سه شنبه, 29 اسفند 1402

 



مفهوم‌شناسي فرهنگ، ضرورت مهندسي فرهنگي

مفهوم‌شناسي فرهنگ، ضرورت مهندسي فرهنگي

  • مقدمه
واحد13طرح موضوع مهندسي فرهنگي از طرف مقام معظم رهبري نه تنها بيانگر اهميت فرهنگ و شيوه مهندسي آن در سطح مديريت كلان اجتماعي است بلكه به نوعي نشان‌دهنده موضع شفاف و بدون ابهام ايشان در قبال نقش دولت در بخش فرهنگ است. از اين رو ديگر نبايد در بدنه مديريتي و كارشناسي كشور هنوز بر سر اين موضوع كه آيا دولت در قبال فرهنگ جامعه مسئوليت دارد يا خير ابهاماتي باقي‌مانده باشد. رهبري نظام ج. 1. 1. مدبرانه و شجاعانه موضوع مهندسي فرهنگي كشور را مطرح نمودند و به درستي نيز شوراي عالي انقلاب فرهنگي را مسؤول طراحي اين نقشه عظيم نمودند. با اين حال شايد اين سؤال مطرح گردد كه چرا در طول چندين سال گذشته نه در شوراي عالي انقلاب فرهنگي و نه در هيچ كدام از مراكز فرهنگي كشور اقدامي جدي جهت طراحي الگوي مطلوب نظام فرهنگي كشور انجام نشده است و اگر برخي از موسسات پژوهشي نيز دستاوردي در اين زمينه داشته‌اند مورد توجه اساسي واقع نگرديده است؟ در پاسخ به اين سؤال فقط همين نكته كافي است كه بعد از گذشت سه دهه از پيروزي انقلاب اسلامي كه البته داراي ماهيت فرهنگي است هنوز بر سر مفهوم و تعريف فرهنگ اجماعي حاصل نگرديده است و البته دور از واقعيت نيست اگر بگوييم بسياري از مسؤولان و مديران فرهنگي كشور با بحث چيستي فرهنگ و چگونگي تجلي آن در عرصه جامعه به طور بايسته مرتبط نيستند.
از اين رو طرح موضوع مهندسي فرهنگي نه تنها فرصتي ارزشمند جهت طرح چنين مباحثي است بلكه مي‌توان در چنين فضايي بحث‌هاي مرتبط با حوزه فرهنگ و مهندسي فرهنگي جامعه را كه سال‌هاست در محافل علمي جهان پيگيري مي‌شود در چارچوب ارزش‌ها و باورهاي ايران اسلامي بومي نمود. در اين راستا اين مقاله عمدتاً به بحث مفهوم‌شناسي فرهنگ و عناصر و اجزاء آن خواهد پرداخت و به طور دقيق عنصرهاي دخيل و تأثيرگذار در بحث مهندسي فرهنگي را مورد بررسي و مطالعه قرار مي‌دهد. بنابراين ابتدا ضرورت مهندسي فرهنگي بحث مي‌گردد و سپس چيستي فرهنگ و كليه عناصر دخيل در آن مورد كنكاش علمي قرار خواهد گرفت. با اين حال به رغم گستردگي موضوع و فقدان پيشينه پژوهشي مناسب، پژوهشگر صرفاً قادر است به طور گزينشي فقط به بخش محدودي از اين بحث مهّم بپردازد و البته به دليل اهميت فراوان چگونگي برداشت صاحب‌نظران از مفهوم فرهنگ بحث چيستي فرهنگ و مفهوم‌شناسي آن را در اولويت قرار داده است. بحث مفهوم‌شناسي فرهنگ و شناخت اجزاء و عناصر سازنده آن مهمترين بحث مهندسي فرهنگي تلقي مي‌گردد. چرا كه بدون درك صحيح از بلوك‌هاي سازنده فرهنگ و بدون آگاهي از اجزاء مادّي و معنوي يك فرهنگ هرگز نمي‌توان سخن از فعاليّت فرهنگي، برنامه‌ريزي فرهنگي، ساماندهي فرهنگي و يا كلاً مهندسي فرهنگي به ميان آورد. در اين مقاله جامعيّت فرهنگ و حضور آن در كليه عرصه‌هاي سياسي و اجتماعي مورد بحث قرار مي‌گيرد و دقيقاً ارتباط ميان باورها، عقايد، نگرش‌ها، ارزش‌ها و كلاً جهان‌بيني «Worldview» يا فرهنگ شناختي «Cognitive Culture» جامعه با آداب و سنن و رفتار مادّي يا فرهنگ عيني «Concrete Culture» جامعه در قالب انواع نهادهاي اجتماعي «Social Institutions» (اقتصاد، تعليم و تربيت، سياست، حقوق، اوقات فراغت، معيشت، زبان و…) مورد بررسي و مطالعه قرار خواهد گرفت. به طور كلّي اين مقاله بحث مهندسي فرهنگي را در برگيرنده سه مفهوم بلوك‌هاي سازنده فرهنگ، اجزاء و عناصر فرهنگ و قلمروهاي اجتماعي متأثر از فرهنگ و يا تأثيرگذار بر آن مي‌داند و بر همين اساس ابتدا هر كدام از مفاهيم فوق را به بحث مي‌گذارد و نهايتاً در پايان مقاله ديدگاه خود از فرهنگ و نحوه مهندسي آن را در ارتباط با سه مفهوم فوق به شكل يك چارچوب مفهومي و ديدگاهي روشن ارائه خواهد داد.

  • مهندســي فرهــنگي«Cultural Engineering (CE)» و كـنترل اجتماعـي«Social Control»
مهندسي فرهنگي را مي‌توان از ابعاد مختلف مورد بحث و مطالعه قرار داد. سازمان‌هاي فرهنگي معتبر جهان، مهندسي فرهنگي را عبارت از بخشي از فعاليت‌هاي مرتبط با توسعه اقتصادي- اجتماعي جامعه مي‌دانند و نيز آن را عبارت از مديريت سرمايه‌هاي فرهنگي مي‌شمارند. از ديگر سو همين سازمان‌ها، مهندسي فرهنگي (CE) را در برگيرنده چگونگي طراحي، تدوين و توسعه ابزارهاي مديريتي و نظام‌هاي خاص توسعه فرهنگي و يا دربرگيرنده نظام تدوين برنامه‌هاي فرهنگي مي‌شمارند (UNESCO,2003). با اين حال بين مفهوم مهندسي فرهنگي و مفاهيمي همچون كنترل اجتماعي، تفاوت‌ها و تشابهاتي وجود دارد. كنترل اجتماعي دلالت بر مكانيسم‌هاي اجتماعي‌اي مي‌كند كه به دنبال قاعده‌مند كردن رفتار فرد يا گروه مي‌باشند به گونه‌اي كه رفتار فرد و يا گروه همنوا و منطبق با قواعد جامعه گردد و به نوعي باعث جلوگيري از بروز آشوب‌ و بي‌نظمي و پريشاني مي‌گردد (Wikipaedia, 2006). كنترل اجتماعي به دو نوع رسمي و غير رسمي طبقه‌بندي مي‌گردد و مفهوم مهندسي فرهنگي ظاهراً به بحث كنترل اجتماعي غير ‌رسمي نزديك‌تر مي‌باشد. كنترل اجتماعي غير ‌رسمي در برگيرنده عقايد، باورها، هنجارها، آداب و سنن و ارزش‌هاي اجتماعي‌اي است كه يك نسل از گذشتگان خود به ارث برده است و بر شيوه رفتار و عمل افراد در جامعه نظارت و كنترل دارند. به‌ گونه‌اي كه نقض آنها ممكن است باعث شرمندگي و احساس گناه افراد گردد. در برخي موارد شدت اين كنترل اگر حالت افراطي پيدا كند ممكن است تبديل به تبعيض اجتماعي «Social Discrimination» گردد. در اين نگاه باورها، ارزش‌ها، كنش‌ها و سنت‌هاي موجود جامعه كه به شكل فرهنگ جامعه در شخصيت افراد جامعه ريشه دوانده است و از طريق جامعه‌پذيري، توسعه و عمق مي‌يابند، باعث كنترل غير رسمي رفتار جامعه مي‌گردد (همان منبع). با اين حال با توسعه جوامع سنتي و افزايش سطح پيچيدگي معادلات اجتماعي، ساختارهاي جامعه؛ با تغييرات فزاينده‌اي همراه خواهد بود. تجربه جوامع صنعتي نشان مي‌دهد كه عمدتاً كنترل اجتماعي در اين جوامع بيشتر مبتني بر مكانيسم‌هاي رسمي است و عمدتاً از طريق قوانين و مقررات و به شكل جريمه‌ها، تحريم‌ها و حتي حبس افراد، رفتار آنها كنترل مي‌گردد. از اين رو تنها در جوامع دموكراتيك مي‌توان انتظار داشت كه قوانين و مقررات وضع شده منطبق با خواست مردم باشد و معمولاً در نظام‌هاي تماميت‌خواه اين قوانين و مقررات، چيزي غير از هوس‌هاي حاكم نمي‌باشند. در اين نگاه مهندسي فرهنگي مطلوب عبارت است از طراحي، تدوين و توسعه نظام ارزشي يك جامعه به‌گونه‌اي كه در پرتو تجلي آن بتوان جامعه را از نظر اقتصادي- اجتماعي و همه ابعاد زندگي توسعه داد. از اين‌ رو مهندسي فرهنگي مفهومي وسيع‌تر و كلان‌تر از مفهوم كنترل اجتماعي دارد و موضع امنيت اجتماعي و كنترل اجتماعي خود بخش كوچكي از فرآيند مهندسي فرهنگي است. از آنجا كه جوامع امروزي با رشد انواع فن‌آوري‌ها و افزايش سطح ارتباطات از درجه پيچيدگي فزاينده‌اي برخوردار شده‌اند، ضرورت مهندسي فرهنگي و تدوين و طراحي نظام‌هاي هوشمند اجتماعي دو چندان شده است. با اين حال پيش‌ نياز اساسي مهندسي فرهنگي در جوامع مدرن امروزي مرد سالار بودن آنها است. به ديگر سخن، كليه متغيرهايي كه در فرآيند مهندسي فرهنگي جامعه دخالت مي‌يابند بايد ناظر بر دو هدف مهم باشند، نخست؛ پاسداشت ارزش‌ها و باورها و سنن جامعه و دوم؛ طراحي نظام‌هاي اجتماعي‌اي كه متضمن توسعه و رشد آن ارزش‌‌ها باشد.

  • مهندسي فرهنگي و مهندسي اجتماعي«Social Engineering»
مهندسي اجتماعي، چگونگي ساخت يك جامعه را مورد مطالعه قرار مي‌دهد. در سراسر تاريخ فكري انسان، جامعه و شكل‌دهي آن حاصل عملياتي شدن نيات فرد يا افرادي يا به قول عالمان ديني محصول اراده خداوند بوده است. انسان‌ها يا به صورت فردي يعني به شكل يك پادشاه و حاكم در پديد آوردن يك جامعه دخالت مي‌نمودند و يا آنكه به صورت گروهي يعني به شكل يك دولت يا يك قبيله جامعه‌اي را به وجود مي‌آوردند. در اين نگاه جامعه و شكل‌دهي آن مي‌تواند معطوف به نيات متفاوتي باشد كه ريشه در عقايد و باورهاي بنيان‌گذاران جامعه دارد (Wendy McElory, 2005). مهندسي اجتماعي همچنين مفهومي است كه در دانش سياسي دلالت بر هر نوع تلاشي جهت نفوذ و تأثيرگذاري در نگرش‌ها و رفتار اجتماعي افراد در مقياس وسيع دارد. چه اين تلاش‌ها از جانب دولت صورت پذيرد و يا توسط افراد و گروه‌هاي مستقل و خصوصي انجام گيرد، مهندسي اجتماعي در اين مفهوم، معادل مهندسي سياسي«Pogitical Engineering» تلقي مي‌شود و معمولاً از طريق قوانين و مقررات حقوقي و اقتصادي اجرا مي‌گردد. مهندسي سياسي در اين مفهوم، تنظيم كننده روابط قدرت مي‌باشد و از طريق ماليات، قوانين قضايي و اقتصادي و نيز زبان سياسي به كار گرفته مي‌شود. مهندسي اجتماعي در اين نگاه ريشه در نظام سياسي جامعه دارد و در هر نظامي پرداختن به آن ضروري است. كارل پوپر «Karl Poper» در اثر خود جامعه آزاد و دشمنان آن «The Open Society and Its Enemies» مهندسي اجتماعي را عبارت از كاربرد روش‌هاي عقلاني و علمي جهت مديريت مسايل اجتماعي معرفي مي‌نمايد و آن را بر دو نوع طبقه‌بندي مي‌نمايد، نخست؛ مهندسي اجتماعي مرحله‌اي «Piecemeal Social Engineering» كه برگرفته از اصول ساخت جامعه دموكراتيك است و دوم؛ مهندسي اجتماعي آرماني «Utopian Social Engineering». از نظر وي تمايز بين اين دو مفهوم بسيار مهم است چرا كه اولي دلالت بر شناسايي و مبارزه با مهم‌ترين و به اصطلاح اورژانسي‌ترين مسايل اجتماعي دارد. در حالي كه دومي يعني مهندسي اجتماعي آرماني در پي حصول خيراعلي و برترين غايت‌هاي زندگي است. پوپر معتقد است مهندسي اجتماعي آرماني، جامعه را با مشكلات و مسايل غير قابل تحملي رو به رو مي‌سازد. چرا كه روش حصول بهترين غايت‌ها هميشه باعث به تأخير انداختن راه‌حل‌ها مي‌گردد و عملاً به گونه‌اي است كه اجرايي شدن آن متضمن خشونت است (Poper.K , 1971). به هر حال هر چند توصيه‌هاي پوپر در ارتباط با مهندسي اجتماعي را مي‌توان به طور بنيادي نقد نمود ولي صرفاً اين بحث را از آن جهت سودمند مي‌دانيم كه به كمك آن مي‌توان بحث مهندسي فرهنگي و مهندسي اجتماعي را از هم متمايز نمود. مهندسي اجتماعي در رويكرد علوم سياسي بيشتر از لحاظ مفهومي با موضوع كنترل اجتماعي همخوان است و عبارت از مجموعه تلاش‌هايي در جهت نفوذ و تأثيرگذاري بر افراد جامعه در مقياسي وسيع دارد. با اين حال مهندسي اجتماعي در رويكرد روان‌شناختي در برگيرنده كاربرد فنون و تاكتيك‌هايي جهت حمايت‌ و يا آزار ديگران است و بدين مفهوم داراي كاربردهاي مثبت و منفي مي‌تواند باشد. مهندسي اجتماعي با رويكرد روان‌شناختي همان بحث «كنترل فكر» است و كلاً در پي تغيير ذهنيت افراد در ارتباط با واقعيت است و البته داراي فنون و تاكتيك‌هاي بسيار متنوع است. علاوه بر اين مهندسي اجتماعي مي‌تواند با رويكرد امنيتي صورت پذيرد و در اين مفهوم عبارت است از تلاش جهت اخذ اطلاعات محرمانه از طريق نفوذ در ديگران و البته اين مفهوم نيز داراي فنون و تاكتيك‌هاي خود است (mitnic , kevin , 2004).
به طور كلي بحث مهندسي اجتماعي را از نظر وسعت و قلمروهاي مورد نظر نمي‌توان با بحث مهندسي فرهنگي مقايسه نمود. مهندسي فرهنگي دربرگيرنده كليه قلمروهاي مادي و معنوي جامعه است ولي بحث مهندسي اجتماعي صرفاً ناظر به بخش‌هاي گزينشي از برخي قلمروهاي اجتماعي مي‌گردد. (شكل 1) نشان‌دهنده رويكردهاي مختلف بحث مهندسي

اجتماعي مهندسي فرهنگي به مثابه مهندسي ارزش‌ها
از اين رو بحث مهندسي فرهنگي را مي‌توان معطوف به شيوه طراحي و عملياتي كردن نظام‌هاي ارزشي يك جامعه معرفي نمود. به ‌طوري كه اين روش مهندسي متضمن تعميق، ترويج و توسعه باورها و ارزش‌هاي طيف گسترده مردم باشد و نه آنكه صرفاً در برگيرنده منافع گروه اقليت جامعه باشد. نظريه TBP به نوعي چگونگي تأثيرپذيري رفتارهاي اجتماعي از عقايد و باورهاي مسلط آن جامعه را نشان مي‌دهد.
اين نظريه توسط ايسك آجزن «Icek Ajzen» (1991-1988) ارائه گرديده است و نشان مي‌دهد كه چگونه مي‌توان در سطح كلان اجتماعي رفتار و عقايد افراد را تغيير داد. اين نظريه عمدتاً خاص بحث مهندسي فرهنگي است از يك سو عوامل و عناصر دخيل در بحث مهندسي فرهنگي را نشان مي‌دهد و از ديگر سو كليت فرهنگ را به عنوان يك مفهوم مادي و معنوي مورد تأكيد قرار مي‌دهد. نظريه TPB نشان مي‌دهد كه رفتارها در سطح جامعه برنامه‌ريزي شده مي‌باشند و از اين رو بر اساس نظريه TPB مي‌توان آنها را پيش‌بيني نمود. اين نظريه توسعه تئوري كنش خردمندانه (TRA) فيش‌بين «Fishbein» (1980-1975) و خود آجزن است و با روش كنترل رفتارهاي اجتماعي مرتبط مي‌باشد. بر اساس اين تئوري (TPB) رفتار انسان و مهندسي و كنترل آن در برگيرنده سه ملاحظه اساسي است: عقايد و باورهاي رفتاري «Behavioral Beliebs»، عقايد و باورهاي هنجاري «Normative Beliebs» و عقايد كنترلي «Control Beliebs». عقايد رفتاري در برگيرنده پيامدها و نتايج احتمالي رفتار است و باورهاي هنجاري متمركز بر انتظارات هنجاري ديگر افراد جامعه است و نهايتاً باورهاي كنترلي دربرگيرنده عوامل و متغيرهايي است كه ممكن است انجام رفتار مورد نظر را تسهيل نمايد. صاحب نظران بر اين باورند ملاحظه اين سه نوع باور كه در تئوري آجزن آمده است براي كساني كه به دنبال اجراي پروژه‌هاي فرهنگي، تغيير رفتار و برنامه‌ريزي اجتماعي هستند. حياتي مي‌باشد (Icek Ajzen, Martin Fishben, Social Behavior, 2005

براساس اين ديدگاه عقايد و باورهاي رفتاري نوعي نگرش مثبت يا منفي نسبت به رفتار ايجاد مي‌كنند و از ديگر سو عقايد و باورهاي هنجاري منجر به فهم فشارهاي اجتماعي يا هنجارهاي ذهني مي‌گردند و از طريق عقايد كنترلي عوامل و متغيرهاي كنترل رفتار درك مي‌گردند. تلفيق اين سه نوع باور باعث شكل‌دهي نيت رفتاري مي‌‌گردد. از اين رو تحت يك قاعده كلي هر چه نگرش افراد نسبت به يك رفتار، مثبت‌تر و مطلوب‌تر باشد و هر چه فشار هنجارهاي رفتاري كمتر باشد و هرچه شناخت افراد از عوامل كنترل‌كننده رفتار جامع‌تر باشد، احتمال انجام رفتار مورد نظر بيشتر خواهد بود (Value Based Management, 2005). تحليل نظريه TPB و نيز نظريه TRA نشان مي‌دهد كه نگرش‌ها و هنجارهاي اجتماعي مبتني بر نوعي آگاهي هستند كه از درون جامعه نشأت يافته است. به عبارتي تعامل عوامل و عناصر مادي موجود در جامعه با هنجارهاي ذهني افراد وضعيتي را دائماً پديد مي‌آورد كه فرد در چارچوب آن راغب يا بي‌ميل به انجام رفتاري مي‌گردد. از آنجا كه سرعت توليد و تفسير نمادهاي مادي و فن‌آوري جامعه در سال‌هاي اخير افزون گشته است از اين‌رو ميزان توليد هنجارهاي ذهني متناسب با آنها نيز سرعت گرفته است و همين امر باعث پويايي و تكامل فرهنگ گشته است. با اين حال هنجارهاي هر قوم در نحوة تعامل و يا به كارگيري فن‌آوري‌هاي نوين، ريشه در كلان ارزش‌ها و كلان باورهاي آن جامعه دارد كه پاردايم ارزشي آن جامعه را شكل مي‌دهند و داراي ثبات بلند مدت مي‌باشند. تا بدين جا مشخص گرديد كه بحث ارزش‌ها و باورهاي اجتماعي و چگونگي تجلي آنها در سطح رفتارهاي اجتماعي افراد جامعه از اهميت خاصي برخوردار است. از ديگر سو از نظر صاحب نظران فرهنگ دربرگيرنده ارزش‌ها، باورها، كنش‌ها، نيات و آداب و رسوم و كلاً حيات اجتماعي افراد يك جامعه است. به همين دليل بايد در بحث مهندسي فرهنگي كليه اركان و اجزاء فرهنگ را مورد مطالعه و محاسبه قرار داد و مهندسي ارزش‌ها و فهم چگونگي تجلي آنها در قلمروهاي مختلف زندگي را از مهم‌ترين مباحث مرتبط با موضوع مهندسي فرهنگي تلقي نمود. از اين‌رو با توجه به مباحثي كه تا اين نقطه مطرح نموديم لازم است ابتدا جايگاه ارزش‌ها و باورها و عقايد را در دستگاه فرهنگ مشخص نماييم و پس از فهم اين موضوع ضرورت‌ها و واقعيت‌هاي بحث را مطرح نماييم.

  • چيستي فرهنگ
نخستين كسي كه فرهنگ را از تعريف كلاسيك آن خارج كرد و آن را مترادف با تمدن به كار گرفت ادوارد. بانت. تايلور مردم‌شناس انگليسي بود كه در سال 1871 با انتشار كتاب «فرهنگ ابتدايي» فرهنگ را مجموعه‌اي كامل، شامل: دانش، عقايد، هنر، اخلاق، قانون، آداب و رسوم و توانايي‌هايي كه بشر به عنوان عضوي از جامعه، آنها را اخذ مي‌كند معنا كرد (روشه. گي:117). عده‌اي ديگر از انديشمندان ضمن تعريف فرهنگ به عنوان دستاوردهاي مادي و معنوي انسان، كاوشگرانه با آن برخورد كرده و آن را به آرايش پندارها، نمادها، گفتمان‌ها، ارزش‌ها، نهادها، سلسله مراتب‌ها، الگوهاي رفتاري و ابزار و ادوات تفسير كرده‌اند كه توسط انسان و از طريق دگرگوني طبيعت و جامعه در راه برآورده‌كردن نيازهاي تاريخي او خلق شده يا مي‌شود (مجله رسانه. بي‌تا:15). «دني ژيرا» و «روبر گاليش» فرهنگ را عامل كنترل و بقاي جامعه و انسان از دنياي واگرايي‌هاي مادي به سمت ارزش‌هاي معنوي و ماوراء طبيعي دانسته‌اند (ژيرا:302). مالينوسكي فرهنگ را مجموعه مخلوقات انسان مي‌داند و اسپنسر آن را محيط مافوق جسماني معرفي مي‌نمايد. رابرت سون فرهنگ را شيوه كلي زندگي در هر جامعه مي‌خواند كه دربرگيرنده امور مادي و معنوي است. ماتيو آرنولد (1889-1822) فرهنگ را در ويژگي‌هايي همچون زيبايي، كمال و آگاهي خلاصه مي‌كند و ريموند ويليامز و گرتيز فرهنگ را وسيع‌تر و در برگيرنده كليه شئون زندگي مي‌دانند.
تحليل محتواي مطالب گردآوري شده پيرامون واژه‌ي فرهنگ در جدول (1) منعكس شده است. در اين جدول ديدگاه صاحب‌نظران از ‌نظر ميزان حضور فرهنگ در قلمروهاي‌ اجتماعي به ترتيب درصد فراواني طبقه ‌بندي شده است. همان‌طور كه مشاهده مي‌شود مفهوم فرهنگ به مثابه‌ي «كل روش زندگي افراد يك جامعه» بيشترين درصد فراواني (63%) را به‌ خود اختصاص داده است. اين بدان معناست كه اكثر صاحب‌نظراني كه پيرامون فرهنگ داراي ديدگاه و نظريه هستند نسبت به ميزان حضور فرهنگ در قلمروها و عرصه‌هاي اجتماعي داراي ديدگاه جامع‌نگر مي‌باشند. به سخن ديگر، فرهنگ هم مادي است و هم معنوي، حدود 11 درصد از صاحب‌نظران نيز فرهنگ را به مثابه‌ي «ميراث اجتماعي» مي‌دانند. اين تعريف نيز تا حدودي به تعريف قبل نزديك ‌است. حدود 7 درصد از متخصصان، فرهنگ را به مثابه‌ي «يك نظريه‌ي انسان شناسانه در ارتباط با چگونگي رفتار» مي‌پندارند. فرهنگ به مثابه «مخزن آموخته‌ها» در مرتبه‌ي‌ چهارم، ديدگاه حدود 4 درصد از صاحب‌‌نظران را به خود اختصاص مي‌دهد. در ادامه همان‌طور كه در جدول مشاهده مي‌گردد فرهنگ به مثابه «روش تفكر و اعتقاد و احساس» با 5/3 درصد در رتبه‌ي پنجم و فرهنگ به مثابه «معيار تكرار امور با 3 درصد در رتبه‌ي ششم قرار مي‌گيرند. ديگر برداشت‌ها و تعاريف مفهومي فرهنگ درصد اندكي را به خود اختصاص داده‌اند كه در جدول فراواني به ترتيب آمده است.
با توجه به ديدگاه صاحب‌نظران همان‌طور كه در شكل (1) آمده است فرهنگ هم مادي است و هم معنوي. فرهنگ معنوي عبارت است از: عقايد، باورها، نگرش‌ها و كلاً جهان‌بيني افراد. فرهنگ مادي عبارت‌است از: تجلي فرهنگ معنوي در عناصر زندگي انساني همچون اوقات فراغت، حقوق، قانون، اقتصاد، تعليم و تربيت، سياست و ديگر عناصر زندگي، در تحليل محتواي ادبيات نظري فرهنگ با توجه به ديدگاه‌هاي مختلف مي‌توان فرهنگ مادي و معنوي را مانند شكل 1و2 
واحد13تهران

1 فرهنگ دربرگيرنده‌ كل روش زندگي افراد است. 170 63% كاركرد‌گرايانه
2 فرهنگ عبارت‌است از ميراث اجتماعي كه فرد از گروه به‌دست مي‌آورد. 30 11% كاركردگرايانه ـ تاريخي
3 فرهنگ عبارت است از روش تفكر، احساس و اعتقاد مردم يك جامعه 10 5/3% رومانتيك محور
4 فرهنگ عبارت است از ذهنيت رفتار 5 7/1% ذهنيت‌گرايانه (غير مادي)
5 فرهنگ يك نظرية انسان‌شناسي است درباره‌ي چگونگي رفتار يك گروه از افراد 20 7% انسان‌شناسي
6 فرهنگ مخزن آموخته‌هاست 11 4% رفتارگرايانه
7 فرهنگ معيار تكرار امور است 9 3% رفتارگرايانه
8 فرهنگ رفتار اكتسابي است 4 35/1% رفتارگرايانه
9 فرهنگ مكانيزم قواعد هنجاري رفتار است 5 7/1% هنجارگرايانه
10 فرهنگ عبارت‌است از تكنيك مطابقت با محيط و ديگر افراد جامعه 3 3/1% رفتارگرايانه
11 فرهنگ رسوب تاريخ است 2 1/1% تاريخ‌گرايانه
12 فرهنگ قربال، نقشه و ماتريس رفتار است 1 1% كاركردگرايانه ـ نمادي‌گرايانه

همان‌طور كه در شكل آمده است و با توجه به ديدگاه صاحب‌نظران، فرهنگ هم مادي است و هم معنوي. در اين طبقه‌بندي، فرهنگ معنوي عبارت است از: عقايد، باورها، نگرش‌ها و جهان‌بيني افراد يك جامعه. از طرف ديگر، فرهنگ مادي عبارت ‌است از: تجلي باورها، ارزش‌ها و جهان‌بيني افراد در عناصر مختلف زندگي روزانه‌ي انسان همچون تعليم و تربيت، سياست، اقتصاد، اوقات فراغت، معماري و ديگر عناصر زندگي. در اين جمع‌بندي درك هر فرهنگ بستگي به فهم جهان‌بيني جمعي آن جامعه دارد.

چيستي جهان‌بيني«Worldview»
جهان‌بيني، هسته مركزي و اتاق فرمان هر فرهنگ محسوب مي‌شود و مراد از فرهنگ شناختي نيز همان جهان‌بيني است. در تعريف جهان‌‌بيني در جوامع و فرهنگ‌هاي مختلف از يك نظر وحدت و از نظر گاه ديگر تكثر وجود دارد. وحدت همه‌ي جهان‌بيني‌‌ها در ‌اين نكته هست كه آنها مي‌بايست به يك‌‌سري سؤالات مشابه پاسخ دهند و تفاوت و تكثر پاسخ آنها باعث ‌ايجاد تكثر در جهان‌بيني‌‌ها و در نتيجه فرهنگ‌‌ها مي‌گردد. بنابراين از يك طرف مي‌توان گفت به‌‌ اندازه‌ي تمام افراد دنيا جهان‌بيني وجود دارد و نيز از طرف ديگر مي‌توان قبول كرد كه همه‌ي افراد بشر در طول تاريخ سعي كرده‌اند به سؤالات مشابهي پاسخ دهند. به عبارت ديگر خاستگاه جهان‌بيني همه‌ي فرهنگ‌‌ها يكسان است.

1. طرح مدل جهان«A model of the World»
جهان‌بيني مي‌بايست به افراد فهم و دركي دهد كه آنها را قادر به فهم چگونگي كنش‌‌ها «Functions» شكل‌گيري ساختار جهان نمايد. در ‌اين جا جهان‌بيني شامل كليت «Totality» و مجموع عناصر جهان همچون زندگي، جامعه،‌ جهان فيزيكي،‌ ذهن و نيروهاي ماوراي طبيعي و متافيزيكي است. ما به عنوان انسان، خود يكي از عناصر مهم جهان محسوب مي‌شويم. به همين دليل يكي از سؤالاتي كه هر جهان‌بيني مي‌بايست پاسخ دهد ‌اين است كه «انسان كيست؟»

2. تبيين«Explanation»
عنصر دوم هر جهان‌بيني تبيين عنصر اول (طرح و مدل) است. به عبارت ديگر هر جهان‌بيني بايد به سؤالاتي همچون «چرا جهان چنين است؟» يا «منشاء جهان كدام است؟‌» «خاستگاه انسان كجاست؟» و... پاسخ دهد. شايد بتوان ‌اين قسمت را مهم‌ترين بخش هر جهان‌بيني تلقي نمود. اگر بتوانيم چگونگي و چرايي پديده‌‌ها را تبيين نماييم به درك بهتري از كاركرد و فونكسيون آن پديده‌‌ها خواهيم رسيد. حتي با تبيين پديده‌‌ها مي‌توان به درك تكاملات احتمالي آنها رسيد.


3. آينده نگري«Futurology»
آينده‌نگري سومين عنصر مفروض جهان‌بيني فرهنگ‌ساز است. هر جهان‌بيني مي‌بايست به سؤال «به كجا مي‌رويم؟‌» پاسخ دهد. به عبارت ديگر جهان‌بيني مي‌بايست در ارتباط با پيشرفت‌‌ها و توسعه‌ها و نهايتاً مبداء انسان پاسخگو باشد. در ‌اين قسمت، انسان با انتخاب‌هايي روبه‌رو مي‌شود و دغدغه‌ي‌ اين را دارد كه كدام را بپذيرد و از كدام اجتناب ورزد. در‌ اينجا انسان بر اساس حقايق گذشته، آينده را حدس مي‌زند. براي مثال يكي از ويژگي‌هاي جهان‌بيني علمي‌ قابل پيش‌بيني بودن پيامدهاي فرآورده‌هاي تكنولوژيك آن بود ولي امروزه بشر خود را در مقابل پيامدهاي ناخواسته و پيش‌بيني نشده فن آوري عاجز مي‌بيند و به همين دليل جهان‌بيني افراد در ‌اين بخش به بن بست رسيده است. به عبارت ديگر در جهان‌بيني علمي‌ پيش‌بيني مي‌شد كه انسان اهداف را طراحي كند و تكنولوژي صرفاً ابزاري جهت نيل به اهداف پيش‌بيني شده محسوب مي‌شد ولي در حال حاضر‌ اين فن‌آوري است كه براي انسان، هدف طراحي مي‌كند و به نظر مي‌رسد انسان در‌ آينده برده‌ي بي‌چون و چراي ر‌ُبات‌ها شود. مگر آنكه در جهان‌بيني خود تغييراتي پديد آورد.

4. ارزش‌ها
ارزش‌‌ها يكي از اركان اصلي هر جهان‌بيني و فرهنگ را تشكيل مي‌دهند. در پاسخ به ‌اين سؤال كه «خير و شر» (نيكي‌‌ها و پليدي‌‌ها) كدامند؟‌ نقش ارزش‌ها تعيين كننده است. نظريه‌ي ارزش‌‌ها چهارمين عنصر جهان‌بيني را تبيين مي‌كند. ارزش‌‌ها در برگيرنده‌ي اخلاقيات مي‌شود. اخلاقيات «Ethics» عبارت است از نظام قاعده‌مندي كه در مورد بايد‌‌ها و نبايدهاي رفتاري صحبت مي‌كند. علاوه بر‌ اين انسان‌ها اهداف و راه رسيدن به آنان را با توجه به ارزش‌‌ها طراحي مي‌كنند. بنابراين در پاسخ به سؤال «چرا و براي چه؟» ارزش‌‌ها نقش تعيين كننده دارند و انسان را در درك معني واقعي زندگي كمك مي‌كنند.

5. عمل«Action»
عنصر بعدي جهان‌بيني فرهنگ بايد دربرگيرنده‌ي نظريه‌ي عمل «Theory at Action» (پراكسيولوژي) «Proxiology» باشد. در‌اين قسمت، جهان‌بيني مي‌بايست به سؤال «چگونه بايست عمل كرد؟» ‌پاسخ دهد. همچنين در‌اين مرحله، جهان‌بيني به افراد در مورد برنامه‌ريزي و طراحي چگونگي حل مشكلات عملي «Practical Problems» كمك مي‌نمايد. خلاصه‌ اينكه در مرحله‌ي قبل جهان‌بيني در مورد «چيستي تلاش» (اينكه هدف چيست؟) انسان را ياري مي‌داد و در ‌اين مرحله در مورد چگونگي رسيدن به هدف مساعدت مي‌كند.

6. معرفت‌
طرح‌‌ها و برنامه‌‌ها بر اساس معرفت و اطلاعات (مدل‌‌ها و نظريه‌‌ها)‌ پديده‌هاي مورد نظر ما، توصيف را مي‌نمايند. بنابراين درك چگونگي ساخت مدل‌هاي مطمئن بر ما لازم است. آگاهي و دانش‌آموزي «Knowledge Acquisition» ديگر عنصر جهان‌بيني محسوب مي‌شود و معادل عنصري است كه در فلسفه «معرفت شناسي»‌ و يا نظريه‌ي معرفت «Epistemology» ناميده مي‌شود. معرفت به ما كمك مي‌كند تا نظريه‌هاي خوب را از بد متمايز سازيم. معرفت مي‌بايست به‌ اين سؤال سنتي فلسفه كه «صدق و كذب كدام است؟‌»‌ پاسخ دهد.

.
همان‌طور كه در شكل آمده است و با توجه به ديدگاه صاحب‌نظران، فرهنگ هم مادي است و هم معنوي. در اين طبقه‌بندي، فرهنگ معنوي عبارت است از: عقايد، باورها، نگرش‌ها و جهان‌بيني افراد يك جامعه. از طرف ديگر، فرهنگ مادي عبارت ‌است از: تجلي باورها، ارزش‌ها و جهان‌بيني افراد در عناصر مختلف زندگي روزانه‌ي انسان همچون تعليم و تربيت، سياست، اقتصاد، اوقات فراغت، معماري و ديگر عناصر زندگي. در اين جمع‌بندي درك هر فرهنگ بستگي به فهم جهان‌بيني جمعي آن جامعه دارد.

7. بلوك‌هاي سازنده«Building Blocks»
آخرين نكته‌ي مورد توجه كه در يك جهان‌بيني و فرهنگ، پاسخ به سؤالات بنيادي و اساسي نيست بلكه يادآور ‌اين واقعيت است كه هيچ جهان‌بيني‌اي نمي‌تواند بدون داشتن سنگ‌ بنا پديد آيد. ‌اين بلوك‌‌هاي سازنده را مي‌توان تنها در ارزش‌‌ها،‌ خطوط راهنما، مفاهيم،‌ مدل‌‌ها و نظريه‌هاي موجود مشاهده نمود كه در‌ايدئولوژي‌‌ها و شاخه‌هاي مختلف دانش و آگاهي پراكنده‌اند. بنابر‌اين هفتمين عنصر هر جهان‌بيني، اجزاء هر جهان‌بيني در نقطة آغازين است (مدل‌ها، ‌نظريه ...)‌، بنابراين هر جهان‌بيني يك سيستم كنترل كننده‌ي فرد تلقي مي‌شود و داراي مدلي است كه پاسخ گوي سؤالات اساسي هر فرد در قبال پديده‌‌ها و اثرات و پي‌آمدهاي آنها در محيط پيرامون است. تفاوت عمده‌ي فرهنگ ديني و ديگر فرهنگ‌هاي مادي در‌ اين است كه آنها فاقد بلوك سازنده‌اي همچون منابع وحي هستند و آن را به كنار گذاشته‌‌اند. در نتيجه سه محور اساسي فلسفه؛ آنتولوژي يا متافيزيك، علم اخلاق و معرفت‌شناسي اساس جهان‌بيني هر فرد و فرهنگ جامعه را شكل مي‌دهند
  • ارتباط جهان‌بيني و قلمروهاي زندگي
سير تكاملي مطالعات اين قلمرو نشان مي‌دهد كه صاحب‌نظران در ابتدا بر اين تصور بوده‌اند كه جهان‌بيني بيشتر بر عناصر دروني و ذهني زندگي تأثير‌گذار مي‌باشد. به عبارتي در اين نگاه نيات، افكار، عقايد و باورهاي مـردم تحـت تأثير مستقيم جهـان‌بيني واقع مي‌گردد. در ادامه‌ پژوهش‌هاي بيشتر نشان داد كه رفتارها و فعاليت‌هاي عيني انسان در قلمروهاي مختلف زندگي تحت تأثير ارزش‌ها و باورها و اعتقاداتي قرار دارد كه خود متأثر از يك جهان‌بيني شناخته شده مي‌باشد. در اين مطالعات قلمروهاي زندگي هم‌چون تعليم و تربيت، اقتصاد، سياست، خانواده، حقوق، اوقات فراغت و ... تحت تسلط و هژموني ارزش‌ها و باورهاي خاصي قرار دارند. نظام ارزشـي، اخـلاقي، حقوقـي، سياسـي و اقتصـادي يك جامعـه تحـت تأثير عناصـر شناختي، هستي‌شناسانه و وجودي يك جهان‌بيني كلي قرار دارد. در صورتي‌كه هر كدام از عناصر و قلمروهاي اجتماعي به هر نحوي از منبعي غير از جهان‌بيني خود، تغذيه نمايند التقاطي مي‌شوند و راه را براي نابودي و خاموشي جهان‌بيني خود هموار مي‌نمايند. در شكل (4) نگاه لوبك به تأثير جهان‌بيني بر قلمروهاي زندگي آورده شده است

  • تأثير فرهنگ بر قلمروهاي زندگي
در ارتباط با تبيين اجزاء و عناصر سازنده‌ي فرهنگ، ديدگاه‌هاي مختلفي مطرح است. در مطالعات اوليه‌اي كه پيرامون اجزاء و عناصر فرهنگ صورت پذيرفت، فرهنگ شامل: حيات‌مادي، دين، زبان، ارزش‌ها، تعليم و تربيت و تعاملات اجتماعي مي‌شد. در‌ اين تقسيم‌‌بندي هر چند فرهنگ در برگيرنده‌ي عناصر مادي و معنوي مختلفي مي‌باشد ولي توجهي به نهادهاي مهم اجتماعي ديگر نگرديده است. علاوه بر‌اين، نوع ارتباط بين اجزاء فرهنگ نيز مورد چشم‌پوشي واقع شده است. شكل (5) نوعي ديدگاه ابتدايي در مورد عناصر و اجزاء فرهنگ را منعكس مي‌نمايد. با‌ اين ‌حال مطالعات بعدي به سمت شناسايي كامل اجزاي فرهنگ حركت نمود بدون آنكه به ارتباط بين آن اجزاء اشاره‌اي نمايد. در ادامه ري لوبك «Rey Lubeck» تقسيم‌بندي ديگري را در ارتباط با عناصر سازنده‌ي فرهنگ مطرح نمود و آنها را در هفده طبقه قرار داد. همان‌طور كه در شكل (4) آمده است ويژگي مهم اين طبقه‌بندي آن است كه جهان‌بيني به عنوان قلب فرهنگ معرفي شده است.

ارتباط فرهنگ، جهان‌بيني و قلمروهاي زندگي
در ادامه، عناصر فرهنگ با رويكرد منسجم‌تري طبقه‌بندي شدند. در‌اين طبقه‌بندي كه رويكردي جامع‌نگر به قلمروي فرهنگ دارد عناصر سازنده‌ي فرهنگ در سه لايه قرار مي‌گيرند، در لايه‌ي مركزي؛ جهان‌بيني قرار دارد كه مانند: تقسيم‌بندي ري لوبك قلب تپنده‌ي فرهنگ تلقي مي‌شود. در لايه‌ي دوم؛ ارزش‌ها و باورها قرار دارند كه شامل: زبان، ارتباطات، معماري و مسكن، ابزارها، حقوق و قوانين، غذا، لباس و پوشش و ديگر عناصر مادي است. در‌ اين تقسيم‌بندي، فرهنگ هم مادي و هم معنوي است. هر چه از لايه‌هاي بيروني به لايه‌هاي دروني آن حركت كنيم فرهنگ معنوي‌تر و ذهني‌تر مي‌گردد و هر چه از لايه‌هاي دروني به طبقات بيروني نزديك‌تر شويم فرهنگ مادي‌تر مي‌شود. در‌ اين رويكرد نيز فرهنگ از كل عناصر تشكيل مي‌گردد و ميزان اثر‌گذاري هر كدام از اجزاي سازنده بر ديگر عناصر باعث توليد و باز توليد فرهنگي مي‌شود. تجارب دو دهه‌ي گذشته نشان داد كه انقلاب در عصر ارتباطات باعث امكان آسان‌تر تأثيرپذيري ديگر فرهنگ‌ها و جهان‌بيني‌ها شده است. امروزه پيش‌بيني مي‌شود هـر كدام از جهان‌بيني‌هـا كه از نظر كمّـي‌ و كيفي غـني‌تر باشد تبديل به گفتمان مسلط جهاني مي‌گردد. در شكل (6) ‌اين طبقه‌بندي آورده شده است و ارتباط بين جهان‌بيني و عناصر مختلف سازنده‌ي فرهنگ تبيين شده است به گونه‌اي كه جهان‌بيني در مركز فرهنگ قرار مي‌گيرد و چگونگي پاسخ به پرسش‌هاي آن، جهان‌بيني ارزش‌ها و باورهاي ذهني‌اي را توليد مي‌كند كه مبناي ساخت عناصر عيني جامعه در لايه‌ي سوم مي‌شوند. با‌ اين حال در‌ اين ديدگاه چگونگي شكل‌گيري يك جهان‌بيني در نقطه‌ي آغازين تبيين نشده است و همين امر ابهامات زيادي را در ارتباط با فرهنگ مطرح مي‌نمايد.

ديدگاه جديدي كه در مؤسسه‌ي فرهنگي هنري عرش پژوه تدوين شده است و در كتاب شناخت فرهنگ به طور مفصل به آن پرداخته شده است به عناصر و اجزاي تشكيل دهنده‌ي فرهنگ به طور عميق‌تري پرداخته است. در‌ اين نظريه، جهان‌بيني؛ مركز و اتاق فرمان فرهنگ تلقي مي‌گردد. ولي همان‌طور كه در شكل (7) آمده است جهان‌بيني در خلاء به وجود نمي‌آيد بلكه خود متأثر و متشكل از اجزا و عناصري است كه نقش هر كدام از آنها در شكل‌گيري جهان‌‌بيني و فرهنگ يك جامعه اجتناب ناپذير است. در‌ اين نظريه؛ عقل، تاريخ و محيط اجتماعي و جغرافيايي و نيروهاي ماوراي طبيعي، منابعي هستند كه انسان‌ها در طول تاريخ، بلوك‌هاي سازنده‌ي جهان‌بيني خود را از ميان آنها انتخاب نموده‌اند البته برخي از منابع همچون شرايط اقليمي‌ و ژنتيكي از اختيار انسان خارج بوده و به همين دليل جوامعي كه داراي ظرف ژنتيكي و اقليمي‌مشابه‌اي بوده‌اند همگي در برخي بينش‌ها و رفتارهاي مرتبط با آن متغيرها، به طور يكسان واكنش نشان داده‌اند. براي مثال: نوع عمران، ساخت و ساز و حتي پوشش انسان‌ها در شرايط اقليمي‌ مختلف متنوع بوده است. حتي قبل از توسعه‌ي فن‌آوري اطلاعات، گويش افراد نيز تحت تأثير متغير جغرافيا بوده است. با‌ اين‌حال ارزش و باورها و عقايد بنيادي هر جامعه كه اساس شكل‌گيري نهادهاي اجتماعي (اقتصاد، سياست، تعليم و تربيت و ...) را تشكيل مي‌دهند عمدتاً متأثر از بلوك‌هاي سازنده‌ي اختياري و غير جبري بوده است. همان‌طور كه در ادامه در ادبيات مربوط به جهان‌بيني خواهد آمد، قلمروهاي اصلي هر جهان‌بيني شامل: معرفت‌شناسي (صدق‌وكذب)، هستي‌شناسي و وجودشناسي، آينده‌نگري و خير و شر (ارزش‌ها) مي‌گردد. در هر كدام از‌ اين قلمروها پرسش‌هاي اساسي‌اي به صورت مشترك براي كل انسان‌ها مطرح مي‌گردد. از طرف ديگر انسان‌ها براي پاسخ به آن پرسش‌ها به صورت كاملاً انتخابي منابعي را گزينش مي‌نمايند به گونه‌اي كه بين منابع انتخابي آنها و ماهيت پاسخ‌هاي آنان يك‌دستي و ارتباط مستقيم وجود دارد. يونانيان باستان پاسخ‌هاي خود را از منبع خدايان چندگانه هم‌چون زئوس و ... مي‌گرفتند. همان‌هايي كه بعدها مسيح و روح القدس تنها منبع پاسخ دهنده‌ي سؤالات آنها شد. ولي روزگاري نه چندان دور فرزندان روم و يونان از كشيشاني كه خود را عملاً جانشين خدا كرده بودند روي‌گردان شدند و بر عقل به عنوان تنها منبع شناخت تكيه زدند. انحطاط انسان‌ها در گزينش منابع معرفتي‌شان مسايل و مشكلات متعددي را در طول تاريخ بر آنها تحميل نموده است و از‌ اين رو تاريخ فرهنگي انسان‌ها هميشه با چالش‌ها و موانع معرفتي همراه بوده است. در شكل (7) منابع شكل‌گيري جهان‌بيني آورده شده است

  • مهندسي فرهنگ مبتني بر نظريه‌ي فرهنگ
از منظر اين مقاله، فرهنگ عبارت است از جهان بيني جمعي. به ديگر سخن گروهي از انسان‌ها با بهره‌گيري از ميراث و تجارب تاريخي و علمي و نيز در تعامل با محيط جغرافيايي و بهره‌گيري از منابع معرفت شناسي خود در نقطه‌ي آغازين اقدام به شكل‌دهي يك جهان بيني مي‌كنند و سپس با به كارگيري اصول و مباني هستي‌شناسانه و معرفت شناسانه‌ي جهان‌بيني اقدام به شكل‌دهي و معرفي ارزش‌ها و باورهاي خود مي‌كنند. در ادامه‌ي اين ارزش‌ها و باورها به شكل عناصر بيروني فرهنگ (اقتصاد، تعليم و تربيت، سياست، حقوق، خانواده، اوقات فراغت، معماري، فن‌آوري و ...) تجلي مي‌يابد. مادامي كه اصول و مباني جهان‌بيني افراد منجر به شكل‌دهي عناصر بيروني سودمندي در رقابت با ديگر جهان‌بيني‌ها باشد و بين عناصر بيروني و ارزش‌ها و باورها و اصول معرفت شناسانه و هستي شناسانه افراد ارتباط ثمربخشي (كه ضامن بقاي اجتماعي و حركت رو به جلوي افراد باشد) وجود داشته باشد، اين جهان‌بيني جمعي (فرهنگ) پويا و زنده است. از طرف ديگر، اگر اصول و مباني معرفت شناسي و هستي‌شناسي و يا ارزش‌ها و باورها و يا اصول هستي شناسي و معرفت شناسي يك فرهنگ، از غناي لازم برخوردار نباشد و نتواند در طول تاريخ در مواجهه با چالش‌ها از حقانيت، ميزان حضور و مشروعيت و توان خود در قلمروهاي اجتماعي دفاع كند، محكوم به زوال و افول است و بايد جاي خود را به فرهنگ (جهان‌بيني جمعي) جديدتري دهد.
با توجه به شكل (8) مي‌توان علت اصلي تفاوت‌هاي فرهنگي جوامع مختلف را در منابع شناختي و معرفتي متفاوتي دانست كه هر كدام از آن فرهنگ‌ها به منظور شكل‌دهي ارزش‌ها و باورهاي خود از آنها بهره مي‌گيرد. علاوه بر اين، عوامل محيطي و جغرافيايي نيز عامل مهم تنوع پوشش و عمران آن جوامع محسوب مي‌گردد.

  • بحث و نظر
با توجه به مباحث فوق و نيز با توجه به آگاهي از اركان مختلف فرهنگ، مشخص گرديد كه فرهنگ داراي دو لايه معنوي و مادي است و بر همين اساس لازم است در هر نوع برنامه‌ريزي و يا فعاليت فرهنگي از اين دو وجه فرهنگ، اطلاع كافي داشت و نيز ضرورت دارد تعامل اجزاء لايه مادي فرهنگ با عناصر و اجزاء لايه معنوي فرهنگ را در محاسبات در نظر گرفت. بررسي مطالب پيشين ما را به اين نتيجه مي‌رساند كه فرهنگ عبارت است از: ارزش‌ها، باورها، عقايد، نگرش‌ها، منش‌ها، و كلاً نيات و آگاهي و معرفت افراد جامعه كه در رفتار و كنش‌هاي اجتماعي وي اعم از اقتصاد، سياست، تعليم و تربيت، حقوق، اوقات فراغت، هنر، زبان و ديگر قلمروهاي زندگي تجلي مي‌يابد. در اين نگاه بخش اول را مي‌توان فرهنگ شناختي و بخش دوم را فرهنگ عيني جامعه تلقي نمود. فرهنگ شناختي، همان‌گونه كه باعث شكل‌دهي فرهنگ عيني مي‌گردد از ديگر سو مي‌تواند تحت تأثير آن فرهنگ عيني نيز واقع گردد و به همين دليل فن‌آوري و نظام‌هاي اقتصادي و سياسي و تربيتي و حتي شيوه اوقات فراغت وارداتي از ديگر فرهنگ‌ها مي‌تواند باعث ايجاد تغييرات مهمي در فرهنگ شناختي جامعه گردد.
مهندسي فرهنگي را نيز با توجه به مباحث اين مقاله مي‌توان اين‌چنين تعريف نمود: آگاهي از ارزش‌ها، باورها، عقايد، نظام‌هاي اقتصادي، سياسي، تربيتي و كلاً فرهنگ شناختي و عيني جامعه و نيز تلاش عالمانه، هوشمندانه و آگاهانه جهت اولاً؛ پاسداري و صيانت از آن ارزش‌ها و باورها (فرهنگ شناختي) و ثانياً؛ تلاش جهت تجلي آن آموزه‌ها در فرهنگ عيني جامعه يعني در نظام‌هاي سياسي، اقتصادي، تربيتي، حقوقي، تفريحي و ديگر نهادها و قلمروهاي اجتماعي. مهندسي اجتماعي در اين نگاه دربرگيرنده روش‌هاي مديريتي، برنامه‌ريزي، طراحي، اجرايي و ارزيابي پيوسته فرهنگ جامعه مي‌باشد. مهندسي فرهنگي دربرگيرنده فعاليت‌هاي هدفمند مهمي است كه در ادامه به برخي از آنها اشاره مي‌گردد.
طراحي و تهيه نقشه جامع و عملياتي فرهنگ كشور و مشخص نمودن نقش دولت، مردم، سازما‌ن‌ها و… در مسير تحقق آن.
متناسب نمودن فرهنگ عيني و شناختي جامعه با آموزه‌ها، عقايد و ارزش‌هاي ديني و ملي جامعه.
پيش‌بيني امكان رشد و توسعه خرده فرهنگ‌ها و اقليت‌هاي فرهنگي.
واقع گرايي در برنامه‌ريزي و حركت بر اساس وقايع جهاني و بين‌المللي.
پيش‌بيني فعاليت‌ها، طرح‌ها و پروژه‌ها جهت افزايش انگيزه‌هاي مشاركتي نخبگان، مردم و كليه دستگاه‌ها در فرآيند مهندسي فرهنگي.
معرفي درس شناخت فرهنگ در كليه مقاطع تحصيلي در نظام‌هاي آموزش و پرورش و آموزش عالي كشور.
انجام پروژه‌هاي ‌علمي و تقويت بخش پژوهش با محوريت سازمان‌ها و مؤسسات خصوصي.
بهره‌گيري از نتايج و دستاوردهاي پژوهشگران در فرآيند مهندسي فرهنگي.
شناسايي امكانات و ظرفيت‌هاي داخلي در مسير تحقق مهندسي فرهنگي كشور.
شناسايي آسيب‌ها، چالش‌ها، تهديدها و نقاط قوت و ضعف فرآيند مهندسي فرهنگي.
بررسي و مطالعه تجارب ديگر ملل و فرهنگ‌ها.
تهيه مدل مطلوب فرهنگي و عيني‌سازي شاخص‌هاي فرهنگي به منظور افزايش قابليت برنامه‌ريزي، ارزيابي و اجرا.
پيش‌بيني دقيق نقش اقشار مختلف مردم از زنان، جوانان، كشاورزان، صنعتگران و پژوهشگران و… .
پرهيز از برداشت مادي يا معنوي صرف از مفهوم فرهنگ و تلقي عيني و ذهني از فرهنگ.
ضرورت تدوين دكترين‌ها، نظريه‌ها و استراتژي‌هاي اقتصادي، سياسي، تربيتي و تفريحي معطوف به آموزه‌هاي ديني.

منابع

- ابوالقاسمي، محمدجواد. ( 1384). شناخت فرهنگ. عرش‌پژوه. تهران.
- اسپر دلي. جيمز مك كوردي. (1372). پژوهش فرهنگي. (ترجمه‌ي بيوك محمدي). پژوهشگاه علوم انساني.
- آشوري، داريوش. (1354). فرهنگ شناخت. شوراي عالي فرهنگ و هنر.
- آگ‌برن، نيم‌كف. (1365). زمينه‌ي جامعه‌شناسي. (ترجمه‌ي حسين آريان‌پور). تهران. شركت سهامي كتاب‌هاي جيبي.
- اينگلهارت، رونالد. (1373). تحول فرهنگي در جامعه پيشرفته صنعتي. (ترجمه‌ي مريم وتر). تهران. كوير.
- باتومور. تام. دبستان فرانكفورت. (1372). (ترجمه‌ي محمد حريري اكبري). انتشارات دانشگاه تبريز.
- بارت. آنتوني. (بي‌تا). انسان. (ترجمه‌ي محمدرضا باطني).
- بريدود. روبرت. (1363). انسان‌هاي پيش از تاريخ. (ترجمه‌ي اسماعيل مينوفر). نشر جيران.
- بيرو، آلن. (1375). فرهنگ علوم اجتماعي. (ترجمه‌ي باقر ساروخاني). تهران. انتشارات كيهان.
- پيسي، آرنولد. (1367). تكنولوژي فرهنگ. (ترجمه‌ي بهرام شالگوني). تهران. نشر مركز.
- توراين، آلن. نوگرايي و خصيصه‌هاي فرهنگي. (ترجمه‌ي محسن گودرزي). نامه‌ي فرهنگ. سال دوم. شماره 1 و 2.
- توسلي، غلامرضا. (بي‌تا).‌ مباني جامعه شناسي. تهران. عطار.
- توسلي، غلام‌عباس. (1370). نظريه‌هاي جامعه شناسي. تهران. سمت.
- جلالي‌ مقدم، م. (بهمن 1376). مقدمه‌اي بر بررسي علمي فرهنگ. كيهان فرهنگي. شماره‌ي 139.
- جلالي‌ مقدم، م. (بهمن 1376). رهيافت‌هاي گوناگون در بررسي فرهنگ. كيهان فرهنگي. شماره 139.
- چيت ساز قمي، محمد جواد. (1375). عوامل فرهنگي مساعد توسعه‌ي اقتصادي در قرآن. پايان نامه‌ي كارشناسي ارشد. دانشگاه تربيت مدرس.
- خانيكي. هادي. (1376). جايگاه و نقش مطبوعات در توسعه‌ي فرهنگي. وزارت ارشاد و فرهنگ اسلامي.
- ديوپ. س.ك. (پاييز و زمستان 1370). ابعاد فرهنگي توسعه. (ترجمه‌ي بهروز گرانمايه). نامه‌ي فرهنگ. شماره 2.
- رتيزر، جرج. (1374). نظريه‌هاي جامعه‌شناسي در دوران معاصر. (ترجمه‌ي محسن ثلاثي). تهران. علمي.
- رجب‌زاده. احمد. مجموعه مقالات جامعه و فرهنگ. ج5. تهران. آرون.
- رفيع، جلال. (1362). فرهنگ مهاجم، فرهنگ مولد. انتشارات اطلاعات.
- رفيع‌فر، جلال‌ الدين. (1375، تابستان). آنتروپي اجتماعي و نقش آن در توسعه فرهنگي. نامه‌ي پژوهش. شماره 1.
- روح‌الاميني، محمود. (1368). زمينه‌ي فرهنگ‌شناسي. ج2. تهران. عطار.
- روشه. گي. (1366). تغييرات اجتماعي. (ترجمه‌ي منصور وثوقي). تهران. نشر ني.
- روشه. گي. (1370). كنش اجتماعي. (ترجمه‌ي هما زنجاني‌زاده). انتشارات دانشگاه مشهد.
- روكس بروف، رايان. (1369). نظريه‌هاي توسعه نيافته. (ترجمه‌ي علي هاشمي گيلاني). نشر سفير.
- ريز، جان و ديگران. (بي‌تا). شركت‌هاي فرامليتي و توسعه درون‌زا. (ترجمه‌ي فاطمه فراهاني و علي زرين قلم). كميسيون ملي يونسكو.
- ژيرا، ونـي. (1371). زبان‌شناسي كاربستي و عـلم زبان‌آموزي. (ترجـمه‌ي الله‌وردي). تهران. نشر مركز‌.
- ساولي، يدالله. ريشه‌هاي فرهنگي توسعه. فرهنگ توسعه. شماره12.
- سروش، عبدالكريم. (1370، پاييز و زمستان). توسعه و فرهنگ. نامه فرهنگ. سال دوم. شماره اول.
- سليم، حسين. تأملي در نظريه نظام جهاني. مجله‌ي اطلاعات سياسي‌ - اقتصادي. شماره 108و107.
- سهراب‌زاده، مهران. (بي‌تا). نقش سنت در توسعه. مجله‌ي فرهنگ و توسعه. شماره 2.
- سوتر، ريكارت. (1349). تفكر درباره‌ي تحولات و آينده‌ي آموزش و پرورش. (ترجمه‌ي محمد علي اميري). تهران. انتشارات حبيبي.
- ‌سيگل، ربرتا. (1365). مفروضاتي درباره‌ي اكتساب ارزش‌هاي سياسي در صداي مردم. (ترجمه‌ي محمود عنايت). تهران. كتاب‌سرا.
- شاوسن، مايكل. فرهنگ يكپارچه سازي جوامع ملي. مجله سياست خارجي. (ترجمه‌‌ي كاووس سيد امامي).
- شريعتمداري، علي. (1371). جامعه و تعليم و تربيت. تهران. اميركبير.
- شريعتي، علي. (1361). هنر. مجموعه آثار. شماره‌ي ‌32. انتشارات‌ انديشمند.
- طوسي، محمد علي. (1376). بهبود و بهسازي سازمان. انتشارات پيام نور.
- طيبي، حشمت‌الله. (1372). مباني جامعه‌شناسي و مردم‌شناسي. انتشارات دانشگاه تهران.
- عزتي، مرتضي. (1375، تابستان). رابطه‌ي فرهنگ و توسعه از ديدگاه امام خميني (ره). نامه‌ي پژوهش. شماره‌ي1.
- عظيمي، حسين. (1371). فرهنگ و توسعه. ايران فردا. شماره 1و2.
- علمداري، كاظم. (1373، آبان). جامعه شناسي پسامدرنيسم. آدينه. شماره 96.
- فاجوليند، اينجمار. (1375). توسعه‌ي ملي. (ترجمه‌ي سيد مهدي سجادي). تهران. تربيت.
- فرهنگي، علي اكبر. (1374). ارتباطات انساني. تهران. مؤسسه خدمات فرهنگي رسا.
- قرائي مقدم، امان. (1376). جامعه شناسي. تهران. فروردين.
- كوئن، بروس. (1372). مباني جامعه‌شناسي. (ترجمه‌ي غلامعباس توسلي). تهران. سمت.
- گروه نويسندگان. (1373). آينده بنيانگذاران جامعه‌شناسي. (ترجمه‌ي غلامعباس توسلي). انتشارات قوس.
- گمپل، ژان. (1374). انقلاب صنعتي در قرون وسطي. (ترجمه‌ي مهدي سحابي). تهران. نشر مركز.
- لاوره، رابرت. اچ. (1372). ديدگاه‌هايي درباره‌ي دگرگوني اجتماعي. (ترجمه‌ي كاووس سيد امامي). تهران. مركز نشر دانشگاهي.
- لوپيس بئك. (پاييز و زمستان 1370). دگرگوني در مفاهيم و هدف توسعه. (ترجمه‌ي قاضيان). نامه فرهنگ. شماره 6 و 5.
- لوكاچ، گئورك. (1360). تاريخ و آگاهي طبقاتي. انتشارات مينويي.
- لوي استراوس، كلود. (1372). مردم شناسي و هنر. (ترجمه‌ي حسين همداني). تهران. نشر مركز.
- ماركس، كارل. (1363). نقد اقتصادي سياسي. (ترجمه‌ي پرهام و احمد تدين). تهران. آگاه.
- مالك بن نبي، مشكل. (1359). (ترجمه‌ي جواد صالحي). تهران. قلم.
- محسنيان راد، مهدي. (1369). ارتباط شناسي. تهران. سروش.
- مسجد جامعي، احمد. (1375، تابستان). درباره‌ي توسعه‌ي فرهنگي. نامه‌ي پژوهش. فصلنامه‌ي تحقيقات فرهنگي. شماره‌ي 1.
- معيني، جهانگير. (1374). نظريه و فرهنگ. مركز مطالعات و تحقيقات فرهنگي بين‌المللي.
- مك كلانك‌لي،آلفرد. (1370). مباني جامعه‌شناسي. (ترجمه‌ي محمد حسين فرجاد). انتشارات سفير.
- منصوري، جواد. (1374). فرهنگ استقلال و توسعه. دفتر مطالعات سياسي و بين‌المللي.
- ميرزايي، محمد. (1375). متغيرهاي جمعيتي و فرهنگ. نامه‌ي پژوهش. سال اول.
- نقيب‌زاده، احمد. وحدت اروپا و مسايل فرهنگي آن. اطلاعات سياسي - اقتصادي. شماره‌ي 66- 65.
- نيك گهر، عبدالحسين. (1375). مباني جامعه‌شناسي. ج5. تهران: رايزن.
- هاروي، ديويد. كنكاش در مسأله جهاني. (ترجمه‌ي وحيد كيوان). مجله‌ي جامعه سالم. شماره 32.
- هولاب، رابرت. (1375). نقد در حوزه عمومي. (ترجمه‌ي حسين بشريه). تهران. نشر ني.
- واگو، استفان. (1373). درآمدي بر تئوري‌ها و مدل‌هاي تغييرات اجتماعي. (ترجمه‌‌ي احمدرضا غروي‌زاد). تهران. مؤسسه انتشارات جهاد دانشگاهي.
- اليوت، تي. اس. (1369). درباره‌ي فرهنگ. (ترجمه‌ي حميد شاهرخ). تهران. نشر مركز.
-Abrahem, F.M.. (1980). Perspectives on Modernization: Toward a General Theory of Third Ward Development, Washington, D.C. University Press of America..
-Ademo, Teador.(1982). Dialectice of Inlightment. New Torlc.
-Birou, A.. ( 1988). Dictionary of Social Sciences.
-Eisner, P.. (1995). Social Psychology. The Falmer Press.
-Eliot. T. S.. (1992). Toward The Definitions of Culture. London.
-Fullan, M..(1991).Curriculum Change. International Encyclopaedia of Curriculum. Pergamon Press.
-Goodlad, I.. ( 1994). Curriculum Studies. In: International Encyclopaedia of Education, Pergamon Press.
-Habermas. Y.. (1979). Communication and The Evolution of Society. Boston Press.
-Hewton, P..(1990). Needs Assessment in Social Services. Pergaon Press.
-Innis.( 1980). The Bias of Communication. Oxford University Press.
-Lewy, A.(1995). Encyclopaedia of curriculum. Pergamon Press.
-Marx, K. & Engels, F.German Ideology. Moscow. Pragress Publishers. 1976.
-Psacharopolos. A.. Economics of Education. Pergamon Press. 1997.
-Robertson, D. A Dictionary of Modern Politics. Pergamon Press. 1993
-Sills, D. International Encyclopaedia of Social Sciences. Brown Press.
-Tehranian, M..(1989). Communication Development Indicators. Paris. UNESCO.
-Webster. A.(1991). Introduction to the Socialogy Development. Macmillan Press.
نويسنده : حجت مداحی شاهخالی

مدرس