبسات ،ش، 1، 4 ،5،7، مقاله توسعه و تضاد، نوشته رفیع پور
3- مقاله نقش دين در دنيای مدرن، نويسنده: عبد العزيز سليمی
4- مقاله دین و دنیای جدید؟، نوشته محمدرضا کلان فریبایی
5-ابراهيم زاده ، عبدالله ، (1384 )دين شناسي ، تهران .
6-سخنراني حضرت آيت الله مصباح يزدي (دامت بركاته) در پنجمين نشست سراسري طلاب دانشجو


پیامبر (ص) : صبر اگر به بیقراری رسید دعا مستجاب میشود عزیز ما قرنهاست که چشم انتظار به ما دارد.
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.

نقش وجایگاه دین درزندگی انسان 9 سال 10 ماه ago #86792

خیلی خوب است مرسی
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
مدیران انجمن: شیرین الله بخش