خوش آمديد,
مهمان
|
|
اوضاع سیاسی و اجتماعی جزیرةالعرب در عصر جاهلیت و مقارن ظهور اسلام
در شبهجزیره عربستان مقارن ظهور اسلام حاکمیت سیاسی واحد و متمرکزی وجود نداشت. عمدهترین علت چنین وضعی موقعیت جغرافیایی و آب و هوای گرم و خشک جزیرةالعرب بود که امکان کشاورزی و یکجانشینی را از مردمان این سامان سلب کرده بود. در نتیجه آنان مجبور بودند تا در دستههای کوچک و بزرگ و بهصورت پراکنده و قبیلگی زندگی کنند.(11) ازاینرو ساختار سیاسی جزیرةالعرب را میتوان نوعی ملوکالطوایفی دانست. هر قبیله فرهنگ، آداب و حاکمیت مستقلی برای خودش داشت. بهدلیل تعدد و فراوانی قبایل و کمبود منابع در فقدان حاکمیت متمرکز، جزیرةالعرب آن زمان مستعد درگیریهای مستمر بین قبایلی بود. در قبیله سه رکن اساسی وجود داشت. حسب، نسب و عصب. بر اساس نسب و حسب تمام افراد باید از فضایل و مفاخر قبیله آگاه باشند و بر اساس عصب و عرق قبیلهای همه افراد در ساختار قبیله محو بودند.(12) بهگونهای که همه پیوندها و روابط برای حفظ وحدت و بقای قبیله قربانی میشد. وفاداری به قبیله در هر موقعیت و تحت هر شرایطی بر اعضا لازم بود و میبایست فرد در این راه از هر فداکاری دریغ نورزد. در رأس قبیله شیخ قرار داشت. مردی مجرب، شجاع و ثروتمند که مسئولیت صلح، جنگ، پیمان، تقسیم غنائم، فصل خصومت و ... قبیله را بر عهده داشت. قبیله از سه بخش تشکیل میشد: یک. خلصها: فرزندان اصیل قبیله از نظر خون و نژاد که به تنه اصلی قبیله پیوند نسبی آنها وصل میشد و از تمامی حقوق برخوردار بودند و افراد درجه اول بهحساب میآمدند. دو. عبید و بردهها: افرادی که خریداری شده بودند و یا در جنگها به اسارت گرفته شده بودند، ازکمترین حقوق اجتماعی برخورداربودند و جزء مایملک افراد و قبیله محسوب میشدند. سه. موالی: اعضای درجه دوم قبیله که بنا به عللی چون پناهندگی، پیمان و ... تحت حمایت قبیله قرار داشتند.(13) ساختار قبیلهای و فرماسیون سیاسی ـ اجتماعی جزیرةالعرب نابسامانیها و مشکلات فراوانی ازجمله ناامنی، اختلافات و درگیریهای بین قبایلی، غارتگری و نادیدهگرفتن حقوق اولیه افراد بهخصوص زنان و ... را در پی داشت.(14) اوضاع مذکور فرصت مناسبی برای گسترش و استحکام اسلام فراهم میساخت. لذا فقدان دولت مرکزی در جزیرةالعرب که از نتایج این وضعیت بود موانع و مشکلاتی را که معمولاًً حاکمیتهای سیاسی برای نهضتهای اصلاحی مخالف خود ایجاد میکنند، سلب مینمود. ازاینرو مخالفان پیامبر(ص) بهراحتی نمیتوانستند به او آسیب برسانند.(15) این مسئله به حدی با اهمیت است که خداوند به پیامبر(ص) دستور میدهد آنگاه که باید رسالتش را آشکار نماید ابتدا از خویشانش آغاز کند. وَأَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الأَقْرَبینَ * وَاخْفِضْ جَنَاحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ * فَإِنْ عَصَوْکَ فَقُلْ إِنِّی بَرِیءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ.(16) در پی این پیام الهی است که پیامبر(ص) بنیهاشم را به مهمانی در خانهاش دعوت میکند و رسالتش را آشکار مینماید و از آنها میخواهد تا اسلام را بپذیرند و او را یاری نماید.(17) ازجمله مسائلی که در ساختار ملوکالطوایفی و قبیلهای جزیرةالعرب حایز اهمیت بود افراد در پناه قبیله خود میزیستند و جز سران قبیله کسی بر آنها تسلط نداشت. هر فردی که از ناحیه قبایل دیگر به هر دلیلی مورد تجاوز قرار میگرفت حمله به قبیله متجاوز، امری طبیعی و پیامد قطعی آن حادثه بود. وقتی اسلام انتشار یافت بسیاری از افراد قبایل مختلف بدان گرویدند. آنها هریک برای خود طایفه و قبیلهای داشتند و قریش آزاد نبود تا سایر قبایل را تحت فشار قرار دهد و مجبور کند تا افرادشان از اسلام دست بردارند.(18) در این میان بسیاری از قبایل خطر دین جدید را برای معتقدات خود بهراحتی درک نمیکردند و لذا از گرویدن برخی افراد خود به اسلام ممانعتی به عمل نمیآوردند. در این شرایط افراد مختلف مسلمان در پناه عشیره و قبیله خود محفوظ میماندند و تنها مسلمانانی چون بلال و عمار که طایفه و قبیلهای نداشتند مورد آزار و شکنجه قرار میگرفتند.(19) - : http://www.farsnews.com/newstext.php |
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
|