پنج شنبه, 06 ارديبهشت 1403

 



موضوع: بررسي سير دينداري در سرزمين حجاز

بررسي سير دينداري در سرزمين حجاز 9 سال 3 ماه ago #110924

سرزمين حجاز ناحيه اي گرم و بياباني است كه در شبه جزيره ي عربستان محصور است. بررسي سير دينداري اين مردم نشان مي دهد كه آنها در ابتدا به سنگ ها احترام مي گذاشتند و براي قواي طبيعت جانمند انگاري قائل بودند. بتدريج پرستش سنگ ها جاي خود به عبادت اصنام داد. به طوري كه در كعبه 360 بت قرار داشت كه هر كدام به يك قبيله تعلق داشت و برخي ديگر نماد قواي طبيعت بودند. پس از چندي برخي از مردم اين سرزمين كه پيشتر در اثر ارتباط با همسايه هاي مشرك خود بت پرست بودند، بواسطه ي داد و ستد با بعضي يكتا پرستان كه يهودي و يا مسيحي بودند، به توحيد روي آوردند و در يافتند كه خدايي است كه خالق كل شي ء است و پيامبري از جانب او مبعوث خواهد شد. با ظهور پيامبر طنين يكتا پرستي نه فقط در ناحيه ي حجاز كه در مناطق اطراف آن نيز به گوش همگان رسيد و اسلام فراگير شد.
***
حجاز منطقه اي است در غرب شبه جزيره عربستان كه از شمال به فلسطين ، از غرب به درياي سرخ، از شرق به بيابان هاي نجد و از جنوب به يمن محدود مي شود. بررسي و تحقيق درباره ي آراء‌ و عقايد مردم اين ناحيه نشان مي دهد كه دين در عهد باستان در بين آنها از حد جانمند انگاري و توتم پرستي فراتر نرفته است. شرايط آب و هوايي حجاز در نوع اين باورها و عقايد تأثير به سزايي داشته است. چرا كه اين سرزمين ِبسيار خشكْ و بي آبْ كه از دير باز به بدي آب و هوا مشهور بود، در وسط بيابان عربستان قرار گرفته است و كوههاي اطراف حجاز همانند حائلي مانع از رسيدن ابرهاي باران زا به اين ناحيه مي شود. درآن روزگار مردمان اين ناحيه به صورت بدوي زندگي مي كردند و با مردمان خارج از اين محدوده ارتباطي نداشتند. شرايط بد آب وهوايي بقدري در زندگي آنها تأثير داشت كه آنان فقط در صدد رفع گرسنگي و تشنگي خويش بودند و همواره به دنبال آب صحرا را درمي نورديدند و اين كوچ هاي فصلي مانع از سكنا گزيدن در يك ناحيه و متمدن شدن آنها گرديده بود. گوسفند و شتر تنها دارايي هاي مردم بدوي بودند كه براي تصاحب آن هميشه در بين آنها منازعه در مي گرفت. اين شرايط سختِ زندگي كه آنها را ناگزير از جنگ و غارت ديگر قبايل مي كرد، باعث گرديده بود اعراب بدوي به جهان ديگر و معاد اعتقادي نداشته باشند. آنها همانند عبري ها به سنگهايي كه به گونه اي خاص در يك مكان جمع شده باشند، كوهها و صخره ها، و چشمه سارها احترام مي گذاشتند. در واقع آنها براي طبيعتي كه در آن زيست مي كردند، نوعي نيروي باطني يا جانمند انگاري قائل بودند. در نظر آنها كوهها و واحه ها محل نشيمن خدايان، اجنه ها، غول ها و تمامي موجوداتي بودند كه از روي ترس به آنها احترام مي گذاشتند. هنگامي كه اين مردم در جستجوي خود بدنبال آب در صحرا به محل جديدي مي رسيدند، چهار تكه سنگ از زمين برمي داشتند و بهترين سنگ را عبادت مي كردند و سه سنگ ديگر را پايه اجاق خود مي ساختند. همچنين آنها براي خود خداياني از خرما يا هسته آرد شده خرما مي ساختند و آنها را مي پرستيدند. اما از آنجايي كه خدا پرستي در نزد آنها ارزشي نداشت، در مواقعي كه گرسنگي به آنها فشار مي آورد، اين خدايان را مي خوردند1 بايد متذكر شد كه فقر و سختي زندگي در باديه باعث گرديده بود عرب بدوي فردي طمع كار گردد و فكر او از برخورداري از لذات مادي فراتر نرود. باور به چنين عقايدي در ميان اعراب بدوي امري طبيعي محسوب مي شد. زيرا شرايط سخت زندگاني آنها را بر آن مي داشت كه فقط بدنبال آب و غذا باشند. از آن رو كه انديشه هاي عالي به ذهن كساني خطور مي كند كه نگراني ايي از بابت تأمين معيشت نداشته باشند و حجاز منطقه ايي نبود كه مردم آن بتوانند بدون دغدغه زندگي راحتي داشته باشند.
تاريخ نگاران علت متمدن نشدن مردم اين منطقه را بدي آب و هوا و خشك بودن اين ناحيه دانسته اند. به همين علت است كه طي قرون مختلف كشور گشايان بزرگ نتوانستند بر اين سرزمين استيلا يابند. اما اين شرايط بتدريج تغيير كرد و برخي از مردم اين منطقه به شهر نشيني روي آوردند. اين وضعيت در مورد شهر مكه جلوه ي بيشتري داشت. شهر مكه به علت قرار داشتن بر سر راه بازرگاني شام و فلسطين و يمن و به علت جنبه ي زيارتگاهي كه داشت، مركزيت يافت و مردمان زيادي را به سوي خود جلب كرد. مردم اين شهر به تجارت مشغول بودند و هر ساله كالاهاي بسياري از نقاطي مانند يمن، مصر، شام و ايران مي آوردند و مي فروختند. در واقع سود و درآمد اين زندگي بسيار بهتر و بيشتر از زندگي قبلي بود. بدين صورت عرب هاي بدوي كه قرن ها دور از ارتباط با مردمان ديگر بودند، با همسايه هاي خود داد و ستد پيدا كردند و تحت تأثير باورهاي آنان قرار گرفتند. از طرفي از اطراف و اكناف اين سرزمين مردماني بدانجا روي آورده بودند كه آراء‌ و عقايد مختلفي داشتند: با شكسته شدن سد مآرب برخي از مردم يمن در حالي كه انبوهي از اعتقادات و باورهاي خود را به همراه داشتند، مجبور به ترك كشور خود و سكنا گزيدن در ناحيه ي حجاز شدند. اين مردمان اجرام آسماني و همانطور كه در قران نيز مذكور است، خورشيد را مي پرستيدند. (او[ملكه سبا] و قومش را چنين يافتم كه به جاى خدا به خورشيد سجده مى‏كنند) [27:24] چندي بعد، يعني پس از خرابي دوم معبد اورشليم، يهودياني كه روميان به آنها ستم كرده بودند نيز به سوي حجاز و مخصوصاً شهرهاي طايف و مدينه روي آوردند. برخي از يهوديان به دين خود پايبند بودند و برخي ديگر متأثر از عقايد مردماني مانند كنعانيان بودند كه زماني در مجاورت آنها زندگي مي كردند. بعدها اقوام نبطي2 نيز به اين سرزمين راهي شدند. اين اقوام در آراء و عقايد بدويان عرب تأثير به سزايي گذاشتند. به طوري كه بت پرستي در بين آنها معمول گشت. بنا بر عقيده ي سيره نويسانْ جرهميان يا نخستين كساني كه در مكه سكنا داشتند، از اسلاف اسماعيل (ع) و پيرو دين ابراهيم (ع) بودند .3 اما وقتي حاكميت مكه از دست جرهميان به دست طايفه ي خزاعه افتاد، بت پرستي در بين آنها رواج يافت. عمرو خزاعي كسي بود كه بت پرستي را در بين مكيان رايج كرد. طايفه خزاعه از يمن به حجاز مهاجرت كرده بودند و با جرهميان كه از روزگار اسماعيل(ع) در اين منطقه سكنا گزيده بودند، به جنگ پرداختند و فرمانروايي مكه و خانه كعبه را به دست آوردند. آنها مدت سيصد سال امور كعبه را به دست داشتند. زماني كه طايفه خزاعه در مكه استقرار يافت، عمرو خزاعي به سوي شام سفر كرد. او در آنجا مردماني را ديد كه بت مي پرستيدند. در نظر اين مردمان بتها نماينده اجرام آسماني بودند و برآورده كننده ي خواسته هاي ايشان. اين انديشه مورد پسند عمرو خزاعي شد و از آنان خواست به او بتي بدهند. شاميان هم بت هبل را به او دادند و او هبل را به مكه آورد و آن را در كعبه جاي داد.4 از اين پس خانه كعبه كه روزگاري ابراهيم (ع) به نشانه توحيد و يكتا پرستي بنا كرده بود، جايگاه بتان گرديد.
بر طبق نظريه ميرچا الياده هبل خداي باران و جنگاوري بوده است. شايد اين نظريه چندان دور از ذهن نباشد؛ چرا كه در هنگام جنگ بدر ابوسفيان بن حرب كه رياست لشكر كفار را بر عهده داشت، هبل را با خود به ميدان جنگ آورد و براي پيروزي از اين بت كمك خواست. اين بت از عقيق و به شكل انسان درست شده بود و دست راست آن از طلا بود. هبل بت خاص مردم قريش بود و كعبه معبد هبل محسوب مي شد. عرب ها تصور مي كردند كه هبل با پيشگويي در ارتباط است. آنها در بعضي موارد مانند ازدواج و مرگ با اين بت مشورت مي كردند. وقتي مردم قريش مكه را از دست طايفه خزاعه به در آوردند، توليت كعبه را به عهده گرفتند. از آنجايي كه كعبه براي آنها ممرّ درآمدي محسوب مي شد، آنها خود تمامي رتق و فتق امور كعبه را به دست گرفتند و براي اين منظور چندين شغل ايجاد كردند. يكي از اين مشاغل ايسار يا ازلام بود كه كارش قمار و فالگيري بود. بدين صورت كه آنكس كه قصد داشت كاري انجام دهد، بوسيله قرعه انداختن با هبل مشورت مي كرد.5 در آن زمان ديوارهاي خانه كعبه با تصويرهايي از قبيل تصوير ابراهيم (ع) كه تيرهاي فال( يا قرعه) در دستش بود، تصويرهايي از اسماعيل(ع) و فرزندان و فرزندزادگان او تا تصوير قصي بن كلاب كه مكه را از دست طايفه خزاعه درآورد، مزين شده بود. 6 اين گفتار مي رساند كه چگونه كار قرعه انداختن كه با هبل در ارتباط بود در ميان قريش امري ريشه دار گشته بود. حتي عبدالمطلب كه نذر كرده بود اگر صاحب پسران زيادي شود يكي از آنها را قرباني كند، بوسيله قرعه انداختن دريافت كدام يك از پسرانش بايد قرباني شود. البته بايد در نظر داشت كه كار عبدالمطلب كه نام او در توحيد و پرستش الله از دير باز بر جاي مانده است، قصد و هدفي در پي داشته است. او كه در نهايت بجاي قرباني كردن پسرش صد شتررا قرباني كرد، از اين امر آگاه بود كه در روزگار وي هنوز رسم قرباني كردن انسان و خصوصاً كودكان از بين نرفته است. او با كار خود قصد داشت اين رسم را از بين ببرد. قرباني كردن كودكان در بين يهودياني كه تحت تأثير كنعاني ها بودند رواج داشت و تورات آن را به شدت نهي كرده بود: "و كسي از ذريت خود را براي مولك از آتش مگذراند..." [سفر لاويان 18:21]. قرباني كردن انسان نيز در بين عربهاي شبه جزيره سينا كه براي زهره قرباني مي كردند و برخي از پادشاهان حيره (شهري در شمال كوفه) رايج بود. براي دريافت اصل و منشاء اين رسم بايد به اديان فينيقي، آرامي و يوناني رجوع كرد. چرا كه اين رسم در بين آنها به صورت جدي تري رواج داشته است. چنانكه در اساطير يونان نيز چندين بار به قرباني انساني اشاره شده است.7 بايد متذكر شد كه زنده به گور كردن دختران توسط اعراب بدوي نوعي قرباني نبوده است. اين امر در نزد آنها بيشتر به علت ترس از فقر و يا دزديده شدن دختران به دست ديگر قبايل و ناخالص شدن نژاد خود بوده است.8 در كعبه بت هاي ديگري نيز وجود داشت كه از آنها مي توان به لات و منات و عزي اشاره كرد.9 احتمال دارد كه اين سه بت را نيز عمرو خزاعي به مكه آورده باشد. لات الهه خاص شهر مكه بود و معبد آن در طائف قرار داشت. احتمال دارد كه اين الهه مظهر خورشيد بوده باشد. منات، الهه سرنوشت و زمان و الهه خاص قبيله هاي اوس و خزرج بود. عزي الهه حاصلخيزي و باروري بود كه مي توان آن را با زهره يا ونوس يكسان انگاشت.10 معبد عزي در بيرون از شهر مكه و در مكاني به نام بطن نخله قرار داشت. در واقع عرب ها بر اين باور بودند كه بتان وسيله ارتباط با خداوند هستند. همانطور كه در قران نيز آمده است: "بتها را مي پرستيم براي اينكه ما را به الله نزديك مي كنند." [39:3] البته اعراب الله را نيز مي پرستيدند و او را آفريننده جهان و آورنده باران مي دانستند اما در كل نسبت به الله ايمان مبهمي داشتند و او را تنها خدا نمي دانستند. آنها سه بت لات و منات و عزي را دختران الله مي دانستند. " به من خبر دهيد از لات و عزى و منات آن سومين ديگر. آيا [به خيالتان] براى شما پسر است و براى او دختر." [سوره نجم21-19]
عرب ها جن و غول را نيز مي پرستيدند و تصور مي كردند كه دخالت اين موجودات در زندگي آنها بي تأثير نيست. جن از ريشه ي جنّ و به معناي پوشيده و پنهان است. از اين رو بي دليل نيست كه واژه جن را به موجوداتي اطلاق مي كردند كه از نظرها غايب بوده است. از طرفي اين كلمه با كلمه باغ در زبان عبري يعني گن هم ريشه است. زيرا براي عرب ها و عبري ها كه در بيابانها سكنا داشتند، مكان سبزي كه چشمه هاي آب در آن روان است از ارزش زيادي برخوردار بوده است. آنها براي محافظت از اين باغ ها آنها را در مكاني محصور قرار مي دادند. به همين دليل اين باغ ها و حتي بهشت نيز نام جنت به خود گرفتند. زيرا از ديده ها به دور بودند. عرب ها مي پنداشتند كه بين خداوند و جن ارتباطي وجود دارد. از اين رو خداوند در پاسخ به آنها فرموده است: " و براى خدا شريكانى از جن قرار دادند با اينكه خدا آنها را خلق كرده است.. ." [6:100] نشيمن گاه جن در مزبله ها و بيابان ها بود و مارد نوع ديگري از جن بود كه در درياها و اقيانوس ها مأوي داشت. موجود ديگري كه مورد پرستش عربها بود، غول با هيئتي متغير بود كه گاه مي توانست به صورت حيوانات درآيد. غول در بيابانها و قبرستان هاي سكنا داشت و مسافران گم كرده راه را به گوشه كنار صحرا مي برد تا در آرامش آنها را ببلعد. ريشه كلمه غول به معناي تصرف كردن است. احتمال دارد كه اين كلمه از لحاظ لغوي با كلمه گالو كه در اساطير بين النهرين نوعي اهريمن بوده است مرتبط باشد.11
اين موجودات گاه مفيد و سودمند بودند و آروزي انسانها را برآورده مي كردند و گاه نابود كننده آدميان. آنها قادر بودند كه كارهاي محير العقولي انجام دهند كه از عهده انسان ها بر نمي آمد. عرب ها مي پنداشتند كه غول و جن در خلوت و شب هنگام بر آنها ظاهر مي شوند و مترصد فرصتي هستند كه خوبرويان را بدزدند و با خود به بيابانها و جزيره هاي دور دست ببرند. حتي گفته شده كه عمر بن خطاب قبل از اسلام آوردن با غول روبرو گرديده است. 12
(با آمدن اسلام انتظار مي رفت كه يكتا پرستي جايگزين باور به اين موجودات شود. در حالي كه پس از اسلام پرستش اين موجودات جاي خود را به احترامي آميخته به ترس نسبت به اين موجودات داد. آن چنانكه بنا بر باور عامه ي مردم غول و جن در زندگي و سرنوشت انسان تأثير زيادي داشتند. اين باور به داستان هايي كه در ميان اعراب رواج داشت به خصوص داستان هاي هزار و يك شب سريان يافت. در اين مورد مي توان به حكايت نورالدين و شمس الدين اشاره كرد كه در آن جن با دخالت خود سرنوشت انسان را تغيير مي دهد. اين موجودات همچنين به ادبيات فارسي نيز راه يافتند و در آن جلوه?ايي خاص به خود گرفتند. به طوري كه در داستان ماهان كه يكي از داستان هاي هفت پيكر نظامي است، جن و غول چندين بار قهرمان داستان را از راه خويش منحرف مي كنند.) اين افكار و عقايد كه برخي مانند اعتقاد به غول و جن از افكار و قوه ي تخيل عربها سرچشمه گرفته و برخي ديگر در اثر ارتباط با اقوام مختلف به وجود آمده بود، به سرعت در سرزمين حجاز رواج يافت. اما در اين ميان و مقارن با بعثت پيامبر (ص) اشخاصي در عربستان ظهور كردند كه از وضعيت و شرايطي كه با آن رو در رو بودند و شرك و بت پرستي كه در جامعه ي آن روزگار رخنه كرده بود انزجار داشتند. بت پرستي اعمال قبيحي از قبيل ربا، قمار، فحشاء، ظلم، غارت و دزدي را در ميان مردم رواج داده بود. در حاليكه اين عده كه شهر نشين وغالباً تاجر بودند، در اثر ارتباط و داد وستد با همسايگان موحد خود كه برخي به دين مسيح(ع) و برخي به دين موسي (ع) بودند، در يافته بودند كه خدايي هست و قيامتي. آنها به توحيد و يكتا پرستي و دوري از اعمال شنيع روي آورده بودند. بعضي از آنها به اين اديان گرويده بودند و بعضي ديگر دين خاصي نداشتند و صرفاً از فطرت بيدار شده خود پيروي مي كردند. آنها از پرستش بت ها سرباز مي زدند و خود را پيرو دين ابراهيم (ع) و حنيف مي دانستند. آنها دريافته بودند كه خداي يگانه اي هست كه در روز حساب مردم را پاداش مي دهد. آن كساني كه كتب مقدس را خوانده بودند، در انتظار پيامبري بودند كه وعده ي آن در آن كتب داده شده بود. از ميان حنفاء مي توان به اسعد ابو كرب حميري اشاره كرد كه هفتصد سال پيش از بعثت پيامبر بدو ايمان آورده بود. يكي ديگر از حنفاء قس بن ساعده بود كه سخنان او در زبان عربي به مثل تبديل شده است. ورقة بن نوفل پسر عموي حضرت خديجه از حنفائي بود كه با شنيدن مكاشفاتي كه بر پيامبر رخ داده بود، به بعثت او ايمان آورد. يكتا پرستي در اشعار برخي از شاعراني كه مقارن با ظهور اسلام مي زيستند نيز ديده شده است. امية بن ابوالصلت ثقفي يكي از شاعران معروف عرب بود كه در اثر ارتباط با مسيحيان و يهوديان و خواندن كتب مقدس آنها دريافته بود كه پيامبري از قوم عرب مبعوث خواهد شد.
انتظار و باور حنفاء به ظهور پيامبر و نجات دهنده آنها را به سوي پيامبر و بعثت او سوق داد. پيامبر همانند اغلب خويشاوندانش كه از حنفاء محسوب مي شدند، يكتا پرستي را باور داشت و از بت پرستي بدور بود. او نيز همانند حنفاء در اثر ارتباط با موحدان و تفكر درباره زندگي و راه و رسمي كه در آن روزگار رواج داشت، دريافته بود خدايي هست و قيامتي برپاست. از اين رو او نيز همانند ابراهيم(ع) نداي توحيد را سر داد و همانند او كه خانه كعبه را بنا كرده بود، در مرمت آن مكان كه سيل آن را از بين برده بود كوشيد. او همچنين همانند ابراهيم (ع) كه حجرالاسود را در كعبه قرار داد، مكان جديد آن را تعيين نمود و همانند او كشتن كودكان را نهي كرد. بدين گونه مردم حجاز كه در ابتدا جانمند انگاري را باور داشتند و بت پرست بودند، در اثر ارتباط با مردماني كه پيرو اديان وحياني بودند، به توحيد روي آوردند. اين امر نشان دهنده ي سير تدريجي دين در ميان مردماني است كه از بدويت به سوي تمدن درگذر بودند. بدوياني كه سختي زندگي در بيابان آنها را به موجوداتي طمع كار بدل كرده بود، به شهر نشيني و تجارت روي آوردند؛ مردماني كه روزگاري در نظر آنها خدا پرستي ارزشي نداشت و آنچه كه در نظر آنها اهميت داشت حفظ منافع شخصي بود، در اثر تعاليم پيامبر تبديل به مردماني گشتند كه يكتا پرستي و ايثار و گذشت يكي از خصايل آنها گرديد. توحيد در ذات و سرشت آدمي نهفته است و هر زمان و هر قدر كه آدمي از خداوند و پرستش او دور باشد، در نهايت به او روي مي كند.
پي نوشتها
(1)زرين كوب: تاريخ ايران بعد از اسلام، ص 217 بر طبق يكي از سنن اقوام سامي، سنگ هاي كه در يك مكان خاص به روي هم قرار مي گرفتند، محلي براي عبادت محسوب مي شدند. در واقع اين محل عبادت مكاني براي تجمع اين صحرا نشينان به دور هم بوده است. در سفر پيدايش در مورد يعقوب نيز نوشته شده كه وقتي يعقوب به فدّان مي رفت، شب هنگام به محلي رسيد و تصميم گرفت شب را در همانجا سپري كند. پس سنگي زير سر گذاشت و همان جا خوابيد. در خواب ديد كه نردباني از آسمان تا آن محل قرار گرفته و فرشتگان در روي نردبان در حال رفت و آمد هستند. وقتي بيدار شد، آن مكان را مقدس دانست و چندين سنگ روي هم گذاشت و آنجا را بيت ئيل ناميد. [سفر پيدايش، 28:18] بنا بر نظر دين شناسان احترام به حجر الاسود نيز ريشه در احترام به سنگ ها دارد. بنا بر اقوالي اين سنگ يكي از بي شمار شهاب سنگ هايي است كه در سرزمين حجاز و شبه جزيره ي عربستان سقوط كرده است. اين منطقه از ديرباز مكان سقوط شهاب سنگ بوده است. به طوري كه زمان آخرين سقوط شهاب سنگ در اين مكان به سال 1910 باز مي گردد. احتمال دارد آسماني خواندن اين سنگ بوسيله ي عرب ها به اين دليل باشد كه آنها شاهد سقوط اين شهاب سنگ بودند. برخي از دانشمندان نيز جنس اين سنگ را از عقيق مي دانند. احترام به سنگ ها و حتي چشمه ها و درخت ها در اديان سوري نيز ديده شده است. به طوري كه در يكي از معابد عيشتر در پافوس شهاب سنگي سياه رنگ نماد الهه ي عشق و باروري يعني عيشتر بود. ببينيد: اديان آسيايي، مهرداد بهار ص248 // (2) اقوامي كه در اطراف فلسطين دولت هايي تشكيل داده بودند و شهر پترا از روزگار آنان در اردن باقي مانده است. مردم پترا الهه هاي لات و عزي را مي پرستيدند. همچنين آنها در اثر ارتباط با مردم شام خدايي به نام بعل را مي پرستيدند. // (3) تا زماني كه مكه تحت حاكميت فرزندان اسماعيل (ع) بود، مردم اين شهر بر دين ابراهيم (ع) بودند. اما ديري نگذشت كه جمعيت اين شهر رو به فزوني گذاشت و برخي از فرزندان اسماعيل مجبور به ترك شهر و سكنا گزيدن در مناطق مختلف حجاز شدند. آنها بواسطه ي احترامي كه براي كعبه قائل بودند، در هنگام ترك شهر هر يك با خود سنگى از كعبه بردند تا آن سنگ‏ها را به جاى كعبه طواف كنند. در حالي كه رفته رفته پرستش خداوند از ياد آنها رفت و پرستش بتها در بين آنها معمول گشت. ببينيد: ابن اسحاق، سيرت رسول اللَّه، ص22 و100 بايد ذكر گردد كه توجه اعراب به پرستش بتها در نتيجه ي احترامي بود كه آنها براي سنگ ها قائل بودند. اين احتمال وجود دارد كه اين مردم تا قبل از ظهور پيامبر اكرم (ص) هيچگاه يكتاپرست نبودند و آنچه كه در تاريخ آنها روي داد، تحول از سنگ پرستي به سوي بت پرستي بوده است. چرا كه اين مردم بجاي عبادت سنگ هايي بي شكل بت هايي را عبادت مي كردند كه ساخته ي دست خودشان بود و شكل خاصي داشت. در عين حال نبايد از نظر دور داشت كه بنا بر آيه ي قران اين مردم بتها را نمي پرستيدند بلكه آنها را براي تقرب به الله عبادت مي كردند. [39:3] // (4)ابراهيم حسن، حسن: تاريخ سياسي اسلام ، ص63 // البته اين نظريه نيز وجود دارد كه ممكن است عمرو خزاعي اين بت را از موآب آورده باشد. چرا كه كلمه ي هبل از دو واژه ي هو به معناي روح يا خدا و بل همان بعل خداي موآبيان يا نبطي ها است. // (5)براي قرعه انداختن ده تير انتخاب مي شد كه به روي سه تيرْ انجام آن كار نوشته مي شد،‌ به روي سه تير ِديگر انجام ندادن آن كار و به روي چهار تير ديگر چيزي نوشته نمي شد. سپس اين ده تير را به سوي هبل مي انداختند و يا آنها را در ظرفي مي ريختند و فرد يكي از آنها را بر مي داشت و بدين صورت فرد پاسخ خود را مي گرفت. خداوند در رد اين كار در قران فرموده است: "يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالأَنصَابُ وَالأَزْلاَمُ رِجْسٌ مِّنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُون اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد شراب و قمار و بتها و تيرهاى قرعه پليدند [و] از عمل شيطانند پس از آنها دورى گزينيد باشد كه رستگار شويد. " [3:90] ببينيد زيدان، جرجي: تاريخ تمدن اسلام، ، ص16 // (6) مسعودي، ابوالحسن علي بن حسين، مروج الذهب، ص627 // (7) در اساطير يونان بارها به رسم قرباني كردن كودكان و يا دختران و پسران جوان و بر انداختن آن رسم اشاره شده است. در يكي از اسطوره ها آمده است كه هر هفت سال يكبار هفت دختر و هفت پسر جوان براي قرباني به مينوتور، موجودي كه سري به شكل گاو و بدني انسان داشت، تقديم مي شد. آتني ها قهرمان خود به نام تزئوس را براي از بين بردن مينوتور فرستادند و تزئوس اين موجود را نابود كرد. احتمال دارد كه اين داستان متعلق به دوره اي باشد كه يونان تحت تسلط كرت بوده است. يوناني ها به اين كشور خراج مي دادند و يكي از خراج آنها تقديم دختران و پسران جوان يوناني بود كه براي قرباني فرستاده مي شدند. مراسم قرباني توسط كاهني صورت مي گرفت كه ماسكي از گاو و يا حتي سر گاو بر سر گذاشته بود. مولك نيز به صورت گاوي بود كه بدنش انسان بود. اين بتْ خداي كنعانيان به شمار مي رفت. دهان مولك باز و به شكل كوره بود و كودكان دردهان مولك انداخته مي شدند. اين كار در حالي انجام مي شد كه كاهنان با سر و صداي زيادي موسيقي مي نواختند تا صداي كودكان به گوش پدرها و مادرها نرسد و باعث دلسوزي آنها نگردد. // (8)شهيدي، جعفر، تاريخ تحليلي اسلام، ص26 // (9) هنگامي كه حضرت محمد(ص) مكه را فتح كرد، در كعبه 360 بت وجود داشت. اين بتها به قبيله هاي مختلف تعلق داشتند و مردم قبايل مختلف در ماه هاي حرام براي عبادت بتان خويش به مكه مي آمدند. برخي ديگر از بتها نماد قواي طبيعت بودند و عرب ها در مواقع خاص از آنها كمك مي گرفتند. مثلاً هنگام باران خواستن بت مخصوص را بيرون مي آوردند و باران از او طلب مي كردند. // (10)احتمال دارد كه پرستش اين سه الهه در بين آراميان رواج داشته است و عبادت آنها نيز در اثر ارتباط با شاميان معمول گرديده باشد. // (11) گالو Gallu كه بيشتر به صورت جمع استعمال مي شود، در اساطير سومري و اكدي به شياطين و اهريمن هاي دنياي زيرين يا عالم اموات اطلاق مي گردد. اين اهريمنان قرباني خود را به دنياي زيرين مي بردند. آنها يكي از هفت شياطين بابلي بودند كه در محراب آنها بره قرباني مي شد. // (12) مسعودي، ابوالحسن علي بن حسين، مروج الذهب، ص511 در اساطير عربي موجودات ديگري نيز هستند كه عرب ها آنها را نمي پرستيدند اما از روي ترس براي آنها احترام قائل بودند. اين موجودات از لحاظ مرتبه ازغول و جن پايين تر بودند. عفريت، مارد، بهموت، قطرب، سعلاة، هامه، حمص از اين موجودات هستند كه برخي به صورت روح و برخي ديگر در هيئت موجوداتي عظيم به شمار مي رفتند. در اين ميان عفريت از همه مشهورتر است. عفريت كه از هوش و ذكاوت و قدرتي بسيار برخوردار بود، جن يا موجودي بال دار و بزرگ بود كه محل سكناي او در زير زمين و خرابه ها و حتي جزيره هاي دور دست بود. او از آتش آفريده شده و در اجتماعي همانند انسانها زندگي مي كرد.

منابع
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
مدیران انجمن: حسین بهنام