جمعه, 10 فروردين 1403

 



موضوع: خلاصه فصل چهارم (آرایه های ادبی)

خلاصه فصل چهارم (آرایه های ادبی) 8 سال 7 ماه ago #118086

  • آذر مجدی
  • آذر مجدی's Avatar
  • آفلاين
  • دانشجو
  • ارسال ها: 4
  • Thank you received: 1
فصل چهارم (گوهر ادب فارسی)
آرایه های ادبی
استاد: معصومه مولایی
دانشجو: آذر مجدی
رشته معماری داخلی
تابستان 94












« آرايه هاي ادبي »
الف ) بديع ب ) بيان
الف ) بديع علمي است كه به باز شناسي آرايه هاي لفظي و معنوي مي پردازد .
آرايه هاي معنوي 2- بديع بر دو نوع است : 1- آرايه هاي لفظي
آرايه هاي لفظي : يعني زيبايي كلام كه با لفظ انجام مي شود .
آرايه هاي لفظي عبارتنداز : واج آرايي ، سجع ، ترصيع ، جناس ، قلب ، ملمع .
واج آرايي ( نغمه ي حروف ) : تكرار يك واج ( صامت يا مصوت ) است ، در كلمه هاي يك مصراع يا يك بيت يا عبارت نثر به گونه اي كه كلام را آهنگين مي كند و آفريننده ي موسيقي دروني باشد و بر تاثير سخن بيافزايد اين تكرار آگاهانه ي واج ها را « واج آرايي » گويند .
مثال : خيزيد و خز آريد كه هنگام خزان است باد خنـك از جـانب خـارزم وزان اسـت
توضيح : در اين بيت تكرار واج « خ » و « ز » باعث ايجاد موسيقي دروني شده است .
توجه : در زبان فارسي بيست و نه واج داريم / ( بيست و سه صامت و شش مصوت )
صامت ها همان حروف الفباي فارسي هستند و مصوت ها « ـــ » و « ا » ، « ي » ، « و » مي باشند .

سجع : آوردن كلماتي در پايان جمله هاي نثر كه در وزن يا حرف يا حرف آخر يا هر دو ( وزن و حرف آخر ) با هم يكسان باشد .
نكته 1 : سجع در كلامي ديده مي شود كه حداقل دو جمله باشد يا دو قسمت باشد .
نكته 2 : سجع باعث آهنگين شدن نثر مي شود به گونه اي كه دو يا چند جمله را هماهنگ سازد .
نكته 3 : سجع در نثر حكم فافيه در شعر را دارد .
نكته 4 : اگر در پايان جمله ها كلمات تكراري وجود داشته باشد ، سجع پيش از آن مي آيد .
مثال : الهي اگر بهشت چون چشم و چراغ است بــي ديــدار تــو درد و داغ اســت
نكته 5 : گاهي در جملات سجع ممكن است افعال به قرينه ي لفظي يا معنوي حذف شوند .
مثال 1 : منت خداي را عـزووجل كه طاعتـش موجب قـربت است و به شكر اندرش مزيد نعمت . ( فعل « است » به قرينه ي لفظي حذف شده است . )
مثال 2 : خـلاف راه صواب است و نقض راي اولـوالالباب « است » (حذف لفظي ) ذوالفقـار علي در نيـام ( باشد ) و زبان سعدي در كام « باشد » ( حذف معنوي ) .
توضيح : فعل « باشد » در دو جمله ي پاياني به قرينه ي معنوي حذف شده است .
توجه : به نثر مسجع ، نثر آهنگين نيز مي گويند .


« انواع سجع »
الف ) سجع متوازن : آن است كه كلمات سجع فقط در وزن اشتراك داشته دارند .
مثال : ملك بي دين باطل است و دين بي ملك ضايع .
توضيح : هر دو كلمه داراي هجاي بلند مي باشند لذا هم وزن اند .
مثال : هرکه با بدان نشیند نیکی نبیند گره گشای هر بندی آموزنده ی هرپندی ..
ب ) سجع مطرف : آن است كه كلمات سجع فقط در حرف يا حروف پاياني با هم اشتراك دارند .
مثال : محبت را غايت نيست از بهر آنكه محبوب را نهايت نيست .
توضيح : كلمه ي « غايت » داراي دو هجا و كلمه ي « نهايت » داراي سه هجا مي باشد پس دو كلمه هم وزن نيستند بلكه فقط در حرف آخر مشترك اند .
ج ) سجع متوازي : به سجعي گفته مي شود كه كلمات سجع هم در حرف پاياني و هم در وزن يكسان مي باشند .
مثال : فلان را اصلی است پاک وطنین است صاف ؛ دارای گوهری است شریف وصاحب طبعی است کریم




جناس
آوردن كلماتي است در شعر و نثر كه از نظر معني كاملاً متفاوت اند اما از نظر شكل ظاهري و تلفظ و گاهي اختلافشان فقط در يك واج است

« انواع جناس »
الف) جناس تام : آن است كه دو كلمه جناس از نظر شكل ظاهري و تلفظ كاملاً يكسان ، اما از جهت معني با هم فرق دارند .
مثال : عشـق شـوري در نهـاد ما نهـاد جـان مـا در بوتــه ي سـودا نهــاد
وجود و سرشت قرارداد
بهـرام كه گور مي گرفتي همه عمر ديدي كه چگونه گور بهـرام گرفت
گور خر قبر
كار پاكان را غيـاس از خـود مگير گر چه باشد در نوشتن شير ، شير
شير خوردني نام حيوان
نكته : جناس هم در شعر و هم در نثر به كار مي رود
)- جناس ناقص اختلافي -جناس ناقص حركتي جناس ناقص افزايشي - ) جناس ناقص ب:
- جناس ناقص اختلافي : آن است كه دو كلمه جناس در حرف اول ، وسط يا آخر با هم اختلاف داشته باشند .
مثال : تنگ است خانه ما را تنگ است اي برادر بر جاي ما بيگانه ننگ است اي برادر ( براي حرف اول )
چوك زشاخ درخت خـويشتن آويختـه زاغ سيـه بـر دو بـال غاليه آميخته ( براي حرف وسط )

- جناس ناقص حركتي : آن است كه دو كلمه جناس علاوه بر معني در حركت ( مصوت كوتاه ) نيز با هم اختلاف دارند .
مثال ايـن چـه ژاژ است چه كفر است و فشار پنبـــه اي در دهـــان خـــود فشــار
- جناس ناقص افزايشي : آن است كه دو كلمه جناس علاوه بر معني ، در تعداد حروف نيز متفاوت اند بطوري كه يكي از كلمات جناس حرفي در اول ، وسط يا آخر نسبت به كلمه هاي ديگر اضافه دارد
آن است كه نويسنده با جابه جا كردن اجزاي يك تركيب وصفي يا اضافي ، تركيب تازه و زيبايي را با معاني جديد به وجود به وجود آورد و به كنار هم قرار دادن اين دو تركيب به كلام خويش ارزش هنري ببخشد .
مثال : حافظ مظهر روح اعتدال و اعتدال روح اقوام ايراني است .
نكته : گاهي ممكن است اجزاي تشكيل دهنده ي آرايه « قلب » بصورت يك تركيب وصفي يا اضافي نباشد .


آرايه هاي معنوي
يعني زينت و زيبايي كلام كه از طريق معني حاصل شود .
آرايه هاي معنوي عبارتنداز : مراعات نظير ، تضاد ، متناقض نما ، حس آميزي ، تلميح ، تضمين ، اغراق ، ايهام ، ايهام تناسب ، تمثيل ، ارسال المثل ، اسلوب معادله ، حسن تعليل ، لف و نشر .

مراعات نظير ( تناسب)
اگر گوينده در كلام خويش مجموعه اي از كلمات را بياورد كه به نوعي با هم تناسب و ارتباط داشته باشند ، آن را مراعات نظير گويند .
نكته : تناسب ميان كلمات مي تواند از نظر جنس ، نوع ، مكان ، زمان ، همراهي و ... باشد .
نكته : بيشترين كاربرد مراعات نظير در شعر است اما گاهي در نثر هم ديده مي شود .
مثال : رود شــاخ گـل در بر نيلوفر بـرقصــد به صـد نـاز گلنـار ها
( شاخ ، گل ، نيلوفر و گلنار ــــ مراعات نظير )
نكته : آرايه هاي مراعات نظير ممكن است بين دو كلمه يا بيشتر اتفاق بيفتد .

تضاد ( طباق)
آوردن دو كلمه ي متضاد در سخن به گونه اي كه سبب زيبايي كلام گردد .
نكته : تضاد هم در شعر و هم در نثر بكار مي رود .
مثال : صبح اميد كه بد معتكف پرده ي غيب گو بـرون آي كه كـار شب تار آخر شد
1 2 2 1
نكته : فعل ها نيز مي توانند آرايه تضاد را به وجود آورند .
پروردگارا ! از خصلت طمع كه دنائت آورد و آبرو ببرد ... مثال :


تناقض ( پارادوكس)

آن است كه در كلام دو امر متضاد را به يك چيز نسبت بدهيم به گونه اي كه ظاهراً وجود يكي نقض وجود ديگري باشد . شاعر اين امر متضاد را چنان هنرمندانه به كار مي برد كه قابل پذيرش است .
مثال : جامه اش شولاي عريان است .
توضيح : واژه شولا به معني « لباس » ، كه براي پوشيدن بدن است و وقتي با « عرياني » همراه مي شود معني ضديت خود را از دست مي دهد .

حس آميزي
آميختن دو حس است در يك كلام به گونه اي كه از يك حس به جاي حس ديگر استفاده شود . و اين آميختگي سبب زيبايي سخن گردد .
مثال : ببين چه مي گويم .
توضيح : شما سخن را با حس شنوايي در مي يابيد اما گويند از شما مي خواهد سخن او را ببينيد كه به اين آميختگي حس ها ، « حس آميزي » مي گويند .
مثالهاي ديگر : خبر تلخي بود- روشني را بچشيم - با مزه نوشتن - آواي سبك و لطيف .

تلميح
آن است كه گويند در ضمن كلام خويش به آيه ، حديث ، داستان ، واقعه ي تاريخي ، اسطوري و افسانه اي اشاره داشته باشد .
مثال : آسمـان بار امانت نتوانست كشيد قـرعه ي فـال به نـام من ديوانه زدن
توضيح : اشاره به آيه ي « انا عرضنا الامانه علي السموات و الارض ... . »
نكته : گاهي در آرايه ي تلميح ، آرايه ي مراعات نظير هم به كار مي رود .
مثال : بيستون بر سر راه است ، مباد از شيرين خبـري گفتـه و غمگيـن دل فرهاد كنيد


تضمين
آن است كه شاعر يا نويسنده در ميان كلام ( شعر يا نثر ) خود آيه ، حديث ، مصراع يا بيتي را از شاعر ديگر عيناً بياورد .
نكته : اگر بيت يا مصراعي از شاعر ديگر به عنوان تضمين بياورد معمولاً نام آن شاعر به گونه اي ذكر مي شود .
نكته : معمولاً عبارت تضمين شده داخل گيومه قرار مي گيرد .
هدف از تضمين :
- اعتبار بخشيدن به سخن
- خلاصه كردن مفاهيم گسترده و طولاني
- ضمانت براي اثبات ادعا
مثال : چـه زنـم چو نـاي هـردم زنـواي سـاز او دم كه لسان غيب خوشتر بنوازد اين نوا را
« همه شب در اين اميدم كه نسيم صبحگاهي بـه پيـام آشنـايي بنـوازد ايـن نـوا را »
توضيح : بيت دوم اين شعر را شهريار از حافظ تضمين كرده است .


اغراق
آن است كه در وصف و ستايش يا ذم و نكوهش كسي يا چيزي افراط و زياده روي كنند ، چندان كه از حد عادت و معمول بگذرد .
نكته 1 : اغراق هم در شعر و هم در نثر كاربرد دارد .
نكته 2 : اغراق مناسب ترين آرايه براي تصوير كشيدن يك دنياي حماسي است .
نكته 3 : زيبايي اغـراق در اين است كه غيـر ممكن را طـوري ادا مي كنـد كه ممكن و درست به نظر مي رسد .
مثال : شـود كوه آهـن چو درياي آب اگـر بشنـود نـام افـراسيـاب


ايهام
ايهام در لغت به معناي درشك و گمان افكندن است اما در اصطلاح علم بديع ، آوردن واژه اي است با حداقل دو معني مناسب كلام يكي نزديك به ذهن و ديگري دور از ذهن باشد و معمولاً مقصود شاعر معني دور آن است و گاهي نيز هر دو معني مورد نظر مي باشد .
نكته 1 : ايهام نوعي بازي با ذهن است به گونه اي كه ذهن را بر سر دوراهي قرار مي دهد .
نكته 2 : انتخاب يكي از دو معني ايهام در يك لحظه بر ذهن دشوار است و اين امر باعث لذت بيشتر خواننده مي شود .
نكته 3 : شرط شناخت ايهام در آن است كه خواننده معاني مختلف يك واژه را بداند .
مثال : حكايت لـب شيرين كلام فرهاد است شكنج طره ي ليلي مقام مجنون است
توضيح : واژه « شيرين » دو معني دارد : 1- خوشمزه و گوارا 2- نام معشوقه ي فرهاد

ايهام تناسب : به كار گيري واژه اي با حداقل دو معني كه يك معني آن مورد نظر شاعر و پذيرفتني است و معني ديگر با كلمه يا كلماتي از بيت يا عبارت تناسب دارد .
نكته : ايهام تناسب مجموعه اي از ايهام و مراعات نظير است .
مثال 1 : چـون شبنم افتـاده بـدم پيش آفتاب مهرم به جان رسيد و به عيوق بر شدم
توضيح : واژه ي « مهر » ايهام تناسب دارد ، چون معني مورد نظر شاعر عشق و محبت است اما غير از اين معني واژه ي « مهر » به معني خورشيد است كه در اين صورت با واژه هاي « عيوق و آفتاب » تناسب دارد .
مثال 2 : گـر هـزار اسـت بلبـل اين بـاغ همـه را نغمـه و تـرانه يكـي اسـت
توضيح : واژه ي « هزار » به دو معني است : 1- بلبل 2- عدد هزار كه در اين جا منظور شاعر معني دوم است اما غير از معني فوق كلمه ي « بلبل » با كلماتي چون « باغ ، نغمه و ترانه » تناسب دارد .



تمثيل
آن است كه شاعر يا نويسنده به تناسب سخـن خـويش ، حكايـت ، داستـان يا نمونه و مثالي را ذكر مي كند تا از اين طريق ، مفاهيم و نظريات خود را به خواننده يا شنونده منتقل نمايد و آنچه در اين ميان مهم است نتيجه ي تمثيل مي باشد كه مي تواند سرمشقي براي موارد متفاوت باشد .
نكته : در اين داستان ها و حكايات ( تمثيل ها ) هر يك از حيوانات يا اشيا و جمادات نماد و نشانه ي چيزي هستند .
مثلاً در درس عبرت از كتاب سال اوّل شير نماد حق و قدرت مطلق ، گرگ نماد انسان هاي خود بين و گستاخ و روباه نماد انسان هاي عبرت پذير و تسليم شده مي باشند .
در كتاب پيش دانشگاهي مبحث حسب حال درسهاي ( افسانه ي عاشقي و تسلي خاطر ) هر دو داستاني تمثيلي است كه اوّلي ، شاعر با آوردن داستاني تمثيلي اين نكته را يادآور شده است : « انسان بايد از موحبت عشق بر خوردار باشد ودر داستان تسلي خاطر جامي در پي آن است كه اين نكته ي عرفاني را متذكر شود : « خاطر از ياد معشوق پر كرد . »

اسلوب معادله
آن است كه شاعر دو مصراع يك بيت را به گونه اي هنرمندانه بيان كند كه در ظاهر هيچ گونه ارتباطي با يكديگر ندارد اما وقتي به دو مصراع خوب دقت كنيم در مي يابيم كه مصراع دوم در حكم مصداقي براي مصراع اوّل است تا جايي كه مي توان جاي دو مصراع را عوض كرد و ميان آن ها علامت مساوي گذاشت و اين ارتباط معنايي نيز بر پايه ي تشبيه استوار است .
مثال 1 : عيب پاكان زود بر مردم هويدا مي شود موي اندر شير خالص زود پيدا مي شود
مثال 2 : محـرم اين هوش جز بي هوش نيست مرزبـان را مشتـري جـز گـوش نيــست



حسن تعليل
آن است كه شاعر يا نويسنده براي سخن خود دليلي زيبا و شاعرانه مي آورد به گونه اي كه اين دليل ادبي قدرت قانع كردن مخاطب را دارد . و اين علّت سازي مبتني بر تشبيه است .
نكته : دليلي كه شاعر براي ادعاي خود مي آورد در حقيقت دليلي واقعي و عقلاني نيست بلكه دليلي است بر پايه ي ذوق و احساس شاعرانه .
مثال 1 : نفحات صبح داني زچه روي دوست دارم كه به روي دوست ماند كه برافكند نقابي
توضيح : شاعر دليل دوست داشتن روشني صبح را در اين مي داند كه به چهره ي معشوق او مي ماند آنگاه كه نقاب از چهره بر مي دارد .
مثال 2 : از صوفي پرسيدن هنگام غروب خورشيد چرا زرد رو است ؟ گفت : از بيم جدايي

لف و نشر
لف در لغت به معني پيچيدن و نشربه معني پراكندن است اما در اصطلاح ادب آوردن دو يا چند كلمه است در بخشي از كلام كه توضيح آن ها در بخش ديگر آمده است .
نكته 1 : كلماتي كه در بخش اوّل مي آيند ، « لف » و كلمـاتي كـه به عنـوان توضيـح در بخـش دوم مي آيند ، « نشر » نام دارند .
نكته 2 : هرگاه نظم و ترتيب بين كلمات « لف و نشر » رعايت شده باشد ، آن را « لف و نشر مرتب » گويند و در غير اين صورت « لف و نشر مشوش » خوانده مي شود .
مثال 1 : تا رفتنش ببينـم و گفتنش بشنـوم از پاي تا به سر همه صمع و بصر شدم
توضيح : واژه هاي « ببينم » و « بشنوم » لف است . و دو واژه ي « سمع و بصر » نشر قرار گرفته است . چون كلمات « نشر» به ترتيب براي توضيح كلمات « لف » قرار نگرفته اند ، لذا به آن « لف و نشر مشوش » گويند . ( بصر شدم تا ببينم ، سمع شدم تا بشنوم )
مثال 2 : دو كس دشمن ملك و دينند : پادشاه بي حلم و زاهد بي علم .
توضيح: دوتركيب « دشمن ملك و دشمن دين » لف و دوتركيب « پادشاه بي حلم و زاهد بي علم» نشر هستند . لذا چون توضيح « نشر » با « لف » برابر است . آن را « لف و نشر مرتب » گويند . ( پادشاه بي حلم دشمن ملك و زاهد بي علم دشمن دين هستند.)



ب : بيان
بيان شاخه اي از آرايه هاي ادبي است و به واسطه اي آن شناخته مي شود كه يك معني را چگونه به طريق مختلف مي توان ادا كرد .
بيان شامل مباحث : تشبيه ، استعاره ، مجاز و كنايه .
تشبيه
يعني مانند كردن چيزي به چيز ديگر كه به جهت داشتن صفت يا صفاتي با هم مشترك باشند .
هر تشبيه داراي چهار ركن يا پايه است :
1- مشبه : كلمه اي كه آن را به كلمه اي ديگر تشبيه مي كنيم .
2- مشبه به : كلمه اي كه كلمه ي ديگر به آن تشبيه مي شود .
3- ادات تشبيه : كلمات يا واژه هايي هستند كه نشان دهنده ي پيوند شباهت مي باشند و عبارتنداز : همچون ، چون ، مثل ، مانند ، به سان ، شبيه ، نظير ، همانند ، به كردار و ... .
4- وجه شبه : صفت يا ويژگي مشترك بيت مشبه و مشبه به مي باشد . ( دليل شباهت )
مثال : علي مانند شير شجاع است .
مشبه ادات مشبه به وجه شبه
نكته : « مشبه » و « مشبه به » طرفين تشبيه نام دارند . كه در تمام تشبيهات حضور دارند اما « ادات تشبيه » و « وجه شبه » مي توانند در يك تشبيه حذف شوند. كه در اين صورت تشبيه با داشتن دو ركن « مشبه » و « مشبه به » بر قرار است .
مثال : دل همچو سنگت ، اي دوست به آب چشم سعدي عجـب اسـت اگـر نگـردد كه بگردد آسيابي
توضيح : دل به سنگ تشبيه شده است اما وجه شبه « سختي » در اين بيت نيامده است .
نكته : در تشبيـه وقتي كه « وجـه شبه » و « ادات تشبيه » حـذف شود ، به آن « تشبيه بليغ » مي گويند . ( تشبيه بليغ زيباترين و رساترين تشبيه است . )
مثال : دلش سنگ است .
مشبه مشبه به
نكته 1 : در تشبيه هميشه وجود وجه شبه در « مشبه به » قويتر و بارز تر است كه ما « مشبه » را در داشتن وجه شبه به آن تشبيه مي كنيم .
نكته 2 : هر چه اركان تشبيه كمتر باشد تشبيه ادبي تر است . ( البته داشتن مشبه و مشبه به الزامي است )
نكته 3 : هرگاه در تشبيه بليغ ، يكي از طرفين تشبيه ( مشبه يا مشبه به ) به ديگري اضافه ( مضاف اليه) شود . به آن « اضافه ي تشبيهي » يا « تشبيه بليغ اضافي » مي گويند . در غير اين صورت ، تشبيه بليغ اضافي است .
توجه : اين نوع تشبيه در كتاب هاي درسي بيشترين كاربرد را دارد .
مثال : صبح اميد كه بد معتكف پرده ي غيب گـو بـرون آي كه كـار شب تـار آخـر شد
اضافه ي تشبيهي اضافه ي تشبيهي
توضيح : اميد به صبح تشبيه شده و غيب به پرده .
تركيباتي مثل : درخت دوستي ، هماي رحمت ، لب لعل ، كيمياي عشق ، خانه ي دنيا ، فرعون تخيل ، نخل ولايت و ... اضافه ي تشبيهي محسوب مي شوند .
توجه : دانش آموزان عزيز ! ياد گيري انواع تشبيه براي رشته هاي رياضي و تجربي ( غير انساني ) چندان ضرورني ندارد . اما از آنجايي كه دو نوع از تشبيه در كتب درسي شما بيشترين كاربرد را دارد ، لذا اشاره اي مختصر به آن ها مي كنيم .
1- تشبيه مفرد : تشبيهي كه هر يك از « مشبه » يا « مشبه به » آن ، يك ، چيز است و « وجه شبه» آن از همان يك چيز گرفته مي شود . ( شباهت آن ها فقط در يك چيز است )
مثال : دانش اندر دل چراغ روشن است .
مشبه مشبه به وجه شبه
توضيح : در اين مثال وجه شبه ( روشني از يك كلمه چراغ ) استخراج شده است .
يادآوري : تمامي مثالهايي كه تاكنون براي شما ذكر كرديم ، از همين نوع تشبيه مي باشند .
2- تشبيه مركب : آن است كه هريك از « مشبه » يا « مشبه به » دو يا چند چيز هستند و وجه شبه نيز از دو يا چند چيز گرفته مي شود .
مثال : ديـده ي اهـل طمـع به نعمـت دنيـا پـر نشـود همچنـانكه چـاه به شبنـم
مشبه وجه شبه مشبه به
توضيح : « مشبه » تركيبي از دو چيز است ( ديده ي اهل طمع و نعمت دنيا ) و « مشبه به » نيز دو چيز است ( چاه و شبنم ) به اين معني : همانطور كه چاه با شبنم پر نمي شود ، چشم حريصان نيز با نعمت دنيا سير نمي شود .
نكته : در تشبيه مركب در حقيقت يك شكل كلي به شكل كلي ديگر همانند مي شود .



استعاره
استعاره در لغت به معني عاريت گرفتن و عاريت خواستن است امّا در اصطلاح استعاره نوعي تشبيه است كه درآن يكي از طرفين تشبيه ( مشبه يا مشبه به ) را ذكر و طرف ديگر را اراده كرده باشند .
نكته : اصل استعاره بر تشبيه استوار است و به دليل اينكه در استعاره فقط يك ركن از تشبيه ذكر مي شـود و خواننده را به تلاش ذهني بيشتري وا مي دارد ، لذا استعاره از تشبيه رساتر ، زيباتر و خيال انگيز تر است .
انواع استعاره : با توجه به اينكه در استعاره يكي از طرفين تشبيه ذكر مي شود ، آن را بر دو نوع تقسيم كرده اند . 1- استعاره ي مصرحه 2- استعاره ي مكنيه

استعاره ي مصرحه ( آشكار ) : آن است كه « مشبه به » ذكر و « مشبه » حذف گردد . ( در واقع مشبه به جانشين مشبه مي شود . )
مثال 1 : اي آفتاب خوبان مي جوشد اندرونم يك ساعتم بگنجان در سايه ي عنايت
توضيح : « آفتاب خوبان » استعاره براي معشوق است . ( آفتاب خوبان « مشبه به » كه ذكر شده و معشوق « مشبه » حذف شده است . )
مثال 2 : صدف وار گوهر شناسان را دهان جز به لؤلؤ نكردند باز
توضيح : « لؤلؤ » استعاره از سخنان با ارزش است . ( لؤلؤ « مشبه به » ذكر شده و سخنان با ارزش « مشبه » كه حذف شده است . )

استعاره مكنيه : آن است كه « مشبه » به همراه يكي از لوازم و ويژگي « مشبه به » ذكر گردد و خود « مشبه به » حذف شود .
نكته 1 : گاهي لوازم يا ويژگي « مشبه به » در جمله به « مشبه » نسبت داده مي شود .
مثال : مرگ چنگال خود را به خون فلاني رنگين كرد .
توضيح : « مرگ » را به « گرگي » تشبيه كرده است كه چنگال داشته باشد اما خود « گرگ » را نياورد و « چنگال » كه يكي از لوازم و ويژگي گرگ است به آن ( مرگ ) نسبت داده است .
نكته2 : گاهي لوازم يا ويژگي « مشبه به » در جمله به « مشبه » اضافه مـي شود كه در ايـن صـورت « اضافه ي استعاري » است .
مثال 1 : سر نشتر عشق بر رگ روح زدند يك قطره از آن چكيد و نامش دل شد
توضيح : « روح » را به بدني تشبيه كرده كه « رگ » داشته باشد و « رگ » را كه يكي از ويژگي هاي « مشبه به »است به « روح » اضافه كرده است .
مثال 2 : مردي صفاي صحبت آيينه ديده از روزن شب شوكت ديرينه ديده
اضافه استعاري
توضيح : « شب » را به اطاقي تشبيه كرده كه « روزن يا پنجره » داشته باشد و « روزن » را كه يكي از ويژگيهاي « مشبه به » بود به « شب » اضافه كرده است .
نكته : جمله اي كه در آن آرايه استعاره به كار رفته ادبي تر است ، نسبت به جمله اي كه داراي آرايه تشبيه است .
نكته : در اضافه ي استعاري « مضاف » در معني حقيقي خود بكار نمي رود و ما « مضاف اليه » را به چيزي تشبيه مي كنيم كه داراي جزء يا اندامي است ولي چنين جزء و اندام كه « مضاف » است براي « مضاف اليه » يك واقعيت نيست بلكه يك تصور و فرض است .
مثال : دست روزگار ــــــــــ دست براي روزگار يك تصور و فرض است .
روزن شب ـــــــــــــ روزن يا پنجره اي براي شب يك تصور است و وافعيت ندارد .
نكته ي مهم : در استعاره مكنيه چنانچه مشبه به ، انسان باشد ، به آن « تشخيص » گويند .

تشخيص ( آدم نمايي ، انسان انگاري ، شخصيت بخشي )
نسبت دادن حالات و رفتار آدامي به ديگر پديده هاي خلقت است . ( دادن شخصيت انساني به موجوداتي غير از انسان )
مثال1 : برگ هاي سبز درخت در وزش نسيم به رقص در مي آيند .
توضيح : رقصيدن يكي از حالات و رفتار انساني است كه در اين جا به برگهاي درخت نسبت داده شده است .
مثال2 : سحر در شاخسار بوستاني چه خوش مي گفت مرغ نغمه خواني
نكته : هر موجودي غير از انسان در كلام « منادا » قرار گيرد آن كلام داراي تشخيص است .
مثال : اي ديو سپيد پاي در بند اي گنبد گيتي اي دماوند
نكته : همانطور كه اشاره شد استعاره مكنيه اي كه ، مشبه به آن « انسان » باشد ، تشخيص خواهد بود چه به صورت تركيب اضافي باشد يا غير اضافي .
مثال : ابر مي گريد و مي خندد از آن گريه چمن .
1 1 2 2
توضيح : در مثال فوق دو تشخيص به كار رفته است ،گريه را به ابر نسبت داده است و خنده را به چمن .
توجه : تركيباتي نظير : دست روزگار ، پاي اوهام ، دست اجل ، قهقه ي قشنگ ، حيثيت مرگ ، زبان سوسن ، دهن لاله و ... همگي اضافه ي استعاري مكنيه ( تشخيص ) هستند .
نكته : همه ي تشخيص ها استعاره ي مكنيه مي باشند ، اما استعاره مكنيه زماني تشخيص است كه « مشبه به » آن انسان باشد .
مثال 1 : اختر شب در كنار كوهساران ، سر خم مي كند .
مثال 2 : ديده ي عقل مست توچرخه ي چرخ پست تو .
مثال 3 : به صحرا شدم عشق باريده بود .
توضيح : در مثال(1) اختر شب به « انساني » تشبيه شده كه سرش را خم مي كند اما خود « انسان » مشبه به است ، نيامده است .
در مثال (2) عقل را به انساني تشبيه كرده و « ديده» كه يكي از ويژگي هاي انسان است به آن اضافه شده اما در مثال (3) عشق را به باراني تشبيه كرده كه ببارد .
تذكر : همان طور كه گفته شد چون مثال(1) و (2) « مشبه به» آن ها انسان بوده داراي استعاره مكنيه و تشخيص است اما در مثال (3) « مشبه به » باران است ، لذا فقط استعاره ي مكنيه داريم .

اضافه ي اقتراني
با توجه به اين كه اضافه ي اقتراني شباهت زيادي به اضافه ي استعاري دارد ، براي شناخت اين دو نوع استعاره از يكديگر ، اضافه اقتراني را توضيح مي دهيم :
اضافه ي اقتراني : آن است كه وجود « مضاف » براي « مضاف اليه » يك واقعيت باشد . برعكس اضافه ي استعاري كه وجود « مضاف » براي « مضاف اليه » يك واقعيت نيست .
مثال : حسين دست دوستي به من داد .
توضيح : دست را به قصد دوستي به من داد كه « دست » براي نشان دادن دوستي يك واقعيت است .
نكته : براي تشخيص آسان اضافه اقتراني از اضافه ي استعاري ، مي توان از دو شيوه استفاده كرد:
1- كافي است كه بدانيد در اضافه ي اقتراني ، مضاف اليه عملي است كه مضاف انجام مي دهد.
مثال1: پروردگارا ! روا مدار كه به حريم اجتماع پاي تعدي و تجاوز بگذارند.
مثال2: پروردگارا ! مگذار دامان وجودم به پليدي هاي گناه بيالايد.
توضيح: در مثال اول تعدي و تجاوز عملي است كه « پا » انجام مي دهد ؛ولي در مثال دوم، چنين رابطه اي برقرار نيست بلكه« وجود » را به لباسي تشبيه كرده ايم كه دامن داشته است.
2- بين دو جزء اضافه ي اقتراني ( مضاف و مضاف اليه ) مي توان عبارت « از روي » را قرار دادو يك جمله ساخت.
مثال : در اضافه ي « دست ارادت » -- دست را از روي ارادت دراز كرد .
توجه: تركيباتي نظير : دست محبت، پاي ارادت، چشم احترام ، ديده ي محبت ، گوش توجه ، چشم اعتنا ، پاي بطلان ، قلم عفو و ... اضافه ي اقتراني مي باشند كه بين همه ي اين تركيبات اضافي ، مي توان « از روي » را قرار داد .

مجاز
مجاز به كار بردن واژه اي است در غير معني حقيقي به شرط وجود قرينه .
قرينه در مجاز: نشانه است كه به كمك آن مي توان معني غير حقيقي كلمه اي را فهميد.
مثال1 : ايران در بازي هاي آسيايي شركت مي كند.
توضيح : كلمه ي « ايران » مجاز از يك تيم ورزشي از ايران است و « شركت در بازي » قرينه است كه به ما كمك مي كند تا بفهميم كه منظور از كلمه ايران كشور ايران نيست .
مثال 2: سينه خواهم شرحه شرحه از فراق تا بگويم شرح درد اشتياق
توضيح :كلمه ي سينه مجاز از انسان عاشق است .
نكته: از آنجا كه در استعاره لفظ در معناي حقيقي خود به كار نمي رود ، لذا هر استعاره اي نوعي مجاز است .پس هر مجازي استعاره نيست اما همه ي استعاره ها مجاز است .
كنايه
كنايه در لغت به معناي پوشيده سخن گفتن است و در اصطلاح سخني است كه داراي دو معني دور و نزديك است . كه معني نزديك آن مورد نظر نيست اما گوينده جمله را چنان تركيب مي كند و به كار مي برد كه ذهن شنونده از معني نزديك به معني دور منتقل مي شود.
نكته: در كنايه الفاظ همه خقيقي اند اما مقصود گوينده معناي حقيقي و ظاهري آن نيست.
نكته: كنايه معمولا در يك جمله يا يك تركيب به كار مي رود .
مثال 1 : هنوز از دهن بوي شير آيدش.
توضيح: كنايه از اين كه هنوز بچه است و بارز ترين نشانه ي بچگي همان شير خوردن است .
مثال 2 : كه رهام را جام باده است جفت.
توضيح :كنايه از اين كه رهام عياش و خوشگذران است و مرد جنگ نيست.
مثال 3: ببايد زدن سنگ را بر سبوي.
توضيح: سنگ را بر سبو زدن كنايه از آزمايش و امتحان كردن است.

عباراتي نظير : دست و پا كردن ، روي كسي را به زمين انداختن ، شكم را صابون زدن ، بند از بند گشودن ، زبان در كشيدن ، عنان گران كردن ، دهان دوختن ، پاي در دامن آوردن ، سر زخاك بر آوردن ، دست ندادن ، دست به سياه و سفيد نزدن ، دست روي دست گذاشتن و ...همه كنايه هستند.
پيوست:
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
مدیران انجمن: معصومه مولایی