سه شنبه, 28 فروردين 1403

 



موضوع: حفظ فرهنگ خودی

حفظ فرهنگ خودی 10 سال 7 ماه ago #35893

باسلام واحترام به خدمت استاد محترم سر کار خانم بهبودی
حفظ فرهنگ خودی : چرا باید فرهنگ خودی حفظ شود؟/مقاومت در برابر بمباران و یورش فرهنگی غرب
برخی نیز معتقدند که در این روزها داشتن سفرهای خارجی به یک پرستیژ اجتماعی بدل شده است و افراد جامعه، حتی اگر علاقه‌ای هم به این نوع سفرها نداشته باشند، مبالغ سنگینی را در این زمینه صرف می‌کنند.
به گزارش صراط، خودباختگی فرهنگی در اصل نوعی خودباختگی است که افراد نسبت به فرهنگ و جامعه‌ی خود، در اثر القائات منفی به آن دچار می‌گردند و همواره حالتی سرزنش‌گونه نسبت به جامعه‌ی خود و دیدی آرمانی نسبت به تمدن جامعه‌ی الگوگرفته دارند. برای حفظ و تداوم انقلاب اسلامی باید از احساس خودکم‌بینی در مقابل مکاتب بیگانه بپرهیزیم.
فرهنگ غرب، مجموعه‌اى از زیبایی‌ها و زشتی‌هاست. هیچ کس نمى‌تواند بگوید فرهنگ غرب یک سره زشت است؛ نه، مثل هر فرهنگ دیگرى، حتماً زیبایی‌هایى هم دارد. هیچ کس با هیچ فرهنگ بیگانه‌اى این ‌گونه برخورد نمى‌کند که بگوید که ما درِ خانه‌مان را صد درصد روى این فرهنگ ببندیم؛ نه. فرهنگ غرب، مثل فرهنگ شرق، مثل فرهنگ هر جاى دیگر دنیا، یک فرهنگ است که مجموعه‌اى از خوبی‌ها و بدی‌هاست. یک ملت عاقل و یک مجموعه‌ی خردمند، آن خوبی‌ها را مى‌گیرد، به فرهنگ خودش مى‌افزاید، فرهنگ خودش را غنى مى‌سازد و آن بدی‌ها را رد مى‌کند (از بیانات مقام معظم رهبری در جلسه‌ی پرسش و پاسخ با جوانان، ۱۳ بهمن ۷۷).
بشر از ابتدای خلقتش دارای فرهنگ بوده و برای زندگی بر روی این کره‌ی خاکی از یک سلسله آداب و رفتارهایی پیروی می‌کرده است. ذهن انسان از همان آغاز اجتماعی شده است؛ یعنی گروه اجتماعی آن را شکل و فرم داده است. ملتی که فرهنگ مخصوص به خود نداشته باشد، مرده محسوب می‏شود. علاوه بر این، یک فرهنگ بالنده برای تکامل خود، می‌بایست توانایی تبادل با سایر فرهنگ‏ها و جذب عناصر مثبت آن را دارا باشد.
تبادل فرهنگی ملت‏ها در طول تاریخ به شکلی طبیعی وجود داشته و عاملی برای رشد و تعالی مستمر فرهنگ‌ها بوده است. تبادل فرهنگی برای تازه‏ ماندن معارف و حیات فرهنگی بشر، امری بسیار ضروری است و جامعه‌ی انسانی را در ارتقای ارزش‏ها و پیمودن مسیر سعادت واقعی به پیش می‏برد. جوامع، میراث فرهنگی را از نسل گذشته دریافت می‏کنند و به نسل بعدی انتقال می‌دهند.
*تعریف فرهنگ
توجه انسان‌شناسان و جامعه‌شناسان و فلاسفه به فرهنگ و فرهنگ‌شناسى سبب ارائه‌ی تعاریف گوناگونى از این مقوله‌ی مهم انسانى شده است؛ به ‌نحوى که تا کنون بیش از ۲۵۰ تعریف از فرهنگ ذکر شده است.
مفهوم فرهنگ در ایران پیشینه‌ای طولانى داد و این امر را مى‌توان در بررسى و مطالعه‌ی آثار نویسندگان و پژوهشگران این سرزمین به ‌دست آورد. واژه‌ی فرهنگ از دو جزء «فر» و «هنگ» تشکیل شده است. «فر» به معنی نیروی معنوی، شکوه، عظمت، جلال و درخشندگی است. «هنگ» از ریشه‌ی اوستایی، به معنی کشیدن، سنگینی، وزن، گروه و وقار است. معنی ترکیبی این دو واژه، بیرون کشیدن و بالا کشیدن است که منظور از آن، بیرون کشیدن مجموعه‌ی دانستنی‌ها و نیروها و استعدادهای نهفته‌ی افراد یک ملت برای پُربار کردن پدیده‌ها و خلاقیت‌های ناشناخته‌ی آدمی است.
هر فرد معرف جزئى از فرهنگ و شاخه‌اى از درخت فرهنگ گروهى است که به آن تعلق دارد. در پاسخ به این سؤال که فرهنگ از کجا تغذیه می‌شود، خاستگاه فرهنگ کجاست، چگونه ارزش‌ها، سنت‌ها و باورها شکل می‌گیرد، جامعه‌شناسان معتقدند که پنج عامل زبان و ادب، دین و آیین معیشت و اقتصاد، تاریخ و جغرافیا در خصوص سؤالات ذکرشده مؤثر هستند.
استاد محمدتقی جعفری اعتقاد داشتند که فرهنگ از مختصات انسان است و او آن را از شرایط محیطی، پدیده‌های تاریخی، آرمان‌های مطلق و نسبی برداشت می‌نماید و به اصطلاح، تابعی از جهان‌بینی خویش می‌نماید.

*قدمت فرهنگ ایرانی
عوامل اصلی شکل‌گیری فرهنگ اسلامی‌‌ایرانی را می‌توان در امپراتوری پارس‌ها (هخامنشیان)، دوران ساسانیان، سلطه‌ی اعراب، حملات مغول و دوران صفویه جست‌وجو کرد. عناصر فرهنگ ایرانی فراتر از مرزهای جمهوری اسلامی ایران است. به دلیل وجود مجموعه‌ی سنت‌ها و پیچیدگی‌های روابط انسانی، حتی چیزهای ساده‌ای که انسان مانند حیوانات به آن نیازمند است، در قالب الگوهای فرهنگی درمی‌آید. فرهنگ روش متفاوت زندگی گروهی از مردم است.
*خودباختگی فرهنگی
خودباختگی فرهنگی در اصل نوعی خودباختگی است که فرد نسبت به فرهنگ و جامعه‌ی خود، در اثر القائات منفی که به او می‌شود، به آن دچار می‌گردد و همواره حالتی سرزنش‌گونه نسبت به جامعه‌ی خود و دیدی آرمانی نسبت به فرهنگ و تمدن جامعه‌ی الگوگرفته دارد. برای حفظ و تداوم انقلاب اسلامی باید این احساس را همواره در خود زنده نگاه داریم و از خودباختگی و احساس خودکم‌بینی در مقابل مکاتب بیگانه بپرهیزیم. انقلاب مشروطه از همین نقطه آسیب دید.
*علل فرهنگ‌گریزی
فرهنگ‌گریزی و گرایش جوانان به فرهنگ بیگانه همواره دغدغه‌هایی را برای مسئولین جامعه، دین‌داران و خانواده‌ها به وجود آورده است و تهدیدی برای نسل جوان محسوب می‌شود. با مراجعه به زندگی جوانان و مطالعه‌ی رفتارهای اجتماعی آن‌ها، این مسئله را به صورت ملموس درخواهیم یافت که در سال‌های اخیر و به خصوص پس از پایان هشت سال دفاع مقدس، گرایش به فرهنگ بیگانه و فرهنگ غربی در بین جوانان ما رشد صعودی یافته است و گروه‌هایی از جوانان، به علل گوناگون، از دین و فرهنگ حالت گریز پیدا کرده‌اند؛ به گونه‌ای که وقتی در بین برخی از آن‌ها از دین و فرهنگ خودی سخن به میان می‌آید، به صورت علنی بی‌میلی و بی‌علاقگی خود را به فرهنگ اصیل ایرانی اظهار می‌کنند.
از شیوه‌های عملی دشمن در جهت نابودی فرهنگ ملی کشورها، ارائه‌ی معیارهای ارزشی فرهنگ غرب و القای آن بر افراد جامعه است. رفاه مادی، بهره‌جویی و لذت بردن بی‌حد و لجام‌گسیخته در زندگی و سرانجام، زندگی در چارچوب حیات مادی و حیوانی به دور از معنویات و اخلاق و انسانیت، از نمونه‌های آن است. آن‌ها انسان بی‌بندوبار، رفاه‌طلب، سودجو، ثروت‌اندوز، چپاول‌گر، بی‌دین و لامذهب و در یک کلام، انسان مادی را انسانی متمدن، متشخص و هماهنگ با زندگی مدرن امروزی معرفی می‌کنند.
دشمن از راه اشاعه‌ی فرهنگ غلط فساد و فحشا سعی می‌کند جوان‌های ما را از دست ما بگیرد. کاری که از لحاظ فرهنگی دشمن می‌کند تنها یک تهاجم فرهنگی نیست، بلکه باید گفت یک شبیخون فرهنگی، یک غارت فرهنگی و یک قتل عام فرهنگی است. امروز دشمن دارد این کار را با ما می‌کند.
اصولاً کارکرد اساسی و وظیفه‌ی اصلی استعمارگران فرهنگی این است که افراد و ملت‌های زیر سلطه، شخصیت اصلی خود را از دست بدهند؛ به طوری که فرهنگ غربی را معلم مطلق فرهنگ، دانش، اخلاق و همه چیز خود بدانند و به برتری بی‌چون‌وچرای فرهنگ و دانش و آداب و رسوم آن اعتراف نمایند. بر همین اساس است که استعمار با ارائه‌ی الگوهایی برای جوامع، در جهت وابستگی فرهنگی آنان می‌کوشد و فرهنگ خود را به گونه‌ای القا می‌کند که ملت‌های استعمارشده، فرهنگ اصیل خویش را رها کنند و مجذوب فرهنگ او شوند.
*عوامل مؤثر در خودباختگی فرهنگی جوانان
نکته‌ی حائز اهمیت این است که برخی تصور می‌کنند واقعاً جامعه‌ی غربی یک جامعه‌ی کاملاً ارزشمند است؛ یعنی یک سلسله ارزش‌های اخلاقی باعث می‌شود که مردم قوانین را مراعات کنند، اما چنین نیست.
- فرهنگ اسلامی‌ایرانی، هم از لحاظ تاریخی از فرهنگ جوامع غربی قدمت بیشتری دارد و هم اینکه ارزش‌هایی در این فرهنگ وجود دارد که هرگز در آنجا وجود نداشته است و یا اگر هم بوده، به ندرت دیده شده است؛ مانند ایثار، امر به معروف، کمک به هم‌نوع و...
لذا در جوامع غربی، اشخاص فقط با لحاظ نمودن منافع مادی خود، دست به کاری می‌زنند و اگر نفع شخصی برای آن‌ها نداشته باشد، عمدتاً زیر بار آن نرفته و به راحتی از کنار آن می‌گذرند.
- برخی چون می‌بینند کشورهای غربی در صنعت گام‌های بلندی برداشته‌اند، ناخودآگاه تمایل دارند نتیجه بگیرند که همه‌ی ابعاد زندگی در این کشورها درست است و باید از آن‌ها الگو گرفت. می‌گویند چون این کشورها از نظر فناوری بالاتر از همه جا هستند، پس اگر در آنجا بی‌حجابی وجود دارد، بی‌حجابی ارزش است؛ اگر در آنجا دین وجود ندارد، دین چیز بی‌ارزشی است!
- در حقیقت ملت ایران در دوران انقلاب اسلامى احساس هویت کرد. آنچه که دشمنان، دشمنان بنیانى این ملت همیشه می‌خواسته‌اند و دنبال می‌کرده‌اند، این بوده است که از این ملت سلب هویت کنند. وقتى یک ملتى احساس شخصیت نکرد، احساس هویت نکرد، راحت‌تر زیر بار می‌رود. گذشته‌ى او را انکار می‌کنند، امکانات او را انکار می‌کنند، قدرت‌هاى درونى و ذاتى او را انکار می‌کنند، براى اینکه بتوانند به راحتى آن ملت را، آن کشور را در مشت بگیرند. این کارى بود که در دوران استحاله‌ى فرهنگى، یعنى دوران منحوس پهلوى، در این کشور با شدت ادامه پیدا کرد و روزبه‌روز در آن سال‌ها تقویت شد. ایجاد فرهنگ و اندیشه‌ى صحیح در جامعه نیز جهاد است (بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با مردم کازرون، ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۷).
- برخی نیز معتقدند که در این روزها داشتن سفرهای خارجی به یک پرستیژ اجتماعی بدل شده است و افراد جامعه، حتی اگر علاقه‌ای هم به این نوع سفرها نداشته باشند، مبالغ سنگینی را در این زمینه صرف می‌کنند. این سفرها که غالباً به کشورهایی با فرهنگ‌های مبتذل صورت می‌گیرد، ضمن فشار بر اقتصاد کشور، می‌تواند تأثیرات فرهنگی متعددی نیز داشته باشد که به نظر می‌رسد در میان جامعه‌ی زنان، با داشتن چنین سفرهایی و دیدن ظواهر فرهنگ غربی، این تصور در آن‌ها پدیدار می‌شود که هر آنچه که در فرهنگ غرب وجود دارد خوب و عالی است و اگر با فرهنگ ایرانی مطابقت نداشته باشد، سعی در جایگزین کردن فرهنگ غرب به جای فرهنگ اصیل ایرانی در زندگی‌های خود دارند که این امر باعث بروز مشکلات عدیده‌ی خانوادگی می‌‌گردد.
- ماهواره که محصول جامعه‌ی مدرن است، امروزه گستره‌ی وسیعی از جهان را تحت سلطه قرار داده است و هم‌اکنون رد پای ماهواره‌ها حتی در میان عشایر و چادرنشینان کشور ما نیز به چشم می‌خورد. وجود ماهواره‌ها در منازل پیامدهای بسیاری را در پی دارد که قسمتی از این پیامدها مربوط به مثبت و خوب جلوه دادن فرهنگ غرب و بی‌ارزش جلوه دادن فرهنگ ایرانی در سطح جامعه است. البته بخش عمده‌ای از مخاطبان شبکه‌های ماهواره‌ای را جوانان تشکیل می‌دهند و همین قشر نیز به دلایل متعدد، تأثیرپذیری بسیار بیشتری از برنامه‌های این شبکه‌ها دارند.
- در زمینه‌هاى فرهنگى، همه‌ی ملت‌هاى زنده‌ی دنیا، بر این متّفق‌اند که اگر ملتى اجازه داد فرهنگ ملى‌اش پایمال تهاجم فرهنگ‌هاى بیگانه شود، آن ملت از دست رفته است. ملت غالب، ملتى است که فرهنگش غالب است. غلبه‌ی فرهنگى است که مى‌تواند غلبه‌ی اقتصادى و سیاسى و امنیتى و نظامى و همه چیز را هم با خود به دنبال بیاورد. اسلام و آداب و فرهنگ اسلامى، جزء فرهنگ ملى ماست. «ملى» در اینجا مقابل «اسلامى» نیست؛ عین همان اسلامى است.
«فرهنگ ملى» یعنى «فرهنگ خودى»، فرهنگ خودى باید حفظ شود. البته فرهنگ خودى از فرهنگ‌هاى دیگر هم وام مى‌گیرد؛ حرفى نداریم؛ «اطلبوا العلم ولو بالصّین» این هم فرهنگ است. اینکه باید رفت از هر جاى دنیا چیز خوب را آورد، این هم جزء فرهنگ ماست. این را هم باید حفظ کنیم (بیانات مقام معظم رهبری، ۱۲ مرداد ۱۳۷۲).
هجوم فرهنگ بیگانه
سه واكنش
توضيح آنكه در برابر هر تهاجم فرهنگي يا ورود فرهنگ جديد نخبگان جامعه معمولاً سه واكنش نشان ميدهند. واكنش شماري از نخبگان اين است كه متعصبانه به فرهنگ خودي چنگ زده و به مقابله با فرهنگ وارد شده بپردازند. اين گروه را «نخبگان سرانداز» ميناميم زيرا بي هيچ توضيح عقلاني حاضرند تا پاي جان از وضع موجود دفاع كنند.
واكنش دوم، واكنش آن نخبگاني است كه از سر بياعتقادي و گاه تنفر از فرهنگ خودي با آغوشي گشاده به استقبال فرهنگ واردشده ميروند. اين نخبگان كه تمام فرهنگ خود را هيچ ميانگارند يا مدعياند كه تاريخ مصرف آنها سپري شده، در فرهنگ واردشده ذوب ميشوند و درصدد نابودي فرهنگ اصيل خود برميآيند. اين نخبگان را بايد «نخبگانبرانداز» ناميد. البته در ميان اين نخبگان نيز هستند كساني كه طرفدار حفظ پارهاي از سنن جامعهاند اما چون در نظر آنان اصالت و محوريت با فرهنگ وارد شده است نه با فرهنگ بومي، و به فرهنگ بومي بيشتر به مثابه امري حاشيهاي و مكمل يا تزييني فرهنگ وارد شده مينگرند، بنابراين همه را در يك جرگه بايد حساب كرد.
سومين واكنش كه دشوارترين و پيچيدهترين نيز هست، درنگ كردن، تامل كردن و انتقاد منصفانه از فرهنگ وارداتي و نيز نگاه دلسوزانه به فرهنگ خودي كردن است. در نظر اين نخبگان اصالت با فرهنگ خودي است و براي تكميل آن بايد از فرهنگ واردشده استفاده كرد. اينان گروهياند كه با حفظ اصول فرهنگ خود، به سر وقت فرهنگ واردشده ميروند و ميكوشند با آميختن اصول فرهنگ بومي با عناصر پسنديده فرهنگ واردشده طرحي جديد ايجاد كنند. اين نخبگان را «نخبگان درانداز» يا «متعاليانديش» كه در پي درانداختن طرحي نو هستند، ميناميم.
ما در تاريخ فرهنگ خود، خوشبختانه يا متاسفانه، شاهد هر سه رويكرد و واكنش به فرهنگ واردشده بودهايم و همچنان نيز هستيم و آنچه از شواهد هويداست پس از اين نيز بايد باشيم. اما در اين جستار در پي آنيم كه تنها به رويكرد كساني كه در فرهنگ واردشده استحاله ميشدند و خواهان برانداختن طرح كهن بودند (نخبگانبرانداز)، اشاره كنيم و به نخبگان ديگر (يعني سراندازان و دراندازان) نخواهيم پرداخت.
يونان زدگي
در خصوص هجوم فرهنگي نخست ايران، يعني هجوم فرهنگ هلني يا همان يوناني، پس از روي كار آمدن پارتيان بنا به نقل منابع «نخستين پادشاهان پارت از مهرداد اول به بعد در مسكوكات خويش، خود را «يوناندوست» ميخواندند.» (گيرشمن، 1383: 307 ) جالب است كه آنان ارادت و سينهچاكي خود به يونان را نيز با خط يوناني بر سكههايشان نقش ميزدند و كمر به بسط فرهنگ هلني ميبستند. در واقع از آنچه از منابع تاريخي برميآيد در داخل هيات حاكمه و پادشاهي پارت گروهي بودند كه خواهان استحاله فرهنگ ايراني در فرهنگ يوناني بودند اما خوشبختانه به مرور زمان در پادشاهي پارت نيز اين تفكر ناشي از هلنزدگي در حاشيه قرار ميگيرد و طرز تفكري كه خواهان احياي ايرانيت ضمن استفاده از دستاوردهاي فرهنگي يونان است قوت ميگيرد. «در زمان ولاش اول نخستين علائم احياي ايرانيت جديد، آشكار شد. در پشت مسكوكات وي نقش آتشگاهي با يك تن روحاني قربانيكننده ديده ميشود؛ و نخستين بار اين سكهها با الفباي اشكاني ضرب شدهاند.» (گيرشمن، 1383: 296) روند رو به رشد احياي ايرانيت ضمن استفاده از عناصر يونان با ظهور ساسانيان به اوج ميرسد و بار ديگر شكوه ايران احيا ميشود.
عرب زدگي
دومين ورود فرهنگ جديد به ايران ورود فرهنگ اعراب مسلمان بود كه اين فرهنگ واردشده در ابتداي كار بسياري از نخبگان ايراني را متاثر ساخت و آنان را به نوعي عربزدگي مبتلا كرد كه يكي از مصاديق اين عربزدگي را بايد در مساله نگارش كتب علمي ايرانيان به زبان عربي جستوجو كرد. بسياري از دانشمندان اين دوره كتابهاي درجه يك خود را به عربي مينگاشتند و تنها پارهاي از كتب درجه سه و چهار خود را آن هم معمولاً به خواهش يكي از بزرگان به فارسي مينگاشتند. ابنسينا، ابوريحان بيروني و... در اين جملهاند.
ذكر اين نكته شايد جالب باشد كه بدانيم دانشمند برجستهاي چون ابوريحان بيروني درباره زبان فارسي گويد: «كه ترجيح ميدهم به عربي ناسزا بشنوم تا به فارسي مورد تمجيد قرار گيرم.» (بورلو، 1386: 155) با تمام احترام و ارادتي كه براي ابوريحان قائليم و به او مباهات نيز ميكنيم اما به دليل اينكه احترام و ارادت ما به زبان فارسي بيش از ارادت به ابوريحان است و او را به خاطر اداي اين عبارات شايان نكوهش ميدانيم.
از مصاديق عربزدگي در اين دوره كم نيستند مثلاً جرجي زيدان در كتاب معروف خود تاريخ تمدن اسلام از عربزدگي پارهاي از ايرانيان سخن به ميان آورده: «مثلاً عبدالله بن مقفع كه از بزرگزادگان ايران بود هنگامي در بصره با دستهاي از بزرگان ايران صحبت ميداشت، عدهاي از اشراف عرب نيز آنجا بودند.
ابن مقفع سخنگوي مجلس بود و هر كس از او چيزي ميپرسيد. از آن جمله كسي پرسيد خردمندترين مردم روي زمين كدام مردمند؟... ابن مقفع گفت: راستش را بخواهيد عربها خردمندترين مردم روي زمين هستند و گرچه من افتخار عرب بودن را ندارم ولي اين افتخار را دارم كه آنان را به خوبي ميشناسم. ايرانيان اگرچه مملكت بزرگي داشتند اما نتيجه فكر و عقل آنان چندان نبود، ولي خردمندي عرب بيمانند و بيسابقه است.» (زيدان، 1386: 697 ) البته عربزدگي در اين دوران تنها دامنگير نخبگان فكري نبود بلكه حكومتها نيز بعضاً در ورطه عربزدگي غوطهور بودند. يكي از اين حكومتها آلبويه بود. اين دولت كه به ظاهر دولتي ايراني با دولتمردان ايراني بود، وليكن اين ايرانيان نيز «نسبت به ادب و شعر فارسي توجه زيادي نداشتند و توجهشان نسبت به ادب و زبان عربي بيشتر بود». (فقيهي، 1357: 131) در دامن حكومت آلبويه است كه دانشمنداني عربزده چونان صاحب بن عباد، كه البته دانش و فضلي غيرقابل انكار دارد، بر كار ميآيند كه در عربيت چونان ذوباند كه تنها به عربي كتاب مينويسند و به عربي سخن ميگويند. در تاريخ هست كه روزي او با يكي از ايرانيان به عربي مسجع و مغلق سخن گفت. آن مرد كه گويي از عربزدگيهاي صاحب به ستوه آمده بود، به او چنين گفت: «اگر بدانم تو چه ميگويي؟ اگر قصدت ناسزا گفتن به من است، به زباني بگو كه من بفهمم. من نه زنگي هستم، نه بربري. به زباني حرف بزن كه معمولاً با آن حرف ميزنيم و به گفت و شنود با آن عادت كردهايم. به خدا سوگند اجداد تو زبانشان اين نبود.» (فقيهي، 1357: 289 ) به هر روي گرچه نخبگان عربزده در اين دوره كم نيستند وليكن سرانجام و به مرور زمان نخبگان درانداز يا همان تعاليانديشان موفق ميشوند خط تمايز پيچيدهاي را كه ميان اسلام و عربيت وجود دارد مشخص كنند و ضمن پذيرش اسلام، به عنوان دين الهي، به طرد عناصر عربيت بپردازند. اين كار آنان را بايد خدمتي سرنوشتساز دانست.
غربزدگي
سومين تهاجم فرهنگي سترگي كه به اين ديار صورت گرفت، تهاجم فرهنگي غرب بود كه به طور جدي از زمان ناصرالدينشاه قاجار شروع شد. در اين دوره نيز مانند دو دوره پيش ايرانيان سه واكنش از خود نشان دادند كه واكنش مورد نظر ما كه همان نخبگاندرانداز است در اين دوره شيوع زيادي دارد كه در ادامه نمونههايي را ياد ميكنيم.
يكي از نمادهاي بارز غربزدگي در اين دوران را بايد در مساله پيشنهاد تغيير خط به نظاره نشست. انديشه تغيير خط كه به معناي گسستن از فرهنگ پيشين و ذوب شدن در فرهنگ غربي بود توسط پارهاي از روشنفكران مطرح شد كه مهمترين آنها ميرزا فتحعلي آخوندزاده بود. «انديشه ميزرا فتحعلي در دو مرحله متمايز تحول كلي يافت. مرحله اصلاح الفبا، دوم تغيير خط. در مرحله نخست نقطههاي حروف را دور انداخت. در مرحله دوم معتقد گرديد اصلاح الفبا چندان فايدهاي ندارد، خط بايد عوض شود و الفباي لاتيني جايگزين آن شود.» (ولايتي، 1366: 40)
همچنين در اين دوران بسياري از روشنفكران خواهان استحاله در فرهنگ غرب بودند براي مثال سيدحسن تقيزاده كه خود در كسوت روحانيت بود جمله معروف «براي ترقي بايد از فرق سر تا نوك پا فرنگي شد» را بيان كرد كه در حقيقت خواسته بسياري از روشنفكران آن زمان بود. جلال آلاحمد در اين باب مينويسد: «در زماني كه پيشواي روشنفكران غربزده ما ملكمخان مسيحي بود و طالبوف سوسيالدموكرات قفقازي! و به هر صورت از آن روز بود كه نقش غربزدگي را همچون داغي بر پيشاني ما زدند.» (آلاحمد، 1372: 78) به هر روي واكنش بسياري از نخبگان ايراني در دوران جديد در برابر غرب سكوت و تسليم بوده است. آنها تلويحاً يا تصريحاً، فرهنگ غرب را يگانه راه نجات ايران تلقي ميكنند و بدون درس گرفتن از تاريخ ايران كه بيانگر پيروزي نخبگان درانداز و تعاليانديش است همچنان درصدد براندازي فرهنگ و هويت ايرانياند، اگرچه عدهاي از آنان نيز به ظاهر دم از ايران به ويژه ايران باستان ميزنند اما آنان تنها زماني كه به اسلام ميرسند به ياد ميآورند كه ايرانياند ولي هرگاه به غرب ميرسند نهتنها ايراني بودن خود را پنهان ميكنند بلكه گاهي آن را نيز انكار ميكنند و حتي اگر عده كمشماري از آنان نيز حقيقتاً به ايران ايمان داشته باشند تنها آن را در حاشيه فرهنگ غرب ميخواهند وگرنه روح حقيقي ايران كه كشوري شرقي است با روح حقيقي اسلام كه ديني الهي و اشراقي است هيچ تناقضي ندارد و تنها تناقض آنها با غرب است همان طور كه در زمان هخامنشيان كه اوج تاريخ ايران باستان است، درگيري شرق به رهبري ايران با غرب يوناني وجود داشته است و در زمان ساساني نيز اين جدال شرق با پرچمداري ايران با غرب به سردمداري امپراتوري روم وجود داشته است و انقلاب اسلامي نيز بايد در تداوم همان درگيري هميشگي جهانبيني شرقي و اشراقي و خدايي با جهانبيني غربي و الحادي و نهيليستي دانست اگر چه در دوران كنوني نيروي غرب بر نيروي شرق برتري دارد، اما اميد آن است كه با تلاش بيشتر متعاليانديشان همان طور كه در دو دوره تهاجم يونانيت و عربيت كه نخبگان درانداز پيروز شدند اين بار نيز چنين شود.
* كارشناس ارشد ايرانشناسي از دانشگاه شهيد بهشتي

*نتیجه‌گیری
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) حدیثی دارند که همین موضوع را متذکر می‌شوند و می‌فرمایند: «مَنٌ تَشَبَّهَ بِقَوٌمٍ فَهُوَ مِنٌهُم»؛ یعنی اگر قومی خودش را شبیه قومی دیگر کند، از آن‌ها محسوب می‌شود.
باور و یقین به فرهنگ اصیل ایرانی و داشتن روحیه‌ی استقلال‌طلبی، به افراد جامعه کمک خواهد کرد که مقاومت آن‌ها در برابر بمباران و یورش فرهنگی غرب روزبه‌روز بیشتر شود. بی‌تردید با چنین یقینی، فرهنگ‌ و ارزش‌های ناب دینی و اسلامی در جامعه بیشتر از گذشته نمایان خواهد شد.
لذا در نهایت و به عنوان جمع‌بندی باید گفت که به خودباختگی فرهنگی باید به عنوان یک آسیب جدی اجتماعی نگریسته شود و با نگاهی ارگانیک، به دنبال برطرف‌سازی آن پیش رفت. البته واضح است که هدف نگارنده این نبوده و نیست که زیبایی‌ها و نقاط مثبت فرهنگ غربی را نادیده بگیریم و خط بطلانی به روی همه‌ی آن‌ها بکشیم، بلکه باید با بررسی دقیق و کارشناسانه، از هر آنچه با فرهنگ دینی و ملی ما هم‌خوانی و مطابقت دارد و آن‌ها را نقض نمی‌کند، استقبال کنیم.
محافظت از ارزش‌های الهی، بینشی ژرف می‌طلبد؛ بینشی که در سایه‌ی آن، همه‌ی عوامل انتقال فرهنگ غرب را شناسایی و کنترل می‌نماید و در صورت لزوم، آن را طرد و منزوی می‌سازد. از این رو، بر همه‌ی مسئولان امر واجب است که به هر شکل ممکن، جلوی نفوذ فرهنگی دشمن را بگیرند. چنانچه این کار انجام نشود، همه مسئول‌اند.
حال از بهترین و اصلی‌ترین راه‌ها برای جلوگیری از خودباختگی افراد جامعه و مخصوصاً جوانان، نشان دادن هر چه بیشتر محاسن و خوبی‌های فرهنگ اصیل دینی و ایرانی است و قطعاً فراهم کردن الگوهای مناسب فرهنگی برای جوانان در تسریع هر چه دقیق‌تر و سریع‌تر این شناخت، کمک بسزایی خواهد کرد.
در دنیای غرب این عقلانیت سکولار است که همه‌ی قواعد را مرسوم می‌کند، اما در یک جامعه‌ی دینی، این عقلانیت دینی است که باید همه‌ی مدل‌ها را طراحی ‌کند.
من به شما جوانان عرض می‌کنم امروز دستگاه‌های تبلیغاتی فوق مدرن غربی، به خصوص آمریکایی و صهیونیستی دارند برای ذهن ما و فعالیت‌ها و احساسات و اراده‌ی شما طرح عملیاتی تهیه می‌کنند. آن‌ها این ۳۰ میلیون جوان را می‌بینند، با آن‌ها برای کار و هدف خودشان مشغول برنامه‌ریزی هستند، با آن‌ها برای اخلاق و فکر و عقیده و ایمان جوانان ما دارند برنامه‌ریزی می‌کنند. آن‌ها می‌خواهند نسلی که الگوی جوان فداکار برجسته‌ی دنیا شد، به یک نسل بی‌خاصیت تبدیل شوند. قبل از هر چیزی بدانیم چطور از مقوله فرهنگ وحفظ فرهنگ خودی در مقابل بمباران و یورش فرهنگهای غربی مقابله کنیم تاکنون بیش از دویست و پنجاه سال تعاریف گون گون ار فرهنگ جامعه شناسان وانسان شناسان انجام شده است که هر یک از این تعاریف به ما این را می آموزد که بودن فرهنگ خیلی مهم و ضروری است وجامعه یا فردی که فرهنگ ندارد یعنی هویت ندارد جامعه شناسان همیشه بر این عقیده اند که مقوله فرهنگ یعنی پر بار بار کردن پدیده ها و خدمت های ناشناخته آدامی برای پیشبرد و هدایت هر چه باشکوه تر نمودن جامعه وکشوری که در آن زندگی می کنند. درانقلاب اعراب یعنی حمله به ایران امپراتوری عظیم ایران از بین رفت و عرابهایی که هیچگونه پشتبانه فرهنگی نداشتند بعضی از مرزهای ایران حمله به فرهنگ ،سخن،زبان، وادبیات جند ساله ایران شدند که اثر این حمله فیلسوفان آن زمان بنام ابوریحان بیرونی – ابن سینا مجبور شدند کتابهای علمی وپژوهشی خود را به زبان عربی بنویسند و چون عقیده عربها براین بود که چون قرآن کریم به زبان عربی نازل شده که عربها خردمندترین انسانهای روی زمین هستند.عربها در زمان عمر به ایران حمله ور شده اند که بخاطر بهانه گسترش دین اسلام، هدفشان هدف تسلط برتمام ایران بود و ما به ناچار فرهگ آنها را پذیرفتیم ودر آن زمان مهمتری شخصیت ایران بنام فردوسی بود که توانست فرهنگ و زبان پارسی را حفظ و زنده کند.
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.

حفظ فرهنگ خودی 10 سال 7 ماه ago #36751

سباسگزارم
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
مدیران انجمن: آسیه بهبودی