جمعه, 10 فروردين 1403

 



موضوع: نماد و نشانه شناسی

نماد و نشانه شناسی 8 سال 10 ماه ago #115354

عید باستانی نوروز در تاریخ ایرانیان از گذشته تا به امروز

مقدمه
پر آوازه ترین جشن و مهم ترین عید باستانی ما، جشن نوروز در ماه فروردین و در اعتدال بهاری است. پیشینیان ما بر اساس آیین زردشت، به نام هر دوازده ماه سال و به مناسبت های ویژه جشن هایی را برگزار می نمودند. جشن «فروردین گان» و «اردیبهشت گان» در فصل بهار و جشن «نیلوفر» در فصل تابستان و جشن «مهرگان» در فصل خزان و جشن «خرم روز» و جشن «سده» و جشن گاو گَتَل در فصل زمستان از جمله این جشن ها است. شادی و سرور، در زندگی آریائی های باستانی بلخ و نیمروز و خراسانیان قرون میانه چه اندازه جدی و مهم بوده است. مورخان دوره اسلامی چون ابو عثمان حافظ، خیام و ابوریحان بیرونی و... در باره نوروز و دیگر جشن های باستانی بسیار سخن گفته و به روشنی به پیشینه¬ نوروز و ویژگی¬ها و آیین های آن پرداخته اند. جشن نوروز در سنجش با جشن¬های سال نو در میان دیگر جوامع دنیا، بی همتا است. نوروز دارای ویژگی هایی است که آن را فراتر از یک جشن ساده¬ ملی برده و به آن درون مایه¬ بشری و جهانی و حتی سرشت و مفهوم کیهانی می دهد. به گفته بیرونی، نوروز را از این جهت نوروز نامیدند، که سرآغاز سال نو است و نام پارسی آن بیان کننده این معنی است... بارش باران و بر آمدن شکوفه ها و سبز پوشیدن طبیعت و درختان و نغمه خوانی پرندگان و اوج جاری شدن آب ها و جوشش چشمه زارها و ... در فصل بهار است. این بود که ایرانیان باستان، ایرانیان خوش سلیقه و طبیعت دوست، نوروز را دلیل پیدایش و آفرینش جهان می دانستند و در این باب گفته اند که در این روز بود که خداوند افلاک را پس از آنکه مدتی ساکن بود به گردش درآورد و زمین و مخلوقات را در این روز آفرید و کیومرث (نخستین پادشاه زمین) در این روز به شاهی رسید و این روز روز جشن او بود و در واقع جشن نوروز و مهرگان که در اعتدال (برابری شب و روز) بهاری و خزانی است، تعیین کننده زمان هستند.
فلسفه نوروز
در روز ششم ماه فروردین، همان نوروز بزرگ است که پارسیان باستان آن را عید بزرگ دانسته و می گفتند که خداوند در این روز از آفرینش جهان آسوده شد، زیرا این روز، آخرین روز از روزهای ششگانه است. زرتشتیان می گویند که در این روز، زردشت توفیق یافت که با خداوند مناجات کند و کیخسرو در چنین روزی به آسمان رفت و در این روز برای ساکنان کره زمین خوشبختی می پراکنند و از این جا است که فارس آن را روز امید نام نهاده اند و آنان می گویند که در بامداد این روز بر کوه پوشنگ شخصی دیده می شود که یک طاقه مرو در دست دارد و به اندازه یک ساعت نمایان است، سپس پنهان شده و تا سال دیگر دیده نمی شود.
بانیان نخستین نوروز
عمرخیام در «نوروزنامه» شاهان پیشدادی و کیانی بلخ، کیومرث و هوشنگ و جمشید و فریدون و گشتاسب را به ترتیب از نخستین بانیان و برگزار کنندگان جشن نوروز و جشن مهرگان و جشن سده نام برده است. ابو عثمان جاحظ به نقل از کسروی نخستین بانی نوروز را «کیا خسرو بن ابرویز جهان ابن ارفخشد ابن سام ابن نوح دانسته است. روزی که او پادشاه جهان شد و ممالک «ایرانشهر» یعنی سرزمین بابل را آباد نمود، آن روز را جشن گرفت و پس از او وقتی فریدون بر ضحاک غلبه کرده و او را در سرزمین غربی اسیر کرده و به کوه دماوند «دنباوند» زندانی نمود، آن روز را مهرگان نامید. پس نوروز از جمشید و مهرگان از فریدون است و تاریخ نوروز دو هزار و پانصد سال از مهرگان پیشتر است. جمشید روزهای ماه فروردین را شش بخش نمود. پنج روز نخست را برای بزرگان و نجبای مملکت نوروز قرار داد و از ششم تا دهم، نوروزِ شخص پادشاه بود تا با مردم دیدار کرده و به آنان بخشش کند. از یازدهم تا پانزدهم برای خدمتکاران شاه و از شانزدهم تا بیستم برای نزدیکان و درباریان و از بیست و یکم تا بیست و پنجم برای لشکر و سرانجام پنج روز آخر ماه را برای باقی افراد ملت نوروز قرار داد.
ابوریحان نیز جشن سی روزه نوروز و بخش ششگانه این جشن را با اندک تفاوت در کتاب خود آورده است.
زادگاه رسم نوروز به نظر نگارنده
نوروز را در کشورهای آسیای میانه و افغانستان و ایران و هند و... جشن می گیرند. بدون تردید مراسم نوروز و چهار شنبه سوری و شب یلدا چون: سروده های ویدی و اوستایی و شاهنامه ها و ادبیات دری و دیگر فرهنگ و آیین زردشتی و آداب پارسی، ریشه در سرزمین زیبای بلخ و زابلستان دارد. به بیان دیگر در حقیقت نوروز و شاهنامه و ادبیات دری، شناسنامه مردم بلخ و زابلستان است. همان گونه که تاریخ بلخ از جمشید ملقب به کیومرث آغاز می شود، تاریخ نوروز نیز از کیومرث و جمشید آغاز می گردد. روشن شدن زادگاه نخستین رسم نوروز بستگی به روشن شدن جایگاه جمشید دارد. مورخان دورة اسلامی، غالبا از پایتخت و جایگاه دائمی کیومرث یا جمشید (بانی نخستین نوروز) با صراحت نام نبرده اند. اما عنوان شهر و جایگاه جمشید در نسخه های چاپی کتاب ابوعثمان جاحظ و احمد دینوری، بابل عراق،در تاریخ طبری و در آثارالباقیه بیرونی دماوند (دنباوند) و اتابک سلجوقی پارس در تاریخ معجم با عنوان شیراز یاد شده است.
با بررسی تاریخ متوجه می شویم که طبری جمشید را از روی تعصب مذهبی و ملی همدست شیاطین نوشته و جایگاه او را در دنباوند آورده است. در ادامه می گوید که جمشید دستور داد تا چرخى از آبگينه براى او بسازند و شياطين را در آن جاى داد و بر آن نشست و در هوا از شهر خويش دنباوند تا بابل به يك روز طی کرد و آن روز هرمز روز فروردين ماه بود و مردم از اين شگفتى كه ديدند آن را نوروز نام نهادند.
بیرونی نیز سخن طبری را در مورد جمشید و نوروز تکرار کرده و افزوده است که رسم ملوک خراسان این بوده است که در این موسم به سپاهیان خود لباس بهاری و تابستانی می پوشاندند.
اما بلعمی مترجم پارسی تاریخ طبری از دنباوند نام نبرده و در باره نوروز و جمشید نگاشته است که جمشید علما را گِرد كرد و از ايشان پرسيد كه چيست كه اين پادشاهي بر من باقي و پاينده دارد؟ گفتند، داد كردن و در ميان خلق نيكي، پس او داد بگسترد و علما را بفرمود كه روز مظالم نزد من آييد تا هرچه درو داد باشد مرا بنماييد تا من آن كنم و نخستين روز كه به مظالم بنشست روز هرمز بود از ماه فروردين، پس آن روز را نوروز نام نهاد و تا اكنون سنت گشته است.
ابوزید بلخی نیز بر خلاف دینوری و طبری و بیرونی، از هیچ نام جغرافیایی چون دنباوند و طبرستان و بابل نام نبرده بلکه تنها از کوه البرز که به معنی رشته کوه هندوکش است، نام برده و نوشته است، او شياطين را فرمان داد تا براى وى گردونه‏اى بسازند و بر آن نشست و هر سوى در هوا به گردش پرداخت. نخستين روزى كه وى بر آن مركب نشست روز اول فروردين ماه بود و او با روشنى فروغ خويش برون آمد و آن روز را نوروز خواندند و خداوند فرمان داد تا وى به كوه البرز برود و كوه البرز همان كوه قاف است.
دهخدا به استناد شاهنامه فردوسی که در غزنی مرکز زابلستان سروده شده است، در باره جمشید و نوروز نگاشته است، ردوسي که بدون شک مواد شاهنامه خود را مع الواسطه از خداينامک و ديگر کتب و رسايل اتخاذ کرده، اندر پادشاهي جمشيد گويد
به فَر کَياني يکي تخت ساخت/ چه مايه بدو گوهر اندر نِشاخت
چو خورشيد تابان ميان هوا / نشسته بر او شاه فرمان روا
جهان انجمن شد بر تخت اوي/ فرومانده از فرة بخت اوي
به جمشيد بر، گوهر افشاندند/ مر آن روز را روز نو خواندند
سر سال نو هرمز فرودين/ برآسوده از رنج تن دل ز کين
بزرگان به شادي بياراستند/ مي و جام و رامشگران خواستند
چنين روز فرخ از آن روزگار/ بمانده از آن خسروان يادگار. فردوسي
نقدی بر سخنان طبری
حال به نقد سخنان طبری می پردازیم. در گذشته گفته شد که تاریخ آریانا یا ایرانویجه اَوِستا در عهد حکومت ساسانی مورد تحریف قرار گرفت. موبدان دورة ساسانی (طبقة چهارم شاهان پارسی) تاریخ پارسیان را از حوزة شرق کویر نمک به محیط غرب کویر منتقل ساخته و به آن رنگ بابلی (بین النهرینی) دادند. این تاریخ در دوران حاکمیت اعراب نیز مشوش گردید سخنان مورخان دوره اسلامی در این باب مشوش است. سخنان آنان در حقیقت بازتاب متون پهلوی ساسانی و ترجمه عربی ابن مقفع از خداینامه است، که بلعمی از آن به نام شاهنامه بزرگ یاد نموده است. در عهد ساسانی چون مرکز سیاسی ایرانشهر در بابل (عراق) بود، بنابراین مورخان دوره اسلامی که تحت تاثیر فرهنگ و سیاست اعراب بودند، بابل (عراق) را دل و مرکز ایرانشهر نوشته اند. اگر به تاریخ طبری در قرن سوم ق و مروج الذهب مسعودی در قرن چهارم و... که به زبان عربی نوشته شده است، دقت کنیم می بینیم که نویسندگان آن از تعصب مذهبی و ملی و از تاثیر حاکمیت اعراب و نویسندگان عرب بدور نبوده اند. در حین ورود مسلمانان عرب به سرزمین ایران و افغانستان کنونی، بیشتر مردم این دو سرزمین از آیین پارسی (زردشتی) پیروی می کردند. دین و فرهنگ پارسی یک رقیب سرسخت و چالش مهمی در راه دین جدید اعراب به حساب می آمد. عرب هایی که پیش از اسلام غالبا محکوم عجم ها بودند، پس از اسلام حاکم گردیدند. نویسندگان مسلمان و عرب پس از حاکمیت تازیان، به فرهنگ و تاریخ پارسیان با بی اعتنایی برخورد نمودند و حتی به گفته بیرونی «قتیبه بن مسلم باهلی نویسندگان و هیربدان خوارزم را از دم شمشیر گذرانید و آنچه مکتوبات از کتاب و دفتر داشتند، همه را طعمه آتش کرد و از آن وقت خوارزمیان امی و بی سواد ماندند. بلی اعراب سعی کردند که تاریخ دیگران را نادیده بگیرند و یا اینکه مانند ساسانیان جایگاه آن را تغییر دهند. آنان سعی کرده اند که بلخ و سیستان را کمرنگ نموده و بابل (عراق) را محور تاریخ پارس باستان معرفی کنند. آنان غالبا تاریخ پارس را از پارسیان عهد ساسانی مقیم در بابل (عراق)، نقل کرده اند و یا از پیش خود احتمالاتی داده اند.
مورخانی چون دینوری و طبری و مسعودی و... که محل اقامت کیومرث و هوشنگ و فریدون و منوچهر و... را در دماوندِ طبرستان دانسته اند، مطابق گفته موبدان دوره ساسانی و بر اساس بابِل محوری و عرب گرایی نظر داده اند. طبری به نقل قول از منبع مبهم و نامعلوم چون «دانشوران غیر پارسی» کیومرث را از دماوند طبرستان دانسته است. هم چنین این بزرگان یاد شده، بدون هیچ استناد و دلیل، زردشت را فلسطینی الاصل و مقیم آذربایجان نوشته اند و یا اینکه اتابک سلجوقی پارس صاحب تاریخ معجم و پیروان بعدی وی که جایگاه کیومرث و هوشنگ را دراصطخر فارس نوشته است نیز بر اساس تاریخ سازی برای شیراز است.
نظر و سخن این بزرگان را در عین حالی که منبع موثق ندارد، هیچ شاهد و نشانه دیگر تایید نمی کند. بدون تردید باید گفت که بررسی تاریخ کیومرث و هوشنگ و وَهكَرت و ديگر شاهان پيشدادي و كياني، بدون بررسی تاریخ ریگویدا و اوستا و شاهنامه ها و بدون بررسی تاریخ ادبیات پارسی ناممکن است. بنا بر این نگارنده خود را ملزم می بیند که نوشته های مورخان دورة اسلامی از جمله طبری را با اصل متون قدیم پارسیان چون ریگ ویدا و اوستا و شاهنامه ها و با منابع فارسی دیگر که در مشرق زمین نوشته شده است، مقایسه کرده و نتیجه گیری نماید.
اهل تحقیق به خوبی میدانند که تاریخ و فرهنگ ویدی و اوستایی و ادب پارسی و شاهنامه ها، در ناحیه شرق کویر نمک و در دو طرف جبال هندوکش و بابا، زاده و پرورده شده است. سر زمينی که به نام سرزمين كيانيان، صدها افسانه و اسطوره و صدها اثر باستانی دارد. از گاتها و یسناها و یشتها (مثلا فروردین یشت و زامیاد یشت) به خوبی مشخص می شود که سرزمین های شرق کویر نمک تا حوزه رود سند، سرزمین ایرانویجه و زادگاه فرهنگ و تاریخ کیومرث و شاهان پیشدادی و کیانی (طبقة اول و دوم شاهان پارسی) بوده است. دیگر ناموران، نخستین بار در ریگ ویدا و اوستا یاد شده و سپس در شاهنامه ها ادامه یافته است.
آداب نوروز باستانی
خيام نیشابوری در مورد آداب نوروز می نویسد، آئين شاهان پارس از روزگار کيخسرو تا به يزدجرد که آخر ملوک عجم بود چنان بوده است که در روز نوروز، نخست کس از مردمان بيگانه موبد موبدان (رئیس روحانیان) پيش مَلِک (شاه) آمدي باجام زرين پر مَي و انگشتري و درمي و ديناري خسرواني و يک دسته خَوِيد (سبزة گندم یا جو و...) سبز رَسته و شمشيري و تير و کمان و دوات و قلم و استر و بازی و غلامي خوب روي و ستايش نمودي و نيايش کردي.
و به عبارتی موبد چنین می گفت:
«شَها! به جشن فروردين، به ماه فروردينِ آزادي گزينِ یزدان و دينِ کَيان!
سروش آورد تو را دانائي و بينائي به کارداني.
و دير زي و با خوي هَژير.
و شاد باش بر تخت زرين.
و انوشه خور به جام جمشيد و رسم نياکان در همت بلند و نيکوکاري.
و ورزش و داد و راستي نگاه دار.
سرت سبز باد و جواني چو خَوِيد.
اسپت کامگار و پيروز
و تيغت روشن و کاري به دشمن.
و بازت گيرا وخجسته به شکار.
و کارت راست چون تير.
و هم کشوري بگير نو، بر تخت با درم و دينار.
پيشت «هنري» و «دانا» گرامي و «درم» خوار.
و سرايت آباد و زندگاني بسيار.
چون اين بگفتي چاشني کردي و جام به مَلِک (پادشاه) دادي، و خَوِيد در دست ديگر نهادي و دينار و درم در پيش تخت او بنهادي، و بدين آن خواستي که روز نو و سال نو هرچه بزرگان، اولِ ديدار چشم بر آن افگنند تا سال ديگر شادمان و خرم با آن چيزها درکامراني بمانند و آن برايشان مبارک گردد که خرمي و آباداني جهان در اين چيزهاست که پيش مَلِک آوردندي.
اما ابو عثمان جاحظ در مورد آداب نوروز باستان می افزاید که پادشاه در روز نوروز لباس و زیورهای شاهانه در بر کرده و بر سر سفرة نوروز می نشست. بر روی سفرة نوروز، پیالة نقره یی، یک یک قرص نان از انواع حبوبات نظیر گندم و جو و گال (نوعی ارزن. از نظر دهخدا) و جواری و نخود و عدس و برنج و کنجد و باقلی و لوبیا، هفت دانه از انواع دانه های یاد شده، هفت شاخة درخت چون بید و زیتون و گلابی و انار و... که با آن فال می گرفتند و به آن تبرک می جستند، هفت ظرف کوچکِ سفید پر از خوردنی ها، درهم و دینارهای نو و در نهایت یک دسته گیاه اسپند. پادشاه با خوردن غذاهای یاد شده تبرک جسته و برای دوام پادشاهی و خوشبختی و عزت خود و مردمش دعا می کرد
توران شهريارى سخنران جامعه زرتشتى معتقد است تقدس عدد هفت از آيين مهر يا ميترا است و به سال هاى دور باز مى گردد. در آيين میترایی، هفت مرحله وجود داشت تا انسان به مقام عالى و آسمانى برسد. پس عدد هفت از پيش از زرتشت براى انسان عزيز بوده و در آيين هاى مختلف و به نمادهاى گوناگون ديده مى شود، مانند هفت آسمان، هفت دريا، هفت گياه و...
ابوریحان می گوید که عبدالصمد بن علی در روایتی که به جد خود ابن عباس می رساند نقل می کند که در نوروز جامی سیمین (نقره یی) که پر از حلوا بود برای پیغمبر هدیه آوردند و آن حضرت پرسید که این چیست؟ گفتند امروز روز نوروز است. پرسید که نوروز چیست؟ گفتند عید بزرگ فارسیان است... سپس از آن حلوا تناول کرد و جام را میان اصحاب خود قسمت کرده گفت: کاش هر روزی برای ما نوروز می بود. در این روز (اول حمل) رسم است که مردمان برای یک دیگر هدیه می فرستند. و رسم ملوک خراسان این است که در این موسم به سپاهیان خود لباس بهاری و تابستانی می دهند. در این روز مردم به یک دیگر آب می پاشند و سبب این کار همان شستشو است. در بامداد نوروز مردم به یکدیگر آب می پاشیدند و شکر را هدیه می دادند و امرای اسلامی هم به مناسبت نوروز هدایا می پذیرفتند و این هدایا در عهد بنی امیه از مردم عجم به پنج تا ده میلیون درهم بالغ می شد.
مراسم نوروز در دربار هخامنشیان و اشکانیان و ساسانیان و دوره اسلامی
تاریخ هخامنشیان و اشکانیان بسیار تاریک و مبهم است. بنا بر این مراسم نوروز در این دوره ها نیز تاریخ روشن ندارد. دهخدا می گوید که به طورکلي از مراسم نوروز در دربار شاهنشاهان هخامنشي و اشکاني اطلاعات دقيقي در دست نيست، اما از آداب برگزاري جشن نوروز در عهد ساسانيان اطلاعات گرانب هایي موجود است.
پس از ساسانیان، دربارهاي نخستين خلفاي اسلامي به نوروزاعتنایي نداشتند. لیکن چون نفوذ مردم خراسان بعد از ابومسلم و برمکیان در دربار خلفا فراوان شد، استقبال نوروز و مهرگان دوباره رونق گرفت و حتی شعرای عرب در باره این جشن های عجمی قصاید و اشعار ساختند، که حمزه بن حسن اصفهانی این گونه اشعار و سرودها را در کتاب «اشعار السایره فی النیروز و المهرجان» جمع آوری کرده است.
نهایت بیان و نوروز معاصر
امروزه مردم افغانستان نوروز را به نام آغاز سال نو و به یاد سالروز به خلافت نشستن مولا علی امیرالمومنین (ع) جشن می گیرند. نگارنده معتقد است که شاید در هیچ جای دنیا جشن نوروز به اندازة افغانستان، با شکوه و رسمی و به شکل باستانی خود به مدت چهل روز برگذار نمی شود. در نوروز هر سال، رئیس مملکت یا نماینده خاص وی همراه با شخصیت های سیاسی و نظامی کشور در بلخ که امروزه مزار شریف گفته می شود، حضور می یابند و در جمع صدها هزار نفر شرکت کننده داخلی و مهمانان خارجی، پرچم امیرالمومنین (ع) را بلند کرده و جشن چهل روزه نوروز را آغاز می کنند و این پرچم تا چهل روز در اهتزاز است. این جشن چهل روزه بنام میله سخی و میله گل سرخ نیز یاد می شود. مراسم نوروز با سخنرانی های سیاسی - اجتماعی و مذهبی و برافراشتن عَلمَ بزرگی به بلندی 20 متر آغاز می شود. به عقیده مردم کنونی بامیان، این مولا علی امیرالمومنین (ع) است که بند ها را بسته و اژدهای خشک سالی را کشته است. در باره بستن بند بربر و کشتن اژدها به دست مولا علی (ع)، اشعار بسیار ناب و عالی در میان مردم بامیان وجود دارد.
به جز جشن نوروز در ایران باستان جشن های دیگری نیز وجود داشته که در حوصولله این بحث نمی کنجد و تنها به نام برخی از این جشن ها اشارهای می گردد.
از حمله جشنهای مذکور عبارتند از جشن خرم روز که در فصل زمستان و در اول دیماه برگزار می گردید. جشن گاو گَتَل که در شب پانزدهم دیماه عیدی برگزار می شد. جشن بهمنجنه یکی دیگر از جشن های باستانی است که در روز دوم بهمن به نام بهمن بر گزار می شده است و بهمن نام فرشته نگهبان دام ها است که بشر برای ساختن زمین و رفع نیاز خود به آن ها نیاز دارد. جشن سده یکی دیگر از جشن های باستانی که تا پنج قرن پس از اسلام نیز دوام داشت، جشن سده در دهم بهمن ماه است. علت نامش این است که از او تا نوروز پنجاه روز و پنجاه شب است و پارسیان در شب جشن سده آتش می افروختند.
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
مدیران انجمن: کورش قلی زاده