خوش آمديد,
مهمان
|
|
دانشگاه علمی کاربردی
واحد 13 عنوان: گزارش کارورزی محل کارورزی:میدان فاطمی خیابان جویبار،ک براداران غفاری، پ 6،واحد روابط عمومی استاد: جناب آقای سالاریان دانشجو: زلفعلی بیگی 91138049270634 تابستان 1392 فهرست مطالب تاریخچهتأسیسشهرداریدرایرانوشهردارانتهران 4 ترانچگونهپايتختشد؟ 6 تهران درگذشتههايدور 7 روزيکهتهرانپايتختايرانشد 8 آبادانيتهراندرزمانخواجهتاجدار 11 هوايتهرانسالمنيست 12 ورودآقامحمدشاهبهتهران 13 تهرانفتحعليشاه 15 بناهايفتحعليشاهيدرتهران 16 تهرانمحمدشاهي 16 تهرانعهدناصري 18 روزيكهتهراندارالخلافهشد 19 تهرانعهدمظفري 22 شهردارانتهران 27 توانمندسازیکنیمنهنیازمندسازی 36 تاریخچه تأسیس شهرداری در ایران و شهرداران تهران از زمانی که تهران به صورت پایتخت سلسله قاجاریه در آمد افزون بر روشهای سنتی که از دیرباز وجود داشت، حاکمان و کلانتران شهر نیز وظایفی بر عهده گرفتند که بخشی از آنها چون نظافت معابر و میاه و جلوگیری از تجاوز و نیرنگ در کسب و تخلفات دیگر در زمره تکالیف کنونی شهرداریها قرار گرفت. در دوره ناصرالدین شاه نهاد حسبه که ریشههای تاریخی و دینی داشت به گونه ای زنده شد و با عنوان اداره احتسابیه گاه مستقل و زمانی منظم به نظمیه بی آن که وظایف آن دقیقاً روشن و تفکیک یافته از دیگر وظایف شهری باشد موظف به انجام اموری شد که در دورۀ بعد از مشروطیت نسبتا سامان بیشتری یافت. البته در پیدایش این نهاد نیز اثرات خارجیان خاصه پس از مسافرتهای ناصرالدین شاه و مظفر الدین شاه به اروپا مشهود گردیده است. اقامت سفیران و نمایندگان خارجی در تهران آن روزگار دولت را نسبت به برپایی چنین نهادی مصممتر کرد. در دوره ناصرالدین شاه نخستین وظیفهدار نهاد احتسابیه میرزا محمود خان کاشانی (عموی فرخ خان امینالدوله غفاری) با لقب احتساب آقاسی و بعد احتساب الملک بود. و پس از وی تا پایان جنبش مشروطیت خاصه پس از توسعه تهران چند تن دیگر نیز به همین لقب مفتخر شدند. پس از فتح تهران توسط مشروطه خواهان، به واسطه آشناییهایی که با اصول تقسیم کار و روند اداره شهر در جوامع غربی داشتند تصمیم گرفتند طبق ضوابط خاصی به ساماندهی اوضاع شهر تهران بپردازند و در راستای آن تصمیم به جای میرزا عباس خان مهندس باشی که در دروه سلطنت ناصرالدین شاه توسط وی برای اداره تهران تعیین شده و به دلیل دخالتهای شاه و اطرافیانش عملاً نتوانسته بود کار چندان چشمگیر و قابل اعتنایی انجام دهد کسی را به ریاست شهر منصوب کنند و اجرای امور شهری را به عهده وی بگذارند که مسوولیتهایش مشخص باشد و آنها را بر اساس اختیاراتی مشخص و از پیش تعیین شده انجام بدهد و همان تفکر مقدمه تاسیس تشکیلاتی با عنوان بلدیه شد. به عبارت بهتر طرح ایجاد سازمان بلدیه پس از استعفای میرزا نصرالله خان مشیرالدوله به عنوان رئیس نخستین کابینه قانونی و مطابق این خواست مجلس که وزیران باید مسئول و در برابر دولت جوابگو باشند در تاریخ 29 اسفند سال 1285 ه.ق در مجلس اول مطرح شد. هدف اولیه از تاسیس بلدیه حفظ منافع شهرها و برآورده کردن حوایج شهرنشینان مثل اداره کردن اموال منقول و غیر منقول نگهداشت سرمایههای متعلق به شهر ایجاد تسهیلاتی برای دسترسی آسان مردم به مواد غذایی، تمییز نگه داشتن کوچهها، میدانها و خیابانها و ... بر اساس مصوبه مجلس محمدخان قاجار دولو ماموریت یافت تا نظامنامه بلدیه را تدوین کند و او جزوهای در خصوص وظایف بلدیه و مامورانش و همچنین محدوده فعالیت و اختیارات آنها تنظیم کرد که به نظامنامه بلدیه معروف شد و مشتمل بر پنج فصل و 108 ماده بود. این قانون که ترجمه و اقتباس از قوانین شهرداریهای فرانسه و بلژیک بود بعدها پایه و اساس شکل گیری شهرداری در تهران شد. این نظامنامه در بیستم ربیعالثانی سال 1325 قمری به تصویب نمایندگان مجلس رسید و نامگذاری بسیاری از خیابانها و کوچههای شهر و حتی شماره گذاری خانهها و دکانها را به دنبال داشت و گفته میشود تامین روشنایی چند خیابان شهر در شبها و رساندن آب آشامیدنی به خانهها با گاریهای بشکه دار، نظافت و آب پاشی خیابانها نیز از همان زمان و توسط خود محمد خان قاجار دولو شروع شد. با روی کار آمدن رضا شاه به عنوان نخست وزیر روند تمرکز گرایی دولت با شدت بیشتری دنبال شد و دولت در تاریخ 30 اردیبهشت ماه 1309 قانون جدیدی برای تشکیلات بلدیه تصویب کرد. متن آن قانون به منظور رفع مشکلات دولت در زمینه امور شهر تدوین شده و نحوه دریافت عوارض و مالیاتها را برای دولت مشخص و راحت تر کرده بود. در سال 1308 ه.ش چهار شعبه بلدیه به نام بخش در چهار نقطه شهر تشکیل شد و در سال 1315 تعداد بخشها به هشت رسید. بعد از جنگ جهانی دوم و عزل رضا شاه و به قدرت رسیدن پسرش محمد رضا فعالیت شهرداری به همان شکل سابق تا سال 1328 ادامه یافت. در سال 1328 به دلیل مشکلاتی که در سطح شهرها به شم میخورد و از آن جا که مردم نقش چندانی در امور شهرری نداشتند دولت تصمیم گرفت انجمنهای شهری را مجددا فعال کند. اما چون به تشکیل انجمنهای شهری از دیدگاهی قدرت گرایانه و از بالا نگاه میشد و هدف این بود که در تشکیل انجمنهای شهری قدرت دولت هم لحاظ شود قدرت زیادی به انجمنهای شهری و شهرداری داده شد و آنها عملا ویژگیهای یک نظام تمرکز گرا را پیدا کردند اما از دهه 1330 به بعد تغییراتی که در شرح وظایف و سیستم اداری شهرداری به وجود آمد این نهاد شهری به شکل و شمایل امروزی خود نزدیکتر شد. عزل و نصبهای پیاپی شهرداران که از سالهای اولیه بعد از شهریور 1320 شروع شده بود در سالهای بعد نیز همچنان ادامه یافت که اسامیاین شهرداران به ترتیب عبارتند از: مصطفی قلی رام، محمد سجادی، سید مهدی عماد السلطنه، فضلالله بهرامی، عباسقلی گلشائیان، غلامحسین ابتهاج، محمود نریمان، مهدی مشایخی، محمد خلعتبری، حسامالدین دولت آبادی، محمد مهران، مهدی نامدار، ارسلان خلعتبری، نصرالله امینی، سید محسن نصر، سرتیپ محمد علی صفاری، نصرتالله منتصر، سرلشکر محمد دولو، موسی مهام، ناصر ذوالفقاری، فتح الله فرود، احمد نفیسی، علی اکبر توانا، ضیاءالدین شادمان، تقی سرلک، منوچهر پیروز، جواد شهرستانی و غلامرضا نیکپی که از جمله شهردارانی است که بیشترین طول دوره ریاست را در شهرداری تا قبل از انقلاب داشته است. وی به مدت هشت سال یعنی از سال 1348 تا 1356 شهردار بود. تران چگونه پايتخت شد ؟ به عقيده اکثر تاريخ نگاران ، قاجاريه در اصل طايفه يياز نژاد مغولبودند، که همراه با چنگيز و جانشينان مهاجهم او به کشورهاي اسلامي آن روزگار آمده ، در « ايران » ، شامات و مخصوصآ در حدود ارمنستان مستقر شده بودند. اين طايفه به هنگام تشکيل سلسله صفويه به ياري شاه اسماعيل صفوي ، مؤسس اين سلسه ، شتا فتند . پنجاه سال بعد ، در زمان شاه عباس اول ملقب به « کبير » ، که پنجمين پادشاه سلسله صفوي بود ، قاجاريه براساس مقاصد سياسي – نظامي خويش از محل اصلي خود به نقاط مختلف کوچ دادو به مرور زمان، آن دسته از قاجاريه که به منظور جلوگيري از دستبرد هاي ترکمانان در استرآباد و گرگان مستقر شده بودند ، در اواخر عهد صفوي قدرت و شوکت بسيار يافتند و چابک سوران در ظهور « نادر » که از نوابغ عصرخود بود ، در ارتش جهانگشاي او نقش مهمي داشتند و حکومت استر آباد و گرگان نيز معمولا در دست بزرگان طايفه بود . « نادر » که در پايان عمر خوددچار جنونقدرت شده بود ، بعد از دوازه سال سلطنت و آن همه فتوحات نمايان در ماوراي مرزهاي ايران ، سرانجام به دست سران « قزلباش » که از فرماندهان سپاه او بودند ، کشته شد و با مرگ او ، که در 257 سال پيش اتفاق افتاد ، بار ديگر خان هاي مدعي سلطنت و سران ايلات و عشاير براي تصاحب تاج و تخت به جان هم افتادند . در روزگار قديم تغيير سلطنت هميشه با آشوب ها و قتل و غارت ها و جنگ ها ي خونين همراه بود . خونها ريخته مي شد و خانمان ها برباد مي رفت و هميشه ملت مظلوم ، وجه المصالحه مناقشات اهل قدرت بودتا ظالمي برود و ظالمي ديگر به جاي او بنشيند . باري « نادر » که کشته شد ، رقيبان به جان هم افتادند . جنگ هاي خونين مدعيان سلطنت يازده سال نمام به طول انجاميد و سرانجام از مدعيان تاج و تخت ايران دو نفر بيشتر باقي نمانده ، يکي از اين دو « محمد حسن خان قاجار ، پدر آقا محمد خان ، مؤ سس سلسله قاجاريه ، بود که بر سواحل خزر و شمال ايران تا اصفهان مستولي بود ، و ديگري کريم خان زند که بر فارس و قسمتي از ايران غربي فرمانروايي داشت . اما تقدير چنان رقم ده بود که محمد حسن خان با وجود فتوحات درخشاني که کرده بود به دست خودی ها کشته شود و چنين شد . « آقامحمد خان » قاجار ، بعد از کشته شدن پدر، از بيم دشمنان خانوادگي که قصد جانش را داشتندبه « صحراي يموت » گريخت و نزد ترکمانان پناه جست و بعد از چهار سال دربدري و آوارگي به دربار کريمخان زند برده شد و « خان زند » او را تحت حمايت خود گرفت و با خود به شيراز برد . « آقا محمد خان قا جار » ، که در کودکي به وسيله دشمنان پدرش « مقطوع النسل » شده بود، تا هنگامي که ساعات عمر « خان زند » به شمارش افتاد به گروگان در دربار کريمخان بود، و چون به وسيله يکي از زنان حرم که با او نسبتي داشت از مرگ قريب الوقوع خان زند با خبر شد ، تصميمي بموقع گرفت ، منتظر مرگ کريمخان نماند ، خان را مرده انگاشت و با چند تن از سران قاجاريه ، که مثل خود او در دربار کريمخان گروگان بودند ، بي خبر از شيراز گريخت و به تاخت خود را به دهکده « تهران » رسانيد ، يعني همان دهکده يي که مقدر بود پايتخت جديد ايران باشد . اين واقعه در 1193 هجري قمري ، يعني 225 سال پيش اتفاق افتاد . تهران در گذشته هاي دور « تهران »، پيش از اسلام و بعد ازآن ، از « ري » تبعيت داشته و « ري » از شهرهاي بزرگ و معتبر مشرق زمين بوده است تا آنجا که شهرت و ثروت اين شهر از قلمرو تاريخ به عالم شعر و ادب رسيده و دوبيتي هاي منسوب به بابا طاهر عريان : « دوچشمونت پياله پرز مي بيدوزلفونت خراج ملک ري بي » حکايت از آن دارد که ثروت سرشار مردم « ري » زبانزد مردم آن روزگار بوده است . نام « تهران » را در متون قديم اسلامي در ترجمه احوال يکي از محدثين بزرگ به نام « محمد بن ابو عبداله حافظ تهراني رازي » مي بينيم . اين اثر مربوط به 1157 سال پيش است و اين خود دليل بر آناست که در آن روزگار دهکده يي به نام « تهران » وجود داشته و از آبادي هاي حومه « ري » به شمار مي رفته است . در فارسنامه « ابن بلخي » نيز که مربوط به سال هاي 500 تا 510 هجري قمري يعني 918 سال پيش مي باشد . از « تهران » به خاطر انارهاي خوبش ياد شده است . اگر چه در آثار مکتوب قديمي از تهران قبل از اسلام نام برده نشده است ، ليکن کاوش هاي باستان شناسي 1321 شمسي در دهکده « دروس » شميران نشان مي دهد که در اين منطقه ، در هزاره دوم پيش از ميلاد ، مردمي متمدن زندگي مي کرده اند. همچنين کاوش هاي ديگري که در 28 سال پيش در ارتفاعات قيطريه انجام شد، حاکي از آن است که اين پهنه در سه هزار سالپيش ،محل زندگي مردمي متمدن بوده است و همين بررسي ها نشان مي دهد که « تهران » در اعصار قبل از اسلام از مناطق مذهبيبود ه و آيين زرتشتي در اين منطقه رونق داشته است . همچنين پرستش « مهر » و آيين « ناهيد پرستي » نيز در جلگه پهناور « تهران » از رواج کامل برخودار بوده است. در متون قديم از محلات « عودلاجان » و « چال ميدان » و « بازار » و « سنگلج » به عنوان قديمي ترين مناطق « تهران قديم » ياده شده است . همچنين از مطالعه اين متون چنين برمي آيد که مردم دهکده « دولاب » و « تهران » پيرو مذاهب اهل سنت و اهالي « ونک » و « فرح زاد » شيعه و زيدي مذهب بوده اند . در کتاب « آثار البلاد » زکرياي قزويني نيز ، که مربوط به 674 هجري قمري ( يعني 744سال پيش ) است ، اطلاعات جالبي درباره مردم اين دهکده وجود دارد در اين کتاب « تهراني » هامردمي سرسخت و ياغي ، باج نده و ستيزه جو توصيف شده اند . همچنين آمده است که « تهران » دوازه محله دارد و اهل هر محله با محله ديگر در نزاع اند و به سلطان وقت خراج نمي دهند ، خانه هايشان نيز در زير زمين است. اين نکته را ياقوت حموي نيز در کتاب « معجم البلدان » آورده و نوشته است : « خانه ها ي ايشان را ديديم که به تمامي در زير زمين ساخته شده است و راه عبور درهايي که به خانه ها مي رسد ، در نهايت تاريکي و صعوبت عبور است ، اين کار را براي جلوگيري از تهاجمشبانه و غارت سپاهيان مي کنند و ، هرگاه خانه ها چنين نمي بود ، کسي در آنجا باقي نمي ماند . » روزي که تهران پايتخت ايران شد گرچه امروزه انتخاب تهران به عنوان پايتخت ايران از ديد کارشناسان محيط زيست خبطي بزرگ و خطايي نابخشودني به شمار مي آيد ، اما آن روز که آقا محمد خان قاجاراين دهکده کوچک را پايگاهي براي استقرار حکومت قاجار قرارداد ، تصميمي درست ، بجا و سرنوشت ساز گرفت ، زيرا موقعيت نظامي –جغرافياييتهرانطوريبودکهپشتسرشدرشمال،چابکسوارانقاجارگوشبهزنگبودندوزيرپايشدرمرکزوجنوبايران،مهم ترين مدعيان سلطنت خونين ترين نبردها را تدارک مي ديدند . در شرايطي که ملوک الطوايفي و خانخاني ، ايران را تکه تکه کرده بود و در هر گوشه اي خاني سر برآورده ، ادعاي سلطنت مي کرد ، مهمترين عامل در انتخاب پايتخت موقعيت نظامي –جغرافياييآنبود؛وتهرانميتوانست همان جايي باشد که آقا محمد خان مي خواست يعني مرکز ثقل سلطنت جديد و ستاد نظامي خان قاجار . روزگار به کام خون آشامان بود . هنوز چند سالي بيشتر از مرگ نادر نمي گذشت که خون آشام ديگري ، که البته نبوغ نظامي هم داشت ، سر برآورده بود تا آنچه را نادر فرصت ويران کردنش را پيدا نکرده بود ، او به ويراني بکشاند و بيگناهاني را که اجل به نادر مهلت نداده بود خونشان را بريزد ، او از دم تيغ بي دريغ بگذراند ، و خانمان ها بر باد دهد و کله منارها بسازد . در غرب هم جمهوري خواهان فرانسه به قدرت رسيده بودند . « بناپارت » در آستانه ظهور بود تا چند صباحي ديگر ، آن سوي دنيا را به خاک و خون بکشد ؛ با جانشين همين « خواجه تاجدار » طرح دوستي بريزد ، سفير فوق العاده به دربار او بفرستد ، هداياي بيشمار ، مستشاران نظامي و اسلحه و ساز برگ روانه کند و در گرما گرم نبرد ، رفيق نيمه راه باشد ، ايران را تنها بگذارد ، ملت ايران را وجه المصالحه روس و انگليس کند و چنان بار کمر شکني بردوش اين مردم بي گناه بگذارد که تا « انقلاب اسلامي » زمين گذاشتني نباشد. باري ، تهران به خاطر شرايط بسيار مساعد سوق الجيشي اش عملاً پايتخت و ستاد نظامي « خواجه تاجدار » شد . اما تهران چه بود و چه داشت ؟ هيچ ! دهکده يي بود با ده پانزده هزار جمعيت . نه کاخي داشت تا سزاوار پادشاه باشد ، و نه مهمانسرايي که آبروي « خواجه تاجدار» را در پيش سفيران شاهان و فرمانروايان جهان حفظ کند . سيصد سال پيش از آنکه خواجه تاجدار تهران را پايتخت خود کند ، به دستور شاه طهماسب اول صفوي ، فرزند شاه اسماعيل مؤسس اين سلسله ، با رويي به گرد اين آبادي کشيدند ، و اين کار هيچ دليلي نداشت جز اينکه پايتخت شاه طهماسب اول در قزوين بود و چون او غالبا به زيارت حضرت عبدالعظيم ( ع ) مي آمد، مي خواست در جوار حرم مطهر استراحتگاهي داشته باشد . تاريخ نويسان نوشته اند که : « شاه طهماسب در سنه 961 هجري قمري فرمان داد تا بارويي دور تهران بنا کنند . مسافت اين بارو ، شش هزار قدم بود . و نيز شاه طهماسب دستور داد تا به عدد سوره هاي مبارکه قرآن مجيد 114 برج در اين بارو بسازند و در هر برجي يک سوره از سوره هاي قرآن کريم را حک کنند . همچنين به دستور شاه طهماسب صفوي ، براي تهران چهار دروازه ساختند که رو به چهار سوی دنیای پیرامون داشت، (از شمال به میدان توپخانه و خیابان سپه، از جنوب به خیابان مولوی، از شرق به خیابان ری و از غرب به خیابان وحدت اسلامی (شاپور) محدود میشد) و دور تا دور آن خندقي کندند و از خاکش ، قلعه و برج هاي آن را ساختند . چون خاک خندق ها براي ساخت و ساز برج و بارو کفايت نمي کرد از دو محله شهر خاکبرداري کردند . از همان زمان اين دو محل معروف شد به « چال ميدان » و « چال حصار » . » منطقه شمالي تهران به ظاهر از روزگار گذشته به شاهان و اميران و بزرگان اختصاص داشته ، و اين همان منطقه اي است که بازار تهران و کاخ گلستان در آن قرار دارند . در محلي که پادشاهانقاجار بعدها در آن ارک سلطنتي و کاخ گلستان را بنا کردند قبلاٌ به دستور شاه عباس باغي احداث شده بود به نام « چها ر باغ » و چنارها ي کهن آن به چنارهاي شاه عباسي معروف بوده است. اين بود وضع تهران به هنگام ورود آقا محمد خان قاجاربه اين شهر ، اما در همان دهه اول فرمانروايي او ، تهران بطور محسوسي رو به آباداني گذاشت . « مسيو اوليويه » ، سياستمدار و پزشک فرانسوي که در اوان ظهور آقا محمد خان قاجار به تهران آمده است ، پايتخت جديد ايران را اين طور توصيف مي کند : « تهران در سطحي خوب و هموار ، که به خوبي آبياري شده است، واقع است . قله دماوند ، که قريب به ده فرسخ در جهت شرقي تهران است ، از همه قله هاي اين سلسله جبال مرتفع تر است و همواره و در تمام فصول مستور از برف است و بعضي اوقات دود از قله آن بيرون مي آيد . عقيده اهالي اين است که روح يکي از سلاطين بدکار ايران در اين کوه در عذاب است » . پيترودلاواله » ، که در سال 1618 ميلادي ( 1028 هجري قمري ) از تهران گذشته ، نوشته است که : « اين آبادي وسيع و بزرگ است ، اما جمعيت کمي دارد . اکثر محلات اين شهر باغستانهايي است که درختان ميوه دارند . تمامي کوچه ها آب جاري دارند و با سايه درختان چنار پوشيده شده اند ، به همين جهت اين شهر را « شهر چنار » ناميده اند . غير از اين ، چيزي که در خور گفتن باشد ، در اين شهر ديده نشد » در ايام سلطنت سلسله صفويه ، شهر تهران شهر چندان قابلي نبوده است و جمعيت کمي که در آن ساکن بوده اند ، مايه شهرتي براي اين شهر نشده اند . تهران مزيتي نداشته است جز اينکه اراضي آن وسیع و حاصلخيز بوده و به خوبي آبياري مي شده است . مردم تهران دهقان و زارع بوده اند ، و محصولاتزمين هاي آنان ، غير از گندم و جو و حبوبات ، چيز ديگري نبوده است . البته چون گله هايي هم داشتند ، پشم نيز عمل مي آورند و تمامي اين پشم به قزوين و قم حمل مي شده است . در فتنه افغان ، مهاجمين افغاني به بهانه اينکه دروازه شهر را دير گشوده اند، دست به کشت و کشتار مردم تهران زدند و شهر را بکلي خراب کردند . آباداني تهران در زمان خواجه تاجدار « مسيو اوليويه » در يادداشت هاي خود پس از اشاره به سوابق تاريخي تهران و بناهاي صفوي و خراب شدن و انهدام آن بنا ها در فتنه افغان ، مي نويسد : « آقا محمد شاه که پايتخت خود را در اين شهر قرار داد ، کاروانسر اهاي خوب و مکان هاي مرغوب بنا کرد . چنانکه امروزه تهران بهترين شهر هاي مملکتايران شمرده مي شود . ارک و عمارت شاهي ، کمال وسعت و نيکويي عمارت و زينت باغ و فراواني آب را دارد اين ارک در طرف شمالي شهر واقع شده و به قدر يک چهارم شهر بزرگي دارد و مانند خود شهر به شکل مربع با ديوارهاي بلند و عريض با خندقي پهن و عميق ، مصون و محفوظ است و تمامي اين حصار از گل ساخته شده است . حصار شهر ، همان طور که گفته شد ، مربع است و به مقدار دو ميل ( هر ميل 1600 متر ) بيشتر دور دارد ، اما به قدر نصف داخل آن مسکون نيست . باغهاي وسيع پر از درخت ميوه در آن است و در وسط هر ضلعي از بارو ، دروازه يي ساخته اند که به هنگام ضرورت و محاصره ، به وسيله برج هاي گرد و مدور ، که به قدر سيصد قدم بيشتر است و دو عراده توپ در آن مي توان جاي داد ، شهر و دروازه ها محفوظ مي مانند . » « مسيو اوليويه » ، سياستمدار و پزشک معروف فرانسوي ، آن گاه به پيش بيني آينده تهران مي پردازد و عظمت امروزي تهران را پيش بيني .و به عبارت بهتر پيشگويي مي کند : « با وجود سعي و کوشش زيادي که آقا محمد شاه در ازياد جمعيت شهر به عمل مي آورد و حمايت و اعانتي که از کسبه و تجار مي کند ، خاصه آنهايي که به تازگي به تهران مهاجرت کرده در آن شهر مسکن مي کنند ، هنوز جمعيت آن تاريخي که ما وارد شديم ( 1211 هجري قمري ) بيشتر از پانزده هزار کس نبود . قراول و عملجات ديواني را نيز که به قدر سه هزار نفر مي شدند ضمن اين جمعيت به شمار آورديم به نظر مي رسد که اگر جانشينان آقا محمد شاه در اين شهر سلطنت کنند جمعيت اين شهر بسيار عظيم شود » . هواي تهران سالم نيست « مسيو اوليويه » آن گاه به آب و هواي تهران اشاره مي کند و از گرمي هوا و ناسالمي آن مي نالد و درجه حرارت را در تابستان 27 الي 30 درجه ذکر مي کند، بقيه خاطرات او را مي خوانيم: « هواي تهران سالم نيست. در اواخر تابستان در اينجا امراض خطرناک و نوبه و تب و لرز صفراوي عموميت پيدا کرده که تا اواسط زمستان ادامه دارد. در فصل تابستان غير از اشخاصي که به جهت ضرورت شغلي و يا کارهاي لازم و ضروري مجبور به توقف در تهران باشند، يا بي چيزي و فقر مانع از حرکت آنها باشد، کسي در شهر نمي ماند اهل تهران تا اواخر پائيز که خطر ناکترين اوقات است در خارج شهر مي مانند و بعد مجدداً به شهر برمي گردد. درجه حرارت و گرمي در تهران به 27 تا 28 درجه مي رسد و باد شمال، که تابستان منضماً از جانب درياي خزر مي وزد و هوا را معتدل مي کند، در ماه هاي « ژوئن » و « اوت » قطع مي شود يا اينکه باد، شرقي يا غربي مي شود اگر چه اين امر به ندرت اتفاق مي افتد، ولي در صورت شرقي يا غربي شدن باد حرارت به 29 الي 30 درجه مي رسد. » آب تهران طعم آب مرداب را دارد ! « مسيو اوليويه » آن گاه به آب نا سالم و سنگين تهران اشاره کرده مي نويسد : « علاوه بر نا سازگاري هوا ، بدي آب است که طعم آب مرداب را دارد. آب تهران تمامي، از جانب کوه مي آيد و فراوان است بوي آب تهران از آن جهت است که مسير قنات ها را درست پاک نمي کنند. ايرانيان، به استعمال يخ بسيار مايل و راغب هستند، لذا در تمامي شهر ها يخچال دارند و در فصل تابستان يخ به وفور وجود دارد و ارزان مي فروشند ايرانيان يخ را مثل قند و نبات مي خورند » ورود آزاد ، خروج ممنوع « مسيو اليويه » آن گاه به مقرراتخروج از تهران اشاره کرده مي نويسد: « به علت آنکه در تهران بسياري از اشخاص، از بزرگان و روساي قبايل، به عنوان گروگان آقا محمد خان قاجار وجود دارند که حق خروج از پايتخت را ندارند ، در اين صورت هر کس به تهران داخل مي شد مانعي نبود ، اما هر کس مي خواست از دروازه بيرون رود بايد از حاکمشهر اجازه مخصوص مي گرفت و الا مانع مي شدند . » ورود آقا محمد شاه به تهران "مسيواوليويه" آن گاه به تشريفات ورود آقا محمد خان به تهران اشاره ميكند،« و اين زمان مصادف است با بازگشت او از خراسان و مصادره جواهرات نادري. روز چهاردهم عمارت را آب و جارو زده صفا ميدادند كه شاه تشريف خواهد آورد. روز پانزدهم شاه نيامد، چون ساعت سعد نبود. دو روز تاخير شد. تمام ايرانيان از بزرگ و كوچك و عالم و جاهل هيچ كاري را بدون اختيار ساعت سعد، نميكنند. روز بيستم شاهوارد شهر شد، تشريفات ورود ايشان را به واسطه شليك توپ خبر داند، دو ساعت به ظهر مانده در عمارت دوم خود فرود آمدند، جواهرات بسياري زيب پيكر خود كرده بودند، خاصه بازوي ايشان كه غرق جواهر بود، اين جواهرات بعضي از بازماندگان كريمخان زند گرفته شده و بعضي نيز از نبيره نادرشاه كه در همين سفر به چنگ آمده بود.» "مسيواوليويه" آن گاه به بررسي افكار عمومي مردم ايران پرداخته مينويسد: « حقيقت اين است كه آقا محمدخان نظمي بنيان نهاده، راهها كمال امنيت و كاروانيان و مسافرين از گزند راهزنان ايمن شدهاند و در تمامي قلمرو مملكت آسودگي به صورت ظاهر وجود دارد. اما آيا اين سختگيريها ميتواند ادامه داشته باشد؟ از اولين قدمي كه به ايران نهاديم، به چشم خود ديديم كه در كرمانشاهان، همدان، و در تهران مردم به طور مكرر در كوچه و بازار از شدت حرص و ظلم شاه ميناليدند وما هر قدر بيشتر در ايران توقف كرديم و هر قدر زيادتر مطلع شديم بر حيرت و تعجب ما افزوده شد كه شخصي مانند آقا محمدخان كه در دوازده سالگي مقطوعالنسل شده و تا سن چهل سالگي تحت نظر و محبوس بوده است و خانزادهاي است بدون هيچگونه فضيلت روحاني و قوه جسماني، چگونه ممكن است به سلطنت برسد؟» كسي كه مقطوعالنسل شده و مردم او را به نظر تحقير مينگرند و بارها از دشمنان خود شكست خورده و طمع، حرص، غرور و وحشيگري او موجب شده است كه كسي با او همدل نباشد، كدام معجزه او را به تاج و تخت رسانده است؟» باري، با آنكه در همان اول فرمانروايي « خواجه تاجدار»، تهران روبه توسعه وآباداني گذاشت، در مقايسه با شيراز و كاخهاي مجللي كه او دوران اسارت و تحتنظر بودنش را در دربار كريمخان گذرانده بود، دهكدهيي بيشتر نبود. براي خان قاجار هم كه خلق و خوي ايلياتي داشت و اهل تشریفات نبود و اوقات زندگيش راپشت اسب و در ميدانهاي نبرد ميگذراند، فرقي نميكردكه كجا اطراق كند و كجا بخوابد. شاهان بعدي قاجار هم كه قصرها و كاخها داشتند بنا به خلق و خوي ايلياتي خود، خيلي ساده زندگي ميكردند. كوتاه سخن آنكه در زمان بنيانگذار سلسله قاجار، تهران در حدود 15 هزار نفر جمعيت داشت و حدود شهر از شمال به خياباني كه بعدها سپه ناميده شد، از مشرق به خيابان ناصرخسرو، از سوي غرب به خيابان جليلآباد و از جنوب به خيابان بوذرجمهري محدود می شد. خواجه تاجدار در اوج قدرت و پيروزي كشته شد. سحرگاه روز 12 ذيالحجه 1211 هجري قمري، هنگامي كه «خواجه تاجدار» در اردوگاه سپاه پيروز خود، واقع در يكي از قلعههاي تسخير شده شهر «شوشي» (گرجستان)، در خواب بود، سه نفز از نوكرانش كه شب پيش مورد غضب او قرار گرفته بودند و شاه به آنها وعده مرگ داده بود، وارد خوابگاه آقا محمدخان شدند و به ضرب شمشير او را از پاي درآوردند، همچنانكه پنجاه و يك سال پيش از آن نيز فرماندهان سپاه نادر او را در خواب خوش غافلگير كرده، سرش را از تن جدا كرده بودند. آقا محمدخان و نادرشاه سرنوشت يكساني داشتند، با اين تفاوت كه سلسله افشاريه، بعد از مرگ نادرشاه، به زودي منقرض شد، ولي سلسله قاجاريه حدود يكصد و سي سال ديگر برقرار ماند و شش پادشاه از تبار قاجاريه بر تخت سلطنت نشستند. «آقا محمدخان قاجار» و جانشينش «فتحعلي شاه» كه برادرزاده او بود، آخرين پادشاهان سنتي ايران بودند كه خود پيشاپيش سپاهيان شمشير ميزدند، بعد از اين دو، شاهان كاخ نشين شدند و پا به عرصه نبرد و كارزار ننهادند. همچنين آقا محمد خان و فتحعلي شاه آخرين پادشاهاني بودند كه بدون تاييد خارجيان به سلطنت رسيدند. تا زمان اين دو پادشاه، تصاحب تخت و تاج ايران در گرو تدبير و شمشير مدعيان سلطنت بود، اما بعد از آن سرنوشت قدرت و حكومت ديگر در ميدانهاي جنگ رقم زده نميشد و رسين به تخت و تاج بدون موافقت روس و انگليس ميسر نميگرديد. تهران فتحعليشاه فرستادگان ناپلئون بناپارت، كه در زمان فتحعلي شاه قاجار به ايران آمدهاند، جمعيت اين شهر را سيهزار نفر نوشتهاند. يكي از ديپلماتهاي انگليسي هم كه 196 سال پيش به تهران آمده است، طول حصار شهر تهران را 4/5 تا 5 مايل ذكر كرده، مينويسد: «تهران 6 دروازه دارد. سردر دروازهها را كاشيكاري كرده، صورت ببر و حيوانات ديگر را بر كاشيها نقش كردهاند» و هم او در مورد عمارت و ابنيه تهران مينويسد: «خانههاي تهران چندان خوب نيست و غالباً با خشت خام بنا شده است. تنها بنايي كه قابل ملاحظه است مسجد شاه ميباشد كه ناتمام است. افواها ميگويند كه 150 كاروانسرا و به همين شماره حمام در تهران وجود دارد. اين شهر دو عمارت ييلاقي سلطنتي دارد كه يكي قصر قاجار است و ديگري قصر نگارستان كه مشغول ساختن آن هستند» يك گردشگر انگليسي به نام «سر رابرت كرپرتر»، كه در سالهاي 1817-1829 ميلادي از تهرانديدن كرده است، مينويسد: «نيم قرن پيش به سختي به نظر ميرسید كه تهران پايتخت ايران بشود». تهران مدتها موقعيتي تاريك و مبهم داشت تا آنكه ورق برگشت و اقامتگاه سلطنتي شد. تهران در يك موقعيت مركزي قرار دارد ميان ايالت شمالغربي كه سرحد آن گرجستان است و ايالت شرقي ايران كه هميشه مورد دستبرد تركمنهاست و اقامتگاه متحدان ناراحت افغاني ايران. در حقيقت جهت انتخاب جديد، آقا محمدخان نتوانست محلي بهتر از تهران پيدا كند. شهر تهران با خندقي عميق توسط چهار دروازه احاطه شده است. دروازه جنوب به اصفهان ميرود و دروازه شمال غرب به تبريز. در جلوي هر دروازه به فاصله 200 يارد (هر يارد 91/4 سانتيمتر) يك برج مدور قرار دارد كه بوسيله خندقي محافظت ميشود. اين استحكامات براي زيرنظر داشتن دشمن و سنگربندي ساخته شده است و خروج از دروازهها كاملاً از بالاي اين بناها مراقبت ميشود. خيابانهاي تهران تنگ و پر از گل و خاك است. شترها، قاطرها و الاغها و چه بسا يك يا دو فيل سلطنتي، مدام از اينجا به آنجا ميروند و خيابانها را مسدود ميكنند. از دروازه قزوين كه وارد تهران شويد، فضاي باز بزرگي نمايان ميشود كه پر است از حفرههاي عميق و عريض يا به عبارت ديگر گودالهايي كه در زمين فرورفتهاند. در اطراف اين گودالها شكافهاي متعددي هست كه به خانههاي زير زميني راه دارند. » بناهاي فتحعليشاهي در تهران مسجد شاه، بناهاي باغشاه، برج نوش، كاخ نگارستان، قصر لالهزار و كاخ نياوران ار آثار دوران فتحعليشاه است و امروزه، تمامي آنها جز مسجد شاه و كاخ نياوران از بين رفته است. در زمان فتحعليشاه تغييرات عمدهاي در تهران صورت گرفت و اگرجنگهاي طولاني ايران و روس و غرامتهاي آن نبود، شايد فتحعليشاه فرصت مييافت كه تهران را زيباتر و وسيعتر كند. فتحعليشاه در سال 1250 قمري(168 سال پيش) در حدود هفتاد سالگي بعد از 39 سال سلطنت درگذشت. اگر ناپلئون پيروز شده بود و فتحعليشاه كه متحد او بود، از فتوحات او سهمي گرفته بود، امروز تاريخ درباره او قضاوت ديگري داشت، ولي مردم ما او را مسئول از دست دادن قفقاز ميدانند. فتحعليشاه اگرچه در جواني دلير و شمشيرزن بود و پا به پاي عموي خود در جنگها شركت ميكرد اما وقتي به سلطنت رسيد، راحتطلب شد و تاريخ از او به نيكي ياد نميكند. تهران محمدشاهي فتحعليشاه قاجار، يك سال پيش از مرگ، فرزند دلير خود «عباسميرزا» را از دست داده بود. اما او به پاس خدمات جانشين از دست رفتهاش و بمنظور قدرداني از دليريهاي او در طي جنگهاي ايران و روس، فرزندش « محمد ميرزا» را به وليعهدي برگزيد و به تبريز فرستاد. از آن هنگام بود كه تبريز وليعهدنشين شد و اين سنت تا پايان سلطنت قاجاريه برقرار ماند. در تاريخ عضدي آمده است: «وقتي كه خبر مرگ عباسميرزا به تهران رسيد، الله يارخان آصفالدوله با ديدگان گريان و در حالي كه اشك از محاسنش ميچكيد، اين خبر را به شاه داد و گفت: «بحمدالله شاه در هر ولايت يك نايبالسلطنه دارد... » و اين اشارهاي بود به پنجاه و نه پسر شاه. فتحعليشاه در جواب تسليت آصفالدوله به حقيقتي اشاره كرد و گفت: «اللهيار خان، انصاف نكردي كه گفتي در هر ولايت يك نايبالسلطنه دارم، ميبايست عرض ميكردي بعد از هفتاد سال عمر و چهل سال سلطنت، از دنيا بي اولاد و بي جانشين خواهي رفت.» فتحعليشاه با آنكه بعضي از فرزندانش براستي لايق و شايسته بودند، محمدميرزا فرزند عباسميرزا را به وليعهدي برگزيد و اين پيش از مرگ قريبالوقوع او، مقدمهاي شد براي يك سلسله عصيانها و شورشهاي زيانبار در سراسر ايران آن روز. باري، فرزندان شاه هنوز متوجه اين نكته نبودند كه ديگر تكليف تاج و تخت مملكت، مثل گذشته، در عرصه كارزار و به قوت بازو و شمشير معلوم نميشود، بلكه قرارداد تركمنچاي شرايطي را تحميل كرده است كه بعد از آن، عامل تعيين كننده سياست خارجي است و تا روس و انگليس موافقت نكنند، هيچ مدعي سلطنتي نميتواند پادشاه ايران شود. به دليل همين ناباوري بود كه بعد از مرگ فتحعليشاه در هر گوشه مملكت يكي از عموهاي شاه مدعي سلطنت شد. حتي يكي از آنها هم در تهران به تخت نشست و به نام خود سكه زد، اما تمامي اين تلاشها بيهوده بود و سرانجام محمدشاه تحت حمايت وزراي مختار روس و انگليس به تهران رسيد و عموهاي مدعي سلطنت، كه هنوز تحولات سياسي را باور نداشتند، از ترس جان فرار كردند و در اقصي نقاط جهان دربدر شدند. ميدانيم كه يكي از موارد قرارداد «تركمنچاي» تضمين سلطنت ايران در اولاد عباسميرزا نايبالسلطنه بود و روسيه در طول سلطنت قاجاريه بر اين تعهد وفادار ماند. اگر جنگ جهاني اول پيش نيامده بود و روسيه از درون متلاشي نشده بود، «رضاخان» هرگز موفق به خلع قاجاريه و تغيير سلطنت ايران نميشد. اوضاع آشفته ايران در طول سلطنت چهارده ساله محمدشاه، مانعي براي كار عمران و آباداني و توسعه تهران به شمار ميرفت و با وجو د آنكه «حاجي ميرزا آقاسي» صدراعظم درويش مسلك شاه، به حفر قناتهاي تازه و آباد كردن دهات خراب علاقه زيادي داشت، پايتخت ايران در اين دوره توسعه چشمگيري پيدا نكرد. تقدير چنين بود كه نوسازي پايتخت، بعد از مرگ محمدشاه و به دست فرزندش ناصرالدين شاه انجام شود. تهران عهد ناصري پنجاه سال سلطنت ناصرالدين شاه قاجار (1264-1313 هجري قمري) دوران آباداني و توسعه گسترده پايتخت ايران به شمار ميرود و اگر آثار ارزنده آن دوران تخريب نميشد، امروزه تهران يكي از شهرهاي زيبا و ديدني شرق بود. از آنجا كه آثار دوره ناصري بسيار است، به ناچار فهرستوار به برخي از آنها اشاره ميكنيم. يكي ار بناهاي عهد ناصري ساختمان مدرسه دارالفنون است. اين مدرسه به تشويق ميرزا تقي خان اميركبير احداث شد، اما امیر در مراسم افتتاح آن زنده نبود و ناصرالدين شاه هم هنگام شركت در مراسم گشايش اين مدرسه 22 سال بيشتر نداشت. عمارت دارالفنون، كه قسمتي از آن هنوز باقي است، محوطه بسيار وسيعي بود كه تقريبا تمامي ضلع جنوبي ميدان امام خميني را دربر ميگرفت و آن قدر وسعت داشت كه در آن عمليات ورزشي و مانورهاي پياده نظام و توپخانه اجرا ميشد. در آغاز منظور از ايجاد اين مدرسه تأسيس يك دانشكده افسري با رشته پزشكي نظامي بود، ولي بعدها رشتههاي مختلف علوم به آن اضافه شد. بناي قصرهاي جديد و تجديد بناي كاخ نياوران در يازدهمين سال «عهد ناصري» يك سرتيپ فرانسوي كه معلم توپخانه دارالفنون بود، نقشهاي براي تهران فراهم آورد كه در همان زمان به چاپ رسيد. اين نقشه كه اصل آن موجود است، نشانگر آن است كه در 143 سال پيش محوطه پايتخت درون دو قلعه تو در تو قرار داشته است. قلعه اول به دور شهر كشيده شده بود و سه كيلومتر طول داشت. قلعه دوم به حفاظت كاخهاي سلطنتي اختصاص داشت، ديوارهاي قلعه دوم و خندق دور آن، در صورت لزوم، شهر را از محوطه «ارك» و اقامتگاه شاه جدا ميكرد و اگر احياناً دشمني ميتوانست به درون شهر نفوذ كند، حصار و باروي دوم با خندق دور آن، كاخهاي سلطنتي را از هجوم دشمن در امان ميداشت. روزي كه تهران دارالخلافه شد در بيستمين سال سلطنت ناصرالدين شاه تغييرات زيادي در ساختار پايتخت بوجود آمد و تهران از سوي دروازه شميران، كه مدخل در «پامنار» قرار داشت، به قدر 1600 ذرع ( هر ذرع 104 سانتيمتر) و از سوي ديگر به اندازه 1000 ذرع توسعه يافت. نظارت بر برنامههاي نوسازي تهران از طرف شاه به «ميرزا يوسف مستوفي الممالك» كه صدر اعظم شاه بود، واگذار شده بود. مستوفي الممالك مردي درويش مسلك و محترم بود و شاه و بزرگان كشور او را «حضرت آقا» خطاب ميكردند. بعدها ميرزا حسن كه پسر او بود، با همين لقب جاي پدر را گرفت و بارها به مقام وزارت و نخستوزيري رسيد. مراسم آغاز نوسازي تهران با تشريفات خاصي برگزار شد و ناصرالدين شاه شخصاً با كلنگ نقرهاي كه در دست داشت، نخستين كلنگ را بر زمين زد. از همان روز هم تهران «دارالخلافه ناصري» ناميده شد. با اجراي طرح نوسازي تهران تمام برجها و باروها و استحكامات دفاعي تهرانِ فتحعليشاهي را خراب و خندقهاي عميق شهر را پر كردند. مسافت دورِ شهر هم كه سه كيلومتر بيشتر نبود، به نوزده کیلومتر افزایش یافت. خندق جدید تهران را هم به تقلید از خندق پاریس هشت ضلعی ساختند. در ادامه همین برنامه ، در آخرین دهه سلطنت ناصرالدین شاه ، از دارالخلافه ناصری نقشه برداری کردند و معلوم شد که " دروازه دولت " که حد شمالی شهر بود ، با "خانی آباد" در جنوب شهر 82 ذرع اختلاف ارتفاع داشت و مسیل های جدید را با توجه به این نقشه ساختند. در آخرین سالهای دوران پنجاه ساله ناصری مسافت دور محیط شهر تهران بالغ بر 22 کیلومتر بود و دوازده دروازه داشت. تمامی این دروازه ها در دهه اول سلطنت رضا خان، به بهانه تعریض خیابان های پایتخت و نوسازی شهر تخریب شد. یکی از دیپلمات های مقیم تهران به نام " احمد امین " که وابسته نظامی امپراتوری عثمانی در دربار تهران بوده است، در گزارش خود که مربوط به سال 1311 قمری یعنی 2 سال پیش از ترور ناصر الدین شاه قاجار است، می نویسد : « تهران با جمعیت متجاوز از 250 هزار نفر در قسمت شرقی جلگهای به مساحت 2500 کیلومتر مربع بنا شده است . هوایش گرم ، ولی سالم است. نمای خانه های آن تماما گلی است و بدین جهت منظره عمومی شهر دلگیر است. کوچه های تهران هم تنگ و غیر منظم است. شهر تهران با یک باروی گلی محصور است و خندقی به عمق 15 متر ، این بارو را محافظت می کند. تهران دروازه های متعدد دارد و ماموران گمرک در این دروازه ها حقوق گمرکی می گیرند . در تهران اغلب ساختمان ها را با خشت خام ساخته اند و فقط در چهار گوشه در و پنجره ها آجر مصرف می کنند. پایتخت ایران دچار کم آبی است و قنات ها ، که حفر آن پر خرج است، در تصرف ثروتمندان می باشد. مجرای آب های جاری در داخل شهر، بر خلاف خارج شهر، سرپوشيده نيست و اهالي در اطراف جوهاي آب، لباس ميشويند و آب انبارها از همين آبهاي آلوده پر ميشود. حمامهاي ايران يك خرينه دارد كه آب آن دير عوض ميشود و شير مخصوص و حوض ندارد. ثروتمندان و وزراء با كالسكههاي شش اسبه و سرويس چاي و قليان كه به همراه ميبردند، در كمال عظمت در شهر رفت و آمد ميكنند. » آثار ديگر عهد ناصري از ديگر آثار اين عهد «قصر عشرتآباد» است. باغ عشرتآباد و قصران در بيست و هفتمين سال سلطنت ناصرالدين شاه ايجاد شده و شاه به دست خود در آن چهار اصله درخت كاشت. از آثار ديگر اين دوره « قصر ياقوت» است كه در سي و نهمين سال سلطنت ناصرالدين شاه ساخته شد و شامل قصر بيروني و حرمخانه سلطنتي بود. قصر «سلطنت آباد» از آثار اين دوره است كه مشتمل بر عمارت كلاه فرنگي و برج خوابگاه است. اين بنا متعلق به دوازدهمين سال سلطنت است. باغ « عيش آباد » چهار سال پيش از كشته شدن شاه به اتمام رسيد و «قصر اميريه» كه محل زندگي كامران ميرزا، پسر شاه و نايب السلطنه بود از آثار هميندوره است كه بعدها به دانشكده افسري واگذار شد. مسجد و مدرسه سپهسالار نيز در سيوهفتمين سال عهد ناصري بنيان نهاده شد. اين مسجد و مدرسه از موقوفات ميرزا حسين خان سپهسالار صدراعظم ناصرالدين شاه است. در ساخت اين بناي ارزنده و عظيم سه تن از مشهورترين معماران سنتي ايران مشاركت داشتند. از يادگارهاي ديگر اين دوره راه آهن حضرت عبدالعظيم است كه هفت سال پيش از مرگ ناصرالدين شاه به كار افتاد و امتياز آن متعلق به يك شركت بلژيكي بود. اين خط آهن در حدود چهل سال پيش برچيده شد. ترامواي اسبي تهران نيز توسط همين شركت بلژيكي داير گرديده بود كه در حدود شصت سال پيش، به دليل خيابان بندی هاي جديد و افزوده شدن اتوبوسها و رواج اتومبيل سواري و البته سرعت كم ترامواي اسبي، برچيده شد. آثار ديگر عهد ناصري را به شرح زير ميتوان خلاصه نمود: اتاق موزه: اين بنا در ضلع شمالي باغ گلستان قرار دارد. ناصرالدين شاه اين بنا را براي حفظ آثار قديمي و اشياي قيمتي ساخت. در سال 1290 هجري قمري «تالار الماسيه» را، كه از آثار فتحعليشاهي بود، خراب كردند و اتاق موزه و حوضخانه را ساختند كه خوشبختانه هنوز هم باقي است. «تالار آينه» نيز در همين محل بنا شد. اين تالار از آثار ارزنده حاجي ابولحسن صنيعالملك، معمارباشي عهد ناصري است. «تالار برليان» در محل سابق «تالار بلور» كه ار بناهاي فتحعليشاهيبود ساخته شد و تخريب و بازسازي آن به جهت فرسودگي اين بنا بود. «كاخ ابيض» در سالهاي آخر زندگي ناصرالدين شاه در گوشه جنوب غربي محوطه كاخ گلستان ساخته شد و تاريخ احداث آن 1308 هجري قمري است. به سبب سفيديِ رنگ نمايِ بيروني آن، اين كاخ را ابيض ناميدهاند. انگيزه بناي كاخ ابيض آن بود كه سلطان عبدالحميد، امپراتور عثماني، هداياي زيادي از جمله مبلهاي معروف دوره لويي شانزدهم و پردههاي ارزنده و قاليهاي گرانبهايي براي ناصرالدينشاه فرستاده بود و چون تمام كاخها از اشياي نفيس انباشته بود،این کاخ، براي نگهداشتن هداياي سلطان عثماني ساخته شد. عمارت گالري: در اواخر سلطنت ناصرالدي شاه، در سمت غربي ارك شاهي ساخته شد و تعداد زيادي از تابلوهاي نقاشي ايراني و فرنگي جديد و قديم در آن نگهداري ميشد. 25 چلچراغ زيبا و ديدني هم از سقف اين گالري با شكوه آويزان بود. ميدان توپخانه امروزي نيز از آثار عهد ناصري است. توضيح آنكه قبل از نوسازي گسترده تهران در سال 1284 قمري، محل ميدان توپخانه در محوطه مقابل كاخهاي سلطنتي در ميدان ارك بود. وقتي تهران توسعه پيدا كرد و اراضي خارج از محوطه ارك آباد شد، محل فعلي توپخانه را به صورت ساختمانهاي دو طبقه ساختند و توپهاي مقابل محوطه ارك را به آنجا منتقل كردند. در ساختمانهاي دو طبقه دور ميدان، طبقه همكف محل نگهداري توپها بود و طبقههاي بالايي محل زندگي توپچيها. از احداث ميدان توپخانه 134 سال ميگذرد و در اين مدت ساختمان اين ميدان چندين بار تغيير شكل يافته و امروز هم اثري از آن بناهاي قديمي ناصري، مظفري و رضاخاني در اين ميدان وجود ندارد و همه تخريب گرديده و از بين رفته است. ميدان توپخانه قديم چهار دروازه داشت: دروازه شرقي، ورودي خيابان لالهزار بود، دروازه جنوب شرقي، اول خيابان ناصريه بود و دروازه غربي، ورودي خيابان علاءالدوله (فردوسي امروزي)، دروازه جنوب غربي هم ورودي خيابان باب همايون و كاخهاي سلطنتي بود. تهران عهد مظفري وقتي تلگراف رمز ترور ناصر الدين شاه به تبريز رسيد و مظفرالدين ميرزا وليعهد آشفته حال و پريشان، پيام تسليت و تبريك سلطنت صدر اعظم پدرش را خواند 45 ساله بود . وليعهدي او چهل سال طول كشيد و جان درباريان تبريز از عمر طولاني شاه به سر آمده بود . روياي شاه شدن وليعهد، رفتن به تهران و قبضه كردن تمامي مقامات مهم مملكتي خواب طلایي اين دور ماندگان از قدرت بود. وقتي مظفر الدين ميرزا به سلطنت رسيد خزانه تهي بود ولي دولت مقروض هم نبود. ولي شاه جديد در سلطنت و حكومت جربزه پدرش را نداشت و درباريان از او واهمه نداشتند و به همين جهت رجال جديد كشور كه اطرافيان او بودند و پس از چهل سال محروميت به تهران آمده بودند دست در خزانه مملكت بردند و حيف و ميل ها كردند و چون خزانه تهي شد و از خارجيان وام گرفتند و تمامي آن قرض ها با بهره هاي سنگين و شرايط استقلال بر باد ده ، صرف سفرهاي فرنگ و هوا و هوس اطرافيان شاه شد ، پس جاي تعجب نيست كه در دوران مظفر الدين شاه در عمران و آباداني پايتخت اثري نبينيم . او تنها بنائي كه ايجاد كرد و در خور اهميت بود، قصر فرح آباد بود كه خودش ساخت و آباد كرد و نامش را هم انتخاب كرد . روي هم رفته در دوره ده ساله سلطنت مظفر الدين شاه براي عمراني و آباداني پايتخت كار مهمي انجام نشد و اقدامات دولت منحصر به رفع مشكلات شهر از قبيل : لايروبي قناتها و حل معضلات پيش آمده بود و از اين مرحله فراتر نمي رفت و اگر رجالي چون معير الممالك در محدوده املاك خود دست به آباداني هاي استثنایي مي زدند و انواع تخم گياهان و ميوه هاي فرنگستان را در تهران بعمل مي آوردند و باغي چون بهشت مي ساختند ، چون در محدوده املاك خودشان بود و مورد استفاده عموم نبود ، اين قبيل اقدامات شخصي را در عمران و آباداني شهر نميتوان تلقي كرد، در دوره اين پادشاه چشم و گوش مردم باز شد، ارتباط با فرنگستان بيشتر شد، روزنامه هاي بيشتري انتشار يافتند، پيشرفت معارف و مدارس جديد از حرف به مرحله عمل در آمد، اتومبيل و تلفن معمولي شد و در علم سياست هم رقابت روس و انگليس تا حد روياروئي نظامي به اوج خود رسيد و انگستان كه خود |
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
|