پنج شنبه, 30 فروردين 1403

 



موضوع: مفاهیم جدید علم سیاست

مفاهیم جدید علم سیاست 10 سال 7 ماه ago #36401

مفاهیم جدید علم سیاست

مطالعات سیاسی از قدیمیترین مطالعات انسان است و علم سیاست هم در میان تمام علوم بجز فلسفه سابقه بیشتری دارد.این علم در آغاز سده بیستم در نتیجه پیشرفتهای علمی ، روشهای نو و مفاهیم تازه در علم سیاست رواج یافت.ابتدا در مورد یکی از مفاهیم اساسی علم سیاست یعنی ایدئولو‍‍ژی توضیح می هیم:
1. ایدئولوژی:
جنبه بسیار حساس و قاطع سیاست است مانند نوعی نقشه برای گزینش روش و تفسیر سیاست که باعث هدایت و پشتیبانی عمل سیاسی می گردد.در عین حال که نافذترین جنبه سیاست است.
رهبران سیاسی نظریات مختلفی در مورد ایدئولوژی سیاسی دارند و دلیل تلاش آنان برای ایجاد ایدئولوژی هم بسیار ساده است زیرا آنها می خواهند به رهبری خود مشروعیت ببخشند یعنی بتوانند نفوذ سیاسی خود را بصورت اقتدار درآورند زیرا حکومت کردن با اقتدار بهتر از حکومت بوسیله اجبار است.
کلمه ایدئولوژی هنگامی بکار برده می شود که میان یک سری از اندیشه ها رابطه تنگاتنگی وجود داشته باشد.ایدئولوژیها توضیح دهنده و توجیه کننده توزیع خاص قدرت سیاسی اند که با استفاده از آن می توان کشاکشها و تضادها را رفع نمود.بحث درباره معنی دقیق و تعریف ایدئولوژی از این خواست رهبران برمی آید که می خواهند یا موقعیت خود را توجیه کنند و یا نظریات دیگران را بدنام نمایند.اوج تحقیرآمیزی از این واژه در نیمه سده نوزدهم بود.به طور کل ایدئولوژی دربرگیرنده کمال مطلوبها ،هدفها و مقاصدی است که جامعه باید آن را پیگیری نماید.ایدئولوژی بر پایه تفسیرگذشته،حال را توضیح می دهد و تصویری از آینده عرضه می دارد و هدفها و حدود قدرت سیاسی را مشخص می کند. بنابراین هر ایدئولوژی تا حدی برخی یا همه ی ویژگیهای زیر دارد:
1- اکثر ایدئولوژیها در مواقع بحران بوجود می آیند.از این راه ایدئولوژی به کسانی که فاقد امتیازهای اجتماعی اند کمک می کند تا نظام موجود را رد کنند یا به صاحبان امتیازها کمک می کند تا امتیازات خود را توجیه نمایند به همین دلیل صاحبان قدرت دوره های ناآرامی های بزرگ سیاسی و اقتصادی را با ترس می نگرند.
2- ایدئولوژی عرصه های گوناگونی دارد چنانچه می تواند به عنوان تنظیم کننده روابط اجتماعی گرفته تا کنترل عمومی و مدیریت فعالیت تولیدی را در بر گیرد.
3- ایدئولوژی الگوی نظام دار اندیشه سیاسی است و انتزاعی از واقعیت است و فقط عناصر اساسی تر واقعیت را توصیف می کند.
4- هر ایدئولوژی دربرگیرنده عناصر تجربی و هنجاری است.عناصر تجربی اغلب از ویژگیهای واقعیت اجتماعی،سیاسی و اقتصادی که کمابیش قابل مشاهده اند بر می آید در حالی که عنصر هنجاری یک ایدئولوژی عبارتست از همه آن ویژگیهای واقعیت است که حتی با وجود غیر قابل مشاهده بودن مطلوب دانسته می شود.
5- اغلب ایدئولوژیها در خصلت انحصار گر،مطلق گرا و عام هستند.هر نظام ایدئولوژیک با ادعای هماهنگی انحصاری با مسائل عصر و زمان معین مشخص می شود.در نتیجه اصول خود کامل دانسته می شود و در معرض اصلاح قرار نمی گیرد و در مورد هدفها و مقاصد خود ادعای عام بودن می کند.
6- ایدئولوژی استدلالی ترغیبی برای برانگیختن فعالیت و مشارکت خلاق طرفداران است.
7- ایدئولوژی متمایل است شخصی شود .
8- ایدئولوژی رشد می یابد اما در برابر تغییرات بنیادی مقاومت می کند.
مزایای ایدئولوژی برای جامعه
1. ساختار شناختی است برای نگاه به جامعه بطور کلی:از این رو ایدئولوژی در دست طبقه حاکم ابزاری بالقوه برای تحکیم و تثبیت قدرت حکومت است و در دست مخالفان طبقه حاکم ابزاری برای تغییر حکومت
2. ایدئولوژی یک فرمول امری فراهم می کند زیرا اعمال قدرت فقط زمانی با هنجارها و ارزشهای ایدئولوژیک هماهنگ دیده می شود که قدرت زور را به اقتدار انتقال داده و قدرت مبتنی بر احساس نیاز را به اجبار بدون زور
3. ایدئولوژی به منزله ابزار مدیریت تضاد و ایجاد یکپارچگی در جامعه .فایده این ایدئولوژی در روند تحکیم بخشی به قدرت حکومت اغلب در روند اجتماعی شدن به طور عام و جامعه پذیری سیاسی بطور خاص دیده می شود.زیرا کل روند جامعه پذیری سیاسی چیزی نیست مگر انتقال نظام ایدئولوژیک خاص در معنی گسترده از نسلی به نسل دیگر.


4. برای اغلب افراد و گروهها جانبداری از یک ایدئولوژی به منزله ابراز هویت است چنانچه کمک می کند تا نیازهای شخصیتی خاص از راه همبستگی اجتماعی ارضا گردد.
5. مهمترین مزیت آن مانند یک نیروی توانمند پویا در تعهدات فردی و جمعی برای اقدام له یا علیه طبقه حاکم بکار می آید.
قدرت
به عقیده برخی از محققان سیاسی علم سیاست علم کسب و حفظ قدرت سیاسی است و بسیاری روابط قدرت را هسته سیاست می دانند.مبارزه احزاب و حکومتهای گوناگون مبارزه برای قدرت است،برای کسب قدرت،برای حفظ قدرت،یا برای نمایش قدرت.
الف- معنی قدرت
توافقی درباره تعریف قدرت وجود ندارد.واژه قدرت گاهی با "اقتدار"،"نفوذ"،"زور"،"اجبار" یا "ترغیب"مترادف دانسته می شود.
پژوهشگران سیاسی بسته به ایدئولوژی و جهان بینی خود تعریفهای گوناگونی از قدرت داشته اند:
ماکس وبر:قدرت امکان خاص یک عامل به خاطر داشتن موقعیتی در روابط اجتماعی است که بتواند گذشته از پایه اتکای این امکان خاص اراده خود را با وجود مقاومت بکار بندد.
گرین:قدرت بطور ساده حد توانایی کنترل دیگران است بطوری که عملی را که از آنها خواسته شده است انجام دهند.
از تمام این تعریفها سه اندیشه در مفهوم قدرت بدست می آید:
1. قدرت توانایی تحمیل اراده است به رغم مقاومت دیگران
2. قدرت رابطه دارندگان اقتدار و تابعان آنست.
3. قدرت مشارکت در تصمیم گیری است.
در کل قدرت به معنای توانایی عملی کردن خواستها به رغم مخالفت دیگران است.اعمال و اندیشه ها فی نفسه قدرت نیستند و برای اینکه به قدرت تبدیل شوند اعمال کنندگان قدرت باید اطاعت کنندگانی بیابند و آنها را وادارند در راه حل و رفع مسائل عمل کنند.قدرت در واقع روند تاثیرگذاری بر سیاستها و اعمال دیگران از راه محروم سازی در شرایط مخالفت و عدم همراهی با سیاستهای مورد نظر است.قدرت کنترل و مهار موثر دیگران است اما ابزار موثر این مهار ممکن است متعدد و متنوع باشد.
هدف علم سیاست اینست که تعیین کند قدرت چقدر و بر کدام پایه توزیع شده است و دارندگان آن چه کسانی و کدام نهادها است.

ب- ویژگیهای قدرت
1. قدرت مبتنی بر روابط است.دارندگان قدرت قدرتمند محسوب می شوند و دارای اختیار و آزادی.در مقابل کسانی هستند که باید به دارندگان قدرت واکنش مناسب نشان دهند.آشکار است که قدرت فقط یک طرف ندارد.یکی که اعمال قدرت می کند و دیگری که بر او اعمال قدرت می گردد.
2. قدرت نسبی و وابسته به موقعیت است .قدرت مطلق نیست.اگر یکی دارای قدرت است باید یکی هم آماده باشد که قبول کند ان را بکار ببرد.
3. قدرت دو جنبه دارد:1) واقعی 2) بالقوه.منظور از قدرت واقعی قدرتی است که شخصی یا گروهی در عمل ان را بکار می بندد.قدرت بالقوه قدرتی است که نیروهای اجتماعی –سیاسی قادر به اعمال آن هستند اما به دلایل خاصی آن را اعمال نمیکنند.
4. ویژگی عمده قدرت توانایی نفوذ بر دیگران.نیروهای اجتماعی سیاسی وقتی دارای قدرت هستند که بتوانند به خواست خود تغییری در رفتار دیگران بوجود آورند.
5. قدرت یا ضمانت اجرا.قدرت تهی از ضمانت اجرا یا اجبار را نمی توان قدرت نامید.حکومت از دیگر نیروهای سیاسی زمانی مشخص می گردد که دارای حق انحصاری شرایطی است که تحت آن انواع معینی از مجازاتهای شدید را علیه کسانی که به طور قانونی و مشروع بکار می برد.
6. هدفداری قدرت.قدرت برای دست یافتن به مقاصدی اعمال می شود در غیر اینصورت بی اثر خواهد بود.

پ- منابع قدرت
موارد زیر منابع قدرت فردی و اجتماعی اند:
1. دانش: در جامعه آگاه هیچ رهبری نمی تواند به قدرت دست یابد یا آن را اعمال نماید مگر آنکه مجهز به دانشی درست و مناسب باشد.
2 . سازمان:سازمان فی نفسه قدرت است.در نظام سیاسی دموکراتیک احزاب سیاسی برای بدست آوردن قدرت سازمان می یابند.
3 . موقعیتها:سرچشمه قدرتند.هر نوع موقعیت اقتصادی،اجتماعی،دینی باعث غلبه بر مخالفان و کسب قدرت و نفوذ بر دیگران می گردد.


4. اقتدار:به معنی قدرت مشروع است.دست یافتن به مقامی سیاسی یا حقوقی بطور مشروع قدرت فرد را افزایش داده و او را تاثیرگذارتر می نماید.
5. مهارت:کسی که دارای مهارت و تخصص در زمینه ای خاص است در مبارزه قدرت بر دیگران که تخصصی ندارند چیره می گردد.
6. ایمان:حکومت یا یک رهبر برای دائمی کردن قدرت خود نیازمند برخورداری از ایمان عمومی است.
7. رسانه های جمعی:صاحبان امتیاز و سردبیران مجله ها و روزنامه ها و رادیو و تلویزیون در چیرگی بر افکار عمومی نقش حیاتی دارند.

منابع قدرت دولت
منابع عمده قدرت دولت را بطور معمول در دو مقوله قرار می دهند:منابع محسوس و منابع نا محسوس
اما منابع محسوس عبارتند از:
1. جغرافیا:موقعیت جغرافیایی در تعیین قدرت ملی نقش بسزایی دارد.دولتهای بی ساحل محدودیتهای زیادی در کسب قدرت دارند.سرزمینهای کوهستانی را براحتی نمی توان تسخیر نمود.
2. وسعت سرزمین:وسعت سرمین سبب قدرت زیاد دولت میشود زیرا تا حد زیادی امکان اشغال نظامی خارجی را از بین می برد اما مسئله دسترسی حکومت به همه بخشهای کشور مطرح است .در صورت بزرگی یک سرزمین اگر منابع ملی و شرایط لازم را دارا باشند موجب قدرتمندی خوهد بود.
3. منابع ملی:هر اندازه منابع طبیعی دولتی زیادتر باشد قدرت آن هم بیشتر خواهد بود زیرا ممکن است دیگر کشورها را به خود وابسته نماید.
4. توان اقتصادی:قدرت دولت به قابلیت اقتصادی آن بستگی دارد.برای ارزیابی توان اقتصادی باید به عوامل صنعتی شدن توجه شود:درآمد سرانه،مصرف انرژی،سطح مهارتهای فنی،نیروی کار
5. توانایی نظامی:در تحلیل نهایی اعمال قدرت حکومت یا دولت ممکن است نیاز به نیروی مسلح باشد.

6. جمعیت:اگر همه چیز متعادل باشد جمعیت زیاد کشور توان قدرت دولت را افزایش می دهد.
اما منابع نامحسوس که جنیه کیفی دارند و به راحتی نمی توان آنها را بصورت کمی درآورد:
1. کیفیت رهبری و حکومت ملی:حکومتی که با فساد ،خویشاوند دوستی و بی انضباطی در آمیخته نمی تواند منابع کشور را به هدفهای قدرت دولت تبدیل نماید.
2. اراده تخصیص منابع به دست یافتن بر منابع ملی:حکومتی که مایل به استفاده از زور برای دستیابی به هدفها باشد قدرت بیشتری ازحکومتی اعمال خواهد کرد که تمایلی به این کار ندارد.
3. روحیه،انضباط،لیاقت و کیفیت نیروهای مسلح:ارتشی بزرگ اما فاقد لیاقت و انضباط و روحیه بی اثر خواهد بود.
4. توان بالقوه اتحاد دولت:آمادگی یک دولت برای اتحاد قدرتی با دولتی دیگر قدرت آن دولت را بیشتر می کند.
5. سطح آگاهی سیاسی در میان مردم:هر اندازه که سطح اگاهی سیاسی در جامعه ای بالا باشد دولت بهتر می تواند منابع را بسیج نماید.اما اگر مردم از لحاظ سیاسی بی تفاوت باشند نه تنها بدست آوردن حمایت برای اعمال قدرت دولت دشوار خواهد بود بلکه دولت در سازماندهی و کنترل منابع لازم برای کسب قدرت نیز با دشواری روبروست.

ت- مترادفهای قدرت
از این همه واژه های مترادفی که برای نشان دادن قدرتمندی بکار می رود دو واژه نفوذ و اقتدار بیشترین کاربرد را دارد.شرح کوتاهی درباره این دو واژه داده می شود:
1. قدرت و نفوذ
قدرت با نفوذ برابر نیست.قدرت صورت خاصی از اعمال نفوذ است.قدرت به اوضاع بستگی دارد یعنی اینکه کسی که در اوضاعی در جای معینی قدرت دارد ممکن است در همه اوضاع و احوال و همه جاها قدرت نداشته باشد.ممکن است پدری توانایی نفوذ در فرزندان خود را داشته باشد اما توان نفوذگذاری بر کارفرمای خود را نداشته باشد.زمانی که نفوذ را افرادی اعمال می کنند که فاقد اقتدار هستند همان قدرت هست.
2. قدرت و اقتدار:



اغلب اقتدار را با قدرت مترادف می دانند اما این دو متفاوتند .به عقیده بسیاری اقتدار قدرت نهادی شده است.قانون به اقتدار مربوط است نه به قدرت.اقتدار حق مشروع برای نفوذگذاری یا هدایت رفتار دیگران است.اقتدار نیز مانند قدرت وسیله رهبری دیگران است اما بر خلاف قدرت پایه آن زور یا مجازات نیست بلکه مشروعیت یا قانونیت است.

ث-انواع قدرت
قدرت را می توان بر حسب پایه های زیر دسته بندی نمود:
1. پایه نفوذ:قدرت بر پایه نفوذگذاری بر سه گونه است:زور،سلطه و زیرکی.در زور رفتار دیگران از راه کاربرد زور جسمی،مانند زور یک کشتی گیر تحت نفوذ قرار می گیرد.وقتی قدرت از راه دستور یا توصیه اعمال شود شکل سلطه دارد مانند قدرت معلم بر شاگردان.وقتی کسی بر رفتار دیگران نفوذ می گذارد بی آنکه نیت خود را آشکار نماید زیرکی است مانند تبلیغات.
2. پایه قانونی:از نظر قانونی قدرت به دو نوع مشروع و غیر مشروع تقسیم می شود.قدرت مشروع ممکن است سه نوع باشد:قدرت قاونی،قدرت ستنی و قدرت فرهی.قدرت قانونی را قانون اساسی می دهد مانند قدرت ارتش یا پلیس.منبع قدرت سنتی عرف و سنتهای جامعه است مانند قدرت والدین .سرچشمه قدرت فرهی در کیفیتی خاص نهفته است مانند قدرت معلم مذهبی.قدرت نامشروع قدرتی است که جامعه آن را نمی پذیرد مانند قدرت راهزنان.
3. پایه جریان قدرت: بر پایه جریان یابی قدرت ممکن است یک جانبه،دو جانبه یا چند جانبه باشد.قدرت دو یا چند جانبه را چانه زنی می گویند.
4. پایه تمرکز:قدرت ممکن است متمرکز یا نامتمرکز باشد.در حکومتهای متمرکز قدرت در اختیار حکومت مرکزی در حالیکه در حکمتهای فدرال قدرت نامتمرکز یا پراکنده است.
5. پایه سرزمینی:قدرت را می توان محلی،ملی یا بین المللی نامید.
6. پایه های دیگر:پایه های دیگری هم برای انواع قدرت برشمرده اند:بر پایه نمایانی،قدرت به پنهان و آشکارتقسیم می شود.از لحاظ اجبار قدرت به اجباری و غیر اجباری تقسیم می شود .از لحاظ رسمیت از قدرت رسمی و غیر رسمی سخن گفته می شود.بر پایه اعمال ممکن است قدرت مستقیم یا غیر مستقیم قصد شده یا قصد نشده باشد.
قدرت را به سه نوع دیگر هم می توان تقسیم کرد:قدرت اجبارگر،قدرت مبتنی بر پاداش و قدرت همذات.قدرت اجبارگر برای بدست آوردن رضات ابزار جسمی بکار می برد یا تهدید به استفاده از ان میکند.قدرت مبتنی بر پاداش،پاداشهای مادی را بکار می برد.قدرت همذات نشانه هایی را بکار می برد که تهدیدهای جسمی یا پاداشهای مادی نیست بلکه بر مردم نفوذ می گذارند تا خود را با سازمان یکسان بپندارند و منافع آن را منافع خود تلقی کنند.
تقسیم بندی دیگری هم وجود دارد:1)قدرت بلا واسطه2)قدرت فردی شده یا قدرت منفرد3)قدرت نهاد یافته یا قدرت مبتنی بر تشکیلات.
ج- اندازه گیری قدرت
مسئله مهم اینست که از چه راهی میتوان دریافت فرد یا گروه اعمال کننده قدرت سیاسی این کار را چگونه انجام میدهند و چگونه می توان حد قدرت آنها را اندازه گرفت .4 روش برای اندازه گیری قدرت برشمرده شده است:
1- اندازه گیری قدرت بر اساس موقعیت رسمی بازیگر
2- ارزشیابی قدرت بازیگر توسط موسسه مستقل بررسی کنندگان برجسته و بی طرف
3- حق مشارکت در تصمیم گیری حق قدرت خاص را معین می کند.
4- بررسی تطبیقی فعالیتهای بازیگران اندازه گیری قدرت آنها را میسر می کند.
اما در واقع اندازه گیری دقیق قدرت یک فرد مشکل است.

چ-اعمال قدرت
چند شیوه متفاوت اعمال قدرت بشرح ذیل می باشد:
1. ترغیب:اعمال کننده قدرت یا نفوذ درباره موضوعی با فرد مورد نظر وارد بحث می شود تا او را به درستی و صحت یا مفید بودن نظر خود متقاعد نماید.وقتی فرد متقاعد گردید دارنده قدرت به هدف خود رسیده است.



2. پیشنهاد پاداش:اعمال کننده قدرت به طرف مقابل قول می دهد اگر با درخواست او موافقت کند به او پاداش می دهد.ممکن است این پاداش از پولی برای تطمیع گرفته تا پشتیبانی در انتخابات،از قول جاه و مقام گرفته تا بستن یک قرارداد یا قول عدم اجرای مجازات پیشین باشد.
3. دادن پاداش:ممکن است فرد مورد نظر اعمال کننده قدرت اصرار ورزد که پیش از همراهی با خواست عامل پاداش به او داده شود.
4. تهدید به مجازات:دارنده قدرت تهدید می کند اگر فرد مورد نظر بنا به خواست او عمل نکند زیانی به او خواهد زد.مانند تهدید به حبس،اشکالتراشی،قطع بودجه،تحریم فعالیت یا کاربرد زور باشد.این تهدید باید معتبر باشد یعنی فرد تهدید شده باید مطمئن باشد در صورت همکاری نکردن مجازات خواهد شد.
5. تحمیل مجازات غیر خشونت بار:تهدیدهایی که متضمن اعمال زور خشونت آمیز نیست اجرا می گردد.
6. فرمان شخص دارنده اقتدار:فرمانهای کسانی را که دارای اقتدارند بطور معمول کسانی که در مراتب پائینتر اقتدارند اطاعت می کنند.مانند فرمان رئیس جمهور به هیات وزیران
7. کابرد زور:دارنده قدرت علیه فرد مورد نظر به خشونت دست می زند یا دولتی به دولت دیگر حمله می کند.بطور معمول خشونت وقتی اعمال می گردد که دیگر راه های اعمال قدرت با شکست روبرو گردد.

3. اقتدار
واژه اقتدار از ریشه لاتین واژه اوتوریته که به سنای روم مربوط بود گرفته شده است.
مفهوم اقتدار با مفهوم قدرت و نفوذ پیوندی تنگاتنگ دارد .اقتدار به معنای قدرت مشروع است.اقتدار را قدرت مبتنی بر رضایت نیز می دانند.اقتدار یکی از اشکال بسیار کارآمد نفوذ است و نه تنها مطمئن تر و پردوامتر از اجبار بلکه عاملی است که به رهبر کمک می کند تا بتواند با کمترین وحشت و استفاده از منابع سیاسی براحتی حکومت کند.
دایره المعارف علوم اجتماعی:"اقتدار توانایی ذاتی یا اکتسابی برای اعمال سلطه بر یک گروه است.اقتدار جلوه ای از قدرت است و بر اطاعت از آن دلالت دارد.
اقتدار سازمان یافته و ساختاری شده است.نقشهای معین،مسئولیتها ،امتیازات و منابع مشخص به کسانی که در رابطه اقتدار یا در ساختار اقتدار اختصاص داده شده است و تا زمانی می توانند اعمال قدرت کنند یا از آنها اطاعت شود که در آن رابطه یا ساختار حضور داشته باشند.

الف-منابع اقتدار
به عقیده ماکس وبر اقتدار سه منبع دارد:1)سنتی2) قانونی-عقلایی3) فرهی
1.وقتی کاربرد مستمر قدرت سیاسی یا اعمال آن بر پایه عرف و سنتها پذیرفته و به پیدایش حق فرمانروایی منجر شده باشد اقتدار سنتی است.
2.وقتی حق فرمانروایی از قواعد تاسیسی یا قوانین جامعه برآمده باشد اقتدار قانونی-عقلایی است.
3.وقتی حق فرمانروایی از پویاییها و صفات ویژه رهبر سیاسی برآید اقتدار فرهی (کاریزماتیک)است.
در عهدهای گذشته پادشاهان و مشاوران آنها سرچشمه اقتدار بودند .امروزه در دموکراسی اقتدار بصورت سلسله مراتبی است.کسی که در راس سلسله مراتب است بیشترین اقتدار را دارد.

ب-ضمانت اجرای اقتدار
موارد زیر ضمانت اجراهای اقتدار است:
1.ضمانت اجتماعی.گاه افراد بدلیل ترس از جامعه اقتدار را می پذیرند.در برخی شرایط و وضعیتهای اجتماعی انتظار جامعه از افراد اینست که بی چون و چرا اطاعت کنند.
2.امنیت و موقعیت اقتصادی.اگر اقتدار سود مالی در بر داشته باشد یا موقعیت اقتصادی را بهتر کند مردم آن را می پذیرند.
3.ضمانت ناظر بر هدف.گاه برای کارکرد موثر سازمان کارکنان اقتدار مقامات بالا را می پذیرند به دیگر سخن اقتدار برای دست یافتن به یک هدف پذیرفته می شود.
4.ضمانت روانی.فرادست به سبب فرادستی اقتدار بر فرودست را می پذیرد.
پ-حدود اقتدار
اقتدار محدودیت دارد .اگر این حدود را دارندگان اقتدار نقض کنند تابعان آن می توانند آن را نادیده بگیرند یا با آن مخالفت کنند.
ت- اقتدار و قدرت
اغلب قدرت و اقتدار مترادف دانسته می شود اما این دو متفاوتند.قدرت وقتی اقتدار می شود که قانونی شده باد.قدرت در مرحله تصمیم گیری و صدور فرمان بکار می آید در حالیکه اقتدار زمانی آشکار می شود که تصمیم گرفته شده و فرمان صادر شده است.
قدرت و اقتدار عبارتند از:
1.اقتدار همیشه مشروع و قانونی است اما قدرت ممکن است مشروع یا نامشروع باشد.
2.اقتدار مبتنی بر رضایت است اما قدرت اغلب بر زور مبتنی است.
3.بنا به سرشت اقتدار دموکراتیک تر از قدرت است زیرا همیشه قانونی و مبتنی بر پشتیبانی همگانی است.
ث- انواع اقتدار
سیماهای اقتدار گوناگون است بدین قرار:
1.اقتدار زورمندانه.اقتدار مبتنی بر زور اقتداری نامشروع است که طبق قانون و اختیارات رسمی نیت.
2.اقتدار ناشی از قانون اساسی.اگر کسی بنا به قانون اساسی کشور دارای اقتدار باشد مانند اقتدار رئیس جمهور
3.اقتدار فرهی.اگر حق فرمانروایی از صفات ویژه رهبر برآمده باشد.
4.اقتدار دینی.کسانی که در سلسله مراتب دینی موقعیت برتری داردند.
5.اقتدار آسمانی.کسانی که مدعی شده اند برگزیده خدای اند و خداوند به آنها اقتدار داده است.امروزه این مفهوم اقتدار دیگر پذیرفتنی نیست.
6.اقتدار نیایی.اگر پدر اقتدار خود را به فرزند انتقال دهد اقتدار فرزند میراث نیایی محسوب می گردد.این نوع اقتدار در شکل پادشاهی حکومت وجود دارد.
7.اقتدار نخبگان.این نوع اقتدار را گروه های کوچک افراد بر پایه شخصیت،دانش و تخصص یا ثروت خود دارند.
8.اقتدار سنتی.بر عرفهای باستانی ،سنتها و قرارهای اجتماعی مبتنی است
9.اقتدار قانونی-عقلایی.پایه این اقتدار قوانین کشور است و بطور عمده در نظام دموکراتیک وجود دارد.
ج- ویژگیهای اقتدار
شرح کوتاهی از ویژگی های اقتدار:
1.مشروعیت.این ویژگی موثر بودن و نشانه اصلی مفهوم اقتدار است.
2.سلطه.فرد یا گروهی که دارای اقتدار است بر افراد دیگر اعمال سلطه می کند.
3.ماهوی بودن.اقتدار قدرت نیست بلکه چیزی است که قدرت را همراهی می نکد صفتی در موقعیت انسان است که قدرت را بر آن می افزاید.چیزی است که قدرت می آفریند اما خودش قدرت نیست.
4.عقلایی بودن.پایه اقتدارعقل و منطق است.دارنده اقتدار چیزی را صاحب است که می توان آن را توانایی استدلال دقیق توصیف کرد برای ارائه پاسخهای متقاعد کننده در مورد عملی که انجام می دهد یا گمان می کند باید دیگران انجام دهند.
5.مسئولیت.فرد یا گروهی از افراد دارنده اقتدار در سلسله مراتب روابط سیاسی جامعه در برابر دارندگان اقتدار عالی تر مسئول هستند .در نظام دموکراتیک داشتن مسئولیت از ویژگی های مهم اقتدار است.
4. مشروعیت
قدرت ،نفوذ و اقتدار تنها در صورت مشروع بودن ممکن است موثر باشد.امروزه در روابط سیاسی در نتیجه رشد فرهنگ و تمدن نقش اجبار کاهش یافته است.روندهای جدید سیاسی از روشهای غیر اجبارگر کنترل مانند نفوذ ،ترغیب ،رهبری،افکار عمومی و مانند آنها بهره می برد.مشروعیت پیش شرط قدرت است.
الف-معنی مشروعیت
مشروعیت به معنی قانونی بودن است.در اروپای سده های میانه این واژه را برای قانونی بودن قدرت بکار می رفت.بعدها دراشاره به روشهای سنتی اصول قانون اساسی و انطباق با سنتها بکار برده می شد.بعد مرحله ای فرا رسید که در آن عنصر رضایت بکار گرفته شد.در عصر حاضر هم ماکس وبر بیان داشت مشروعیت مبتنی بر باور است و از مردم اطاعت می طلبد.مشروعیت با باورهای اخلاقی یا رفتار مساعد مترادف نیست بلکه فقط پایه ای است برای توجیه اقدامات قدرتمندان.همه حکومتها می کوشند نشان دهند که اقداماتشان مشروع و بنابراین بر مردم الزامی است.
دردموکراسی مشروعیت اهمیت زیادی دارد زیرا دموکراسی بر رضایت مردم مبتنی است.در صورت نبودن مشروعیت حکومت اعتماد عمومی را از دست می دهد و قدرت صورت زور محض می یابد. به عقیده استرنبرگر مشروعیت بنیاد قدرت حکومت است که از یک سو حق فرمانروایی را


به حکومت می دهد و از سوی دیگر حکومت شوندگان را از چنین حقی آگاه می کند.به عقیده لیپست مشروعیت متضمن توانایی نظام به ایجاد و حفظ این باور است که نهادهای سیاسی موجود مناسبترین نهاد برای جامعه است.
پس می توان نتیجه گرفت که مشروعیت به معنی توانایی ایجاد و حفظ این اعتقاد است که نظام سیاسی موجود برای جامعه مناسب است وتوده ها باید بی اکراه از آن اطاعت کنند و تقدس آن را بپذیرند .
ب- منابع مشروعیت
به عقیده ماکس وبر مشروعیت سه منشا دارد:
1.سنت.مشروعیت ممکن است متکی بر اعتقاد گسترده به سنتهای دیرین و بر نیاز اطاعت از رهبرانی باشد که طبق سنتها اعمال اقتدار می کنند.
2.صفات شخصی ویژه.مبتنی بر هواخواهی ازتقدس ویژه و استثنایی یا خصلت قابل ستایش یک شخص باشد.

3.قانونیت.واگذاری قدرت بنا به قانون.آنچه بطور قانونی آنجا یافته مشروع دانسته می شود.
گریس جونز منابع مشروعیت نظام سیاسی انگلستان را بدین شرح می گوید:1.تداوم نهادهای سیاسی و اجتماعی2.سنت عدم خشونت3.باورهای دینی4.باور به ارزشها5.روند آزادی و یکدلی انتخاباتی6.جامعه هماهنگ و یکپارچه و تداوم سنتهای آن7.فرهنگ سیاسی انطباق پذیر
به عقیده فردریک منابع مشروعیت عبارتند از:1.دینی2.فلسفی و حقوقی3.سنتی4.تجربی5.روشی

پ-انواع مشروعیت

دیوید ایستون سه نوع مشروعیت را چنین توصیف می کند:
1.مشروعیت ایدئولوژیک.وقتی که منبع مشروعیت ایدئولوژی حاکم بر جامعه باشد.نظام سیاسی در واقع تجسم کمال مطلوبها هدفها و مقاصدی است که اعضای جامعه را در تفسیر راه کمک می کند.ایدئولوژی هدفهای نظام سیاسی را تصویر و اعلام می کند.
2.مشروعیت ساختاری.هر نظام سیاسی اصولی در مورد واگذاری قدرت سیاسی و اعمال اقتدار دارد و بر پایه این اصول از مردم می خواهد اعتبار ساختارها و هنجارهای رژیم را بپذیرد.اگر اعتبار ساختارها و هنجارهای رژیم پذیرفته شود مشروعیت ساختاری بوجود می آید.
3.مشروعیت شخصی.اگر رهبران شخصیت و رفتار برجسته ای داشته باشند و اگر مردم آنها را قابل اعتماد و علاقه مند و متوجه به مسائل خود بدانند آن را مشروعیت شخصی می نامند.
اگر وضعیت مشروعیت یک نظام سیاسی در خطر افتد آن نظام با بحران روبه رو می شود.اگر جامعه دچار بحران مشروعیت شود در نظام اجتماعی موجود هم تغییراتی بوجود می آید.بنابراین بحران مشروعیت بحران تغییر است.
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.

مفاهیم جدید علم سیاست 10 سال 7 ماه ago #36454

با تشکر
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
مدیران انجمن: سعید محمدی پور